dimanche 25 août 2013

فرج سرکوهی؛ روايت شعرى پيروزى «كودتای ۲۸ مرداد»

فرج سرکوهی؛ روايت شعرى پيروزى «كودتای ۲۸ مرداد»

زيباترين و درخشان ترين روايت شعرى «شكست» پس از كودتاى ۲۸ مرداد را مهدى اخوان ثالث خلق كرد كه خود نگاهى تراژيك داشت.
زيباترين و درخشان ترين روايت شعرى «شكست» پس از كودتاى ۲۸ مرداد را مهدى اخوان ثالث خلق كرد كه خود نگاهى تراژيك داشت.
 
اندازه متن- +
كودتاى ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بر ادبيات و هنر ايران، و به ويژه بر شعر فارسى، تاثيرى عميق بر جاى نهاد هر چند اين تاثير، دستكم در اغلب شعرهاى نيماى پس از ۲۸ مرداد و در برخى شعرهاى شاملوى اين دوره، با تصويرى كه شعر پس از ۲۸ مرداد را فقط به «شعر شكست و نوميدى» محدود مى كند، چندان هماهنگ و سازگار نيست.

بررسى تاثير كودتاى ۲۸ مرداد بر ژانرهاى ادبى و هنرى ايران مجالى فراخ تر مى طلبد و اين يادداشت به يكى از ابعاد اين تاثير بر شعر فارسى محدود است و از جمله از اين روى كه شعر «هنر سرآمد» آن دوران بود.

با كودتاى ۲۸ مرداد ۳۲ فضاى جديدى بر شعر فارسى غالب شد كه دستكم تا آخرين سال هاى دهه ۴۰ دوام آورد.

اين دوران از منظر تاريخى با كودتاى ۲۸ مرداد و از منظر دروه بندى ادبى با شعر تراژيك پس از كودتاى شاعرانى چون احمد شاملو، مهدى اخوان ثالث، نصرت رحمانى و اسماعيل شاهرودى آغاز شده و با شكل گيرى فصاى ذهنى جنبش مبارزه مسلحانه در اواخر دهه چهل، شعر دوره حماسى شاملو و شعر متفاوت فروغ فرخ زاد، پس از مجموعه «تولدى ديگر»، پايان مى يابد.
 
    فرج سركوهى، روزنامه نگار، نويسنده و منتقد ادبى است. وى از بنيانگذاران و سردبير مجله ادبى «آدينه» بود كه در دهه ۱۳۶۰ و ۷۰ در ايران منتشر مى شد. آقاى سركوهى هم اكنون با سايت هاى مختلف فارسى زبان در حوزه هاى سياست و هنر و ادب همكارى دارد.
حضور غالب «نگاه تراژيك» و فضاى «ياس و شكست» از شاخصه هاى اصلى اين دوران است هر چند اغلب شعرهاى نيماى پس از كودتا و برخى شعرهاى حماسى شاملو در همين دوران با گرايش غالب همخوان نبوده و راهى ديگر مى زنند.

كودتاى ۲۸ مرداد، كه به عمر جنبش ملى كردن صنعت نفت و آزادى هاى دهه سى پايان داد، در شعر برجسته ترين شاعران اين دوران، به جز نيما، به «شكست» و به مرگ آرزوها، آرمان ها و اميدهاى انسانى تعبير شد و به ويژه در شعر اخوان ثالث از «فاجعه» اى جزئى، سياسى، تاريخى و مقطعى به «تراژدى» كلى، فرا تاريخى و عمومى بدل و از ياس و سرخوردگى برآمده از شكستى سياسى به ياسى فلسفى و كلى و به نوميدى هم سرشت با موقعيت و سرنوشت گريزناپذير بشرى استحاله يافت.

خلاق ترين شاعران اين دوران برداشت «تراژيك» خود را از كودتاى ۲۸ مرداد در برخى از زيباترين و ماندگارترين شعرهاى زبان فارسى دميدند و همين برداشت را با واسطه و به اتكاى آثار خلاقه خود در خاطره جمعى، زبانى، فرهنگى و تاريخى جامعه ايرانى ثبت و به نسل هاى بعدى منتقل كردند.

همذات پندارى هنرمند با رخداد سياسى

روند استحاله شكست سياسى به تراژدى فرا تاريخى در شعر فارسى از جمله از آن روى رخ داد كه اغلب خالقان آثار هنرى و ادبى اين دوران با جنبش ملى و آزادى هاى دهه سى، كه قربانى كودتا شدند، «همذات پندارى» داشته و نابودى جنبش و آزادى هاى سياسى و اجتماعى را در كودتاى ۲۸ مرداد چون شكست خود دريافت كردند.

