lundi 19 avril 2010

بازی بازی، با دُم شیر هم بازی؟
بیژن صف سری



می گویند رضا خان هر بار که حاجی مخبر السلطنه را می دید به گوشه ای از فساد دربار خود پی می برد چرا که حاجی ( مخبر السلطنه ) وقتی اجازه شرفیابی می یافت، آنقدر دستهایش را به هم می مالید و مدام مبارک است، مبارک است می گفت تا رضا خان مجبور به پرسش می شد و می پرسید چه چیزی مبارک است؟ و آن وقت حاجی هم مثلا می گفت : پرده های جدیدی که فرمودید از آلمان خریداری شود . و رضا خان می فهمید، آیرم رئیس نظمیه به اسم خرید پرده مقدار زیادی پارچه وارد کشور کرده و مالیات و عوارض هم نداده است. و این در زمانی بود که روزنامه ها توقیف و سانسور، بر همه جا حاکم بود و عجبا که امروز هم، در عصر ارتباطات، با وجود خودسانسوری به عمد و یا اجباری مطبوعات، نقش حاجی مخبرالسطلنه ها را وکیل الدوله های مجلس بعهده گرفته اند، اما با این تفاوت که جنم نمایندگی برای ایفای چنین نقشی را کم دارند و گرنه همه وکیل الدوله ها می شدند مرحوم مدرس با آن زبان سرخ آتشین که فرمانفرما را به تنگ آورده بود تا بدانجا که بوسیله ی یکی از دوستان مدرس به او پیغام می دهد که “خواهش می کنم حضرت آیت الله آنقدر پا روی دم من نگذارند.” مدرس هم جواب می دهد که به فرمانفرما بگویید: “حدود دم حضرت والا باید معلوم باشد زیرا من هر کجا پا می گذارم دم حضرت والاست!”

حال مقایسه کنید وکیل الدوله های امروز را با وکیل الرعایائی چون مدرس که تفاوت از زمین است تا آسمان. بیخود نیست که شاعر می گوید :

دانه فلفل سیاه و خال محرویان سیاه

هر دو جانسوزند، اما این کجا و آن کجا



چند وقتی بود که در خانه ملت بعد از ماجرای ادامه دار یارانه ها، نمایشی توسط چند تن از وکیل الدوله ها به نام ماجرای دفتر خیابان فاطمی آغاز شد که داستان آن حکایت از افشاگری یکی از نمایند گان مجلس در مورد فساد مالی معاون اول رئیس جمهوری داشت که الحق، رقیب سر سخت سریال های بی سر و ته صدا و سیما شده بود. تا انجا که در هر خانه و محفلی پا می گذاشتید صحبت از رشادت این نماینده افشاگر و همکارانش و ایضا ماجرای دفتر خیابان فاطمی بود و این سریال ادامه داشت تا اینکه شوربختانه قطع نا بهنگام ادامه این سریال با حکم حکومتی لاجرم طرفداران این سریال پلیسی- جنایی را به خماری کشاند. اما آنچه در این شعبده بر جای می ماند پرسشی است که تنها باید نماینده محترم افشا کننده ماجرای دفتر خیابان فاطمی بدان پاسخ دهد که براستی بعد از ابلاغ حکم حکومتی چگونه قصد ادامه پی گیری و به نتیجه رساندن این ماجرا را دارند که کما کان قول آن را به خبر نگاران می دهند؟ آیا ایشان و همکارانشان با توجه به نطق های آتشین خود که در آن به اسناد و مدارک و شواهدِ خاصی اشاره می کردند، و با اتکا به این منابع به کشف این فساد نائل گردیدند، تعمقی نسبت به آبرو و مصلحت نظام نداشتند که امروز بعد از ابلاغ حکم حکومتی بطور تلویحی از موضع قبلی خود کوتاه آمد و می گویند “البته ما دنبال شکایت خود هستیم ولی مصلحت نظام از هر چیزی بالاتر است” ؟

بی گمان دیگر چنین ژست های حق طلبانه کار ساز نخواهد بود، چرا که به شهادت تاریخ همواره در این کهنه دیار برای حل و فصل معضلات امور و مشکلات سه راهکار بیشتر وجود نداشته است که عبارتند از :

