پنجشنبه 09 مه 2013
کتاب" ماجرای فلسفه در ایران معاصر" نوشته فیلسوف ایرانی مقیم فرانسه
با برپائی حکومت اسلامی در ایران و آغاز دوره تازه و ناشناخته در تاریخ این سرزمین دوره تازه ای از نبرد اندیشه در زمینه های گوناگون مانند هنر، سیاست، اقتصاد، جامعه شناسی و به خصوص، با توجه به نظرگاه دین نسبت به انسان و حقوق و وظایف آن در این جهان در حوزه فلسفه و کلام نیز لاجرم آغازشد.
به سخنی دیگر، با وقوع انقلاب با اندیشه راهنمای اسلامی در ایران، کش مکش میان عقلانیت و دیانت در دهه های اخیر اوج تازه ای یافت، که نتیجه آن، امروز چهرهای شاخص با نام یا گمنامی در این پهنه میدان داران توانائی هستند که می توان به برخی از برجستگان آنان اشاره کرد.
دکترمحمد حسین صدیق یزدچی، فیلسوف ایرانی مقیم فرانسه ده هاست که مطالعات خود را بر تاریخ و تحول فلسفه در ایران اسلامی متمرکز کرده است. کتاب اول او تحت عنوان "لاییسیته، بنیاد ها وهدف های آن" در ماه های اخیر به زبان فارسی به بازار آمد و با استقبال رو به روشد.
اکنون کتاب دیگر نسبتاً قطور او تحت عنوان "ماجرای فلسفه درایران معاصر" در دسترس علاقمندان قرارگرفته است. برای درک بهتری از زمینه ی پژوهشی دکتر صدیق در کتاب تازه به این سخنان او اشاره می کنیم.
دکتر صدیق می نویسد: "با پیدایش دولت مدرن بعد از انقلاب مشروطه در ایران و تاسیس دانشگاه و آموزش دانش های نوین، فلسفه، کمابیش ناب آن، (نیز) وارد آموزش های عالی ایران می گردد. با اینهمه معرفت فلسفی در مفهوم شناخته شده و اصیل آن تا به امروز مغلوب دیانت گشته است. حتی فلسفه دانشگاهی ایران، به جز استثنائاتی اندک، ازحضور وغلبه دیانت و ذهنیت دینی هرگز جان بدر نبرده است. اندیشه ورزی عقلانی ناب، آنگونه که در دانشگاه های فلسفه عالم مغرب زمینی رواج دارد، وارد آموزش های دانشگاهی ایران نشده است. در یک سخن تفکر فلسفی و نه فلسفه آلوده به دیانت و معانی آن، هنوز برای ذهنیت عنصرایرانی، حتی فرهیختگان ناشناخته است."
استاد ایرانی با این سخنان هدف نهائی وغائی را از کارپژوهشی و اندیشه ورزی خود را آشکارا بیان می کند و براین باوراست که راهی جزتبلیغ وتوسعه فلسفه عقل گرا برای بنیان آینده ای مدرن و سکولار در ایران وجود ندارد.
دکترصدیق در جای دیگر از کتاب می نویسد: "به نظرمن فرد ایرانی هوشمند است اما اگر تربیت ذهنی و ادراکی عقلانی داشته باشد، اگرذهنیت اش با متدهای پداگوژیکی راسیونل با تمایلات و فلسفیدن به شناخت های معتبر دست یابد. مقصود من از متدی علمی و تربیتی آنست که آموزش ها، مرزهای شناخت ها را متعیّن و روشن سازد. یعنی بدانیم که مثلاً نقد فلسفی متفاوت از نقد جامعه شناسانه است. یا نقد تاریخی و آنکس که به این نقد می پردازد، حال موضوع نقد تاریخی هر عرصه ای باشد، باید که نگاه خود را بطورکامل از ابتدا بخشی برنگرشی یا بینشی خاص، دینی، عقیدتی، فلسفی، بپالاید و بدور دارد.
وی می افزاید: ایرانی باید بداند که در عرصه ی فلسفه های مدرن حاکم، "راسیونالیته" چیست؟ و تفکر "راسیونل" عقلانی بنیان نخستین تحولات اندیشه ورزی و علوم و تکنولوژی معاصراست"، و بالاخره ایرانی باید بداند که هر حرف و سخنی در نقد راسیونالیته، و با هدف عقب نشاندن آن، دشمنی با تغییر و تحول است.
