dimanche 25 août 2013

عمویی: کودتای ۲۸ مرداد، دموکراتيسم دوره مصدق را نابود کرد

عمویی: کودتای ۲۸ مرداد، دموکراتيسم دوره مصدق را نابود کرد

درگیری های پراکنده در تهران در جریان وقایع روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲. (عکس: سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران)
درگیری های پراکنده در تهران در جریان وقایع روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲. (عکس: سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران)
 
اندازه متن- +
در تحولات سياسی دهه های بيستم و سی ام خورشيدی، حزب توده ايران يکی از بازيگران فعال در آن دوره بود. اين حزب که در دهم مهر ماه سال ۱۳۲۰ خورشيدی تاسيس شد، در دوره حکومت محمد مصدق،‌ ابتدا به مخالفت شديد با او و از مقطع تظاهرات ۳۰ تير ۱۳۳۱ خورشيدی به حمايت از وی پرداخت.

در  گفت و گو با محمد علی عمويی، که در آن هنگام از اعضای اصلی سازمان افسری حزب توده ايران بود و چند سال پس از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، بازداشت شد و حدود ۲۵ سال زندانی بود، به بررسی رویداد ۲۸ مرداد و پيامدهای آن پرداخته ايم. 

رادیو فردا: آقای عمويی! به نظر شما، ۲۸ مرداد۱۳۳۲ يک کودتا بود يا يک قيام ملی؟

سوال شما را شوخی می بينم. ديگر بعد از اين آثار و عوارضی که بر اين کودتای فجيع گذشت، آيا هنوز هم جای ترديد است که سوال شود کودتا بود يا قيام ملی؟

خوب، کسانی که به نان و آب و گلی رسيدند، قاعدتا بايستی اين کودتا را قيام ملی تلقی کنند. اما به گمان من، يکی از حوادث بسيار بسيار تاريک و سرنوشت ساز، از لحاظ تزريق عقب ماندگی به جامعه و مردم ايران را می شود کودتای ۲۸ مرداد دانست.

در مقابل کسانی که این رویداد را قیام ملی می دانند شما چه دلایلی دارید که نشان دهد عنوان لفظ «کودتا» برای واقعه ۲۸ مرداد ۳۲ برازنده است؟

يکی، شکل کار است و ديگری، آثار و عواقبی که مترصد بر اين کار بود. اولا اينکه شبانه، فرمانی را از طرف شاه برای دکتر مصدق بردند که بر خلاف روال معمول بود. روال ابلاغ فرامين درباری اين چنين نبود. شب ۲۵ مرداد، نصيری فرمان عزل دکتر مصدق  را به در خانه او برد و توسط افسران محافظ مصدق بازداشت شد.

محمد علی عمویی، از اعضای اصلی سازمان افسری حزب توده ايران تا زمان وقایع روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بود.
اقدام غير قانونی يک عده نظامی که به در خانه نخست وزير مملکت رفته بودند،‌ در حالی بود که اين کار، مقررات و حساب و کتابی دارد؛ طبعا بايستی وقت بگيرند و در طول روز و ساعت کاری برای ملاقات بروند. و الا هيچ دليلی ندارد که با يک مشت سرباز مسلح و تانک در خانه نخست وزير بروند.

البته آن کودتا به علت هوشياری هايی که قبلا در اين زمينه انجام گرفته بود و هشداری که حزب ما (حزب توده ايران) به دکتر مصدق داده بود و آمادگی مقابله با آن وجود داشت، خنثی شد.

کارهايی که برای موفقيت توطئه کودتا انجام گرفت، کارهای پنهانی و مخفيانه افسرانی که سابقه خدمت شان نشان دهنده اين است که هرگز ملی نبودند و با آن تدارک وسيعی که توسط عوامل آمريکا و انگلستان تهيه ديده شده بود، آن پايگاهی که در قبرس تعيين کرده بودند، آن مخفيگاه که برای سرلشکر زاهدی تدارک ديده بودند، و با آن پا در ميانی هايی که اردشير زاهدی کرد، همه اينها نشانگر کودتا بود.

چگونه ممکن است اين دلايل و اين همه قراين که نشانگر يک توطئه وسيع توسط ارتش است را کودتا نناميد؟ فکر می کنم کسانی که نام مسخره «قيام ملی» را به اين رويداد می دهند، لابد بر اين باورند آن حرکت اوباشانی که شعبان جعفری، ملقب به شعبان بی مخ، در راسش قرار داشت و کسانی را که از محله های بد نام وارد کار شدند، مانند پری آژدان قزی، کسانی بودند که قيام ملی کرده اند.

شکل اتفاق به گونه ای بود که به اعتقاد من، به کار بردن کلمه «قيام» خيلی خيلی مايه تاسف است.

با توجه به اينکه شما در آن هنگام، عضو سازمان افسران حزب توده ايران بوديد، نقش اين حزب سياسی را در تحولات آن زمان چگونه ارزيابی می کنيد؟
واقعيت اين است، زمانی که آقای دکتر مصدق ماموريت تشکيل کابينه را بر عهده گرفت و کابينه اش را تشکيل داد، حزب توده ايران با توجه به ترکيب کابينه که کسانی مثل سرلشکر زاهدی  وزير آن بود، به هيچ وجه خوشبين نبود.

