lundi 31 janvier 2011

گرگ درون

گرگ درون

فریدون مشیری

گفت دانایى که گرگى خیره سر
هست پنهان در نهاد هر بشر
لاجرم جارى است پیکارى بزرگ
روز و شب مابین این انسان و گرگ
زور بازو چاره این گرگ نیست
صاحب اندیشه داند چاره چیست
اى بسا انسان رنجور و پریش
سخت پیچیده گلوى گرگ خویش
اى بسا زورآفرین مردِ دلیر
مانده در چنگال گرگ خود اسیر
هرکه گرگش را دراندازد به خاک
رفته رفته مى‌شود انسان پاک
هرکه با گرگش مدارا مى‌کند
خلق و خوى گرگ پیدا مى‌کند
هرکه از گرگش خورد دائم شکست
گرچه انسان مى‌نماید ،گرگ هست
در جوانى جان گرگت را بگیر
واى اگر این گرگ گردد با تو پیر
روز پیرى گرکه باشى همچو شیر
ناتوانى در مصاف گرگ پیر
اینکه مردم یکدگر را مى‌درند
گرگهاشان رهنما و رهبرند
اینکه انسان هست این سان دردمند
گرگها فرمان روایى مى‌کنند
این ستمکاران که با هم همرهند
گرگهاشان آشنایان همند
گرگها همراه و انسانها غریب
با که باید گفت این حال عجیب


--------------------------------------------------------------------------------

dimanche 30 janvier 2011

ساواک





چهارشنبه 6 بهمن 1389
پرويز ثابتی، مقام امنيتی ابروکمانی، همنشين بهار
در روش، هنگام به کارگرفتن شواهد کوشيده‌ام بی طرفی را رعايت کنم اما بی طرف نيستم و نمی‌توانم بی‌طرف باشم. يک دليلش اين است که من نيز فريفته ام، فريفته انديشه‌ حاکم بر دوران خويش. فريب‌ دوران مرا هم زندانی کرده‌است. می‌کوشم گرايش يا مرزبندی ام باعث نشود خوب را خوب‌تر و بد را بدتر ببينم، اما گاه نمی‌توانم.

***

مبارزه با فراموشی يک وظيفه تاريخی است.

پدر بزرگوارم که ساليان دراز پشت ميله های زندان مرا می‌ديد به زيارت مکه رفته بود و من برای زيارت او به مکه.
به دلم برات شده بود که اين آخرين ديدار است و من ديگر او و مادرم را نخواهم ديد...
پدرم در طواف به دور کعبه، وقتی به حُجر اسماعيل می‌رسيديم بی‌اختيار رو به من می‌کرد و می‌گفت:
پسرم من دوباره به ملاقاتت خواهم آمد. آزاد ميشی و ما بازهم به کوه و صحرا می‌رويم. کاش اين زندان‌بان ها بگذارند کمی باهم بيشتر حرف بزنيم و اشک می‌ريخت، مادرم نيز...

ميله ها در درون ما است و من همين الآن هم انکار نمی‌کنم که در «بند» هستم اما منظور او اين نبود که توجه دهد ظاهراً آزادم اما هنوز در زندانم.
در سخنان پدر قصه و واقعيت دست همديگر را می‌گرفتند و پا به پای همديگر راه می‌رفتند و مرا به رُمان «دانيل والاس» و فيلم ماهی بزرگ Big Fish می‌بُردند. [۱]
پدرم خافظه ای بسيار قوی داشت اما غبار روزگار برآن نشسته بود. برای همين خانه کعبه را هم اتاق ملاقات زندان تصور می‌کرد...
حافظه همه ما می‌تواند آسيب ببيند.

***
کارگردان و فيلم‌ساز اسپانيايی لوئيس بونوئل Luis Buñuel‏ در کتاب خاطراتش (با آخرين نفسهايم Mi último suspiro) نوشته است:
«حافظه به همان اندازه که ضروری و پرتوان است، شکننده و ضربه پذير هم هست. حافظه، هم از سوی دشمن اصلی اش (فراموشی) تهديد می‌شود و هم از جانب انبوه خاطرات آشفته و پراکنده ای که هر روز بر آن آوار می‌شوند. »
او در شرح مراسم عروسی «پل نيزان» Paul Nizan نويسنده فرانسوی که در جريان حمله ارتش نازی به فرانسه کشته شد، وی و همسرش را (که هردو غيرمذهبی بودند) به صحن کليسای سن ژرمن دپره Saint Germain des Pres می‌کشاند و ژان پل سارتر را هم به عنوان شاهد عقد، کنار عروس و داماد می‌نشاند !
بعدها خود «لوئيس بونوئل» از اين گزارش غيرواقعی، تعجب کرده و نوشته است:
آخر چطور چنين چيزی امکان دارد؟ پل نيزان مارکسيستی بود معتقد، و همسرش هم در خانواده ای غيرمذهبی بزرگ شده بود، اين دو نفر امکان نداشت که به ازدواج کليسايی تن بدهند. چنين چيزی کاملا غيرممکن است.
آيا من يک خاطره را تغيير شکل داده ام؟ آيا اين خاطره را از خودم ساخته ام؟ آيا آن را با خاطره ديگری در هم آميخته ام؟ آيا دکور آشنای يک کليسای معروف را روی صحنه ای که شنيده ام سوار کرده ام؟ واقعيت را هنوز هم نمی‌دانم؟ جز اينکه بگويم حافظه ما زير فشار و نفوذ دائمی تصورات و رؤياهای ما است، و گاه دچار اين وسوسه می‌شويم که رؤياها و خيالبافی‌های خودمان را هم واقعی بگيريم...[۲]

***
من داعيه مجاهدت و انقلابيگری، يا روشنفکری و روشنگری ندارم. می‌کوشم به سهم ناچيز خودم به جنگ فراموشی بروم. همين و بس.
از آنجا که خاطرات همه ما می‌تواند خَش بردارد و آسيب ببيند. تلاش من اين است که از رُخ يادمانه ها غبار بزدايم و رنج و شکنج کسانی را که آزادی برايشان آرمان بود نه تجارت، به ياد آورم.
از او که جايی جز همه جا نيست می‌خواهم مرا به خود وامگذارد تا به احدالناسی اميد و هراس نداشته باشم و قبل از آنکه دوست عزيزم ـ مرگ ـ را درآغوش گيرم و به خاک افتم خيلی چيزها را بنويسم...
گرچه بر ما ريخت آب و گِل شکی
يادمان آيد از آن ها چيزکی
ناله‌ی سُرنا و تهديد دُهُل
چيزکی مانَد بدان ناقورِ کُل
نشنود آن نغمه ها را گوش حس
کز ستم ها گوش حس باشد نجس

------------------------------------------------------------

لقب «ابرو کمانی» را فدائيان خلق برگزيده بودند.

آقای پرويز ثابتی که کاراکتر رمان های جاسوسی امثال گراهام گرين Graham Greene (مامور ما در هاوانا)، فردريک فورسايت Frederick Forsyth (روز شغال) و جان لوکاره John le Carré (مردی که بيشتر از همه دنبالش هستند) را بياد می‌آوَرد، نمونه کامل يک پليس سياسی بود. با چاقو حرف نمی‌زد، با پنبه سر می‌بريد.
از شلوار پلی استر و کت چرمی و ادا واطوار جيمزباندی و جانی دالری پرهيز می‌کرد. منظم و پرکار، خوش لباس و خوش تيپ و ابرو کمانی بود و همانند محمود جعفريان (که حزب رستاخيز را به حزب توده ترجيح داد) بدون ياداشت، سخنرانی های چندساعته می‌کرد و با هنر حرف زدن با جامعه آشنا بود.
البته ثابتی برخلاف جعفريان گذشته توده ای نداشت و به قول خودش از ابتدا شاه دوست بود. در شرحی که در مورد زندگی خودش نوشته و در آغاز کار در ساواک، ارائه داده‌است به اينکه بهايی زاده‌است، اشاره می‌کند اما به اقتضای شرايط يادآور می‌شود بعد از سن بلوغ مسلمان شده‌است. [۳]

با اينکه پدر آقای ثابتی (حسين ثابتی) در سنگسر (سمنان) به دلايلی که من نمی‌دانم از جامعه بهايی طرد شد و اين زاويه و فاصله تأثير خودش را در فرزندان گذاشت، اما حوادثی چون تخريب حظيره‌القدس (مرکز بهائيان در ايران) که حجه الاسلام محمدتقی فلسفی صحنه گردانش بود و گفته می‌شد به دستور شاه صورت گرفته، مقام امنيتی را خوشحال نکرد و پرويز ثابتی در دافعه جوادثی چون کاردآجين شدن دکتر سليمان برجيس در کاشان (که بهايی بود)، خالی از گرايشات ضدارتجاعی نبود.
حضورش به عنوان مقام امنيتی در تلويزيون او را بر سر زبانها انداخت. اينجا و آنجا از جشن عروسی باشکوه و مجللی که برگزار کرده بود هم می‌گفتند. اين شايعه يا خبر را نيز که محافظ همسرش در مغازه‌ کفش فروشی «شارل ژوردن» در خيابان پهلوی (ولی‌عصر کنونی) يک نفر را با اسلحه کشته است، می‌دانستم. [۴]

می‌گفتند سپبهد جعفرقلی صدری مکالمات تلفنی ثابتی را کنترل و به شاه گزارش می‌کرده و اين دو دل خوشی از همديگر نداشته اند. [۵]
سپبهد جعفرقلی صدری در ۴ بهمن ماه ۱۳۵۰ توسط شاه همزمان به رياست کميته مشترک ضد خرابکاری ساواک و شهربانی منصوب شد و در ارديبهشت ۱۳۵۲ از سمت رياست کميته مشترک برکنار گرديد،

در دوم ديماه ۱۳۴۹ وقتی عباس شهرياری با نيمرخ در تلويزيون ظاهر شد، ثابتی هم وارد گود شد و ابهّت ساواک را به رُخ کشيد و در اين مصاحبه بدون ذکر نام واقعی شهرياری عامل خودشان در ساواک، از او با عنوان «اسلامی» و مرد هزار چهره نام برد.
در مصاحبه ناصر سماواتی (ديماه ۱۳۵۰) هم، ثابتی حضور داشت.

لقب «ابرو کمانی» را فدائيان خلق برايش برگزيده بودند. آنطور که از اسناد ساواک برمی‌آيد وقتی فرامرز شريفی گلپايگانی و نسرين معاضد به عنوان خواهر و برادر در خانه تهران نو مستقر شدند و مهدی فضيلت کلام و همسرش سکينه اسماعيل آبادی به آنجا رفت و آمد داشتند، قرار شد بنز قهوه ای رنگی را که متعلق به «ابرو کمانی» (پرويز ثابتی) بود، ردگيری کنند... [۶]

------------------------------------------------------------

بيداد شيخ، ستم ساواک را توجيه و کمرنگ نمی‌کند.

پرويز ثابتی که نزديک به ۸۰ سال سن دارد و آفتاب عمرش بر لب بام رسيده، از «شاه ـ مُهره» های سازمان اطلاعات و امنيت کشور بود و با بولتن های محرمانه و فوق سرّی، علاوه بر نخست وزير و رئيس کل ساواک، به شخص اول مملکت هم خط و خطوط می‌داد.
در کميته مشترک به اصطلاح ضد خرابکاری که امثال وی هدايت می‌کرد، پاک ترين جوانان ايران زمين به دام شکنجه‌گران می‌افتادند.
کيست که نداند شکنجه های هولناک ساواک، صحنه سازی و تلافی جويی های کور و به رگباربستن ۹ زندانی دلير (بيژن جزنی و کاظم ذوالانوار، و...) که با تمايل و توافق امثال پرويز ثابتی صورت کرفت از جمله عوامل فروپاشی رژيم پيشين بود. [۷]
بهترين فرزندان مردم قربانی استبداد می‌‌شدند، هيچ روز و شبی نبود که در کميته به اصطلاح ضد خرابکاری فرياد زندانی های زير شکنجه به گوش نرسد، هيچ روزی...
نمی‌‌توان ستم بزرگی را که به فرهنگ ورزان جامعه رفت، فراموش کرد... پس از ۲۸ مرداد به اين سو که کنسرسيوم غارتگر نفت بيداد می‌کرد، رژيم شاه بزرگترين سّد شکل گيری نهادهای دموکراتيک بود. ظلمات پس از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ و ُملا ُخورشدن آنهمه رنج و شکنج، فقط در گواِدُلوپ و آخرين بازی ماهرانه کارتر و فقرعنصرذهنی مردم ريشه نداشت، به ستم رژيم پيشين نيز مربوط بود.
اين واقعيت را تنها کمونيست‌ها و گروه‌های سياسی عنوان نکرده اند، امثال من نيز که نه کمونيست هستم و نه به گروه های سياسی وابستگی دارم، گواهی می‌دهم.
بيداد شيخ، ستم ساواک را توجيه و کمرنگ نمی‌کند. [۸]

------------------------------------------------------------

اداره کل سوّم اساسی ترين وظايف ساواک را انجام می‌داد.

ساواک (سازمان اطلاعات و امنيت کشور) ۹ و به عبارتی ده اداره کل داشت و گرچه مولود خشونت بود و با کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و رخدادهای پس از آن، جنگ سرد بين دو بلوک شرق و غرب و گرايش دستگاه قدرت به استبداد و...ميانه داشت اما، هيچکس تماميت آنرا در شکنجه و بگير و ببند خلاصه نکرده‌است. از يک زاويه ساواک خدماتی هم کرد، بعلاوه همه مأمورين از آزار و شکنجه زندانی کيف نمی‌کردند. برخی از آنان تحصيلات عالی داشتند و از بگير و ببند خوششان نمی‌آمد و می‌فهميدند «هر شلاقی که بر سر و روی زندانی فرود می آيد به مثابه کلنگی است که گور استبداد را حفر می کند.»

هيچکس تماميت ساواک را در شکنجه و بگير و ببند خلاصه نکرده‌است. برای مثال در يک جامعه آزاد (و نه ديکتاتورزده که همه دستگاهها کُر واحدی را تشکيل داده و يک آهنگ را می‌نوازند)، عملکرد تعريف شده اداره هشتم و پائيدن مرزها ردخور ندارد و هيچ مملکتی بدون در و پيکر در امان نمی‌ماند.
اشاره من به ساواک، اساساً به همزاد آقای ثابتی «اداره کل سوم موسوم به امنيت داخلی» است که پا را از گليم خود فراتر نهاد و گره های کور آفريد.
اداره کل سوم، جدا از دفتر و بخش مستقل بازجويی و کميته مشترک ضدخرابکاری، هفت اداره مجزای ديگر را نيز در برمی‌گرفت و هرکدام بخشهای عريض و طويل داشت.
کميته مشترک خودش در رديف يکی از ادارات کل سوم بود و واحد اطلاعاتی، اجرايی و پشتيبانی اش هر کدام از دواير گوناگون تشکيل می‌شد و با يک اداره ساواک برابری می‌کرد. برای مثال اداره يکم از زيرمجموعه اداره کل سوم (عمليات و بررسی) که وظايفش تجسس، مراقبت و تعقيب فعاليتهای براندازی بود، خودش از شش بخش مستقل تشکيل می‌شد. اداره کل سوم اساسی ترين وظايف ساواک را انجام می‌داد.

------------------------------------------------------------

کميته مشترک ضد خرابکاری، مخوف ترين شکنجه گاه ساواک بود

هيچگاه روزی را که به آنجا برده شدم، فراموش نمی‌کنم، نوجوان بودم و تقريباً از پشت کوه آمده بودم. هيچوقت نديده بودم کسی با پوتين پاهای رخمی زندانی را له کند و ليچار بگويد. فرياد زندانيان شکنجه شده به گوش می‌رسيد و سرهنگ وزيری قاه قاه می‌خنديد...
***
زندان فلکه که بعدها کميته مشترک ضد خرابکاری، زندان زنان، بند سه هزار، و بالاخره توحيد لقب گرفت، در سال ۱۳۱۶ توسط آلمانی ها بنا شد. سبک معماری اين شکنجه گاه مخوف، درهای آهنی ُيقور که هنگام باز و بسته شدن غيژ و غيژ می‌کرد، ديوارک های بيست سانتی جلوی درها، سلولهای انفرادی سرد و مرموز، اتاق شکنجه ای که سقف آنرا برداشته بودند تا فرياد زندانيان در تمامی بندها بپيچد و ايجاد ُرعب کند و نيز ميله های آهنی که به شکل S S (اس اس) در سرتاسر جلوی بالکن ها تا سقف نصب شده بود... همه و همه حرف می‌زد.
چه در دوران رضا شاه، چه در زمان محمدرضاشاه و چه پس از ُملاخورشدن انقلاب بزرگ ضد سلطنتی، گذر بسياری از آزاديخواهان ميهنمان به اين «فلک الافلاک نوين» افتاده و در اتاق تمشيت يا تعزيرخانه، شکنجه شده اند.
اين زندان که بعد از قصر از قديمی ترين زندانهای ايران بود با سه طبقه و شش بند مجزا و اتاق ها و سلولهای گوناگون، در اطراف دايره ای به شعاع هشت متر بنا شده است.
در داخل همين دايره حوض بزرگی ساخته اند که از قديم و نديم ُحکم شکنجه گاه يدکی و َسرپائی داشت و هرگاه شکنجه گران عشق‌شان می‌کشيد برخی از زندانيان زير بازجوئی را حتی در سرمای زمستان داخل آن انداخته پوتين باران می‌کردند تا به قول خودشان مثل موش آب کشيده حالشان را جا بياورند، اين حوض داستانها دارد، گاه گردن زندانيان را روی پاشوره آن می‌گذاشتند و با پوتين فشار می‌دادند، زندانی را وادار می‌کردند دور حوض بدود و عَرَعر يا هاپ هاپ کند و بازجويان با شلاق به دنبالش می‌افتادند.
زندانيان کميته مشترک از حّس شريف تنهائی که ستمگران با آن بيگانه اند و برکت زندان انفرادی است و بدون احساس آن آدمی خودش هم عريان نمی‌شود، ازغم های عزيزی که قدمش مبارک است، ازعکس قاب شده اعليحضرت و عليحضرت بر بالای در ورودی اتاق شکنجه که به آن تمشيت می‌گفتند، از قابلمه بزرگ چای که گاه، تک و توکی از زندانبانان ته سيگارشان را در آن ريخته و با دم پائی هم می‌زدند تا به بندها بيآوردند، از حمام بی در و پيکرش که می‌بايست زندانی با چند شماره بيرون بيايد وگرنه يا آب قطع می‌شد و يا با شلنگ های آب سرد پذيرائی، از صدای تودماغی رسولی بازجو که نيمه های شب مست می‌کرد و بر پا می‌داد: «امت رسولی برپا»،
از زندانيان زير شکنجه که به عمد آنها را دم در بندها می‌گذاشتند و هرکس و ناکسی لگد باران‌شان می‌کرد، از بخاری پولاريد بندها که لوله نداشت و دود و َدمش همه جا را گرفته بود و از زنان و مردان دليری که آنهمه آزار ديدند و شمار معدودی مثل «حسين کرمانشاهی اصل» زير شکنجه جان دادند، يک سينه سخن دارند.
اين بازداشتگاه قديمی، پيشتر زندان موقت شهربانی بود و در پشت ساختمان مرکزی شهربانی کل کشور قرار داشت. پس از انقلاب نامش را زندان توحيد گذاشتند و باز بساط شلاق و شکنجه برپا شد...
درحاليکه اوين و گوهردشت و دهها زندان ديگر در شهرستانها سُر و مُر و گنده سرجايش بود، کميته مزبور تعطيل و به موزه عبرت تبديل شد.
ظلم آن رژيم به زندانيان با بلايی که در دهه ۶۰ بر سر جوانان ايران زمين نازل شد، ابدا قابل مقايسه نيست. بسياری از زندانيان که آنزمان دو يا سه سال حکم گرفتند در دهه ۶۰ تيرباران شدند. اسيرکُشی سال ۶۷ و آن فتوای ستم آلود که با گوشه چشم به داستان يهوديان بنی‌قريظه بر سر پاکترين جوانان اين مرز و بوم آوار شد، نه محمد رضا شاه، نه پرويز ثابتی و نه بازجويان ستمگری چون عطارپور و ناصری، هيچکدام تصور هم نمی‌کردند...
بگذريم و به کميته مشترک ضدخرابکاری برگرديم.
در پی خرده کاری های شهربانی و ساواک و رقابت های کور باهمديگر، بدستور شاه، قرار شد تعقيب و مراقبت و برخورد با مخالفان سياسی را کميته ای مشترک از واحدهای اطلاعاتی و عملياتی ساواک، شهربانی و ژاندارمری، هماهنگ به پيش ببرند و در محل سابق زندان موقت شهربانی مستقر شوند.
بازجوی معروف تهرانی (بهمن نادری پور) در دادگاهش اشاره کرد:
بعد از آنکه تيمسار فرسيو به وسيله گروههای مبارز ترور شد و پاسگاه کلانتری قلهک مورد حمله مردان مسلح قرار گرفت، رضا عطارپور (دکتر حسين زاده) و محمد حسن ناصری (عضدی)، زير نظر مقدم و ثابتی شالوده کميته ضدخرابکاری را با الگوبرداری از کميته های مشابه که در آمريکای لاتين وجود دارد دنبال نمودند.
***
بين سالهای ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۵، پنجاه گروه ضربت و تعقيب و گريز تهران را مثل جغد می‌پائيد و به شکار مبارزين می‌پرداخت.

کميته مشترک دارای يک رئيس و سه معاون بود که همه از بلندپايگان ساواک بودند. معاون اول بر واحد اطلاعات نظارت و مديريت داشت. معاون دوم رئيس واحد اجرايی بود و معاون سوم بر واحد پشتيبانی رياست می‌کرد.
واحد اطلاعات خودش از چهار دايره شناسايی، جمع آوری، بازجويی و بهره برداری تشکيل می‌شد.دايره جمع آوری هم از ۳ شعبه رابطين، جمعبندی اطلاعات و تعقيب و مراقبت تشکيل می‌شد.
دايره بازجويی که بيشتر توی چشم می‌خورد و کارش با شکنجه و به اصطلاح «تمشيت» ربط داشت، هشت تيم بازجويی را در برمی‌گرفت و کارش اقرارگرفتن از زندانی به هرقيمت بود...
واحد اجرايی سه دايره مخابرات، تجسس و شناسايی و اسلحه و مهمات را دربرمی گرفت. خود دايره تجسس و شناسايی هم شامل ۵ اکيپ (۴ نفره) گشتی و تعقيب و مراقبت بود.
***
از سرتيپ ماهوتيان و سرتيپ مصطفی امجدی که بگذريم، بايد از سپهبد جعفرقلی صدری (رئيس شهربانی کل کشور) نام ببريم که اولين رئيس کميته مشترک بود. (بگذريم که عملاً مقدم و ثابتی کارها را پيش می‌بردند) سرتيپ رضا زندی پور که در ۲۶ اسفند سال ۱۳۵۳ جلوی فرزند خردسالش کشته شد، بعد از او هدايت کميته را پيش برد.
بعد از زندی پور، سرتيپ علی اصغر وديعی و سپس سرتيپ جلال سجده ای مسئول اول کميته مشترک بودند. سجده ای، برای دادن پاداش به عمله ستم که در کوچه و خيابان به شکار مبارزين می‌پرداختند، شرط و شروط گذاشت و عرصه را بر جامعه تنگ کرد.
در کميته خود بازجويان نيز گاه شلاق می‌زدند اما مسئول اصلی شکنجه ها و شوک الکتريکی با دستگاهی موسوم به آپولو، کار محمد علی شعبانی (حسينی) بود که بعد از انقلاب در ۲۴ اسفند ۱۳۵۷ با گلوله خودکشی کرد. حسينی اهل گلپايگان بود. [۹]
به نام بيشتر بازجويان در همين مقاله برمی خوريم.

------------------------------------------------------------

آيه الله غفاری به مرگ طبيعی دار دنيا را وداع کرد.

کميته مشترک، نماد بيداد رژيم پيشن بود و در آن گل های زيبايی پرپر شدند اما گزارشات غيرواقعی نيز عليه آن وجود دارد.
آيه‌الله لاهوتی در دادگاه تيمسار نصيری گفت يادت هست که تو به من سيلی زدی؟
نصيری پاسخ داد من نبودم.
نصيری به نظر من راست می‌گفت کار وی اين نبود که بيايد در کميته مشترک ضدخرابکاری يا اوين، سيلی بزند. سفلگان ديگری بودند که کمترين آزارشان سيلی زدن بود.
البته ماهی از سر گنده گردد نی ز دُم، و تيمسار نصيری که کمترين ستمش خودشيرنی در ۲۸ مرداد سال ۳۲ بود در مرکز ثقل جنايت قرار داشت و نيازی به گزارشات غيرواقعی نبود.

در مورد آيه الله حسين غفاری رحمه الله عليه نيز، اين واقعيت فراموش می‌شود که وی به مرگ طبيعی دار دنيا را وداع کرد. اينکه گفته شده:
«با مته سرش را سوراخ کرده بودند منتها مته را تا آخر فرو نمی‌کردند و تمام پاهای او را تا زانو در روغن زيتون سوزانده بودند.»، نه تنها واقعی نيست، توهين به شعور مردم هم هست.

البته ايشان مرد خوبی بود و مورد احترام زندانيان، امّا بر اثر سرما خوردگی شديد و کهولت ِسن و فشار خون بسيار بالا arterial hypertension در اتاق عمومی بهداری زندان قصر (که زندانيان ديگری هم بستری بودند) به مرگ طبيعی فوت نمودند.
پيش‌تر، پزشکانی که هم‌بند ايشان بودند نيز، هشدار می‌دادند که با توجه به کهولت سن آيه لله غفاری، اين فشار خون غير عادی می‌تواند خونريزی داخل مغزی Intracranial hemorrhage را به دنبال داشته باشد.
...
وقتی در سال پنجاه و سه ‌ايشان را از بند ۴ موقت زندان قصر به بند ۱ و ۷ و ۸ آوردند و به دستور سرهنگ زمانی ماموران زندان ريشش را تراشيدند، پسرش گفتند:
چون ريش پدرم را زدند وی از شدت ناراحتی می‌ميرد.

آقای هادی غفاری در خاطراتش با اشاره به پدرشان نوشته است:
( ۶ دی ماه سال ۵۳) «ايشان را کشان کشان، با پاها و دست‌های شکسته و در حالی‌که بيش از يکی دو دندان در دهانش باقی نمانده بود و سراسر صورت و اندامش زير شکنجه‌های وحشيانه، در هم کوبيده شده بود، پشت ميز ملاقات آوردند... »

آيه الله غفاری در تاريخ فوق اصلاً زنده نبود. دو روز زودتر، ساعت سه و نيم بعد از ظهر چهارم دی سال ۵۳ فوت کرده بودند.
***
حالا نه سرهنگ زمانی و محرری و شعله ور و ژيان پناه و ناهيدی...زنده اند و نه آيه الله غفاری که گفته می‌شود سرش را با مته سوراخ کردند و پاهايش را در روغن سوزاندند.
چرا بايد پا روی حق گذاشت و به دروغ متوسل شد؟ [۱۰]
رفتار امثال سرهنگ زمانی ريشه در استبداد ساواک شاه داشت و البته محکوم است، اما بر خلاف شايعات، آيه الله غفاری، زير شکنجه کُشته نشد و اصلاً در بازجوئی، آزار چندانی نديد.
وحشی‌گری امثال رسولی شکنجه گر عموميت نداشت و بر خلاف فرمايشات آيه الله خمينی که در تاريخ ۱۳/۸/۱۳۵۷ فرمودند: ««پای بعضی از علماء را اره کردند اقا! توی روغن سوزاندند » ؟! » ، پای هيچ عالمی در ساواک اره نشد...

------------------------------------------------------------

از کميته مشترک تا هم‌پياله شدن با پسر وقوق الدوله

آقای پرويز ثابتی وقتی در محله «تپه سر» سمنان بازی می‌کرد و يا در دبستان حسينيه و شاه پسند سنگسر و دبيرستان قديمی و زرتشتی «فيروز بهرام» تهران درس می‌خواند، حتی زمانيکه در دانشگاه تهران پای درس استادان حقوق می‌نشست، و در سال ۱۹۵۷ که به عنوان تحليلگر سياسی به استخدام ساواک درآمد، تصور نمی‌کرد روز و روزگاری کارچاق کن و فرمانفرمای شکنجه گران و قاتلان زندانيان سياسی خواهد شد.
وقتی به شهيد ناصر صادق کفته بود: «مگر عقل ما از گچ است که شماها را اعدام کنيم و از خون تان دوهزار نفر ديگر بجوشد؟» [۱۱]
نصور نمی‌کرد شتاب حرکت در ايران و منطقه آنان را به اعدام کادرها وادار خواهد کرد.
***
پرويز ثابتی در سال ۱۳۴۵ به رياست اداره يکم از اداره کل سوم رسيد، سال ۱۳۴۹ معاون دوم اداره کل سوم بود و سال ۱۳۵۲ همه کاره و مدير کل اداره سوم شد و به نسق گيری و بگير و ببند خو گرفت.
او شبه انتقادات خودی هايی چون ناصر عامری (از حزب مردم) را هم برنتافت و نقشه چيد تا او را کِنِف کنند و اوت شود.
شگفتا که مقام امنيتی ابرو کمانی ظرفيت مردم کشور خودش را دست کم می‌گرفت.
سال ۱۹۶۲ وقتی جان اف کندی، مقامات ايرانی را به انتخابات آزاد سفارش کرد، شاه از تيمسار پاکروان خواست از اوضاع مملکت تحليل جامعی ارائه دهد تا او به جمعبندی برسد. پاکروان، اين وظيفه را به ثابتی سپرد. [۱۲]
ثابتی در گزارشی که تهيه کرد اشاره نمود که مردم ايران برای دموکراسی آمادگی ندارند و اينکه شاه برايشان جذبه دارد و محبوب آنها است کافی است...

دادن آزادی و درانداختن انتخابات آزاد، دست حکومت را می‌بندد و کار دست ما خواهد داد...
گفته شده شاه از کوره دررفت و بعدها گفت کسيکه اين گزارش را تهيه کرده شايان محاکمه است و مغزش معيوب است. (نقل به مضمون)

۱۷ دی سال ۱۳۵۶ مقاله «احمد رشيدی مطلق» با عنوان ايران و استعمار سرخ و سياه غائله بپاکرد و حسابی کار دست دولت وقت داد. (عليه آيه الله خمينی بود و روزنامه اطلاعات موظف شده بود درج کند.)
ثابتی که به طور جدی با مقاله مزبور مخالف بود، ادعا می‌کند بعدها هم به حرف وی گوش ندادند و اگر در گير و دار شورش‌های سال ۱۳۵۷، شاه اجازه می‌داد دست ساواک باز باشد و بتواند با دستگيری اقلاً ۱۵۰۰ نفر و اعلام وضع ويژه، اوضاع را مهار کند، ورق برمی گشت. می‌گفت دولت بايد با قاطعيت تمام، تظاهرات را سرکوب کند و بلوا را بخواباند. آبها که از آسياب افتاد به وفاداران رژيم مجال دهد تا از نظام حاکم و حتی خاندان سلطنت انتقاد کنند.

گفته شده ثابتی در پاسخ جمشيد آموزگار که گفت: جواب نهادهای حقوق بشری را چه بدهيم؟، می‌گويد به جهنم، هرچه می‌خواهند بگويند...

در کتاب آقای عباس ميلانی
Eminent Persians: The Men and Women Who Made Modern Iran, ۱۹۴۱-۱۹۷۹
(ايرانيان نامدار يا زنان و مردانی که ايران مدرن را ساختند) ــ
اشاره شده، در اعتراض به همدمی ها و شيطنت‌های «بی بی سی» از سوی ثابتی اين پيشنهاد داده شد که سفارتخانه های امريکا و انگليس بسته شود و... اما شاه و ديگران بچه‌گانه تلقی نمودند و او هم چاره ای جز آنکه بگذارد و برود، نداشت...
شايد همه ندانند که شاه (بر خلاف هويدا) هيچوقت حاضر نشد با ثابتی ملاقات کند. تنها «زمانی که ثابتی به سمت آجودان مخصوص، شاه را ديد چند عبارت رسمی بين آنان رد و بدل شد.» [۱۳]
اينکه شاه از ملاقات با ثابتی اکراه داشت، برای اين بود که يکبار ثابتی گزارشی از فعاليتهای غيرمجاز برخی از اعضای خاندان سلطنت تدارک ديد و خشم شاه را برانگيخت؟!
آيا پرهيز شاه به اين دليل بود که می‌دانست اطلاعات، همزاد و ابزار قدرت است و رئيس اداره کل سوم از آن برخوردار بود؟!

در مورد آقای ثابتی (Mr Peter Sabeti)، که در «اورلاندو»، يک شرکت معاملاتی بزرگ (Paradise Eighty, Inc.) را می‌چرخانند... [۱۴]
(president of Paris Enterprises in Orlando, which develops residential properties in central Florida.)
شايعات برخی گروههای سياسی و نشريانی مثل «نيويورکر» که درانداخته اند وی مشاور خانواده پهلوی است، به اسرائيل رفت تا در بازجويی ها شرکت کند، چون بهايی زاده‌است همکار موساد شده، در دهان آيه الله طالقانی ادرار کرده و جلوی چشمان وی به...تجاوز نموده است، اخبار واقعی را هم لوث می‌کند. کمتر کسی گفته است مقام امنيتی رژيم پيشين با امثال عباس وثوق، که نام خانوادگی خود را به ساسانفر تغيير داده و جز پول و پله به هيچ پرنسيبی وفادار نيست بده و بستان دارد...
عباس وثوق که هرجا آش است فراش است و هر مويش يک ساز می‌زند و با رشوه نام خودش را در دايره المعارف ايرانيکا هم چپانده است، يکی از پسران وثوق الدوله قاجار است. [۱۵]

------------------------------------------------------------

فردا يا پس فردا همه می‌افتيم و خاک می‌شويم.

پيش از سه دهه است که ساواک شاه کلّه پا شده و آقايان پرويز ثابتی، رضا عطارپور مجرد، (دکتر حسين‌زاده)، پرويز فرنژاد (دکتر جوان)، محمد حسن ناصری (عضدی)، ناصر نوذری (رسولی) که زير شکنجه او و دوستانش معصومه طوافچيان، مهوش جاسمی، خسرو صفاتی و گرسيوز برومند کشته شدند، مصطفی هيراد (مصطفوی)، منوچهر وظيفه خواه (با منوچهر ازغندی فرق دارد)، سيف الله شهاب، جليل اسعدی اصفهانی (بابک)، همايون کاويانی دهکردی معروف به کاوه، محمد تفضلی (محمد خوشگله)، احمد بيگدلی (احمدی)، پرويز متقی (بهار)، احسان الله شهبازی، ويجويه، مرتضی اکبر، يدالله غرايی (استاد شطرنج)، سرهنگ معماری، سرهنگ آگه دل... و سرهنگ وزيری) و... شاهدند که برف روزگار بر سر و صورت آنان نيز می‌نشيند...
افسوس که جز کتاب «سال ۵۷ مصيبتی بزرگ بر ملتی بزرگ» ــ خاطرات آقای هوشنگ ازغندی (منوچهری) که البته به کار پژوهشگران نمی‌آيد (چون بيشتر بد و بيراه به امثال مجاهدين است، نه شرح آن ظلمت شبانه) ــ شلاق به دستان (يا به قول خودشان خدمتگزاران) ديروز دست شان به قلم نرفته و رازهای آن دوران سياه (يا به نظر خودشان سپيد)، همچنان سر به مُهر مانده‌است
آيا يک اتحاد نانوشته، بين سران ساواک مانع از انتشار يادمان ها می‌شود؟
آيا واقعاً گذشت سی سال کافی نيست تا بيان شّمه ای از آن روزهای سراسر وحشت (يا به قول خودشان خدمت) مجاز باشد؟

***
اميدوارم برای ثبت در سينه تاريخ اسرار مگو ها را اندکی هم که شده، باز کنند تا من نوعی که نمی‌خواهم واقعیّت را جز آن که بوده، تصوير کنم ــ اشتباه ننويسم. لااقل برای فرزندان و نوه های خودشان بنويسند. فردا يا پس فردا همه می‌افتيم و خاک می‌شويم...
اسرار بسياری در سينه آن‌ها است و بويژه از پرونده بسياری از آدمکشان کنونی، و زبونی توبه فرمايان در زير فشارهای زندان، داستان‌ها دارند.

------------------------------------------------------------

راززدايی از حلقات مفقوده تاريخ معاصر ايران

برترين صالحات و باقيات، راززدايی از حلقات مفقوده تاريخ معاصر ايران است. گفته می‌شود آقای پرويز ثابتی ۲۰۰۰ صفحه خاطرات نوشته اند، اين خبر خوبی است و چنانچه منعکس‌کننده همه واقعيات باشد و حقيقت فدای مصلحت نشود، از جمله اسناد ارزشمند تاريخ معاصر خواهد بود و در غير اينصورت باد فنا است و چون کف روی آب، گم و گور خواهد شد.
اميدوارم فرزندان آقای ثابتی (خانم پريسا ثابتی که از Brown University فارغ التحصيل شده، در دانشگاه کلمبيا، حقوق خوانده و در بنياد کلينتون William J. Clinton کار می‌کند) و خانم دکتر پرديس ثابتی [۱۶] (موزيسين و خواننده ترانه Thousand Days که در ضمن از محققان بزرگ ژنتيک جهان است)، پدرشان را به نوشتن خاطرات آن شبهای ظلمانی دعوت نمايند و خواهش کنند از چاپلوسی فاصله بگيرند و راست ها را هم بنويسند. راست ها را نگفتن، نوعی دروغگويی است.
***
شب سمور و لب تنور می‌گذرد و داستان مقام امنيتی ادامه خواهد داشت و هيچوقت هم تمام نمی‌شود. فقط آدم ها جايشان رو به بقيه می‌دهند.
به روايت داستان ماهی بزرگ Big Fish
اينگونه داستان ها را وقتی تعريف می‌کنيد، خودتون هم تبديل به داستان می‌شويد و بعد از شما هم اين قصه را نقل می‌کنند و اينگونه است که زنده می‌مانيد.
The man tells his stories so many times that he becomes the stories.
They live on after him. And in that way, he becomes immortal

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

پانويس
Big Fish
[۱] ماهی بزرگ، رمانی در ابعاد اسطوره ای Big Fish: A Novel of Mythic Proportions اثر دانيل والاس، رابطه پدر و پسری را شرح می‌دهد که در ابتدای يک جدايی بزرگ قرار دارند. پدر در حال مرگ است و پسر برايش داستانهای او را بازگو می‌کند...
-------------------------------------
[۲] شاندل

«هنگامی که يک انسان بزرگ را می‌شناسيم که در زندگی موفق زيسته است روح او را را در کالبد خويش می‌دميم و با او زندگی می‌کنيم و اين ما را حياتی دوباره می‌بخشد.» شاندل (دکتر علی شريعتی)

درآغاز اين مقاله نوشتم حافظه ما زير فشار و نفوذ دائمی تصورات و رؤياهای ما است...
فرصت نيست اينجا داستان شاندل را (در همين رابطه) بطور کامل تشريح کنم.
دکتر علی شريعتی بارها و بارها (به ويژه در کتاب ارزشمند و پر رمز و راز گفتگوهای تنهايی) به فردی به نام «شاندل» اشاره می‌کند و از او نقل قول می‌آورد و از «دفترهای سبزش» می‌گويد.
يکبار شاندل را فرانسوی تبار و زاده الجزاير معرفی کرده و باری ديگر او را فرانسوی و تونسی يا و زاده تونس ناميده است!
.واقعش شاندل به عنوان يک نويسنده اصلاً وجود خارجی ندارد و بيشتر ترجمان خود اوست به ويژه که شاندل به معنی شمع اشت و شمع تخلص خود وی...
اين نه شاندل، دکتر شريعتی است که می‌گويد:
الهی همه صاحبدلان از تو می‌خواهند که ايشان را در آغوش کشی اما من گستاخ در خيال خام خودم تو را در آغوش می‌کشم!

-------------------------------------

[۳] پرويز ثابتی از زبان خودش

ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جلد دوم، جستاری از تاريخ معاصر ايران»، صفحه ۴۵۰
و صفحه ۴۸۷ جلد اول کتاب سازمان مجاهدين خلق ايران (پيدايی تا فرجام)

-------------------------------------
[۴] شايعه يا خبر قتل فردی توسط محافظان خانم نسرين غفار پور (همسر پرويز ثابتی)
در مغازه کفش فروشی «شارل ژوردن» (در تهران، خيابان پهلوی سابق) مردی داشت به همسرش برای انتخاب کفش کمک می‌کرد که زنی وارد شد و به فروشنده دستور داد فوراً آنچه را می‌خواهد برايش آماده کند. فروشنده هم اطاعت کرد و علی‌رغم اعتراض مشتری اول به اجرای دستور زن تازه وارد پرداخت. بعد از آنکه زن کفش مورد نياز خود را خريد و آماده خروج از مغازه بود، مدعی شد کيفش به سرقت رفته و مردی را که به او اعتراض کرده بود متهم به دزديدن کيف کرد. مرد در مقام دفاع از خود برآمد و سخنان تندی رد و بدل شد. در اين هنگام مأمور محافظ زن که جلوی در مغازه ايستاده بود، خيلی خونسرد جلو آمد و با شليک طپانچه مرد معترض را در جا کشت.
اين حادثه البته انعکاس وسيعی در کشور پيدا کرد.

-------------------------------------

(۵] بخشی از سخنان سپهبد جعفرقلی صدری

پس از چند روز مأموری جلوی کلانتری قلهک کشته شد و سپهبد فرسيو را ترور کردند و در همين زمان، واقعه سياهکل اتفاق افتاد. ساواک و ژاندارمری رفتند و آنها را کشتند و بازماندگان گروه سياهکل متواری شدند. اين گروه در تهران شروع به سرقت از بانک ها و تخريب کردند. شاه ما را احضار کرد.
مقام امنيتی در حضور شاه گفت:
ما به تنهايی نمی‌توانيم کاری بکنيم. در اين شورا که تشکيل شده بود، ازهاری، اويسی، بنده و پاليزبان شرکت داشتيم. پس از مدتی مذاکره، تصميم گرفته شد يک اجتماع سازمان نظامی تشکيل شود. ثابتی از طرف ساواک، سپهبد جعفری از طرف شهربانی و سپهبد محققی از طرف ژاندارمری، اعضای اين تشکيلات شدند.
... شاه گفت که بايد اين اجتماع تشکيل شود و شما هر کس را که گرفتيد بايد تحويل ساواک بدهيد. ولی آقای ثابتی هر کس را می‌گرفت خودش به تنهايی عمل می‌کرد. من ناراحت شدم و با او همکاری نکردم و گفتم که ساواک شش هزار عضو فقط در تهران دارد، خودش به تنهايی عمل کند.

شبی در چهار نقطه تهران بمب گذاری شد. فردا هويدا تلفن کرد که بايد بياييد جلسه. فردوست و هدايتی هم آنجا بودند. جلسه تشکيل شد و هويدا گفت، که شاه از اين بابت ناراحت است، شما چرا همکاری نمی‌کنيد.

ما می‌دانستيم که بمب ها را ساواک منفجر می‌کند تا وانمود نمايد که در شهر خرابکاری می‌شود و بايد همه نيروهای انتظامی با ساواک همکاری کنند.
شخصی به نام «جهان شب ژرفی» که بمب ساز ساواک بود و بمب ها را می‌ساخت، خود در حادثه بمب گذاری کشته شد و اين واقعيت را که ساواک عامل بمب گذاری بود، ثابت می‌کند.
من حاضر شدم دو افسر و ۳۰ پاسبان در اختيار کميته بگذارم و همين کار را هم کردم، اما باز متوجه شديم که ثابتی به تنهايی عمل می‌کند و خودش با افرادش به خانه ای در نيروی هوايی حمله کرده و چند نفر را کشته و دستگير کرده، ما ناچار تصميم گرفتيم از کارهای او و مکالمات تلفنی اش اطلاعاتی حاصل کنيم.
سرهنگ مخفی، افسر اطلاعاتی را احضار کردم و به کمک تلفن چی شهربانی، از داخل ديوار سيمی به تلفن ثابتی کشيديم و از مکالماتش نوار برداشتيم. در آن نوار ثابتی از مردم، زمين و پول و فرش می‌خواست. من آن نوار را پياده کردم و به شاه دادم. شاه وقتی ماجرا را فهميد، گفت: او چقدر طمع دارد. نوار را به فردوست داد و گفت: تذکراتی به ساواک داده شود. ما ديگر نفهميديم که فردوست تذکر داد يا نه
برگرفته از روزنامه اطلاعات، شنبه ۱۹ اسفند ماه ۱۳۵۷

-------------------------------------

[۶] «ابرو کمانی»

صفحه ۴۵۷ کتاب چريکهای فدايی خلق از نخستين کنش ها تا بهمن ۵۷، موسسه مطالعات و پوهشهای سياسی
-------------------------------------

[۷] گزارش عفو بين الملل از به رگباربستن ۹ زندانی توسط ساواک (در تپه های اوين)

نه نفر زندانی سياسی (بيژن جزنی، کاظم ذوالانوار و....) به قتل رسيده اند. دولت ايران رسما به طوری که در روزنامه کيهان مورخ ۳۰ فروردين ۱۳۵۴ منعکس شده گزارش کرده بود که زندانيان نام برده در زمانی که ماموران زندان می‌خواسته اند آنان را از زندانی به زندان ديگر منتقل کنند شروع به فرار کرده اند و چون به فرمان «ايست » پاسخ نداده اند، هدف گلوله قرار گرفته اند. سازمان عفو بين المللی نوشت:
« اولا، تدبيرات امنيتی که به هنگام نقل و انتقال زندانيان سياسی در ايران معمول است، امکان فرار نمی‌دهد.ثانيا، بعضی از زندانيان مذکور درتاريخی که به قتل رسيده اند آخرين هفته های دوران محکوميت خود را می‌گذرانده اند و پس از اتمام محکوميت، ديگر انگيزه ای برای فرار نداشته اند.ثالثا، اگر واقعا زندانی درحال فرار باشد، تنها بايد به پای او تيراندازی شود تا مانع فرار او شوند نه اين که با تيراندازی او را بکشند. پس قتل اين زندانی ها تنها به اين دليل بوده که رژيم ايران طی چندين سال زندانی کردن اين اشخاص نتوانسته است آنان را وادار کند از افکار خود برگردند. لذا در آستانه ی پايان يافتن مدت محکوميت ايشان، خواسته است صدای شکايت شان را از شکنجه های جسمی و روانی ايام زندان برای هميشه خاموش کند...»

-------------------------------------

[۸] خود ما هر لحظه با شاهی و شيخی در درون خويش درگيريم.

درست است که سلسله پهلوی که پدر و پسر هردو، توسط اجنبی روی کار آمدند. هيچکدام انتخاب مردم ايران نبودند و پایۀ حقوقی رژيم برآمده از کودتا بر زور و از بين بردن حق حاکميت مردم گذارده شد.
اما از آنجا که خود ما هر لحظه با شاهی و شيخی در درون خويش درگيريم برای تمرين انصاف و واقع‌بينی هم که شده بايد بيادآوريم که احداث راه آهن سراسری با کمترين امکانات مالی و فنی، بنيانگزاری دادگستری به جای محاکم شرع، اعزام اولين دسته از دانشجويان ايرانی برای آموختن فنون جديد به اروپا، ساختن راه ارتباطی با شمال ايران و بنای تاسيساتی چون پل ورسک و تونل کندوان در دل کوهها و تاسيس دانشگاه تهران (با همت رضا شاه) کار کوچکی نبود. ضمنا رضا شاه خالی از عرق ميهنی نبود. سيد ضياء را که عامل انگليس ها بود با حمايت و همراهی احمد شاه ظرف سه ماه از ايران بيرون راند و «نورمن» سفير انگليس در تهران را مات نمود.
به آثار باستانی ايران که ميراث بشريت محسوب می‌شود ارج می‌گذاشت. در زمان وی تخت جمشيد که سالها در زير خرابه ها و تله ای از خاک قرار داشت بازسازی و ترميم شد.


در زمان محمد رضا شاه نيز قدمهای بزرگی به نفع ايران برداشته شد.
در دوران اوليه سلطنت وی و تا پيش از کوتای ۲۸ مرداد وی مخالفت چندانی با فعاليت حزبی و سياسی در کشور نداشت و نشريات از آزادی نسبی بر خوردار بودند. ايجاد تاسيسات زيربنايی همچون سدها و فرودگاه‌ها و دانشگاه‌های مختلف را کسی منکر نيست. افزايش سطح قدرت نظامی ارتش ايران، اقداماتی مثل تأسيس سازمان انرژی اتمی ايران و پيکار با بيسوادی، اينکه زنان ايرانی علاوه بر حق انتخاب کردن، دارای حق انتخاب شدن نيز شدند... همه يادگار زمان او است.
کمک به برپايی نخستين سمپوزيوم ليزر جهان هم در ايران کار کوچکی نبود و من با گوش خودم از امثال دکتر چارلز هارد تاونز و الکساندر پروخوروف (برندگان نوبل فيزيک) شنيدم که همت شاه، دولت و تلاش دانشگاهيان ايران را برای تشکيل سمپوزيوم ليزر می‌ستودند.

-------------------------------------
[۹] حسينی شکنجه گر کميته مشترک

محمدعلی شعبانی معروف به دکتر حسينی بازجو و شکنجه‌گر؛ به سال ۱۳۰۲ در گلپايگان به دنيا آمد. پس از ناتمام ماندن تحصيلات در مقطع ابتدايی، به ارتش وارد و با درجه گروهبانی در رکن ۲ مشغول خدمت شد.
پس از تأسيس ساواک در سال ۱۳۳۶، برای ادامه خدمت به ساواک منتقل و در اداره سوم مشغول به کار شد. برای مدتی مدير داخلی بازداشتگاه اوين بود و خود در شکنجه و بازجويی زندانيان و متهمين سياسی شرکت می‌جست. در پی بوجود آمدن کميته مشترک ضد خرابکاری در سال ۱۳۵۱، به آنجا منتقل شد. وی دوره‌های آموزشی «توجيه و حفاظت»، «شوک الکتريکی» و «آپولو» را در ساواک طی نموده و در کميته مشترک ضد خرابکاری به کار بست.
حسينی به خاطر جديت و پشتکار فراوان در امر شکنجه زندانيان، موفق به دريافت نشان‌ها و مدالهای مختلف گرديد.
پس از پيروزی انقلاب اسلامی، در تاريخ ۲۴ اسفند ۱۳۵۷ هنگامی که منزلش محاصره بود با اسلحه کمری اقدام به خودکشی نمود که بلافاصله به بيمارستان منتقل و سرانجام در تاريخ ۱۲/۲/۵۸ درگذشت.

-------------------------------------

[۱۰] گزارش غيرواقعی در مورد آيه‌الله غفاری
تحمل شکنجه های وحشتناک ماموران ساواک از قبيل شکستن دندانها و دستها، سوزاندن پاها در روغن داغ
http://www.rasekhoon.net/Article/Show-17158.aspx
خانم بتول غفاری (دختر آيه‌الله غفاری) در مصاحبه با مجله «پيام زن شماره ۶۰، اسفند ۱۳۷۵ در مورد پدرشان می‌گويند:
«ديدم که پشت سر آقا را از بس با باطوم زده بودند و توسط کلاه مخصوصی که از داخل چيزی داشت مانند پتک؛ از بس زده بودند جای آن به صورت تورفتگی روی سر مشاهده می‌شد... با مته سرش را سوراخ کرده بودند منتها مته را تا آخر فرو نمی‌کردند. تمام پاهای او را تا زانو در روغن زيتون سوزانده بودند. »
در ظلم و بيداد شکنجه‌گران ساواک هيچ ترديدی نيست اما آيه‌الله غفاری در اتاق عمومی بهداری زندان قصر (که چندين زندانی ديگر هم بستری بودند) فوت نمودند.

[۱۱] پرویز ثابتی به ناصر صادق گفت: «مگر عقل ما از گچ است که شماها را اعدام کنیم و از خون تان دوهزار نفر دیگر بجوشد؟»
صفحه ۱۲۱ کتاب «آنها که رفتند. خاطرات لطف الله میثمی» جلد دوم.
-------------------------------------
[۱۲] عباس میلانی، ایرانیان نامدار یا زنان و مردانی که ایران مدرن را ساختند
Eminent Persians: The Men and Women Who Made Modern Iran, 1941-1979
-------------------------------------
[۱۳] عباس میلانی، معمای هویدا صفحه۲۹۰
-------------------------------------
[۱۴] Parisa Sabeti, Ted Zagat
در خبر ازدواج دختر آقای پرویز ثابتی نام پدر، Peter Sabeti و نام مادر، Nancy Sabeti قید شده است. پی‌تر به جای پرویز و، نانسی به جای نسرین.
http://www.nytimes.com/2009/02/15/fashion/weddings/15SABETI.html
-------------------------------------

[۱۵] عباس وثوق (ساسانفر)

عباس وثوق، که نام خانوادگی خود را به ساسانفر تغییر داده‌است، یکی از پسران وثوق الدوله قاجار (از یکی از زنان غیررسمی او) است.
وثوق الدوله پدر عباس اولین کسی بود که زمینخواری و سفته بازی را در ایران بنیانگذاری کرد.
عباس نیز راه پدر را در زمینخواری و زد و بند پیش گرفت و به دو زمین خوار معروف قبل از انقلاب، بیوک ترکه و رحیمعلی خرم نزدیک شد و با برخی از مقامات دولتی ازجمله پرویز ثابتی هم رویهم ریخت. گفته شده وی که با ساواک همکاری می‌کرد بعد از انقلاب نیر به مراکز قدرت و نیز محافل اپوزیسیون سرَک می‌کشید...
عباس وثوق (ساسانفر) که شاهپور بختیار وی را «جرثومه فساد» لقب داده بود، بعدها نیز رابطه خودش را با پرویز ثابتی و خانواده اش حفظ کرد و به معاملات ملکی مشترک پرداختند.

در سندی که سال ۲۰۰۵ میلادی در ایالت فلوریدا (آمریکا) به ثبت رسیده، علاوه بر نام عباس ساسانفر، نام همسر و فرزندان و برادر پرویز ثابتی دیده می‌شوند.

https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEh9yLb-vcpOd451UDmCgniuVU5nLGN0jkxFE9ETG2RiJPBnXAxcX-epDxnfSI46n8hxJVXPstBtM_uB49i88HflY4Ftzw_1HsufhZiq5zwRWl4WS6SxklC_-9z1RO5Sc8CICdYiP1aswS0/s320/Sabeti-1.jpg
https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjzBxtOR1JpQCfSZNtkIrXkHfQ5TdjzWF72KYBFvNgBKnK5ItUskVzwzngueXxXPQ8Hne-tIVaIIMZYpbVaUYD0cLDGuFic-m_ljhC-8xxEpisoxRjIQa-MV5k60m9X2m9LZklN3jU8tLc/s320/Sabeti-2.jpg
https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjhOAK1NoqigEWX3ClKiMaLBakF7JHQj5WLpWbqU4WrTgkskgjH0Dj4h298ppmLCzPTLm8HV918TV8gbAC5pagc1tUjL3mS_7r58_bG58CpWi7kNBIgdHzNY0l4X23o1qtaRCnnBJmNdaI/s320/Sabeti-3.jpg

در کتاب خاطرات یکی از بازجویان پیشین ساواک به نام هوشنگ ازغندی، (و نشریه ایران زمین شماره ۱۲۷، ۱۵ بهمن ۱۳۷۵) به عباس ساسانفر (وثوق) و نقش او در رابطه با پرویز ثابتی اشاره شده‌است.
عباس عقبائی،وثوق، ساسانفر مرد هزار چهره

-------------------------------------

[۱۶] در لیست صد نابغه برتر جهان، دو ایرانی هم هستند.

در لیست صد نابغه برتر جهان، دو ایرانی هم هستند. نفر دوازدهم دکتر علی جوان و نفر چهل و نهم خانم پردیس ثابتی که با اعمال تغییراتی در ژنوم انسانی به دنبال ارایه شیوه ای کاربردی برای مصون ساختن افراد در برابر انواع بیماریهای کشنده‌است.
در مقاله زیر به این موضوع اشاره نموده ام.
لیزر گازی، می‌توانست سال ۱۹۳۰ اختراع شده باشد
http://www.didgah.net/maghalehMatnKamel.php?id=21966
از خانم دکتر پردیس ثابتی یاد کرده ام.

-------------------------------------
منابع:
امین، سیدحسن : قتل مشکوک یک زندانی سیاسی، نامه ی یوسف بهنیا به سید حسن امین، ماهنامه ی کلک، شماره ۱۰۵، مرداد-تیر ۱۳۷۸
نگین، نشریه، شماره ۱۲، سال ۱۳۷۹
حمید شوکت، نگاهی از درون به جنبش چپ ایران، گفتگو با کورش لاشایی
حسین فردوست، خاطرات: ظهور و سقوط سلطنت پهلوی
یرواند آبراهامیان، اعترافات شکنجه شدگان
ایرج مصداقی، غروب سپیده، جلد یکم از «نه زیستن نه مرگ»
مظفر شاهدی، ساواک (سازمان اطلاعات و امنیت کشور)
لصف الله میثمی، آنها که رفتند. (خاطرات)
ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جلد دوم، جستاری از تاریخ معاصر ایران
قاسم حسن پور، پاداش برای گرفتن اعتراف، روزنامه کیهان > شماره ۱۸۹۰۴ ۲۹/۶/۸۶ > صفحه ۸ (پاورقی)
قاسم حسن پور، شکنجه‌گران می‌گویند...تهران، موزه عبرت ۱۳۸۶
دکتر ابوالحسن ضیاء ظریفی، زندگینامه حسن ضیاء ظریفی
مصطفی الموتی، ایران در عصر پهلوی
روزنامه کیهان، مورخ شنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۵۸
سرتیپ منوچهر هاشمی، داوری (سخنی در کارنامه ساواک)
مدنی، سیدجلال الدین، تاریخ سیاسی معاصر ایران، جلد دوم
دکتر سید جلال الدین مدنی، ساواک و بررسی اقداماتش در دوره پهلوی دوم
راجی، پرویز، خدمتگزار تخت طاوس، ترجمه ی ح.ا.مهران ( دکتر حسین ابوترابیان )، تهران، اطلاعات، ۱۳۷۴
کیخسرو معتضد و کا مران قاضی، طُرفه قاجار، نشر آزادگان، آمریکا، مهرماه ۱۳۸۶
دکتر عباس میلانی، معمای هویدا

دکتر عباس میلانی، ایرانیان نامدار یا زنان و مردانی که ایران مدرن را ساختند. (صفحات مربوط به آقای ثابتی)

Abass Milani,Eminent Persians: The Men and Women Who Made Modern Iran, 1941-1979 http://books.google.com/books?id=ixU33FaG_dgC&pg=PA284&lpg=PA284&dq=%22parviz+sabeti%22&source=bl&ots=dRl5H1aVqk&sig=UL1R4Y1_MK9s4b-pYfoBhI6vNUM&hl=en&ei=Gik4TcTWNIqEOsGPtY0L&sa=X&oi=book_result&ct=result&resnum=15&ved=0CGQQ6AEwDg#v=onepage&q=%22parviz%20sabeti%22&f=false
***
Alexander, Yonah and Abraham H.Foxman, Annual on Terrorism, London:Kluwer, 1992

Joyner, N.D., Aerial Hijacking as an international Crime, Kluwer, 1992

Alexander Y.Legislative Responsas to Terroris, London, Kluwer, 1986

Baumann, C.E., Diplomatic Kidnapping: A revolutionary tactic of Urban Terroris, London, Kluwer, 1973

این مقاله با همه عکس ها در آدرس زیر است:
http://www.didgah.net/maghalehMatnKamel.php?id=24153

همنشین بهار
hamneshine_bahar@yahoo.com

سخنان دکتر پردیس ثابتی (ویدئو)
http://www.youtube.com/watch?v=hVnBpYIetLg&feature=player_embedded#!



Published from gooya news {http://news.gooya.com}
Copyright © 2009 news.gooya.com
All rights reserved for the original source


Served by C#1 Server #1 in 0.016 seconds

samedi 29 janvier 2011

32 médicaments à éviter

LISTE - Trente-deux médicaments à éviter
Le Point.fr publie la liste 2010 des médicaments déconseillés par Prescrire, la revue indépendante qui a révélé le scandale du Mediator.
Commentaires (52)
ImprimerEnvoyer par email


Réduire le texteGrossir le texte
De nombreux médicaments, en vente sur le marché, présentent une balance bénéfices/risques défavorable © David Selman / Corbis
À ne pas manquer

Pérol, un inspecteur des finances dans un panier de frères
Par Sophie Coignard

"Si je vais en prison, qui va s'occuper de mes enfants ?"
Par Laurence Neuer

Canular belge à Angoulême
Par Romain Brethes

Fais-moi cocu chérie... mais avec une femme
Par Frédéric Lewino

Johnny, le vrai-faux soupçon
Par Marion Cocquet

Quand Steve Jobs innove "bêtement"
Par Guillaume Grallet

Par Chloé Durand-Parenti La revue médicale Prescrire, désormais célèbre pour sa contribution précieuse à la révélation du scandale du Mediator, publie ce mois-ci un document censé permettre aux médecins de faire le tri dans la jungle des médicaments disponibles. Dans chaque spécialité, Prescrire pointe des substances à écarter. Tour d'horizon de ces produits dont la balance bénéfices/risques laisse, selon la revue, sérieusement à désirer.



CANCÉROLOGIE


- Bévacizumab

Utilisé pour traiter un cancer du sein métastasé, le bévacizumab n'apporterait aucun gain tangible en termes de survie mais générerait de nombreux effets indésirables, notamment des hémorragies, des neutropénies fébriles, des abcès et des fistules.


- Catumaxomab

Utilisé pour traiter une ascite maligne devenue résistante aux chimiothérapies, l'efficacité du catumaxomab n'est pas démontrée alors que le produit génère des effets indésirables parfois graves conduisant à un surcroît d'hospitalisations : douleurs abdominales, lymphopénies, fièvre.


- Cétuximab

Utilisé pour traiter un cancer colorectal métastasé, le cétuximab n'améliorerait pas la durée de survie globale des patients mais provoquerait des atteintes cutanées, des diarrhées, des infections, des troubles hydroélectrolytiques.


- Histamine

Utilisée comme traitement d'entretien chez des malades en première rémission d'une leucémie aiguë myéloblastique, l'histamine n'aurait que de maigres bénéfices au prix d'effets indésirables quasi constants : entre autres, bouffées de chaleur, migraines, réactions au site d'injection, fièvre, fatigue.


- Mifamurtide

Utilisé pour traiter des enfants et des jeunes adultes atteints d'ostéosarcome, le mifamurtide n'aurait pas d'efficacité démontrée mais serait associé à des effets indésirables parfois graves, tels que réactions allergiques et inflammatoires, surdité, neurotoxicité.


- Pazopanib

Utilisé pour traiter un cancer du rein à un stade avancé ou métastasé, le pazopanib n'aurait pas d'effet démontré en terme de durée de survie mais exposerait à des effets indésirables graves, notamment des thromboses artérielles, des infarctus du myocarde, des hémorragies et des insuffisances hépatiques mortelles.


- Temsirolimus

Utilisé pour traiter un lymphome des cellules du manteau en rechute ou réfractaire après plusieurs chimiothérapies, le temsirolimus n'allongerait pas la durée de survie globale mais exposerait, en revanche, à des effets indésirables graves notamment des hémorragies, des infections, des thrombocytopénies.

- Trabectédine

Utilisée pour traiter un cancer de l'ovaire à un stade avancé, la trabectédine permettrait d'augmenter la durée de survie des malades d'environ 2 mois mais les exposerait du même coup à des effets indésirables graves.


- Vinflunine


Utilisée pour traiter un cancer de la vessie à un stade avancé ou métastasé, la vinflunine n'augmenterait pas significativement la durée de vie des patients mais serait responsable de troubles hématologiques fréquents, souvent graves, parfois mortels, de troubles intestinaux sévères, de neuropathies et même de troubles cardiaques.


CARDIOLOGIE


- Dipyridamole

- Dobésilate de calcium


Le dobésilate de calcium n'aurait aucune efficacité clinique tangible mais exposerait à des neutropénies et des agranulocytoses.

- Ivabradine

Utilisée pour traiter l'angine de poitrine, l'ivabradine n'apporte pas de progrès tangible mais expose à des bradycardies, des troubles oculaires et des interactions médicamenteuses.

- Nicorandil

Utilisé pour traiter l'angine de poitrine, le nicorandil aurait une faible efficacité mais déclencherait des ulcérations chroniques douloureuses du tube digestif, de la cornée et du vagin.

- Olmésartan

Chez des patients diabétiques de type 2, l'olmésartan semble exposer à un excès de mortalité cardiovasculaire.

- Trimétazidine

La trimétazidine aurait, selon une enquête de pharmacovigilance, de nombreux effets indésirables, notamment urticaires et oedèmes de Quincke, malaises, céphalées, hypotensions artérielles, tachycardies, hépatites cytolytiques, insomnies ou hypersomnies.


CONTRACEPTION


- Drospirénone

Ce produit exposerait les femmes à un risque de thromboses veineuses plus élevé que les autres progestatifs, sans gain d'efficacité.


DERMATOLOGIE


- Kétoprofène

Les gels à base de kétoprofène exposent à des photosensibilisations graves à type d'eczéma et d'éruptions bulleuses alors qu'il existe d'autres médicaments ayant une balance bénéfices-risques plus favorable.

- Tacrolimus et pimécrolimus

Plusieurs cas de cancers et d'infections, parfois mortels, ont été rapportés aux États-Unis chez des enfants atteints d'eczéma atopique et traités par tacrolimus ou pimécrolimus dermiques, deux immunodépresseurs.


DIABÉTOLOGIE - ENDOCRINOLOGIE


- Glitazones

Concernant la rosiglitazone, la Commission d'autorisation de mise sur le marché (AMM) européenne a recommandé la suspension de l'AMM en septembre 2010 pour cause de balance bénéfices-risques défavorable. La pioglitazone, autre glitazone, présente un profil d'effets indésirables proche de la rosiglitazone avec des risques d'infarctus du myocarde, d'hématuries et une augmentation de la fréquence des cancers de la vessie.

- Sartan

- Sibutramine

Utilisé chez les patients obèses, cet anorexigène provoquerait de sérieuses complications cardiovasculaires.


DOULEURS - SOINS PALLIATIFS


- Capsaïcine

Utilisée chez des patients atteints de douleurs neuropathiques liées à un zona ou au VIH, la capsaïcine administrée en patch cutané n'aurait pas d'efficacité clinique tangible mais exposerait à des irritations locales importantes et peut-être même à des lésions neurologiques à long terme.

- Nimésulide

Prescrit dans le traitement de l'arthrose et contre les règles douloureuses, le nimésulide provoquerait des hépatites sévères pouvant aller jusqu'à nécessiter une greffe. Il a déjà été banni dans plusieurs pays européens tels que l'Espagne, la Finlande ou l'Irlande, mais il continue d'être prescrit en France alors même que des alternatives thérapeutiques existent.





GÉRIATRIE


- Rivastigmine

Utilisés pour traiter la maladie d'Alzheimer, les dispositifs transdermiques à base de rivastigmine exposeraient certains patients à des surdoses parfois mortelles alors que leur efficacité demeure limitée et fugace.



GYNÉCOLOGIE


- Tibolone

Prescrite pour le traitement symptomatique de la ménopause, la tibolone exposerait à une augmentation du risque de cancer du sein et pourrait également augmenter le risque d'accident vasculaire cérébral.


MALADIES INFECTIEUSES




- Tigécycline

Cet antibiotique semble exposer à une surmortalité.



NEUROLOGIE - PSYCHIATRIE




- Duloxétine

Prescrite pour prévenir ou traiter les épisodes dépressifs, la duloxétine a une efficacité incertaine alors qu'elle expose à des effets indésirables tels qu'hypertension artérielle et atteintes hépatiques.

- Méprobamate

Ce psychotrope exposerait à de nombreux effets indésirables graves ainsi qu'à des intoxications parfois mortelles en raison du risque de défaillance cardiocirculatoire alors que son efficacité n'est pas démontrée.

- Olanzapine

Ce neuroleptique, utilisé pour traiter des malades atteints de schizophrénie, expose à de nombreux effets indésirables et à un risque de surdose avec coma dans les heures qui suivent l'injection.


PNEUMOLOGIE




- Omalizumab

Utilisé en cas d'asthme persistant sévère, l'omalizumab aurait de nombreux effets indésirables parfois graves - infections, réactions d'hypersensibilité, atteintes cardiaques, thrombopénies sévères - pour une efficacité au mieux très modérée.


RHUMATOLOGIE



- Etoricoxib

Prescrit pour soulager les douleurs arthrosiques, l'étoricoxib aurait une balance bénéfices/risques nettement défavorable, comme les autres coxibs, en raison notamment d'un surcroît d'accidents cardiovasculaires mortels.


URGENCES



- Prométhazine injectable

Utilisée en cas de manifestations allergiques, l'injection intraveineuse de cet antihistaminique exposerait à des thromboses, des atteintes nerveuses, des nécroses tissulaires et des gangrènes, aboutissant parfois à des amputations alors que son efficacité est au mieux modérée.

Commentaires (52) ImprimerEnvoyer par email SantéRSS Santé Progrès en berne, la palme d'or du médicament sans lauréat
Pourquoi les femmes mentent pour ne pas aller travailler
Enfants difficiles : à trois ans, tout n'est pas joué !
MEDIATOR - Bernard Debré et Philippe Even chargés d'une mission par Sarkozy
Tous les articles - Santé
52 Commentaires Miguel_Ange

le 29/01/2011 à 18:25
De deux choses l'une...
Ou alors ils ont raison et je me demande que font les organismes remplis à ras bord d'incompétents... Ou alors ils font du zèle car ils estiment qu'il faut trois siècles pour interdire quoi que se soit. Avec le nombre de molécules, personne ne serait pris au dépourvu quand bien même ils auraient tort sur tel ou tel medoc. Vu la catastrophe du Mediator, je préfère de loin qu'on soit trop alarmiste quitte à crier au loup, si cela peut sauver une seule vie...
jo4444

le 29/01/2011 à 18:14
prescription = évalution rapport bénéfice/risque
Le choix d'un traitement par le médecin passe avant tout par l'évaluation du rapport bénéfice/risque pour son patient. La revue Prescrire a le mérite d'informer les médecins sur les risques des molécules proposées par l'industrie pharmaceutique, en évaluant de façon claire, sur des arguments scientifiques et démontrés (contrairement à certains commentaires précédents) et sans conflit d'intérêt les rapports bénéfices/risques des médicaments (contrairement à toutes les autres revues médicales et surtout contrairement à la visite médicale).
Libre choix au médecin de corriger ces données en fonction du malade qui est en face de lui : certains patients peuvent dans certains cas particuliers avoir un bénéfice (psychologique, social... et parfois somatique) à prendre ces molécules.
Pour revenir sur l'exemple des molécules anti tumorales citées dans l'article et remises en cause dans un commentaire précédent : ces molécules n'ont en effet pas démontré d'effet sur la survie globale, l'important alors pour ce type de molécule est-il vraiment de diminuer le délai d'apparition de métastase, la qualité de vie du patient (qui est sans doute souvent en lien avec l'apparition de métastase mais qui est aussi souvent réduite par les effets secondaires du traitement) ne serait-elle pas un élément plus pertinent pour l'intérêt du patient. Ce sont ces raisonnements biaisés (souvent de façon volontaire par l'industrie pharmaceutique) que dénonce Prescrire. Il est heureux que la réforme des études médicales ait introduit la lecture critique d'articles médicaux dans la formation des jeunes médecins. Ils auront sans doute plus de moyens pour critiquer l'information médicale donnée par l'industrie et toutes les revues médicales dont Prescrire fait parti.
La lecture de la revue Prescrire est aussi une façon d'éclairer le raisonnement quant à la prescription, en gardant toujours à l'esprit que le médecin doit agir dans l'intérêt de son patient, sans lui nuire, en se basant sur l'état actuel des sciences médicales.
Doc75

le 29/01/2011 à 14:43
De bonnes choses mais aussi des mauvaises
Bonjour, je suis médecin et je suis soulagé que Prescrire réalise enfin que la classe des antihypertenseurs sartans n'apporte rien par rapport à celle des IEC. En plus, la synthèse de toutes les études réalisées avec ces médicaments indique qu'ils ne protègent pas aussi bien contre l'infarctus du myocarde, alors que c'est une raison décisive motivant la prescription d'un traitement antihypertenseur ! En plus, ces médicaments sont plus chers, ce qui est un comble. Récemment, l'UFC que choisir avait rationnalisé ce choix et même dénoncé la dérive de certains professeurs, trop promotionnels envers cette classe. En revanche, certains médicaments innovant qui viennent d'avoir de récents résultats de morbi mortalité ne devraient plus figurer dans cette liste.
rohan

le 29/01/2011 à 10:46
Le doute est notre salut...
Je ne doute pas de la qualité de la revue Prescrire ni de ses bonnes intentions quant à la sauvegarde de la santé des citoyens du monde. Toutefois je me demande pourquoi tant de zèle... Certes on sait maintenant qu'on ne peut pas faire confiance aux labos, aux médecins, ni et surtout à l'agence nationale de la santé publique, chargée en dernier ressort d'autoriser ou non la mise en vente des "médocs" (personnellement je préfère celui qui ce boit à celui qui s'avale...). Mais pourquoi ferais-je plus confiance à une revue ?
savane

le 29/01/2011 à 09:48
Attention Messieurs les journalistes et Messieurs les politiques
Votre mission commune "informer avec objectivité"... Ne cédez pas aux sirènes de la gloire en racontant n'importe quoi, en prenant des décisions populaires en vue seulement de votre prochaine élection... Les méchants de l'industrie pharmaceutique qui inventent des maladies, font des profits en risquant la vie de gens... Racontez plus que sans les médecins et sans la recherche faite par l'industrie, la recherche n'aurait pas avancé...
Pas de médicaments dans le traitement des cancers par exemple... Ne portez pas aux nues, sous prétexte qu'elle est indépendante, la revue Prescrire... Penchez vous sur ses méthodes d'analyse. Comment cette liste a-t-elle été établie... On y trouve tout et n'importe quoi mais sur quelles données ! C'est vrai que l'histoire est tentante le combat d'un indépendant contre les méchants capitalistes...
Jeanne

le 29/01/2011 à 09:31
@Sylvanie55
Tout à fait de votre avis ! Quand on voit le résultat : une liste de plus en plus longue de médicaments à éviter, on se demande vraiment pourquoi on torture des animaux en laboratoire ! La preuve qu'un test sur animal est inutile et, en tout cas, peut être remplacé par d'autres... Les animaux ne réagissent pas forcément à une molécule de la même façon qu'un humain. Quant au fait que l'humain est tout puissant et a toujours méprisé les autres formes de "vies" (animale, végétale, sous-marine...), ce n'est, hélas, pas nouveau ! Et pourtant, que serions-nous sans elles ? Les humains ne sont pas toujours "humains"...
Has

le 29/01/2011 à 05:35
Un autre modèle à trouver ?
Outre le titre accrocheur, la profession ne semble plus évoluer.
Peut - être faut - il rechercher dans des remèdes de grand mères ; -)
Plus sérieusement, l'homme pense pouvoir tout dominer mais c'est bien là un net ralentissement dans la recherche pharmaceutique que nous constatons dans l'article. Et encore 10 ans sur la vie de la terre peut - on parler de panne ?
De toute façon si j'ai un cancer, honnêtement, je prendrais quasi sûrement ce que l'on me donnera... entre la peste et le choléra, il faut choisir.
seebee

le 29/01/2011 à 01:13
La capsaïcine ?
C'est la molécule qui donne sa force aux piments, poivres etc. Quand on hache finement un piment vert à mains nues, on doit en récupérer une dose non négligeable sur la peau, si les effets étaient si catastrophiques, je me demande comment feraient les cuisiniers qui s'en servent régulièrement. Ça me rappelle le canular à propos de l'additif E330 (soit disant cancérigène alors que c'est l'acide citrique, autrement dit, l'un des principaux constituants du jus de citron) qui circule depuis près de 30 ans a intervalle régulier.
titis

le 29/01/2011 à 00:24
Et le fénofibrate (Lipanthil) ?
Seul médicament anti - cholestérol, anti - triglycérides ?
Avec effets secondaires (douleurs musculaires et fatigue) signalés sur la notice
peut être remplacé très avantageusement par un complément alimentaire du labo Fenioux :
association d'extrait de canne à sucre et de levure de riz rouge
Disparition des douleurs musculaires et de la fatigue, et retour à un taux très correct vérifié par analyse de sang !
Evidemment, pas remboursé par la sécu, 400 € / an. Je suis prête à en parler. Ce problème concerne énormément de patients
Mak

le 29/01/2011 à 00:19
Assurance
C'est cool, comme cela on sera prudent avant d'accepter les médicaments que nous proposent nos médécins.
Tous les commentaires Votre commentaire
Titre * : Commentaire * : 3000 caractères restants Pseudo * : Email * : M'alerter lors de la publication de ma réaction
Voir les conditions d'utilisation
Dernière minute20h09
Luc Chatel veut réconcilier les élèves avec les... 20h08
Equipe de France: Jouanno s'oppose à la Fédération sur le... 20h06
Trophée Jules Verne: Bidégorry encore ranlenti par des vents 20h05
Des commerçants tunisiens veulent reprendre une vie normale 20h05
Foot: le Maroc pays hôte de la CAN en 2015, l'Afrique du... 19h47
Top 14: "Canal Plus se met hors-jeu", estime la LNR 19h41
Barcelona World Race: Desjoyeaux et Gabart sont arrivés... 19h15
Coupe du monde d'escrime: la revanche de Le Pechoux 19h07
Moubarak persiste, les Égyptiens aussi 18h57
Couvre-feu défié en Egypte, remaniement au sommet 18h52
Coupe du monde de ski: Cuche trace la "manche parfaite" à... 18h51
ÉGYPTE - Le CICR demande le "respect de la vie humaine" 18h48
Joly, Hulot...: Europe Ecologie se demande qui sera son... 18h45
Le Caire méconnaissable, la colère gronde en Égypte 18h42
Algérie: manifestation samedi en Kabylie pour "un... 18h42
A Davos, les Européens ont cherché à rassurer sur... 18h39
Prudence et impuissance face à l'Egypte de Paris, comme... 18h34
En Allemagne, 1.700 nageurs dans le Danube à 2,5°C pour... 18h28
RPT - Nouvelles manifestations malgré le couvre-feu en... 18h27
L'Iran exécute l'Irano-néerlandaise Sarah Bahrami pour... 18h17
Toulon: manifestation de soutien aux prisonniers corses... 18h16
La police disperse une manifestation d'altermondialistes... 18h14
Copé sonne la mobilisation pour 2011 et 2012 18h13
Liban: Hariri dénonce des pressions extérieures pour la... 18h12
Quick: le restaurant d'Avignon fermé dans l'attente de... 18h07
Escrime: victoire du Français Le Pechoux 18h04
Tournoi des six nations: répétition générale sans favori... 18h02
Canular belge à Angoulême 17h58
Nouvelles manifestations malgré le couvre-feu en Egypte 17h53
Barcelona World Race: Dick et Peyron largement devant 1 / 5 24 heures d'info

Le Point n°2002
27 janvier 2011



Sommaire
Édition digitale
S'abonner
Références
Janvier-Février 2011



Présentation
Acheter en ligne
Tous les hors-séries




Les chroniqueurs du Point

Guillaume Grallet
Quand Steve Jobs innove radicalement... et quand il innove "bêtement"
Marie-Christine Morosi
Dîner privé avec Puff Diddy à L'Arc
Laurence Neuer
MOBILE : dans quels cas peut-on résilier son abonnement avant le terme et sans frais ?
Emmanuel Berretta
Arlette Chabot approchée par Europe 1 et i>Télé
Frédéric Lewino
Fais-moi cocu chérie... mais avec une femme Toutes les chroniques


Insolites
18h34
En Allemagne, 1.700 nageurs dans le Danube à 2,5°C pour une course-carnaval 11h08
Mariage royal: après les tasses, assiettes et bagues, les préservatifs 19h34
Deux hôpitaux du Gers sauvés par un don de 2 millions d'euros 19h02
USA: le piano mystérieusement abandonné sur un banc de sable a été emporté 16h25
Poutine raille la bureaucratie russe avec une histoire d'espion 21h46
Après les cafés-philo, les cafés-géo, lancement à Lyon d'un café-maçon 18h57
Il avait installé une mini-caméra dans les WC: 3 mois avec sursis 17h34
Kiev s'interroge sur la mystérieuse absence de son extravagant maire 16h18
La balle d'un policier ricoche et atterrit dans le lit d'un jeune homme 14h54
Nancy: des commerçants reçoivent du cannabis comme étrennes 17h27
Italie: une baleine échouée meurt sur la côte en Toscane 13h25
Ivre, il s'arrête net sur le périphérique parisien... et s'endort 12h40
Des malfaiteurs volent 25 kg d'or sur l'autoroute 20h42
Italie: le corps d'un ex-animateur vedette a disparu du cimetière 19h57
Après les manifestations, des citoyens nettoient l'avenue Bourguiba 1 / 3 Tout le flash info insolites
Les hors-séries et autres publications
Les anciens numéros
La sélection livre, CD et DVD
Espace abonnement
S'abonner au magazine
Espace abonnés magazine
Le Point en édition digitale

Les meilleurs établissements. 55 spécialités évaluées. En savoir plus >>

700 établissements passées au scanner, 55 pathologies évaluées. En savoir plus >>

Actualités : Politique,Monde,Société,Économie,Tech & Net,Santé,Médias,Sciences,Sports,InsolitesCulture : Cinéma,Livres,Arts,Scènes,MusiqueArt de vivre : Mode & Design,Voyages,Automobile,Gastronomie,VinsDébattre : Vous l'avez dit,Editos,ChroniquesEn images :Diaporamas,VidéosLes guides :Palmarès des hôpitaux,Palmarès des cliniques,Grandes écolesPartenaires :Le Point Etudiants,L'Histoire,Le Magazine Littéraire,La Recherche,Historia,L'AgefiLe Point pour les déficients visuels - Index de l'actualité

Retrouvez l'actualité internationale et l'actualité de la France sur le portail Le Point ainsi que les nouveautés High Tech, des informations sur l'économie mondiale et l'actualité sportive du moment.
Publications

lundi 3 janvier 2011

گسترش اعتصاب های کارگری
و ممنوع شدن انتشار اخبار آن


من از خبرنگاران یکی از مطبوعات داخل کشور هستم. خواستم اطلاع بدهم که در خیلی از شهرهای ایران اعتصاب های کارگری جریان دارد، اما دستور داده شده که هیچ خبری در این باره منتشر نشود. من نمیدانم این اعتصاب ها با اجرای طرح هدفمند کردن یارانه ها درارتباط است یا نه، اما در این باره، یعنی یارانه ها فقط میدانم قیمت ها به یکباره جهش کرده و در اغلب نقاط پایتخت مردم در اعتراض به گرانی با مغازه داران درگیر فیزیکی می شوند و مغازه داران هم آنها را به دولت حواله میدهند. درباره اعتصاب های کارگری حتما گرانی ها تاثیر دارد، اما فکرمی کنم دلیل اصلی آن، عقب افتادن حقوق ها و نزدیک شدن پایان سال و رسیدن به شب عید باشد. آخرین نمونه اخبار اعتصاب را، یکساعت پیش از بندرعباس دریافت کردیم که فورا دستور منتشر نکردن آن رسید.

نفس دولت را

نفس دولت را
بگیرید تا بتوانیم
نفسی تازه کنیم!

از قضا دولت و نظام، 30 میلیارد دلار کسر بودجه دارند. دولت احمدی نژاد بنزین آلوده، گازوییل و چندین قلم کالا و خدمت اساسی را به 10 برابر قیمت رسانده و به مردم میفروشد. سپس نصف عایدات آن را با منت و به قول خامنه ای بعنوان "هدیه نظام " به حساب مردم می ریزد و نصف آن را می گذارد در جیبش و یا می دهد به لات ها تا آدم حسابی ها را بدزدند و بزنند و ببرند اوین. هوای شهرها شده سم ناب و قیمت سم را هم از جیب مردم مسموم بر میدارند تا کاروان بسیجی های چاقوکش به سلامت بلولند.

چه باید کرد ؟ از بی پول شدن و مسموم شدن، چگونه خود را نجات دهیم؟ اعتصاب چاره خوبی است ولی هماهنگی می خواهد. دیگر، کار کردن درآمد چندانی هم باقی نخواهد گذاشت که از اعتصاب بترسیم. رانندگان کامیون در بندرعباس و جاهای دیگر دست از کار کشیده اند و کسی هم نتوانسته با آنها کاری بکند. از همه مهمتر، نخریدن بنزین است و نسوزاندن بنزین آلوده در ماشین ها. پس چطور سر کار برویم؟ پاسخ اتوبوس است، همشهری گرامی. چون ما کرایه تاکسی نداریم بدهیم، یا بنزین لیتری 700 تومان بخریم و مهمتر از آن سوختن بنزین آلوده دارد ما را خفه میکند. خوشبختانه چون اتوبوس و مترو هم کم است، دیر به سر کار میرسیم. چرخی که برضد ما می چرخد بهتر که کند و دیر بچرخد . اصلا نچرخد. آخرش یکجوری آدم باید نارضایتی اش را از بی پولی و خفگی و خفقان نشان بدهد. کافی است کمی از ماشین های شخصی پیاده شویم . باید با هم باشیم. اتوبوسی و مهربان شویم. اعتصاب همینجوری آغاز مبشود: با کم کاری و سرپیچی. این گرانفروشی و بنجل فروشی دولت را باید کساد کنیم تا ورشکسته شود. کم کم میتوانیم برای نخریدن هماهنگ شویم. با دیر پرداختن قبض آب شروع کنید و با هماهنگی همسایه ها، ماه بعدش را نپردازید. وقتی دیدید جرات قطع کردن آب را ندارند، با نپرداختن قبض گاز و برق ادامه دهید تا دخلشان بخشکد. پول به جیب دولت و پاسدار نریزید. آی کارمندان دولت، برایش کم کاری کنید. همراه خصوصی ها، پولتان را ذخیره کنید. قبض ها را ندهید. ماشین های شخصی را پارک کنید. سوار اتوبوس شوید و دیر برسید. هوا را پاک کنید. دولت دزد را پیاده کنید. نفسش را بگیرید و نفسی تازه کنید.
اخباری از اوضاع
آشفته رهبری و حاکمیت
سردبیر محترم پیک نت!

چند خبر و گزارش کوتاه و مختصر را جهت انتشار دراختیارتان می گذارم که انتظار دارم با رعایت جوانب لازم و در صورت صلاحدید، با برخی اصلاحات آن را در اسرع وقت منتشر کنید.



1- صحت نکاتی که اخیرا از قول آقای هاشمی رفسنجانی درباره تلاش آیت الله خامنه ای برای تحویل رهبری نظام به فرزند خویش – مجتبی خامنه ای- انتشار یافته را تائید می کنم. همچنین نکاتی که ایشان درباره ضرورت اصلاح قانون اساسی و تغییر اصول تمرکز قدرت و همچنین آینده نظام در صورت ادامه مدیریت کنونی گفته اند نیز صحت دارد. ایشان اعتقاد دارد که ادامه وضع موجود به سقوط نظام منجر شده و نظام جانشین، قطعا نظامی مذهبی و اسلامی نیست.

2- دیدارهای مکرر آیت الله خامنه ای با حضرات آیات در شهر قم، نتیجه مطلوب نظر ایشان را به همراه نداشت. ایشان با دو هدف در شهر قم با آقایان دیدار و مذاکره کرد. نخست ضرورت بازداشت آقایان میرحسین موسوی و شیخ مهدی کروبی و سپس، با توجه به بی اعتمادی که به اکثریت مجلس خبرگان دارند، تشکیل مجمعی کوچک و مافوق مجلس خبرگان- شبیه شورای سلطنت- برای تائید رهبر جانشین ایشان. درباره ضرورت این دو خواست، استدلال ایشان شرایط رو به بحران جنگی و لزوم برقراری حاکمیت یکدست برای اداره جنگ و حمایت از برنامه اتمی مورد نظر ایشان بود.

حضرات آیات در دیدارهای خود با آقای خامنه ای، با قاطعیت مخالفت خود را با دستگیری های مورد نظر و اشاره ایشان اعلام کرده و حتی برخی از آنها گفتند: این خط قرمز ماست!

3- قرار است در روزهای آینده، آیت الله خامنه ای، ادامه این تلاش خود را در شهر مشهد دنبال کند و بزودی برای دیدار با علمای مشهد عازم این شهر خواهد شد.

4- در میان فرماندهان سپاه پاسداران، این اخبار کم و بیش دهان به دهان می شود و عده ای از آنها در باره رویدادهای دوران اخیر به فکر فرو رفته اند. در این عرصه و زمینه دو خبر بسیار مورد بحث و توجه است:

الف- شبی که فردای آن ترور دو دانشمند اتمی ایران انجام شد، در یک اطلاعیه محرمانه، از فرماندهان سپاه و مقامات رده بالای حاکمیت خواسته شده بود تا طی دو روز آینده از اتومبیل های ویژه خود استفاده نکرده و با اتومبیلهای دیگری، نیمساعت بعد و یا نیمساعت زودتر از حرکت معمول روزهای گذشته به مکان ها مورد نظر بروند. این دستور شامل دانشمندان و کارکنان رده بالای اتمی نیز شده بود. اکنون این سئوال بصورت بسیار جدی در میان فرماندهان سپاه و حتی در بخش امنیتی سپاه و وزارت اطلاعات و بیت رهبری امنیت مطرح است که چرا این اطلاعیه بدست دو دانشمندی که ترور شدند و یکی از آنها – دکتر مجید شهریاری- که جان باخت نرسیده بود؟ معنای این سئوال، جز این نیست که دست هائی در کار این ترور وجود داشته که خود صادر کننده اطلاعیه مذکور بوده اند.

ب- بسته شدن پرونده رسیدگی به سقوط هواپیمای فرمانده وقت نیروی زمینی سپاه "سردار کاظمی" و کشته شدن وی، که اکنون تقریبا همه فرماندهان سپاه اعتقاد پیدا کرده اند که این حادثه یک عملیات سازماندهی شده از داخل سپاه برای از میان برداشتن سردار کاظمی بوده است. سردار کاظمی یکی از فرماندهان خوشنام دوران جنگ بود و بسیاری اعتقاد دارند که او علیرغم اختلافاتی که با سرلشگر فیروز آبادی رئیس ستاد کل نیروهای مسلح داشت، جانشین سرلشگر صفوی و فرمانده سپاه می شد. این بحث، بویژه در اصفهان باعث تنش های جدی شده است.