تاثير رخدادهاى اجتماعى و سياسى بر ادبيات و شعر و ديگر هنرها نه تاثيرى مستقيم و سر راست كه فرايندى پيچيده است.رخدادهاى اجتماعى و سياسى به نسبت هاى متفاوت و اغلب غير مستقيم و با واسطه مفاهيم، تصاوير، اسطوره، استعاره، تمثيل و نماد به آثار ادبى و هنرى راه يافته و با واسطه زبان و فرم و ساختار و نيز با واسطه تخيل و انديشه خلاق ادبى و هنرى در اين آثار ثبت و ماندگار مى شوند.

رخدادهاى اجتماعى و سياسى آن گاه به درون مايه آثار هنرى و ادبى ماندگار استحاله مى يابند كه رابطه و نسبت خالق اثر ادبى و هنرى با رخداد اجتماعى يا سياسى از مقولاتى چون همدردى و همراهى يا تنافر و تنفر برگذشته، به «همذات پندارى» فرارفته و خالق اثر خود و اثر خود را در متن رخداد تعريف و بازآفرينى كند.

اغلب روشنفكران، هنرمندان و نويسندگان ايران به دوران كودتاى ۲۸ مرداد دل با جنبش چپ و نهضت ملى كردن نفت داشتند و با دكتر محمد مصدق و با احزاب سياسى مخالفت استبداد سلطنتى، از جمله جبهه ملى و حزب چپ گراى توده، «همذات پندارى» كرده و جنبش و آزادهاى دهه سى را از آن خود و خود را بخشى از جنبش مى ديدند.

آن گاه كه تيغ كودتاى استبدادى بر جنبش ملى و آزادى ها فرود آمد، شكست جنبش از منظر روشنفكر ايرانى نه فقط به شكست يك حركت سياسى كه به «فاجعه» نابودى آرمان ها، آروزها و اميدهاى بشرى تعبير شد.

شكست خوردگان ناكامى سياسى را به آثار خود بردند، موجى از درد و دريغ و اندوه و سرخوردگى بر دل و ذهن شكست خوردگان آوار شد، فاجعه گريزپذير سياسى به تراژدى گريز ناپذير بشرى فرارفت هر چند نيما، مهم ترين چهره شعر فارسى در آن روزگار، از اين موج بركنار ماند و شعر شاملو نيز در آن سال ها در دو سوى حماسه و تراژدى، در حماسه مقاومت «نازلى» و در شكست «سالى كه غرور گدایی كرد» معلق بود و «نه از اميد رست، نى زغم»

روايت شعرى «غمنامه شكست»

اسماعيل شاهرودى، «آينده»، كه از مشهورترين شاعران دهه سى بود و دل با گرايش چپ داشت، پيروزى كودتاى ۲۸ مرداد را چون شكست آرمانخواهى انسانى دريافت كرد.

او كه در فضاى پرشور پيش از ۲۸ مرداد «طاق نصرت آرزوهاى» خود را برافراشته بود تا «آينده از آن گذر كند»، از نخستين شاعرانى بود كه آوار شكست را سرود.

از منظر شاهرودى كودتاگران «خون آينده را از سنگفرش انتظار شستند»، «صليب دردها را شكستند» و «برچيدند طاق نصرت آرزوها را از كهكشان‌ها» چرا كه موعود آينده «از جاده ديگر گذشته بود».

نصرت رحمانى، شاعرى شورشى كه زبان شهرنشينان معاصر خود را به شعر فارسى راه داد، كودتاى ۲۸ مرداد را «تيغ سكوتى» ديد كه «دوخت لبان اميد را» «اشكى فتاد و شمع فرو خفت و ماه مرد»«كفتار خورد لاشه مردى شهيد را».

رحمانى چند سال بعد در يكى از زيباترين شعرهاى خود پيروزمندان كودتا را «شهردارانى» خواند كه «كفن رسمى بر تن كردند»«هديه شان، قفل زرينى بود» «شهرداران گفتند نسل در تكوين است»«نعش ها نعره كشيدند: فريب است، فريب، مرگ در تمرين است».

ادامه همين شعر فاجعه پيروزى شهردارانى از اين دست را به بعدى فراتاريخى و عمومى برمى كشد: «ماهيان مى دانند، عمق هر حوض به اندازه دست گربه است».

برخى شعرهاى مجموعه «هواى تازه» احمد شاملو نيز در فضاى شكست و با نگاه تراژيك غالب بر فضاى پس از كودتا خلق شده اند. شاملو يكى از درخشان ترين وماندگارترين تصويرهاى ايران پس از كودتا را در شعرى به دست داد كه با «سال بد» آغاز مى شود: «سال بد، سال اشك، سال شك، سال روزهاى دراز و استقامت‌هاى كم، سال درد، سالى كه غرور گدايى كرد».

شاملو اما با خلق شعرهاى عاشقانه اى كه در آن عشق آسمانى، انتزاعى و كلى شعر كلاسيك فارسى به عشق زمينى، مشخص و انسانى بركشيده شده است از «شعر شكست» بر گذشت.

شاملو در اواخر دهه ۴۰ با تحول زمانه و زمانه همگام شد و در همراهى با جنبش مبارزه مسلحانه پا به دوران شعر حماسى خود نهاد و پرنده نه گو و شورشى وجود او در شعر حماسى او به اوج رسيد.

اخوان، زيباترين روايت شعرى شكست

زيباترين و درخشان ترين روايت شعرى «شكست» پس از كودتاى ۲۸ مرداد را مهدى اخوان ثالث خلق كرد كه خود نگاهى تراژيك داشت.

اخوان تا پايان عمر خلاق شاعرى خود در نگاه تراژيك خود ماند اما اغلب شعرهاى سه مجموعه «زمستان»، «آخر شاهنامه» و «از اين اوستاى او»، كه از ماندگارترين شعرهاى زبان فارسى به شمار مى روند، روايت شعرى فاجعه اى را به دست مى دهند كه در شعر اخوان به تراژدى فرا تاريخى و فلسفى فرا رفته است.

در پرده اى كه اخوان در شعر «زمستان» نقش مى زند و فضاى ميهن شكست خورده را تصوير مى كند

«سلامت را پاسخ نمى گويند» چرا كه:

سرها در گريبان است.
كسى سر بر نيارد كرد پاسخ گفتن و ديدار ياران را
نگه جز پيش پا را ديد ، نتواند
كه ره تاريك و لغزان است.
وگر دست ِ محبت سوى كس يازى
به اكراه آورد دست از بغل بيرون
كه سرما سخت سوزان است .
نفس، كز گرمگاه سينه مى آيد برون، ابرى شود تاريك
چو ديوار ايستد در پيش چشمانت


در روايت شعرى اخوان از كودتاى ۲۸ مرداد در شعر زيبا و درخشان «آنگاه پس از تندر» شاعر بازى را به همبازى خود مى بازد و آن گاه «آن جا اجاقى بود روشن مرد» «اين جا چراغ افسرد» و «باران جر جر بود و ضجه ناودان ها بود» «و سقف هایی كه فرو مى ريخت»

اخوان در ادامه مرثيه شكست و شكست خوردگان را مى سرايد:

افسوس آن سقف بلند آرزوهاى نجيب ما، كه ويران شد
وآن باغ بيدار و برومندى كه اشجارش
در هر كنارى ناگهان مى شد صليب ما


شعر «كتيبه» اخوان، سوگنامه تلاش عبث براى رهایی، شعر «نوحه» او، غمنامه نعش شهيدى عزيز كه بر دست و دل سوگواران شكست خورده مانده است و ده ها شعر ديگر او را مى توان از درخشان ترين نمونه هاى درونى كردن رخداد اجتماعى و سياسى در شعر متعالى تلقى كرد.

نيما فراتر از موج

نفود فرهنگى نيما به دوران ۲۸ مرداد هنوز به محافل روشنفكرى محدود بود. نيما از ۲۸ مرداد تا مرگ خود در سال ۱۳۳۸ سيزده شعر سرود. دستكم هفت شعر از اين ۱۳ شعر از بهترين، ماندگارترين و زيباترين شعرهاى نيما است.

تنها سه شعر از اين ۱۳ شعر، شعرهاى دل فولادم، روى بندرگاه و هست شب، در فضاى مسلط شكست و ياس سروده شده اند اما از شعر «برف» به بعد فضاى ياس و نوميدى كم رنگ شده و فضایی ديگر سر بر مى كند.

در شعر «سيلوشه»، «سوسك سياه» مصر و مدام، بر «شيشه» نيماى «چراغ سوخته تك مى زند». در شعر «پيش كومه ام» «يك مرغ دل نهاده دريا دوست» «با نغمه هايش دريایی» «سكوت» خانه نيما را مى شكند.

در شعر بعدى، «قايق بانى» «در شب پر حادثه» كه «سخت توفان زده روى دريا است»، آرزوى به ساحل رسيدن دارد اما چون به ساحل امن مى رسد و «از دهشت درياى توفانى» رها مى شود «ناشكيباتر بر مى شود از او فرياد»«كاش بازم ره بر خطه درياى گران مى افتاد».

آخرين شعر نيما چنين پايان مى يابد:

اين منم مانده به زندان شب تيره كه باز
شب همه شب
گوش بر زنگ كاروانستم.

 
نظرات
    
توسط: بدبین از: Tehran
۲۹ ۰۵ ۱۳۸۹ ۱۹:۰۷
همسایه ای داشتیم که همه ی رفتارش با دیگران فرق داشت. مثلا دیگران را قاطی آدم نمی دانست و همه را نوکر امپریالیزم می دانست و بدتر از همه این که سبیلی آویخته و چخماقی داشت شکل استالین و در روزهای گرم تابستانی و بی باران تهران با چتر راه می رفت. یک بار ازش پرسیدم: ببخشید چرا چتر همراه دارید؟ گفت که رادیو گفته...ولی رادیو ی ایران این حرف را نزده بود بلکه رادیو مسکو هوای مسکو را بارانی دانسته بود و این آقا چون به حال و هوای مسکو زندگی می کرد یادش رفته بود که این جا تهران است و گرز رستم گروی نان!
حالا هم بیا و ببین که همین کمونیست ها که امروز سابق هم لقب گرفته اند چه روشن بین و امیدوار شده اند و معلوم است که وقتی خودشان را سابق بخوانند یعنی که همه ی اندیشه های گذشته ام کشک! ولی بی حیایی این جاست که این ها می آیند و درست مثل زمان گذشته درخشان خودشان به دیگران درس هم می دهند. به این می گویند مقلدان بی شرم.
یک خاطره ی تلخ:
در زندان که بودم به خاطر این که نماز نمی خواندم اذیتم می کردند. بعد ها با خودم گفتم که این ها از کجا می دانند که نماز نمی خوانم. از این و آن پرسیدم و کاشف به عمل آمد که یک توده ای در سلول ما بود خبر می دهد. حتی بعدها پررو تر شد و صبح ها می آمد و بلند می گفت: آقایان بلند شید! وقت نماز است!
بله! و حالا روشنفکران دیروزمان را بایستی زیر سوال ببریم چون که یکی از سوابقیون به ما این طور دستور می فرمایند...نه جانم از چاهک تاریخ نمی شود به فردای تاریخ یک ملت نگاه کرد. شما در دنیای سابق قدم می زنید! مگر می شود که اصول یک فلسفه ای طبیعی را خواند و پذیرفت و بعد گفت کشک! اگر کمونیزم شکست خورد برای این است که خیلی ها کورکورانه رفتند دنبالش چون مد شده بود، بدون این که بفهمند دنبال چی هستند. خلق را تقلیدشان بر باد داد! ای دو صد لعنت بر این تقلید باد!
خاطره ای هست در باره ی صادق هدایت:
هدایت پیش از خودکشی پیام کافکا را که نوشته بود ، عده ای از توده ای ها و کمونیست نماها به او پریده بودند و او را نویسنده ی بدبین نامیده بودند.
بی چاره چه ناراحت شده بود! چون می دانست که نفهم هستند و حرف های او را نمی فهمند.
و امروز می بینیم که هدایت به کشور بیشتر خدمت کرد تا آن کسانی که زیر سبیل استالین معلق می زدند و به جای نقطه می گفتند توچکا! و اسم دخترشان را مایا می گذاشتند و فوتبال ایران و روس که بازی می کرد به نفع روس ها به هوا می پریدند.
بی خود نیست که حال و روز کشورمان این طور است. ما هویت نداریم. اگر هم کسی دارای یک هویت ایرانی باشد به او می پریم و از او می خواهیم که تاریخ دوباره نوشته بشود.

توسط: کمونیست سابق
۲۸ ۰۵ ۱۳۸۹ ۲۳:۱۲
متاسفانه روشنفکران ما در تمام دوران شاه سیاه بین بودند اینهم محدود به بیست و هشت مرداد نیست و بزحمت میتوان میان فرهنگ و هنر عاشورایی آخوندی با روشنفکران سکولار ان دوران تفاوت گذاشت. این سیاه بینی روشنفکران بنفع منافع ملی ما نبود. "تاثیر فرهنگ عاشورایی شیعه گریه کنید مسلمونا" را در هنر معاصر را بعیان میشود دید. بهتر است بجای تکرار مکررات با دید انتقادی به گذشته خود نگاه کنیم. نتیجه این همصدایی با فرهنگ آخوندی نشان عدم مسئولیت و مظلومنمایی طلبکارانه روشنفکران بخصوص چپ ما نبود و نیست؟ راحتترین کار این است که همه ضعف های فرهنگی خود را سر رژیم شاه بریزیم و خودفراکنی کنیم.

توسط: nazari از: esfahan
۲۷ ۰۵ ۱۳۸۹ ۲۲:۰۳
مقاله بسیار خوبی است. پر از اطلاعات و بی طرفانه و گویا. کاش آقای سرکوهی مثل زمانی که در ایران بود بیش تر به ادبیات می پرداخت

Aucun commentaire:

Enregistrer un commentaire