۱- سرهم بندی ،

۲ –ماست مالی ،

۳- فرضیه ساخت و پاخت

و این هر سه از مبتکرات فکر بدیع و از کشفیات قریحه سرشار سیاستمداران این آب و خاک بوده که الحق در این میدان گوی سبقت از جهان و جهانیان ربوده اند. تا نگوئید که تهمت افترا به سیاست بازان این آب و خاک چرا؟

نگاه کنید به گذشته نه چندان دور در باب رسیدگی به مفاسد اقتصادی، آن هم بعد از فرمان هشت ماده ای رهبری، که هشت سال پس از صدور این فرمان، زمان نایب رئیس کمیسیون اصل ۹۰ مجلس وقت، تعدا د پرونده های محرمانه در این خصوص را ۶۰ پرونده اعلام می کند که تا به امروز، لااقل مفسدان همان ۶۰ پرونده قابل رسیدگی نیز تاکنون معرفی نشده اند و تنها با بهانه هایی چون مشکلات آئین دادرسی که باعث اطاله ی دادرسی می‌شود، معرفی عاملان را تا به امروز که هیچ، بلکه تا قیام حضرت مهدی هم طول خواهد کشید. بی شک خواندن و شنیدن واقعیت های این چنین اسفناک، دل و جان هر ایرانی وطن پرستی را به درد می آورد، اما حقیقتی است که بدان گرفتاریم و آنهائی که واقف به این بلا گشتند با دلسردی، یا گوشه عزلت گزیدند و یا به امید علاج این عارضه دست به دعا بر داشتند و یا دست کم همچون “فریدون توللی “شاعر توانمند این آب و خاک که با مخاطب قرار دادن مردم این کهنه دیار فریاد بر آورد که:

ترسم ز فرط شعبده چندان……. کنند

تا داستان وطن باورت کنند

من رفتم از چنین ره، دیدم سزای خویش

بس کن تو، ورنه خاک وطن بر سرت کنند

http://bijan-safsari.com

vendredi 16 avril 2010

http://www.iranrights.org/farsi/



بر جنایات دولتی در بازداشتگاه کهریزک
یادداشت بنیاد عبدالرحمن برومند: استشهادیه زیر حاصل مصاحبۀ بنیاد عبدالرحمن برومند با یکی از افرادی است که پس از وقایع ۱۸ تیر ماه ۱۳۸۸، روز یاد بود دهمین سالگرد حمله به کوی دانشگاه (۱۳۷۸)، بازداشت، و در آغاز به مدّت چند روز در بازداشتگاه کهریزک، و سپس به زندان اوین منتقل شد. این مصاحبه در آذر ماه ۱۳۸۸ در خارج از ایران انجام شده است. برای حفظ خویشان و نزدیکان مصاحبه شونده از آزار و اذیت نیروهای امنیتی دولت جمهوری اسلامی ایران، نام اصلی مصاحبه شونده محفوظ و از اسم مستعار استفاده شده است.

تاریخ مصاحبه: ٢١ آذر ماه ١٣٨٨.
بازداشت در اعتراضات روز ۱۸ تیر ١٣٨٨

سعید:

من ۲۳ ساله هستم و روز ۱۸ تیر۱۳۸۸ در خیابان سهروردی شمالی دستگیر شدم. ٣ مأمور لباس شخصی من و یک نفر دیگر را بازداشت کردند در یک ماشین شخصی (سیرا) انداختند. همینطور در ماشین ما را میزدند. چندین بار با بی سیم تماس گرفتند که ما را به کدام پایگاه [پلیس] ببرند و جواب می گرفتند که جا نیست. تعداد دستگیر شدگان خیلی زیاد بود و ما یک ساعت در شهر گشتیم. ما را اول به پلیس امنیت* واقع در خیابان انقلاب بردند و در آنجا به مدت یک روز نگهداشتند. در مدتی که در پلیس امنیت بودیم نه آب داشتیم و نه غذا. آنها ما را مجبور کردند تا اتهامات را بپذیریم. اگر امضا نمی کردیم ما را با کابل یا شلنگ می زدند حیدری فر قاضی بود که در پلیس امنیت حضور داشت و ما با او ارتباط مستقیم داشتیم. او ما را به کهریزک فرستاد.