استاد ایرانی می نویسد: اندیشه ورزی فلسفی بطور کامل و بی کم و کاست از دیانت و امر"ایمان" بر کنار است. و می افزاید: اندیشدن متدیک و نتیجه بخش و راه گشا، یعنی اندیشیدن فلسفی، باید مرزهای خود را ازعرصه یا عرصه های دیانت و الهیات آن بطورکامل جدا سازد. واما "ماجرای فلسفه" چرا نویسنده در عنوان کتاب از واژه "ماجرا" سود جسته است. درگفت وگوئی که با وی داشتم این پرسش را با وی مطرح کردم. دکتریزچی می گوید:
دکترمحمد حسین صدیق یزدچی، فیلسوف ایرانی مقیم فرانسه ده هاست که مطالعات خود را بر تاریخ و تحول فلسفه در ایران اسلامی متمرکز کرده است. کتاب اول او تحت عنوان "لاییسیته، بنیاد ها وهدف های آن" در ماه های اخیر به زبان فارسی به بازار آمد و با استقبال رو به روشد.
اکنون کتاب دیگر نسبتاً قطور او تحت عنوان "ماجرای فلسفه درایران معاصر" در دسترس علاقمندان قرارگرفته است. برای درک بهتری از زمینه ی پژوهشی دکتر صدیق در کتاب تازه به این سخنان او اشاره می کنیم.
دکتر صدیق می نویسد: "با پیدایش دولت مدرن بعد از انقلاب مشروطه در ایران و تاسیس دانشگاه و آموزش دانش های نوین، فلسفه، کمابیش ناب آن، (نیز) وارد آموزش های عالی ایران می گردد. با اینهمه معرفت فلسفی در مفهوم شناخته شده و اصیل آن تا به امروز مغلوب دیانت گشته است. حتی فلسفه دانشگاهی ایران، به جز استثنائاتی اندک، ازحضور وغلبه دیانت و ذهنیت دینی هرگز جان بدر نبرده است. اندیشه ورزی عقلانی ناب، آنگونه که در دانشگاه های فلسفه عالم مغرب زمینی رواج دارد، وارد آموزش های دانشگاهی ایران نشده است. در یک سخن تفکر فلسفی و نه فلسفه آلوده به دیانت و معانی آن، هنوز برای ذهنیت عنصرایرانی، حتی فرهیختگان ناشناخته است."
استاد ایرانی با این سخنان هدف نهائی وغائی را از کارپژوهشی و اندیشه ورزی خود را آشکارا بیان می کند و براین باوراست که راهی جزتبلیغ وتوسعه فلسفه عقل گرا برای بنیان آینده ای مدرن و سکولار در ایران وجود ندارد.
دکترصدیق در جای دیگر از کتاب می نویسد: "به نظرمن فرد ایرانی هوشمند است اما اگر تربیت ذهنی و ادراکی عقلانی داشته باشد، اگرذهنیت اش با متدهای پداگوژیکی راسیونل با تمایلات و فلسفیدن به شناخت های معتبر دست یابد. مقصود من از متدی علمی و تربیتی آنست که آموزش ها، مرزهای شناخت ها را متعیّن و روشن سازد. یعنی بدانیم که مثلاً نقد فلسفی متفاوت از نقد جامعه شناسانه است. یا نقد تاریخی و آنکس که به این نقد می پردازد، حال موضوع نقد تاریخی هر عرصه ای باشد، باید که نگاه خود را بطورکامل از ابتدا بخشی برنگرشی یا بینشی خاص، دینی، عقیدتی، فلسفی، بپالاید و بدور دارد.
وی می افزاید: ایرانی باید بداند که در عرصه ی فلسفه های مدرن حاکم، "راسیونالیته" چیست؟ و تفکر "راسیونل" عقلانی بنیان نخستین تحولات اندیشه ورزی و علوم و تکنولوژی معاصراست"، و بالاخره ایرانی باید بداند که هر حرف و سخنی در نقد راسیونالیته، و با هدف عقب نشاندن آن، دشمنی با تغییر و تحول است.
استاد ایرانی می نویسد: اندیشه ورزی فلسفی بطور کامل و بی کم و کاست از دیانت و امر"ایمان" بر کنار است. و می افزاید: اندیشدن متدیک و نتیجه بخش و راه گشا، یعنی اندیشیدن فلسفی، باید مرزهای خود را ازعرصه یا عرصه های دیانت و الهیات آن بطورکامل جدا سازد. واما "ماجرای فلسفه" چرا نویسنده در عنوان کتاب از واژه "ماجرا" سود جسته است. درگفت وگوئی که با وی داشتم این پرسش را با وی مطرح کردم. دکتریزچی می گوید:
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire