mardi 14 juillet 2009

17:10 گرينويچ - پنج شنبه 15 دسامبر 2005
مهدی خلجیپژوهشگر مطالعات اسلامی
شصت سالگی عبدالکريم سروش: فيلسوف الهی دوران گذار
عبدالکريم سروش که بيست و پنجم آذرماه به دهه هفتم عمر خويش پای می‌نهد، مناقشه‌ برانگيزترين "روشنفکر دينی" و اثرگذارترين متأله شيعی در دو دهه گذشته در ايران است.
سرگذشت فکری اين روشنفکر شصت‌ساله، نماينده تحولاتی است که يک نسل از سر گذراند؛ از دلبستگی به ايدئولوژی اسلامی و تقرب به قدرت سياسی تا تأمل الاهياتی در نسبت دين با جهان جديد و فاصله‌ گرفتن از کانون قدرت.
سروش در انقلاب
عبدالکريم سروش در سال‌های پيش از انقلاب تعليم و تربيتی دينی يافت، اما تحصيلات دانشگاهی خود را در رشته بيوشيمی پی گرفت. او در سال 1354 راهی لندن شد؛ به اين سودا که دانشی شبيه به روان‌شناسی يا فلسفه بياموزد، اما با رشته‌ای آشنا شد که شالوده فکری او را بنيان نهاد: فلسفه علم.
او پس از گرفتن مدرک دکترا در اين رشته، در سال پنجاه و هشت، چند ماه پس از پيروزی انقلاب، به ايران بازگشت و در نظام آموزشی رژيم نوپا بر صدر نشست.
وی در مناظره‌های تلويزيونی با گروه‌های چپ، در کنار محمدتقی مصباح يزدی از ايدئولوژی اسلامی در برابر ايدئولوژی ماترياليستی دفاع کرد. در سال 1359 و با بسته شدن دانشگاه، با حکم آيت الله خمينی، رهبر جمهوری اسلامی، عضو ستاد انقلاب فرهنگی شد و تا سال 1362 که اين ستاد منحل شد و به شورای عالی انقلاب فرهنگی تغيير نام يافت، عضو آن ماند.
در دهه هفتاد که وی آوازه‌ای فراگير يافت، منتقدان عبدالکريم سروش او را به مشارکت در تصفيه بی‌حساب استادان و دانشجويان و نيز نقش داشتن در اسلامی کردن دانشگاه‌ها متهم کردند. پاسخ او به منتقدان هميشه اين بوده که انگيزه او برای ورود به ستاد انقلاب فرهنگی، بازگشايی دانشگاه‌ها بود و اينکه او در مقام عضو اين ستاد هيچ نقشی در اخراج دانشگاهيان نداشته است.
در اوج اقبال به دکتر سروش، در دهه شصت، سال‌ها نوشته‌های او و غلام‌علی حدادعادل (اکنون رييس مجلس شورای اسلامی) در قالب کتاب درسی "بينش دينی" سال چهارم دبيرستان به نوجوانان عرضه می شد و نيز راديو و تلويزيون رسمی جمهوری اسلامی سخنرانی‌های او را به طور مرتب پخش می‌کرد.
از دانش و ارزش تا قبض و بسط
در آغاز دهه شصت، عبدالکريم سروش کوشيد با بهره‌گيری از فلسفه آناليتيک، مقولاتی را در نقد مارکسيسم طرح کند. اين مقولات به تدريج در کتاب دانش و ارزش به سوی نقد ايدئولوژی اسلامی کشيده شد. در کتاب تفرج صنع، عبدالکريم سروش کوشيد از حيثيت اجتماعی و موقعيت معرفت‌شناختی علوم انسانی دفاع کند و با اين تصور روحانيان بستيزد که علوم انسانی رقيب دين هستند و بايد اسلامی شوند.
اما آوازه عبدالکريم سروش با رشته مقالاتی همه‌گير شد که با عنوان "قبض و بسط تئوريک شريعت"، از ارديبهشت 1367 تا خرداد 1369 در مجله کيهان فرهنگی نشر يافت. در اين مقالات، عبدالکريم سروش طرح نظريه‌ای را در معرفت‌شناسی دين ريخت که بر پايه آن، دين از معرفت دينی جداست و دين اگرچه الاهی و کامل است، معرفت دينی، بشری است و با ديگر معرفت‌های آدمی در دادوستد است.
اين نظريه که شناخت سنتی از دين را منسوخ اعلام می‌کرد، با مخالفت فقيهان رويارو شد و هم‌چنين از اين رو که ولايت دينی و فقهی را ناراست با سرشت جهان جديد می‌دانست، دشمنی مقامات حکومتی را با پردازنده اين نظريه برانگيخت.
منزوی شدن سروش
در مهرماه سال هفتاد و چهار، هنگام سخنرانی در دانشکده فنی دانشگاه تهران، هواداران "انصار حزب الله" به عبدالکريم سروش يورش بردند و او را مروج فرهنگ ليبرال و هموارکننده راه بی‌دينی جوانان خواندند.
از آن هنگام، تدريس و سخنرانی‌های عبدالکريم سروش با مشکل امنيتی رويارو شد؛ تا بدان‌جا که اکنون ده سال است او از تدريس در دانشگاه‌های ايران بازمانده و بيشتر در دانشگاه‌ها و موسسات تحقيقاتی خارج از کشور به سر برده است. در سال جاری، وی محقق مدعو موسسه‌ای پژوهشی در برلين است.
سبک سروش و دستاوردهای او
عبدالکريم سروش با شخصيت کاريزماتيک خود، زبان ويژه‌ای را به کار می‌گرفت که اگرچه از نظر ادبی کهنه‌گرا به شمار می‌رفت و نثری در قيد سجع و وزن بود، نسلی از دانشجويان و جوانان را به سمت خود کشيد. ادبياتی که او در زمينه الاهيات و تبيين مفاهيم تازه فلسفه علم و معرفت‌شناسی آفريد، بر زبان دوره‌ای از روشنفکری ايران و مخالفان و منتقدان انديشه عبدالکريم سروش اثری ژرف نهاد.
عبدالکريم سروش به سبب تحصيلات‌اش در علم تجربی، سخت دل‌بسته آن بود و پايمردی بسيار کرد تا رشته فلسفه علم را در دانشگاه‌های ايران جای دهد و در اين کار کامياب نيز شد. عبدالکريم سروش با کوشش در برنامه‌ريزی دانشگاهی، ترجمه و تأليف در زمينه فلسفه علم، سزاست که پدر فلسفه علم در ايران خوانده شود.
علم، عرفان و الهيات
او باور دارد که مهم‌ترين تجلی عقلانيت مدرن در علم تجربی است و اگر در فرهنگ و فلسفه غرب می‌توان دستی گزينش‌گرانه داشت، علم را بايد يا سراسر گرفت يا وانهاد. منتقدان فيلسوف عبدالکريم سروش از اين چشم‌انداز بود که وی را پوزيتيويستی وارث فلسفه تحليلی آنگلوساکسون خواندند و بر سطحی‌نگری او در زمينه فلسفه قاره‌ای خرده گرفتند.
عبدالکريم سروش همانند فيلسوف محبوب‌اش کارل پوپر از ريشه با پوزيتيويسم و مارکسيسم جنگيده بود.
در سنت، عبدالکريم سروش عرفان را جايگاهی ويژه بخشيد و در برابر فقه، آن را گوهر دين دانست و با شيدايی به مولانا جلال الدين بلخی کوشيد از آرای او در پيکربندی نظام فکری‌اش بهره بگيرد.
علم جديد، عرفان سنتی و الاهيات، تاروپود سه زمينه درهم‌تنيده دغدغه‌ها و تعلقات اين روشنفکر دينی را بافتند.
جدل و خطابه
عبدالکريم سروش در جدل کردن با مخالفان فقيه و روحانی خود چيره دست بود و نوشته‌های مجادله‌ای وی از بهترين جدل‌نامه‌های معاصر به شمار می‌رود.
بخش مهمی از آثار وی نيز بازنوشت سخنرانی‌های اوست. بر اين پايه، جدل و خطابه نه تنها صورت ظاهر بسياری از نوشته‌های عبدالکريم سروش شد، که حتا سرشت پاره مهمی از آرای او خطابی و جدلی است.
خطابه و جدل، از ابزارهای بيانی و استدلالی مهم متکلمان و متألهان مذاهب بوده است و عبدالکريم سروش که خود را بنيان‌گذار "کلام" يا الاهيات جديد می‌دانست، نتوانست از شيوه خطابه و جدل چشم بپوشد.
انتقادهای فيلسوفانه از سروش
جدا از ناقدان سنت‌گرا يا سنتی، عبدالکريم سروش ناقدان ديگری نيز يافت که از پايگاه فلسفه اروپايی می‌کوشيدند مدعيات وی را بسنجند. جواد طباطبايی، فيلسوف سياسی و محمدرضا نيکفر فيلسوف پديدارشناس ايرانی، هر دو با رويکردی جداگانه، بر عدم انسجام منظومه فکری عبدالکريم سروش، تکيه او بر ذات‌باوری (Essentialism)، درک ناراست‌اش از مفاهيم بنيادی فلسفه سياسی و نيز الاهيات مسيحی انگشت نهادند.
هرچه عبدالکريم سروش در رويارويی با ناقدان سنتی‌اش گشاده دست بود، در برابر ناقدان فيلسوف‌اش خاموشی پيشه کرد و حتا يک مقاله در پاسخ بدان‌ها ننوشت.
کمرنگ شدن انديشه های سروش
گفتار دينی‌ای که عبدالکريم سروش در ساحت‌های گوناگون معرفت‌شناسی دين، حضور سياسی و اجتماعی دين و سرانجام ايمان دينی آفريد، به فضای روشنفکری پس از انقلاب هيجان و شور بخشيد. وی در بيرون مرزهای ايران نيز نام‌آور شد و جايزه‌های بين المللی چندی گرفت.
با اين همه، از نيمه دوم دهه هفتاد به اين سو، عبدالکريم سروش آثار کمتری نشر داد. گفتارهای فکری تازه‌ای نيز - از اين سال‌ها به بعد - در ايران شکل گرفت و همراه تحولات سياسی، جريان روشنفکری دينی، اندک اندک، رنگ باخت و از چيرگی به درآمد.
ترجمه و انتشار آثار فيلسوفان معاصر غربی و نيز متألهان مسيحی و همچنين رواج رويکرد فلسفی و غيردينی به سنت در ايران، طرح روشنفکری دينی عبدالکريم سروش و هواداران‌اش را تحت شعاع قرار داد.
شريعتی، مطهری و سروش
در سال‌های اخير، عبدالکريم سروش اعلام کرده که در حال انداختن طرحی نو در تجديد تجربه اعتزال، احيای عقلانيت از درون سنت و فعال کردن کارمايه انتقادی سنت است؛ طرحی که تا کنون چيزی از آن به چاپ نرسيده است.
عبدالکريم سروش در حالی سال شصت عمر خويش را سپری می‌کند که نام‌اش بی‌گمان در تاريخ تفکر دينی در ايران در ادامه نام کسانی چون علی شريعتی و مرتضی مطهری باقی خواهد ماند.
شايد اگر انديشه‌های وی نبود، گذار به دوره ديگری از انديشيدن که بيش از ايمان، دغدغه تجدد و آشفتگی‌ها و نسبيت‌های آن را دارد ممکن نبود.
عبدالکريم سروش بخشی از تاريخ رويکرد دينی به تجدد و رويکرد مدرن به دين در ايران است و نقطه بازگشتی هميشگی برای آنان که در پيوند ميان دين و تفکر جديد در ايران می‌انديشند.
16:09 گرينويچ - يکشنبه 22 اوت 2004
سروش: اسلام نيازی به صنف روحانی ندارد
عبدالکريم سروش متفکر و نظريه پرداز مسلمان در تازه ترين گفتار خود از بی نيازی اسلام به روحانيت سخن گفته و اسلام را دينی سکولار معرفی کرده است.
به گزارش خبرگزاری کار ايران( ايلنا) و خبرگزاری دانشجويان ايران ( ايسنا) آقای سروش که در اردوی سالانه انجمن اسلامی دانشجويان دانشگاه تربيت معلم تهران سخن می گفت در باره نقش روحانيت در اسلام گفت: هيچ‌‏کس نمی‌‏تواند در اسلام به نام روحانيت بين مردم و خدا واسطه باشد و کسی به اسم روحانی نمی‌‏تواند به عنوان شرط صحت عمل انسان (مسلمان) باشد.
او که در باره معناهای چهارگانه سکولاريسم سخن می گفت افزود که يکی از بناهای سکولاريسم کوتاه کردن دست روحانيت از واسطه‌‏گری بين مردم و خداست.
برای خواندن گزارشی از سخنرانی پيشين دکتر سروش در باره روحانيت و اسلام اينجا را کليک کنيد
او تاکيد کرد که از نظر تاريخی کلمه روحانيت در اسلام وجود نداشته و قرآن برترين کسان را نزد خدا با تقواترين آنان می داند نه آنکه هر کس روحانی‌‏تر، عالم‌‏تر و يا آگاه‌‏تر باشد يا به خدا نزديک‌‏تر.
کسانی که از نظر دينی دارای برتری هستند حق و امتيازی برای برتری سياسی ندارند، يعنی برای روحانيون و اهل دين، مزيتی برای حکومت کردن و دخالت در امر سياست نيست.

عبدالکريم سروشاو که اسلام را دينی سکولار توصيف کرد در باره نقش روحانيون در اسلام گفت: "در اسلام هيچ عمل و قانونی نداريم که بايد برای اجرای آن حضور روحانی شرط لازم باشد گرچه ممکن است در عمل اينگونه اعمال ديده شود ولی در تئوری چنين چيزی نداريم."
او برای نمونه از شرايط ازدواج ياد کرد و گفت در مسيحيت بر حضور روحانيون در مراسم ازدواج تاکيد ويژه شده و اگر روحانيون حضور نداشته باشند، ازدواج از نظر قانونی دچار مشکل خواهد بود. ولی در اسلام حضور روحانی شرط صحت ازدواج نيست.
او تاکيد کرد که در اسلام ضرورتی نيست که کسی يا صنفی مستقل به نام روحانيت واسط مردم با خدا باشد.
او همچنين سکولاريسم سياسی را به معنای جدا کردن حکومت از دين دانست و نه جدا کردن دين از سياست. به گفته او، اگرچه يک معنی سکولاريسم نفی دخالت روحانيت در امور تعريف می شود ولی اين به معنی نفی دخالت دين نيست.
سکولاريسم در مقابل ولايت فقيه
عبدالکريم سروش جدا کردن حکومت از دين را يک نوع جدايی حقوقی دانست به اين معنا که حکومت و حاکمان نمی‌‏توانند حق حاکميت را از دين و دينداری برگيرند و روحانی بودن کسی هيچ حقی برای حکومت او بر ديگران ايجاد نمی‌‏کند: "کسانی که از نظر دينی دارای برتری هستند حق و امتيازی برای برتری سياسی ندارند، يعنی برای روحانيون و اهل دين، مزيتی برای حکومت کردن و دخالت در امر سياست نيست."
او گفت: "اين معنای سکولاريسم در مقابل انديشه ولايت فقيه است. در نظريه‌ ولايت فقيه از آن جهت که فرد فقيه است، حق حکومت دارد،‌ ولی در انديشه‌ی سکولاريسم اين باطل است و فرد فقيه هيچ گونه امتيازی برای حکومت کردن ندارد."
او سکولاريسم سياسی را بی‌طرف بودن حکومت از نظر ايدئولوژی توصيف کرد و گفت در جهان امروز حکومت مبتنی بر هيچ ديانت خاصی نيست و نسبت به دين بی‌طرف است.
او در نقدی از تبيين جهان بر اساس آموزه های دينی در باره معنای ديگری از سکولاريسم گفت که انديشه سکولار از مفاهيم دينی برای تبيين حوادث بيرونی استفاده نمی کند و برای مثال با اشاره به دوران جنگ ايران و عراق گفت وقتی فاو فتح شد و بعد سقوط کرد در نماز جمعه آن زمان گفته شد سقوط "فاو" به دليل گناهان ما بود. او چنين تبيينی را غير علمی دانست.
به عقيده سروش دانشگا‌‏ه‌‏ها محل رشد انديشه سکولار اند زيرا به دانشجويان علم سکولار را آموزش می‌‏دهند و به اين ترتيب انديشه سکولار ناخودآگاه در ذهن افراد جای می‌‏گيرد.
سروش فلسفه اسلامی را به دليل نوع تبيينی که از جهان فارغ از مفاهيم دينی می کند سکولار ناميد ولی در برابر، عرفان اسلامی را از عالم سکولاريسم دور دانست: "عرفان همه جهان را زير اسماء الهی می‌‏داند و جهان را تجلی خدا و عارفان را قهرمانان تجربه دينی‌ معرفی می‌‏کند."
او همچنين مفهوم "آخرت" را غير سکولارترين عنصر دين اسلام ناميد زيرا تبيين آن تنها بر اساس مفاهيم دينی ممکن است.
ديدگاههای شما
فرمايشات آقای سروش مسند و غيرقابل انکار است ولی سوال بنده اين است که اگر ايشان خودشان را بعنوان محقق و متخصص نظريه پرداز ميدانند و قبول دارند که هرکسی نميتواند در مورد مسائل تخصصی نظير اين حرفی برای گفتن داشته باشد لابد قبول خوهند فرمود که روحانيت بهترين محققين و متخصصين دوره ديده اهل فن هستند که اسلام منهای اين قشر متخصص در اين عصر استدلالها چيزی بی معنا ميشود. البته روحانيت حاکم با روحانيت متدين منحصر دين در کشور ما فرق دارند و همين روحانيون سياست باز باعث تصوراتی اين چنينی شدند که حالا اصل تخصص و مسئوليتشان زير سوال رفته است. واقعا اسلام منهای روحانيت واقعی ضربه پذير است و کار بجائی ميرسد که اسلام سکولار معرفی ميشود. حسين پيرو - کرج
متاسفم که اين سخنان را از استاد خودم آقای دکتر سروش ميشنوم. من خود شخصا اين وضعيتی را که در ايران در حال حاضر وجود دارد قبول ندارم، ولی به اين موضوع معتقدم و مطمئن هستم که جناب استاد نيز به آن معترف باشند که در حال حاضر که هر علمی به سمت تخصصی شدن در حال پيشرفت است، در رابطه با مسايل علمی نيز اين نياز احساس ميشود که افرادی بايد وجود داشته باشند که در آن زمينه مطالعه داشته باشند و اين مسايل را برای مردم بيان کنند، ولی به اين موضوع نيز اعتقاد دارم که مسائلی را که به عنوان دين بيان ميشود خارج از دين هست در واقع عملکرد عده ای را نبايد به جمع نسبت داد. در مورد جدايی دين از سياست نيز من با جدايی دين از حکومت موافقم ولی اگر روحانيت ما سياسی باشد ( بدور از حکومت ) شايد بتوانی بعنوان يک بازوی نطارتی در جامعه عمل نمايند که اين خود يک موقعيت مناسب می باشد. رامين فارسی - کرج
به نظر من چند سوال زير می تواند بحث را روشن کند: ۱- آيا مجموعه معارف و آموزه های دينی که حجم وسيعی از قرآن کريم و دستورات پيامبر (ص) و اهل بيت می باشد نياز به مطالعه و تحقيق جهت استخراج مجموعه وظايف فردی و اجتماعی دارد ياخير؟ ۲- اگر محققين موضوع بالا را (مستقل از لباس) روحانی بناميم اشکالی دارد ياخير؟ ۳- آيا مراجعه مردم به اين دانشمندان برای کسب پاسخ سوالات خود در مسائل دينی به معنای ايجاد يک رابطه بين مردم و خداست؟ يا نشاندهنده دقت سوال کنندگان برای يافتن پاسخ صحيح و دقيق است؟ ۴- آيا کسی در شريعت مدعی است که اين عالمان ( واقعی و غيرواقعی) به خدا نزديکتر از مردم هستند؟ و يا در اکثر تعاليم اسلامی عالم بی عمل را سرزنش و تهديد کرده اند؟ ۵- آيا خلع يد عالمان به دين ( روحانيت) از حکومت و سياست جز محروم کردن جامعه از نتايج تحقيقات انها نيست؟ ۶- و مگر نه اينکه ما در همه مسائل زندگی به متخصص ترين افراد مراجعه می کنيم ؟ ايا دين شناسی و اسلام شناسی تخصص نيست و نبايد به اهل آن مراجعه کرد. علی - تهران
متاسفانه به دليل عدم آگاهی از تعاليم علمای اهل سنت، جامعه ايرانی همواره لطمه های زيادی خورده است من هميشه مطالب جناب استاد را می خوانم و شيفته آنها هستم ولی اشکال عمده ايشان در عدم آشنايی با آموزه های علمای قديم اهل سنت است. جامعه اهل سنت به اين دليل که از قديم با حکومت آشنا بوده و حکومت داری را از نزديک تجربه کرده است اين مطالب را بديهی می داند حتی قضيه قبض و بسط هم قرنها پيش در جوامع اهل سنت حل شده است. روحانيت البته در اسلام وجود ندارد و تقليدی بسيار ناشيانه از مسيحيت است در اسلام روحانيت و ماديت نداريم. نويد - تهران
اولا اين دو امر ريشه های متفاوتی دارند و تنها به اين دليل که در قرآن چيزی به نام روحانيت نيامده دليل بر سکولار بودن اسلام نيست. محور دين خداست. کار دين توجيه مسائل بيرونی با آموزهای دينی است. در همه جای قرآن علت شکستها به ياد خدا نبودن خلل در قلوب می داند. دوما: در تاريخ همه اديان روحانيون جلوی انشعابها را ميگرفتن هرچند هميشه هم موفق نبودن. در همين دين پروتستان که اصل رابطه فردی با خداست دهها انشعاب وجود دارد. در جهان سکولار شما آزاد هستيد که رابطه فردی بی واسطه را انتخاب کنيد يا در هر چيزی به روحانيتون مراجعه کنيد. سمانه - تهران
کسی که اعتقاد به کتاب خدا و صحت آن دارد اگرحداقل يکبار قرآن راخوانده باشد به خوبی می تواند متوجه حقايق شود در قرآن اسمی از روحانی وجود ندارد اما در زمان غيبت امام زمان چه کسی می تواند احکام حکومتی را که در قران ذکر شده اجرا کند آيا نبايد کسی باشد که آن احکام را خوب می داند آيا يک مهندس کار پزشک را می تواند انجام دهد؟ متاسفانه امروز هر کسی از هر صنفی در اين امور نظر می دهد که محترم است. ميترا - تهران
به نظر من در يک جامعه مدرن که اکثريت مردم آن با سواد هستند نه تنها روحانيت بلکه هيچ قشر ديگری نبايد خود را صرفا به خاطر داشتن يک نوع معلومات ويژه و يا لباس خاص برتر از ديگران بداند چرا که همه دانستنی های بشری لازمه داشتن يک زندگی خوب می باشند . به اعتقاد من اجبارها در دين اسلام کمتر از ساير اديان بزرگ است و پيامبر اسلام هم نام دين خود را از تسليم شدن در برابر سخن منطقی گرفته بود. می خواهم بگويم پيامبر با افراط و تفريط مخالف بود و ولايت فقيه يا هر ولايت مطلقه ديگر يعنی افراط در پذيرش سخنان صاحب آن رشته بدون توجه به اظهار نظر متخصصان ساير رشته ها . مثال بارز آن را در قضيه کنترل مواليد در ايران پس از انقلاب می توانيم ببينيم . آقايان علما تنها با استناد به حديثی از بزرگان دين کنترل مواليد را حرام اعلام کردند و پس از فقط ده سال نتيجه آن شد که همگان شاهد آن می باشيم. محمد - تبريز
نظريات آقای سروش از بسياری جهات جالب و در خور تعمق است . آقای سروش مسئله را از ديد اپوزيسيون "قانونی و شرعی" مينگرد. در اينکه آقای سروش از مقوله ولايت فقيه بدرستی انتقاد می کند شايسته تحسين است، ولی از طرف دبگر با تبليغ اينکه اسلام دين "سکولار" ميباشد آب سردی بر انتفاد از ولايت فقيه خود ميپاشد. می شود دين را از ديد سکولار نگاه کرد ويا اينکه بدان جنبه خالص عرفانی و روحانی داد. اين اصلآ مسئله جديدی نيست و همواره مورد بحث و جدل انديشمندان در طول تاريخ بوده است. همانطور که از ديگر اديان نيز تفسيرهای گوناگون شده و ميشود، اسلام نيز مستثنا از اين امر نبوده و نخواهد بود. هيچ دينی در ذات خويش سکولار نيست و نميتواند باشد، بلکه اين تبيين و تفسير و ارائه دين است که بسته به ماهيت و اهداف آگاهانه و يا غيرآگاهانه ما انسانها و يا بر طبق منافع شخصی-صنفی و يا گروهی است که جنبه "سکولار" و يا "روحانی-عرفانی" به خود ميگيرد. شاهد آن هستيم که حتی بين روحانيون اسلامی هم بر سر سر اين مسئله تضاد عميق وجود دارد. اگر آقای سروش ميگقت بگذاريد اسلام روحانيت خود را داشته باشد همانطور که مسيحيان کشيش خود و يهوديان خاخام خود را در اينصورت مسئله جدايی کامل دين از دولت به راحتی حل و هضم ميشد. دادن مدال افتخار سکولاريسم به اديان توسط آقای سروش تنها اذهان عمومی را آشفته تر ميکند. اديان بدون نماينده های "روحانی" در شرايط کنونی يعنی ناديده گرفتن نيازهای توده های وسيع مردم شهر و روستا. جای تعجب است که آقای سروش به طرز صريح وارد جان کلام يعنی نفی مطلق و غيرمشروط مقوله ولايت فقيه نميشود و به بيراهه ميزند. کشيش و خاخام نيز در بدو مسيحيت و يهوديت وجود نداشته ولی آنها محصول تکامل بعدی اين اديان هستند. همين امر در مورد روحانيون اسلام هم صادق است. آقای سروش تفاوت فی ما بين يک تئولوگ و روحانی نماينده يک دين مخصوص را نميبيند. تئولوگی جنبه صرفآ آکادميک دارد ولی روحانيون نماينده يک دين خاص با آلام و دردها و شادی های توده وسيع مردم شهر و روستا در ار ارتباط است . لذا اظهار اينکه به "روحانيت" نياز نيست در واقع نديدن سطوح رشدی عميقآ مختلف مردم شهرها و روستاها است. بحث صحيح بحث جدايی مطلق دين از دولت است ونه لزوم و يا عدم لزوم روحانيت در اسلام . بهروز آرام - کپنهاگ
به نظر من دين مقوله ای است که به ارتباط بين بشر و خدا می پردازد بنابراين نمی تواند حکومتی باشد. ارزش عمل به دين و دستورات آن در گرو وجود انتخاب بين عمل به خير و عمل به شر است و اگر امکان عمل به ضد دين توسط حکومت از افراد سلب شود، اصولا عدم ارتکاب فعل ضد دين هيچ ارزشی محسوب نمی شود و در دراز مدت چنين حکومتی ناخواسته يا خواسته به تبليغ ضديت با دين تبديل خواهد شد. اين ضديت با دين حکومتی امروزه بيش از هر وقت ديگر بين نسل جوان بعد از انقلاب به چشم می خورد و به نظر من ناشی از حکومتی کردن دين می باشد. چرا در زمان صدر اسلام پيامبر عظيم الشان، دين را حکومتی نکرد. آيا پيامبر با آنهمه اقتداری که داشت نمی توانست مردم (منجمله اقليت های دينی) را وادار کند آنگونه که او می گويد لباس بپوشند و عمل کنند. آيا حاکمان دين حکومتی فعلی دين اسلام را بهتر از پيامبر آن فهميده اند؟ شاهين - تهران
من يک روحانی ۳۹ ساله هستم از قم. متاسفانه صنف ما بزرگترين ضربه را به دين و تشيع زده چون سياست را با ديانت مخلوط کردند اصولا در مذهب ما تشيع دين و سياست فقط در عصر امام معصوم يکی است و در عصر غيبت اصلا روحانيت و دين نبايد در سياست دخالت کنند چون سياست فساد می آورد و حتی با تقوی ترين افراد در سياست فاسد می شوند. من با نظر آقای سروش گرچه کاملا موافق نيستم اما معتقدم برای حفظ دين روحانيت بايد کمی نقشش کم شود تا دين بيشتر ضربه نخورد . محمد تقی - قم
صحبتهای علمی آقای سروش جای هيچ شبه ای ندارد دين تنها ارتباط معنوی شخص با خالق خود می باشد . صادق - تهران
نياز داشتن يا نداشتن مسئله مهمی نيست، مسئله مهم قانونمند بودن جامعه و عدم مصونيت تمامی اقشار در برابر اجرای قانون چه روحانی و چه غيرروحانی همگی بايد در برابر قانون به طور جدی پاسخگو باشند. فساد و خيانت در بين تمامی طبقات وجود دارد مسئله مهم مصون نبودن از پيگرد می باشد. اگر آقای سروش راست می گويد وارد عرصه سياست شود تا مورد نقد قرار گيرد. کنار گود نشستن و رجز خوانی از عهده هر کسی بر می آيد. بدترين نمونه های فساد در کشورهای همچون انگليس نيز مشاهده می شود که داعيه خيلی مسائل را دارد. کسانی هستند در کشور بدون توقع چه موافق و چه مخالف نظام با فساد مبارزه می کنند و فقط به دنبال بهره برداری از هر مسئله به نفع جناح خود نيستند. تهرانی
...اسلام و دمکراسی هيچ همخوانی با يکديگر ندارند واين دو بر ضد يکديگر هستند. جوانان ايرانی بزرگترين قربانيان خشونت، بيکاری، فقر و فساد در در جامعه هستند و بسياری از آنها اسلام آقايان را بانی اين فلاکتها می دانند. دين بايستی يک مسئله خصوصی و داخل محدوده عبادتگاه باشد. ساسان - شاهين شهر
به گزارش ايلنا، دکتر سروش گفته: غرب و خصوصاً اروپا و کشورهای اسکانديناوی ضد دين اند که از زندگی اخروی غافل هستند، وی گفت: در آمريکا مردم دينی‏اند و به زندگی اخروی توجه داشته و تجليات آن در زندگی‏شان نمايان است ولی حکومت سکولار از ارزش‏های اخروی غافل است و قانونی نمی‏گذارد که متضمن سعادت اخروی انسان باشد. بالاخره ما نفهميديم که دکتر سروش طرفدار حکومت سکولار است يا طرفدار حکومت غيرسکولار؟ حسين مير
فرمايش آقای سروش کشف جديدی نيست. هيچ عمل شرعی که حضور آخوند در آن الزامی باشد در اسلام وجود ندارد. به اين معنی و در مقايسه با مسيحيت، بله اسلام يک دين سکولار است. محسن
در پاسخ به اينکه اسلام سکولار است بايد گفت خير، زيرا اديان در مجموع انحصارگرا هستند و هر کدام راه رسيدن به تکامل نهايی را در ايمان به مسلک خود می دانند، برای مثال سه دين يهود، اسلام و مسيحيت که شايد حتی در ظاهر همديگر تأييد نمايند و در نهايت تکامل نهايی انسان در ايمان به خود می دانند و هر يک ديگری صحيح و ناقص می دانند. در جواب سؤال دوم بهتر است اول ببينيم که اسلام را دينی فردی می بينيم يا اجتماعی؟ در حالت دين شخصی به راحتی می توان به اين نتيجه رسيد که دين شخصی نياز به واسطه ندارد، ولی در حالت اجتماعی به علت ناقص بودن اديان در امور سياسی و اقتصادی و حتی گاهی فرهنگی می توان روحانيت را ديد که در حال ارائه احکام و موارد مورد نياز اداره کشور بنا به مصلحت روحانيت است. دانشگاه نيز می تواند با توجه به اينکه علم تجربی را به دانشجويان می آموزد... نماينده مناسبی برای قشر سکولار باشد. اميد فروتن - قزوين
... اصلا اسلام دينی نيست که بتوان آن را سکولار خواند. بالاخره اسلام يک مقوله علمی هست و همچنين قانون اساسی محکمی به اسم قرآن داره که بسيار ساده می توان با استفاده از آيات آن و روايات مستحکم و متواتر در زمينه اين مساله بحث کرد که اگه خواستيد ما هستيم در خدمت به عنوان يه دانشجوی ساده چه رسد به علمای بزرگی که امثال آقای سروش هيچوقت تن به مناظره ی با آنها نداده اند. به هرحال اسلام مثل ساير اديان نيست که دچار تحريف شده و آنقدر شاعرانگی در آنها راه يافته که همه چيز را می توان با آن منطبق کرد. اسلام سر و ته و حساب کتاب دارد ... . محسن - تهران
طبق تعريفی که آقای دکتر سروش از سکولاريسم ارائه نموده اند اسلام را می توان دينی سکولار معرفی کرد. البته گذشته از بحث سکولار بايد گفت که بحث ولايت فقيه يک تئوری ابتدايی از دين است. اگر مردم يک جامعه بخواهند دستورات دينی در قوانين آنها لحاظ شود می توانند از علمای دين برای تبيين قوانين منطبق بر دين کمک بگيرند اما اينکه شخصی وجود داشته باشد که در هر برهه ای احکام دين را بيان کند واقعاً بچه گانه است. حالا بگذريم از فسادی که در همون تعيين ولی فقيه و نهايتاً در شخص ولی فقيه پديدار می شود. البته ناگفته نماند که امروز در ايران برای قبول سکولاريسم نيازی به قرائت دينی از آن نيست بلکه حتی اگر قرائت ضد دينی از آن شود باز مورد قبول عامه خواهد بود. چون مردم امروز ايران به هيچ وجه دين را قادر به اداره امور نمی دانند. اما به نظر من از آن جهت دين قادر به اداره امور نيست که متولی دارد و فساد شديدی بر متوليان آن حاکم است. و الا اصل دين چون با معيارهای انسانی سازگار است در کنار ساير دستاوردهای بشری افقهای روشنی را در مقابل تئوری پردازان علوم انسانی قرار می دهد. مرتضی - تهران
آقای دکتر سروش، شما که زمانی پرچمدار روحانيت و روحانيون بوده ايد و استفاده های لازم را از اين قشر برده ايد ديگر چرا از جدايی بين روحانيت و اسلام و سکولاريسم دينی سخنورانی می کنيد. قصد توهين به شخصيت حضرتعالی به عنوان ايده پرداز دينی در جامعه اسلامی ندارم اما جالب است که هر کدام از حضراتی که در سالهای اوليه انقلاب سردمدار نهضتی بوده اند اکنون خود حرفهای گذشته خود را نفی می کنند. اسلام هم نياز به روحانيت دارد هم آنرا تائيد ميکند، اما هيچ الزامی در مراجعه به روحانيت وجود ندارد. همانطور که وقتی شما مريض می شويد با وجود دکتران حرفه ای و متخصص هيچ اجباری به مراجعه به آنان نداريد. محمد - اهواز
...در مورد اينکه اسلام دين سکولار هست يا نه به نظر من با توجه به محتوای جامع و جالب توجه قرآن که انسان ها را نسبت به مسايل معنوی و مادی - سياسی و اجتماعی و ... راهنمايی می کنه و افراد رو تشويق به رعايت و بهبود اوضاع بعيد به نظر می رسه که دينی سکولار باشه. طبيعتاً در هر صنفی وجود افرادی خبره و آگاه نسبت به آن امور لازم و ضروريه در مسايل معنوی هم وجود اينگونه افراد به جهت آگاهی و دانايی افرادی که نسبت به اين مسائل نا آگاه هستند لازمه ... دانشگاهها و کلاً محيط های آموزشی نقش اساسی در ساخت نهاد جوانان و نوجوانان دارند. برنامه ريزی برای تغيير و يا ايجاد نگرش در اينگونه محيط ها مثمر ثمرتر است. وحيد - تهران
حرفهای عبدالکريم سروش مثل هميشه جای تعمق و تأمل دارد. به خصوص برای کسانی که در جايگاه حاکم خود را پاک از هر ايرادی می دانند. مريم - تهران
در اظهارات آقای سروش تناقض ديده می شود، اگر اسلام دين سکولار است پس به گفته خود ايشان با مفاهيمی همچون عرفان و آخرت چگونه سازگاری دارد؟ آيا خلافت و جانشينی انسان از طرف خداوند که در قرآن به صراحت بيان شده با سکولاريسم همخوانی دارد؟ به نظر من اگر روحانيت نبود همين مقدار آموزه های دينی که امروزه ما به عنوان يک مسلمان از آن بهره می گيريم هم الان وجود نداشت چرا که اين روحانيت است که از زمان پيامبر اسلام تا کنون وظيفه ابلاغ دين و احکام آن را بر عهده گرفته است. اگر نبودند عالمان دينی چه کسی گفته های پيامبر و جانشينان او را درباره دين و احکام آن به نسل های بعدی منتقل می کرد؟ آيا دين بدون دستورات و وظايفی که از طرف خداوند و پيامبرش بر عهده امتش نهاده شده و به واسطه عالمان دينی به دست ما رسيده است معنايی پيدا می کند؟ چه کسانی اين همه کتب اسلامی از قرآن گرفته تا ساير کتب علوم اسلامی (عرفان، فلسفه، کلام و ...) رااز صدر اسلام تا کنون نوشته و نگهداری کرده تا به دست من نوعی رسيده است؟ اگر علما و روحانيون نبودند آيا دينی به عنوان اسلام و کتابی به نام قرآن الان وجود داشت که آقای سروش درباره آن صحبت کنند؟ آيا پيامبر و جانشينان او خود روحانی نبودند؟ حکومت دينی با هدايت دينی خيلی تفاوت دارد همچنان که بسياری از روحانيون حاکم نيستند ولی هدايتگر هستند. سپهر - اصفهان
از ديدگاه من ملاک نبودن روحانی برای ارزشيابی اصل احکام اسلامی صحيح است ولی در مورد سوکولاريسم مورد نظر سروش بايد تعمق بيشتری شود. اسلام اصولاً دين جامع و مانعی است جامع از لحاظ کامل بودن احکام در تمام امور از جمله مملکت داری و مانع از لحاظ بی اشکال بودن به جهت روياروئی با مسائل بشری از جمله مسائل روز که گر چه حکمی مستقيم ندارد ولی فقاهت در علوم مذهبی می تواند راهگشای آن باشد لذا اصل فقاهت برای زمامداری حکومتی که مبنای آن اسلام است لازمه بقاست. به اعتقاد من اسلام دينی است که امور سياسی، فرهنگی، اجتماعی و تمام امور بشری را پاسخگوست و فقاهت برای انطباق امور با مسائل شرعی و پاسخ به مسائل روز لازمه اين حکومت می باشد. ربانی - مشهد
اين سخنان متفکرانه و جسورانه و البته کاملاً با واقعيات تاريخی و مذهبی نيز تطابق دارد. علی حاجی احمدی
متأسفانه مسئله روحانيت و عوامل تاثير گذار آن در حکومت بعد از استحاله دينی و سياسی و بعد از پيامبر بزرگ اسلام و خانواده مطهرش شکل گرفت و افراد فرصت طلب با اهداف سياسی و مادی با گسترش جهل و خرافه و گسترش آن بين عوام و توجيه خشونت جهت ايجاد جوامع الهی از احساسات پاک مردم در جهت منافع خود استفاده کردند. البته نقد عوامل داخل جهان اسلام يک مسئله که نياز به بررسی فراوان صاحب نظران دارد ولی مسئله اساسی و کمک بسيار مهم برای اين اقليت مرتجع دولت استعمارگر انگليس بوده که با دخالت در امور داخلی ملل اسلامی گسترش جهل و خرافه پرستی و ايجاد فرقه های مذهبی تشيع و تسنن سلسله های متصوفه جديد و عقب نگهداشتن فکری و در نتيجه علمی به طوريکه هنوز هم مراجع شيعه برای درمان، راه انگليس را در پيش می گيرند... سخنان آقای دکتر سروش نظر تمام قشر فرهيخته ايران می باشد. اسلام دينی کاملا سکولار می باشد و اثری از روحانيت در سخنان پيشوايان آن ديده نمی شود. البته دستورات اجتماعی آن هم کاملاً مؤيد آن می باشد. امام علی با وجود اتصال به ذات واجب الوجود خود در امور روزمره، کار کشاورزی داشته و عنوان روحانيت برای کسب مال برای خود يا ديگران اختصاص نداده بودند و به قول دکتر سروش شريعت فعلی اساس معيشت روحانيت را ايجاد کرده است. ميترا
‭BBC ‮فارسی
عبدالکریم سروش در لندن، روح پوپر بر فراز تهران
عبدالکریم سروش، روشنفکر و نظریه پرداز ایرانی این روزها از آمریکا به لندن آمده است.
آقای سروش پس از آنکه در اواخر دهه هفتاد خورشيدی گروههای افراطی، موسوم به گروه فشار، چندين بار در جريان سخنرانی های او در ايران اخلال ايجاد کردند، بيشتر وقت خود را به تدريس در دانشگاه های خارج از ايران گذرانده و اگر به سمیناری در ایران دعوت شده، مقاله فرستاده است.
دکتر عبدالکریم سروش را می توان مناقشه برانگیزترین "روشنفکر دینی" و یکی از تاثیرگذارترین متالهان شیعی نزدیک به سه دهه اخیر ایران دانست. شاید به علت سابقه زندگی آقای سروش در لندن، که به واسطه درس و مطالعه دوره دانشجویی بود، این شهر را بتوان پس از زادگاهش تهران، خانه دیگر او دانست.
برای همین است که هر روزش در لندن به کاری و بحثی و سخنرانی ای می گذرد. یک روز در کانون توحید لندن و سخنرانی درباره عدالت حاکمان از دیدگاه امام اول شیعیان و روز دیگر مقابل دوربین تلویزیون بی بی سی در شرح و تامل در آنچه که این روزها در ایران می گذرد.
در حالی که آقای سروش این روزها را در لندن سپری می کند، گویی روح کارل پوپر، فیلسوف علم و معلمی که سروش به آرای او دلبستگی دارد، ناظر اتفاقاتی است که پس از اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری درایران در حال رخ دادن است.
آقای سروش درباره اعتراض های مردمی به نتایج دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران می گوید "این اتفاقی که در ایران افتاد و خیلی هم جالب بود یک معنای ویژه ای را نیز از دمکراسی نشان داد. همانطور که می دانید بر اساس رای پوپر در دمکراسی مهم این نیست که شما بتوانید کسی را نصب کنید بلکه مهم آن است که بتوانید او را عزل کنید. مردم عزمشان را جزم کرده بودند که آقای احمدی نژاد را عزل کنند و این یکی از نماد های بارز دمکراسی و جمهوریت در کشور ما بود که موانعی آمد و آن را سد کرد."
به این ترتیب در شرایطی که عبدالکریم سروش در لندن نگران مسائل ایران است، گویی روح پوپر، استاد نادیده سروش، بر فضای تهران و دیگر شهرهای ایران است که شهروندانش رای خود را طلب می کنند.
نابهنگامی تاریخی جمهوری اسلامی
عبدالکریم سروش درباره وقایع اخیر ایران می گوید که "متاسفانه قصه قدرت همه جا قصه یکسانی است مخصوصا قدرت مطلقه. قدرت مطلقه هر کجا باشد فساد می آورد چه دینی باشد چه غیر دینی."
آقای سروش معتقد است که می توان درباره تئوری حکومت دینی بحث کرد و نظر داد و او خود مخالفتی با این نظریه ندارد اما از نظر او مشکل در اجرای این تئوری است.
"شاید بتوان گفت حکومت دینی به دو دلیل نمی تواند بنا شود. یکی اینکه با قدرت نمی توانید ایمان و عشق بسازید و دوم اینکه اساس حکومت دینی بر تکلیف بنا شده در حالی که روزگار ما روزگار حق مداری است. این نکته خیلی مهمی است."
به گفته آقای سروش، حکومت جمهوری اسلامی قدری نابهنگامی تاریخی دارد. در دورانی پدید آمده و بر مفاهیمی تکیه می کند که این مفاهیم دیری است مورد سئوال و تشکیک قرار گرفته اند.
او می گوید "بشر جدید بشری است حقوق مدار یعنی به دنبال حقوق خویشتن است. اصلا بیانیه حقوق بشر در این دوران نوشته شده و چشم ها به آن باز شده و یک ایده محوری است که همه قانون اساسی ها حول آن نوشته می شود در حالی که اندیشه دینی علی الاصول در همه ادیان و علی الخصوص در اسلام بر تکلیف مبتنی است."
آقای سروش می گوید "من نمی گویم که تکلیف را باید فرو نهاد و یا امری بی معنی است. اما گاهی حقوق را در سایه تکلیف معنا می کنیم گاهی تکالیف را در سایه حقوق. گاهی تقدم با تکلیف است گاهی با حقوق. در حکومت دینی تقدم با تکلیف است."
به اعتقاد عبدالکریم سورش، در گذشته مردم تکلیف اندیش بودند و حکومت های دینی می توانستند رضایت مردم را به دنبال داشته باشند، چون همفکر بودند، اما ولایت فقیه و حکومت دینی چون حکومت تکلیف اندیش است با اندیشه جدید که حق مداری است در عمل تناقض پیدا می کند.
"من این را در جامعه خودمان به خوبی می بینیم. اصلا انتخابات یک عمل حق طلبانه است به معنای سیاسی جدید کلمه. حق بنده است که رای بدهم و کسی را به ریاست جمهوری و نمایندگی مجلس بگمارم. وقتی این حق را از من سلب کنند صدای من درمی آید."
"حاکمان ما دیگر مشروعیت از مردم نمی خواهند"
آقای سروش می گوید که هر حاکمیتی دست کم دو رکن دارد: یکی کفایت و دیگری مشروعیت. "شما وقتی حکومتی و قدرت سیاسی را بر سر کار می آورید اولا از او انتظار دارید که با کفایت کشور را مدیریت کند، خصوصا در مسائل اقتصادی، نظم معیشتی و آموزشی. دوم این که مشروع و مقبولِ مردم باشد. این هم به اندازه کفایت مهم است. ممکن است حکومت دیکتاتوری هم با یک راهی به امور سامان بدهد اما مقبول مردم و مشروع نباشد."
به اعتقاد آقای سروش، جمهوری اسلامی معنایش دست کم در نظر بانیان اولیه آن این بود که مشروعیت خود را از جمهور مردم می گیرد. "سخنان بسیاری آیت الله خمینی گفتند که بر همین معنا قابل حمل است. اما رفته رفته خصوصا پس از آیت الله خمینی این رای رو به ضعف رفت و کسانی دست بالا را در درون و بیرون حکومت گرفتند که مشروعیت را از مردم و جمهور سلب کردند و دادند به دست خداوند و امام زمان و از طریق امام زمان به نایب امام زمان که قرار بود مجلس خبرگان آن را کشف و به مردم معرفی کند."
سروش می گوید "این تنش در دوران آیت الله خمینی همیشه وجود داشت اما الان کاملا رو شده که حاکمان ما برای مشروعیت به دنبال جمهور مردم نمی گردند و معتقدند تکیه به جای محکم تری داده اند که عبارت باشد از قوانین الهی و فقه اسلامی و از آن طریق می خواهند یک جامعه دینی و ایمانی به پا کنند."
"با قدرت می شود نفرت تولید کرد نه ایمان"
عبدالکریم سروش می گوید امثال محمد تقی مصباح، روحانی بنیادگرایی که محمود احمدی نژاد و نزدیکانش در دولت ایران از نظر فکری خود را وابسته به او می دانند، به دنبال بنا کردن یک جامعه دینی و ایمانی اند و قدرت را می خواهند به استخدام بگیرند تا یک چنین جامعه "پاک و ایمانی" را که مومنان در آن زندگی کنند، فراهم آورند. اما سروش معتقد است اینکه چنین تئوری ای شدنی است یا نه مسئله ای است که از ذهن این افراد غائب است.
"من در تئوری با حکومت دینی مشکل ندارم اما آنچه که در حقیقت مشکل پیش می آورد، عمل کردن به آن است. بالاخره کمونیست ها و فاشیست ها و لیبرالیست ها هم قدرت را می خواستد برای پیاده کردن کمونیسم و فاشیسم و لیبرالیسم. مشکل این است که آیا راه و کارش را پیدا کردید یا نه، به تناقض های عملی اش اندیشیده اید یا نه؟"
سروش می گوید "به نظر من ممکن است شما که یک حکومت فاشیستی بنا کنید، ممکن است یک حکومت دیکتاتوری بنا کنید، اما یک حکومت دینی نمی توانید بنا کنید، نه اینکه در تئوری نمی توانید فکرش را بکنید، در عمل نمی توانید آن را اجرایش کنید. به دلیل اینکه در عمل با آن در تناقض رو به رو می شوید از جنس همان تناقض هایی که سعدی به آن علاقمند بود. گفته بودم چو بیایی غم دل به تو بگویم/ چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی."
به گفته این شارح فلسفه اسلام سیاسی، حکومت اسلامی در تئوری خیلی خوب است اما در عمل ناشدنی است. "شما با قدرت نمی توانید ایمان بسازید مشکل این است. شما با قدرت می توانید خیلی چیزهای دیگر بسازید اما با قدرت نمی توانید ایمان بسازید."
آقای سروش می گوید " آنچه که حضرات در پی آن هستند همین حکومت فقهی است. با زور و با استبداد می توان حکومت فقهی بنا کرد ولی ارزشی ندارد چون تبدیل می شود به زد و خورد. همین بستن و گرفتن و سنگسار کردن و بستن مطبوعات و امثال آن. با زور می توان بی ایمانی و بی دینی تولید کرد تا دینداری و ایمان. این همان تناقضی است که در عمل وجود دارد و آقایان از آن غافل اند."
به گفته آقای سروش تجربه حکومت دینی در جامعه ایران "خیلی خوب این را نشان داده که آقایان هرچه بر اجرای احکام فقهی به خصوص احکام جزایی پافشاری بیشتری می کنند و شیپور را از سر گشادش می زنند، از آن طرف فرار مردم از دینداری و ایمان بیشتر می شود."
عبدالکریم سروش وقتی می خواهد کلام را خلاصه کند، چنین می گوید: " آقایان وقتی از حکومت دینی حرف می زنند، منظورشان حکومت فقهی است. این می شود و با زور هم می شود، اما هیچ بهایی ندارد."