حزب توده ايران از همان موقع در روزنامه خود، منش ملی گرايان را نقد می کرد. کابينه دکتر مصدق در آن زمان ترکيب نامتجانسی داشت؛ سابقه و گذشته دکتر مصدق نشان می داد که او فردی صد درصد ملی و علاقه مند به سرنوشت مملکت و مردم است. اما از آن طرف کسانی مثل مظفر بقايی، مکی، حائری زاده و زهری سردمداری می کردند. اينها چهره های فعال و بسيار مطرح بودند. آن چنان که حتی مکی، سرباز فداکار نام گرفته و بقايی چهره شاخص جبهه ملی شده بود.

به طور کلی، حزب به قضيه خوشبين نبود و اعتقاد داشت که يک گرايش  آمريکايی در اين کابينه وجود دارد. اما با توجه به مذاکرات هيات های گوناگون با کابينه مصدق برای حل مساله نفت که او تسليم آنها نشد و روی اصل ملی کردن نفت و دفاع از منافع اساسی ملت ايران پايداری کرد، آرام آرام در درون جبهه ملی جرياناتی شکل گرفت که منجر به ناراحتی شخص دکتر مصدق شد و اعلام استعفا کرد.

 شاه و دربار کار خودشان را می کردند. تعداد زيادی از مجلسی ها از عوامل دربار بودند. در درون جبهه ملی نيز عناصری چون بقايی، مکی، زهری و غيره پيدا  شده بودند که عملکرد اينها در اين ايام به قدری ضد مصدق و ضد ملی بود که جمال امامی که در واقع چاقو کش مجلس بود را با کارهايشان تحت الشعاع خود قرار داده بود.

مصدق گفت که کنار می رود. اين ماجرا در ۲۵ تير سال ۱۳۳۱ رخ داد و شاه هم که منتظر چنين چيزی بود، بلافاصله او را برکنار کرد و قوام السلطنه را با عنوان حضرت اشرف به عنوان نخست وزير انتخاب کرد.

به نظر من، اگر قرار باشد که بخواهيم لفظ «قيام ملی» را در يک مورد تاريخی به کار ببريم، بايد آن را درباره اتفاقات پس از کنار رفتن دکتر مصدق به کار ببريم.

واکنش مردم در آن روز نشاندهنده يک قيام به تمام معنا بود. تمام محلات، که  من خودم شاهد زنده آن شرايط بودم، شلوغ بود. ايران تا آن زمان به خودش چنين قيامی نديده بود. همه، از ملی گراها گرفته تا مذهبی های مترقی با تمام توان حضور داشتند. تمام خيابان های تهران در اشغال مردم بود و وضع آن چنان بود که بين نيروهای نظامی که از پادگان های باغ شاه و لشکر دو زرهی برای سرکوب بيرون آمده بودند، تظاهراتی رخ داد که بلافاصله گزارش آن به دربار رسيد و فهميدند که ممکن است حتی ارتش به مردم بپيوندد.

به اين ترتيب بود که نيروهای نظامی را به پادگان ها برگرداندند و مردم چنان موقعيت ممتازی پيدا کردند که در خيابان ها، نيروی پليس حضور نداشت. مردم سر چهار راه ها امر ترافيک را سر و سامان می دادند و اجازه عبور و مرور به واحدها و به وسايط نقليه می دادند.

شادی و شعف مردم با شعار «زنده باد دکتر محمد مصدق نخست وزير قانونی ايران» همه گير بود و حزب توده ايران در شماره مخصوص «به سوی آينده» که چاپ کرد، دقيقا از مصدق به عنوان شخصيت ملی و نخست وزير قانونی ايران نام برد. در حالی که تا آن موقع چنين عنوانی به او نداده بود.

به هر حال، شاه چاره ای نداشت جز اينکه مصدق را مجددا به نخست وزيری تعيين کند. خواه ناخواه عوارضی که قيام سال ۳۱ به بار می آورد، تحکيم موقعيت حکومت ملی و الزام کشورهای خارجی نيازمند به نفت ايران برای پذيرش اصل ملی شدن نفت ايران بود.

نه تنها حزب توده ايران، بلکه همه احزاب ديگر هم حضورداشتند. شما ببينيد حتی پان ايرانيست ها و سومکايی ها هم بودند. در حکومتی مثل حکومت دکتر مصدق، سياست امری عمومی بود و همگان متناسب با نحوه تفکر، ايدئولوژی، فعاليت تشکيلاتی شان حضور موثری داشتند. با اين وصف،‌ بعد از ۲۸ مرداد روند اوضاع به چه شکلی بود؟

دستگيری ها و سرکوب ها و اعدام ها آغاز شد. بهترين فرزندان مملکت را به پای جوخه اعدام بردند. بيشترين لطمه را حزب توده ايران ديد. ملی گراها هم ضربه ديدند و روند تحکيم موقعيت امپرياليست ها، اعم از انگلستان يا آمريکا، و بازگشت سفارت انگليس جزء اولين دست آوردهای کودتای ۲۸ مرداد بود.

پس از آن هم که امضای قرارداد کنسرسيوم نفت، اولين تسليم منافع ملی ايران به غارت گران جهانی بود. به طور کلی، هم در عرصه سياست، هم در عرصه اقتصاد، هم در عرصه فرهنگ و در هر عرصه ای، کودتای ۲۸ مرداد گام وحشتناکی به عقب از نقطه نظر سرنوشت ملت ايران بود.

لطماتی که ايران پس از اين کودتا خورد، يکی دوتا نيست. برای مثال، به واسطه کودتای ۲۸مرداد، دموکراتيسمی که توسط دولت آقای دکتر مصدق فراهم آمده بود، نابود شد.

اين دموکراتيسم، بستری بود که به دو دليل اساسی می توانست لذت برخورداری ملت ايران را از دموکراسی بوجود بياورد؛ يکی اين بود که در درون جبهه ملی ناخالص ها کنار رفتند و خالص ها؛ آنهايی که واقعا با دکتر مصدق صادقانه همراه بودند، باقی ماندند. کسانی از نوع اللهيار صالح، دکتر فاطمی، مهندس رضوی و  نريمان.

نکته دوم، تصحيح سياسی حزب توده ايران در نگرش خودش نسبت حکومت دکتر مصدق و عناصر سالم جبهه ملی بود. برای حزب خيلی فرق بود بين آقای دکتر شايگان و حسين مکی و وقتی که حالا بعد از ۳۰ تير سال ۳۱، ‌امثال مکی، اپوزسيون حکومت شدند و عناصر سالم جبهه ملی در اطراف دکتر مصدق باقی ماندند، حزب توده ايران هم با بازبينی صحيحی که در سياست خودش کرد، شرايطی را فراهم کرد که اگر اين کودتا رخ  نمی داد، روز به روز نزديکی اين دو نيروی اساسی جامعه ايران بسيار زياد می شد و به گمان من راه تعالی می يافت.

اثرات آتی که در سياست ايران پيش آمد، قابل توجه بود. سياستی که هر گونه تشکل سياسی را از بين می برد و هيچ تريبونی جز تريبون نيروهای دست ساخته دربار امکان نداشت.

در اين ميان، دوستان مذهبی ما به تعداد مساجدی که در شهرستان ها و تهران داشتند، تريبون داشتند والبته آن موقع، آقايان منبری ها همه از اعلاحضرت، جان نثار و اين چيزها سخن می گفتند. شما نگاهی به خاطرات آقای فلسفی واعظ بکنيد که اشاره می کند برای تعيين و تکليف واعظان، به خدمت آقای بروجردی می روند و می پرسند ما از سر منبر عليه کمونيست ها بگوييم يا عليه شاه،‌ که ايشان  توصيه می کنند شما با شاه کاری نداشته باشيد،‌ زيرا خطر عمده کمونيست ها و حزب توده است.

نقش اتحاد شوروی را در آن زمان چگونه ارزيابی می کنيد؟ برخی معتقدند که مرگ استالين اين فرصت را برای آمريکا فراهم کرد تا زمانی که رهبران اتحاد شوروی درگير مسايل سياسی داخلی بودند، در ايران دست به کودتا بزند. برخی نيز بر اين باورند  که اصولا اتحاد شوروی برای وقوع اين کودتا، چراغ سبز نشان داد. به اعتقاد شما، کدام يک از اين تحليل ها به واقعيت نزديک تر است؟
من با نظر آن مفسرينی که اتحاد شوروی را درگير خلاء قدرت و نفوذ استالين تلقی می کنند، موافقم. مسئله چراغ سبز نشان دادن از طرف شوروی مطرح نيست. چه سودی نصيب اتحاد  شوروی می شد که مثلا شاه برگردد؟

به گمان من، اتحاد شوروی پس از درگذشت استالين بيشتر درگير مشکلات درونی اش بود و مسلما نمی توانست اقدام معينی در مخالفت با کودتا يا در دفاع از حکومت مصدق بکند. به خصوص که در داخل کشور، دکتر مصدق از حکومت خودش با توجه به حمايت گسترده ای که مردم ايران از کابينه او داشتند، دفاع نکرد. وقتی که هندرسون تهديد کرد که آمريکايی های ساکن در ايران، در معرض خطر هستند و ما دولت ايران را مسئول می دانيم، دکتر مصدق بلافاصله دستور داد که نيروی انتظامی هرگونه تظاهراتی را سرکوب کند و از آن طرف هم به کليه روسای احزاب ملی دستور داد همه به خانه هايشان بروند و حق ندارند تظاهرات کنند.

وقتی دولتی، خودش از خودش دفاع نکند، يک کشور ديگر چگونه می تواند اين کار را بکند؟ شما مقايسه کنيد اين موضوع را با اين موضوع که دکتر مصدق در دادگاه مردانه در مقابل دادستان بی شرم دادگاه ايستاد و رسوايش کرد و شجاعت بی نظيری از خود نشان داد.

انسان واقعا تاسف می خورد که  چنين مرد صحيح العمل، شجاع و جسور، چرا  در روز ۲۷ مرداد حرف هندرسون را پذيرفت و دستور داد که احزاب به خانه هايشان برگردند و فعاليت نکنند

صفحه از ۲
   بعدی 
توسط: رامین از: تهران
۰۱ ۰۶ ۱۳۸۹ ۱۲:۱۵
وقتی‌ حزب توده از ملی‌ گرایی و دمکراسی صحبت می‌کند آدم خنده آاش می‌گیرد! ملی‌ گرایی که در تناقض آشکار با کمونیسم است. پس یا این آقایان توده یی نیستند یا "تقّیه" میکنند. که این دومی‌ محتمل تر است چون اینروز‌ها صرف در این است که حرف از ملی‌ گرایی زده شود، خریدار بیشتر دارد!

دمکراسی هم که توده یی‌ها می‌خواستند و به "عزایش" نشستند این بود که صبح تا شب با پرچم داس و چکش شوروی و عکس رفیق استالین (از بزرگترین جنایتکاران قرن بیستم) در خیابان‌های تهران تظاهرات کنند و خواستار دادن امتیازا نفت شمال به شوروی شوند! البته اگر این دمکراسی تا آنجا پیش میرفت که آنها به قدرت برساند و رسما ایران را به اتحاد شوروی ملحق کنند که چه بهتر! (مثل همان کاری که در مورد آذربایجان کردند و شکست خورد).

۲۸ مرداد فقط و فقط برای این اتفاق افتاد که غرب از تحرکات این نوکران شوروی احساس خطر میکرد و دولت وقت ایران واکنش قطعئ نشان نمیداد. برای همین غرب خودش مستقیماً وارد عمل شد. پس اگر هم چیز بدی بوده، اگر باعث دیکتاتوری شده، اگر باعث "کشتن نهال نوپای دمکراسی" شده،... مقصرش توده یی‌های وطن فروش و نوکر شوروی بودند نه کسی دیگر. اگر آنها نبودند و این کارها را نمی‌کردند این اتفاق نمیافتد.

مثل انقلاب که به دست چپی‌‌ها و مارکسیست‌های فدایی و مجاهد خلق اتفاق افتاد و غربی‌ها برای اینکه ایران به دست شوروی نیفتد خمینی را جلو انداختند.

توسط: لی لی از: ایران
۲۹ ۰۵ ۱۳۸۹ ۱۷:۵۳
خصوصیات منفی فرهنگی نظیر تملق، چاپلوسی، مدح و ثنا گویی، فرد پرستی و باد کردن افراد، رجحان دادن منافع فردی به جمعی، ظاهر بینی و امثالهم بلایای زیادی را بر سر این کشور و ملت نازل کرده و می کند. گذشته از ارتزاق کنندگان سیری نا پذیر از سفره دولتی که به خاطر منافع چنین می کنند، تعمق در رفتار جولان دهندگان در میدان سیاست برای جلب حمایت مردم برای به قدرت رسیدنشان، واقعیتهای تلخی را آشکار می سازد. مثلا در سایت پارلمان نیوز تیتری می زند که در آن فرزند آقای حسن خمینی به قربان چشمهای سبز پدر می روند یا در کامنتها عده ای با استناد به اینکه چشمان آقای میر حسین موسوی نجیب یا لبخند آقای محمد خاتمی قشنگ است، آنها را بر حق دانسته و به تملق می پردازند. طبیعی است که اینگونه بر خورد زمینه ساز ظاهر سازی و فریب است.

توسط: داریوش از: کوالالمپور
۲۹ ۰۵ ۱۳۸۹ ۱۶:۱۱
خوب،حالا که رادیو فردا شده محل تبلیغ مارکسیستهای شکستخورده و از همه جا رانده شده، اول از ایشان میپرسم چرا مدام آویزان ... مصدق میشوید؟کمی هم از خدمات!! رهبران حزب توده از نوکری بی چون و چرای شوروی و توطئه استقلال آذربایجان به دستور آنها،تا همکاری کامل با رژیم اسلامی در قتل عامهای سراسری و لو دادن و سربه نیست کردن مخالفین ، (حتی دیگر هم مسلکهای کمونیستشان!) بفرمایید.در ضمن خوشبختانه با گذشت زمان کم کم وقایع آن دوران بیش از پیش برای افراد واقع بین روشن خواهد شد.

توسط: siavash از: moscow
۲۹ ۰۵ ۱۳۸۹ ۰۷:۴۸
شما فکر میکنید با کوبیدن جنازه مصدق آمریکائیها شما را در ایران به قدرت میرسانند ؟
از افغانستان و عراق درس نمیگیرد ؟

پس چرا با مجاهدین مخالفید ؟ آنها که اقلا مرد مردانه بدون نقاب رفتند سمت صدام ( مرد مورد علاقه شما )
مشکل شما جاسوسان روسیه این است که آشکار فعالیت نمیکنید .
زیر نقاب توبه کرده ( باهری ، نیک خواه ، جعفریان ، انصاری ، ...) به سیستم شاه وارد شدید و آنرا از درون پوساندید و تک حزبی کردید !
زیر نقاب مذهب رفتید و ایران را ۳۱ سال به گا دادید با خط امام !
حالا زیر نقاب سکولاریسم روسی آمریکایی رفته اید تا ۳۱ سال هم با شعار چپ هم امریکا را سر کار بگذارید هم به ایران خیانت کنید !

توسط: احمد
۲۹ ۰۵ ۱۳۸۹ ۰۰:۳۴
نمی دونم که چرا این همه به حزب توده فحاشی می شه اما اشتباهات خود جبهه ملی وکوتاهی مصدق نادیده گرفته می شه.
دوستان فراموش کردن که اون افسری که در روز 30 تیر بالای تانک رفت و پاگوناشو کند و باعث شکست شاه و قوام شد و یا کودتای 25 مرداد با اقدام حزب توده خنثی شد.
اینا یعنی خیانت؟؟؟؟

توسط: عالم هپروت
۲۹ ۰۵ ۱۳۸۹ ۰۰:۰۱
بدبختی ما ایرانیها این است که همیشه به جای مغزمان با قلبمان فکر می‌کنیم و همیشه هم در عالم رویا و هپروت هستیم و برای همین هم غرب حریص همیشه توانسته کاملا از این نقطه ضعف ما چه در گذشته و چه در آینده به نفع خودش استفاده ‌کند! بعضیها طوری حرف میزنید مثل اینکه یک گوی کریستال در بغل دارید که به شما میگوید اگر مرحوم دکتر مصدق در آن زمان در راس حکومت قرار میگرفت و برکنار نمی‌شد ایران اکنون بهشت برین بود و هیچوقت دست آخوندها نمیافتاد همانطور که خیلی ها میخواهند به همه بقبولانند که مثلا اگر آقای موسوی رییس جمهور میشد ایران اکنون بهشت روی زمین بود!

توسط: تقي از: تهران
۲۸ ۰۵ ۱۳۸۹ ۲۳:۴۴
من خود كه اكنون 76 سال از سنم مي گذرد متأسفانهً يك توده‌اي بوده‌ام. از 9 سالگي وارد سازمان جوانان حزب توده كه محل آن در خيابان فردوسي بود شدم . دو بار به خاطر شعار نويسي و اعتراض به پخش سرود شاهنشاهي در سيما هما دستگير و راهي زندان شدم. عاشق مردم بودم . اين حزب با شعارهاي دهان پركن دفاع از زحمتكشان و طبقات محروم مرا نيز كه خود جزو اين طبقه بودم به خود جذب كرد . با همان سن كم مراحل ترقي را در سازمان طي مي‌كردم و ولي با انتقادهايي كه به تدريج نسبت به سياست حزب در ماجراي اشغتل آذربايجان و حمايت حزب ازآن داستم و نيز با تأسف از اينكه چرا حزب از شعار ملي شدن نفت درسراسر ايران دفاع نمي كند و به عكس در مقابل اين شعار، شعار ملي شدن نفت جنوب را مطرح كرده است از بالا؟! با نامه به من جواب دادند چون شوروي نقش امپرياليستي ندارد لذا نيازي نيست كه نفت شمال هم زير چتر ملي شدن برود. پاسخ كتبي فرستادم(جون درآن موقع حزب علني نبود) كه خوب اگر شوروي امپرياليست نيست و به نفت شمال چشم ندوخته است براي او چه فرقي مي كند كه نفت در سراسر ايران ملي شود و يا فقط محدود به جنوب باشد؟ پاسخم اين بود كه تو تحت تأثير حرف‌هاي زنده ياد خليل ملكي هستي؟!( منطق را ببينيد) و بعد هم تماس سازمان با من به حال تعليق درآمد. حال از آقاي عموئي اين سئوال را مي‌كنم كه يعني شما كه جزو رهبران حزب بوديد، آيا در حد مني كه از نظر سواد، سن ، تجربه و آگاهي انگشت كوچك شما هم محسوب نمي‌شدم چرا ساكت مانديد. با آن همه نيروهاي نظامي و خيل عظيم اعضاي حزب كه همه حاضر بودند بدون لحظه‌اي درنگ، جانشان را فداي مردمشان و منافع مملكت‌شان كنند، ساكت مانديد. فرض را بر اين مي گذاريم كه شكست مي خورديد، اما در تاريخ نام حزب توده به جاي لجن كشيده شدن و ايجاد تنفر در نسل‌هاي بعد، با افتخار ياد مي شد. من متأسفم كه به عنوان يك فرد ساده سازمان آلت دست سياست‌هاي نامردانه روس‌ها شدم ولي شما كه در بالا بوديد و مي دانستيد كه دستورات از كجا مي رسد چرا در آخرين لحظات به نفع مصدق وارد ميدان نشديد. من چون از پشت پرده خبر نداشتم و با وجود اين از انتقاد ابائي نداشتم پس خوشبختانه عنوان خائن بر من و امثال من اطلاق نمي‌شود، اما شما با دفاع از حزبي كه به ملت خودش پشت كرد و هنوز هم حاضر نيستيد كثافات گذشته را از سر و روي خود پاك كنيد، پس خائن هستيدو جالب اين است كه با همه ادعاهايتان براي زندگي به دامن به قول خودتان امپرياليسم پناه برده‌ايد. من اگر جاي شما بودم خودكشي مي كردم و در نامه‌اي از نسل فعلي ايران، يعني جوانان دوست داشتني .لي بدون آينده آن طلب بخشش مي كردم. امثال شماها و باقي مانده‌هايتان مثل فرخ نگهدار كه ابشخور ديگري داشته است آدم‌هاي بي شهامتي هستيد كه در موقع خود به جاي حركت، فرار را بر قرار ترجيح داديد و لاشه بو گرفته خودتان را به دامان امپرياليست ها انداختيد. كاش حد اقل به اندازه يك نوجوان ايراني كه خود را زير تانك عراقي متجاوز مي انداخت تا از پيشروي بازش دارد، غيرت داشتيد و با پررويي در تلويزيون‌ها و راديوها و اينترنت قيافه ‌تان را به معرض نمايش نمي‌گذاشتيد
براي من كه ديگر عمرم به پايان نزديك شده است اين خوشحالي باقي مانده است كه تنها مرگ مي تواند مرا به آرامشي برساند كه خيال مي كردم حزب توده اين آرامش را در زندگي خاكي براي من نوعي به ارمغان مي‌آورد. خجالت بكشيد.

توسط: علیمحمد از: اروپا
۲۸ ۰۵ ۱۳۸۹ ۲۲:۰۹
آقای سیامک

خطاب من به آقای عمویی بود و حرفهایم محدود به آن چیزی بود که ایشان در جایگاه یکی از چهره های شاخص حزب توده و یک زندانی سیاسی دو نظام فعلی و قبلی، هنوز پس از نزدیک شش دهه پس از کودتا، از گفتن آن طفره می رود. وگرنه تاریخ کودتا را دیگران در جزئیات نوشته اند -- با ذکر نقش دیگران از از دربار و در راس آن شاه و اشرف پهلوی گرفته تا ارتشی های ضد مصدق و شاهدوست تا یاران سابق مصدق بقایی و کاشانی و امثال طیب حاج رضایی و عده ای از شهروندان ناراضی یا سرخورده و ندانمکاری های خود ملیون در ارتباط با آمریکا (ناشی از اینکه حساب خاصی برای اتهامات و دشنامهای حزب توده باز کرده بودند).

برخلاف شما (و جدا از باورهای شخصی خودم) از لفظ «خیانت» هم استفاده نکردم چون به گمانم کمکی به حل مسئله و پیشبرد بحث در مسیری که می خواهم نمی کند.

معتقدم یکی از مهمترین اولویتها در این دوران اینستکه هر کس درباره جریانی که به آن گرایش دارد حقایق را بگوید -- مثلا در میان گروههای چپ «فداییان خلق اکثریت» تلاش کرده اند به نقد خود بپردازند. حزب توده ایران هم بهتر است در همین مسیر گام بردارد و در این راه اظهار نظرهای عمومی و صریح آقای عمویی می تواند موثر باشد. کما اینکه پیش از این تابوشکنی های چهره های شاخصی مانند بابک امیرخسروی، ایرج اسکندری، نورالدین الموتی و فریدون کشاورز موجب رستگار شدن بسیاری از توده ایها شد.

دشمنی هایی که بر شمردم مسائل استزاتژیک است و وزن آن در سمت و سو دادن رویدادهای بعدی با نیکوکاری هایی که شما از آن یاد می کنید، قابل مقایسه نیست.

این نکته هم که می گویید بعد از ۳۰ تیر ۱۳۳۱ هیچ حزبی از حزب توده بیشتر از مصدق پشتیبانی نکرد اغراق است.

اولا احزاب جبهه ملی طبیعتا با انگیزه و منافعی که داشتند بیشترین میزان حمایت را از دولت مصدق کردند -- از حزب ایران گرفته تا حزب ملت ایران. و در طیف چپ حزب «نیروی سوم» به رهبری خلیل ملکی (از رهبران انشعابی حزب توده) جدی ترین حامی دولت مصدق بود.

ثانیا در پشتیبانی نیم بند حزب توده از مصدق در بهترین صورت همیشه حملاتی به دولت مصدق و جبهه ملی مستتر بود.

ثالثا در دوران بعد از ۳۰ تیر ۱۳۳۱، حزب توده با تظاهرات پیاپی خیابانی به ویژه در تهران «بهانه به دست مستان داد» و موجب شد دشمنان ایران بر طبل بیم احتمال قدرت گرفتن یک رژیم ضد مذهبی و هوادار شوروی سابق در ایران بکوبند. به این ترتیب، دشمنان دولت ملی به نفع انگلیس و به ضرر دولت بسیج شدند و سرانجام با پایان دوران زمامداری دموکراتهای آمریکایی و روی کار آمدن دولت جدید جمهوریخواه در واشینگتن، آمریکا در دشمنی با دولت مصدق به انگلیس پیوست.

توسط: سوال
۲۸ ۰۵ ۱۳۸۹ ۱۹:۳۵
امروز سی‌ و یکمین سالگرد آتش سوزی سینما رکس در آبادان می‌باشد که چهار صد نفر در آن زنده زنده کباب شدند! چرا رادیو فردا اینقدر را که به بیست و هشت مرداد اختصاص داده حتی دو کلمه هم از این واقعی‌ تاریخی‌ غم انگیز صحبتی‌ نمیکند؟!!!!

توسط: bahram از: usa
۲۸ ۰۵ ۱۳۸۹ ۱۷:۵۱
مصدق آدم یک دنده و خود رای بود ،حزب توده منافع شوروی را بر ایران ترجیح میداد ،مصدق نتوانست از تضاد انگلیس و آمریکا استفاده کند و مساله نفت را سرو سامان دهد ،عمده نیروهای در صحنه از مصدق جدا شده بودند ، و بیست و هشت مرداد ملت فریب خورده و خسته از سالهای مبارزه برای ملی شدن نفت حرکت نکردند و کودتا یا قیام ؟ انجام گرفت
 
 
 
 
توسط: سیامک
۲۸ ۰۵ ۱۳۸۹ ۱۷:۴۳
آقای علی محمد
شما که این همه از خیانت های حزب توده گفتین، کاش از خیانت های دیگران هم حرف می زدین.
در ضمن فکر نمی کنم که حمایتی که حزب توده ایران از دکتر مصدق از تیر سال 31 تا مرداد 32 انجام داد را گروه دیگری انجام داده باشه.
حزب حتی به او در زمانی که زندان بود، پیشنهاد فرار دادنش را کرد.
دکتر فاطمی را هم سازمان نظامی حزب توده ایران پناه داد.
درسته که اشتباهات فراوانی داشت، اما حالا که بدی آن را می گویی، خوبی هایش را هم بگو.

توسط: شباویز
۲۸ ۰۵ ۱۳۸۹ ۱۷:۳۰
آقای عموئی بیهوده تلاش میکندکه دامن حزب توده را ازاین ننگ پاک کندیانقش مخربش را کمرنگ سازد!
انحصارطلبی حزب توده درکنارانحصارطلبی مذهبی ها( کاشانی – فدائیان اسلام ) عامل اصلی بود.

توسط: Babak از: Sweden
۲۸ ۰۵ ۱۳۸۹ ۱۷:۱۹
آقای عموئی!

چرا حزب توده همیشه به امپریالیسم گیر میده در حالی که هیچ انتقادی از دیگر امپریالیسم (شوروی) نمیشود. آیا این خود نشان دهنده دست نشانده بودن شوروی نیست؟ تا کی شما و امثال شما آقایان میخواهند این مردم بیچاره زیر دست این و آن کنید. ما میخواهیم آزاده باشیم. نه امپریالیسم غرب و نه امپریالیسم شرق و میخواهیم. لطفا دست از سر ما ملت بردارید. متشکریم

توسط: بهزاد
۲۸ ۰۵ ۱۳۸۹ ۱۷:۰۱



--------------------------------------------------------------------------------

مصدق و ملی شدن نفت
چند واقعیت تاریخی (کوتاه) در رابطه با ملی شدن نفت: در تاریخ 15 مارس 1951 مجلس قانون ملی کردن نفت را تصویب کرد. در تاریخ 20 مارس 1951 سنا نیز قانون ملی شدن نفت مجلس را تائید کرد. مصدق در تاریخ 29 آپریل 1951، یعنی بیش از چهار هفته بعد از تصویب قانون ملی شدن نفت، نخست وزیر شد. انگلیس در واکنش به ملی شدن نفت و برای جلوگیری از فروش آن راه های دریایی ایران را مسدود می کند. با بسته شدن راه های دریایی بحران اقتصادی ایران تشدید می شود .در یولی 1952 مصدق به علت بحران پیاپی اقتصادی از سمت نخست وزیری کناره گیری می کند. شاه احمد قوام را که در سال های 1921، 1922 و 1942 نحست وزیر بود برای پست نخست وزیری به مجلس معرفی می کند. شاه امید داشت که قوام بتواند با انگلیس مذاکره کند و به محاصره راه دریایی خاتمه دهد. طرفداران مصدق دست به تظاهرات زدند و قوام برای آرام کردن اوضاع از نیروی ارتش استفاده کرد. تظاهرات 36 کشته بر جای گذاشت و قوام بعد از 6 روز نخست وزیری استعفا داد. بعد از کناره گیری قوام مصدق دوباره نخست وزیر شد. تظاهرات هواداران مصدق، برخلاف شایعات تاریخی، یک قیام ملی نبود. هم بین سیاستمداران وقت ( نمایندگان محلس ) و هم در جامعه مصدق هوادار و مخالف داشت. مصدق برای رفع بحران اقتصادی به مدت 6 ماه ،مطابق قانون اساسی ،حالت فوق العاده اعلام کرد. درتاریخ 6 ژانویه 1953 مصدق سعی نمود حالت فوق العاده را به مدت 6 ماه دیگر تمدید کند که این تصمیم نخست وزیر با مخالفت آیت الئه کاشانی و بعضی از نمایندگان مواجعه شد. ناآرامی ها همچنان ادامه داشتند. در آخر کاشانی و مصدق توافق کردند که حالت فوق العاده به مدت 6 ماه دیگر تمدید شود و هر دو سیاست مدار از مردم خواستند که آرام باشند. اما ناآرامی ها ادامه یافتند و مصدق نگران بود که مجلس او را از سمت نحست وزیری برکنار کند. برای جلوگیری از برکناری در تاریخ سوم آگوست 1953 مصدق با مراجعه به اخذ آرای عمومی مجلس را منحل کرد ( این مراجعه به اخذ رای عمومی توسط مصدق جای بحث داشت و مورد سوال بود). بعد از انحلال مجلس و بر طبق قانون اساسی شاه می توانست نخست وزیر ( مصدق ) را مرخص و نحست وزیر جدیدی را معرفی کند. در تاریخ 13 آگوست 1953 شاه مصدق را با حکمی برکنار و زاهدی را به سمت نخست زیری منصوب کرد. اما مصدق بعد از دریافت حکم برکناری خود دستور می دهد که آورنده حکم و همچنین نخست وزیر جدید، زاهدی، را دستگیر کنند. طبق قانون اساسی مصدق می بایست نخست وزیری زاهدی را قبول و کناره گیری می کرد. ماموران سازمان جاسوسی سیا با پرداخت پول تظاهرات ضد مصدق را سازماندهی دادند و در تاریخ 19 آگوست 1953 تانک های ارتش خانه مصدق را محاصره کردند. چند روز بعد مصدق دستگیر می شود.

توسط: راضی
۲۸ ۰۵ ۱۳۸۹ ۱۶:۳۹
چشم ها مرطوب میشوند از حسرت فرصت های از دست رفته که میتوانست سرنوشت را به راهی دیگر بکشاند. شرم و ننگ باقی می ماند تا ابد برای زاهدی ها ، شعبان ها و دلار دهنده گان آنها.

توسط: علیمحمد از: اروپا
۲۸ ۰۵ ۱۳۸۹ ۱۶:۳۸
آقای عمویی،

بازنگری شما در مواضع قبلی تا همین حد هم مایه شادمانی و دلگرمی است.

اما بهتر نبود به جای ناچیز جلوه دادن حمله حزب توده به دکتر مصدق، اقدامهای دشمنانه این حزب را در قبال دولت مصدق، در همان حد و اندازه که بود و توده ایها به آن در آن زمان افتخار می کردند ذکر کنید و بعد حرفهای امروزتان را می زدید؟

مسئله این نیست که حزب توده به اطرافیان دکتر مصدق بدبین بود یا از او تا پیش از ۳۰ تیر ۱۳۳۱ با نام «شخصیت ملی و نخست وزیر قانونی» نام نبرد اما پس از آن چنین کاری کرد.

مسئله اینستکه در تمام دوران قبل از ۳۰ تیر ۱۳۳۱ حزب توده مصدق را وابسته به آمریکا و انگلیس و اشراف زاده فئودال جلوه می داد که به دنبال تثبیت منافع شخصی است.

مسئله اینستکه نشریان جدی و فکاهی وابسته به حزب توده مصدق و دولتش را به باد دشنام گرفتند، در میان طیفی از جوانان سکه یک پول کردند و بخشی از نیروی مردم را به راه هرز بردند.

مسئله اینستکه حزب توده بنا بر یک استراتژی ضد ملی و در مسیر تقویت شوروی سابق برای اینکه موازنه میان این ابرقدرت در شمال و انگلیس در جنوب حفظ شود، از بیم آنکه شوروی منافع نفتی خود را در شمال ایران از دست بدهد، اول مخالف ملی کردن نفت بود و به همین دلیل به مصدق می تاخت.

و بعد که حزب توده تا حدی زیر فشار افکار عمومی در برابر شعار «ملی شدن نفت در سراسر ایران» شعار «ملی شدن نفت جنوب» را سر داد، گریزی نداشت جز حمله بی امان به دولت مصدق و به دروغ او را وابسته به انگیس و بعد آمریکا نامیدن و حمله به او بر اساس چیزی که نمی توانست تغییری در آن بدهد -- یعنی اشراف زاده و از خاندان قجر بودن.

تو گویی سلیمان میرزا اسکندری که در جلسه تاسیس حزب توده حاضر بود و پدر معنوی حزب به شمار می رفت، قجر نبود، مریم فیروز پرولتر زاده بود و جد کیانوری شیخ فضل الله نوری نبود.

با شما موافقم که قیام ملی نامیدن کودتای ۲۸ مرداد خنده دار است. اما نگفتن حقیقت ابعاد دشمنی حزب توده ایران با مصدق و پاره ای از مهمترین دلایلش که در مصابه بر آن تاکید نکرده اید، به روشن شدن حقیقت امر حتی پس از ۵۷ سال کمکی نمی کند.

توسط: ابرام
۲۸ ۰۵ ۱۳۸۹ ۱۵:۲۷
من هزاران بار تيرباران شده ام... گواهش همين 28 مرداد .

Aucun commentaire:

Enregistrer un commentaire