[در روز اول بازداشت درپایگاه پلیس امنیت] حیدری فر یک فرم برگه آ٤ کپی گرفته بود که باید همه اطلاعات را در آن وارد می کردیم. یک صفحه برای پرکردن بود. یک صفحه هم جرمهای ما بود که از قبل نوشته شده بود. برای همه همان جرایم درج شده بود.

یک صحفه اش در مورد کار و شغل و [اطلاعات مربوط به افراد]... بود. در فرم سؤالاتی از قبیل اسم، سابقه [کیفری]، آثار خالکوبی ، کجا زندگی میکنی، متأهل هستید یا مجرد، و در مورد شغل طرح شده بود. در مورد سفر به خارج کشور می پرسیدند، کدام کشور و به چه قصد رفته اید. دانشجوها گفتند که دانشجو بودند و نوشتند. اطلاعات دقیق را در فرمها نوشتیم و بعد یکی یکی رفتیم جلوی حیدری فر.

صفحه جرمها برای همه یکسان بود. اقدام علیه امنیت ملی، تمرد از دستور پلیس، تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی، اجیر شده توسط رسانه‌های بیگانه بی‌بی‌سی و وی او ای...فقط باید انگشت می زدیم. یکی را توی سوپرمارکت، یکی را توی درگیری و یکی را توی اتوبان همت، نرسیده به تهرانپارس گرفته بودند. همه یک جرم داشتیم و برگه را باید انگشت میزدیم. یک درجه دار بالای سرمان ایستاده بود. میگفتیم ما قبول نداریم ولی میگفت انگشت بزن. من سعی کردم نزنم ولی کتک خوردم. با مشت و لگد و شلنگ میزدند. حتی خود حیدری فر هم گاهی از بالای سکو می آمد پایین و خودش هم چک و لگد می زد. من هم انگشت زدم. همه انگشت زدند.

در پلیس امنیت چیزی در مورد اینکه فقط دانشجوها را به کهریزک میفرستند نگفتند. فقط یک لیست داشتند و اسمها را صدا میزدند. سربازی آمد و اسمها را خواند و گفت اینها میروند اوین و فقط یک مینی بوس به اوین فرستادند. تعدادشان زیاد نبود. نپرسیدند که ما دانشجو هستیم یا نه. به هر حال آنها که دانشجو بودند در فرمها نوشتند. برای اینکه کسی را بفرستند به اوین نمی دونم چطور انتخاب کردند. شاید به چهره ها نگاه می کردند. از ما سئوال خاصی نکردند که جزو کدام گروه هستید.

ما را که حدود ۱۶۸ نفر بودیم و در میانمان دانشجو هم بود از پایگاه پلیس امنیت به کهریزک بردند. سن افراد بین ۱۵ تا ۷۵ سال بود. حدود ۱۵ نفر مسن بودند. متوسط سن بقیه بین ۲۲ و ۲۳ بود. ما را در سه اتوبوس به بزرگی اتوبوسهای شرکت واحد بردند. اتوبوسهای قدیمی (ولوو) شاید ٤۰-٥۰ ساله. روی هر دو تا صندلی ٣ نفر نشسته بودیم و وسط اتوبوس هم پر از آدم بود. چشم بند داشتیم و دستهایمان با دستبند پلاستیکی بسته شده بود. تعداد خیلی زیاد بود و همه جا پر بود. اتوبوسها پرده داشتند. همچنین یک اتوبوس پر از دختر نیز وجود داشت. اما ما ندیدیم که آنها را کجا بردند.

بازداشتگاه کهریزک

از بهشت زهرا گذشتیم. وقتی از بهشت زهرا گذشتیم، یک ستوان دو نیروی امنیتی گفت که چشم بندها را برداریم. کهریزک جایی در میان بیابان است. سه قسمت وجود دارد تحت نام "قرَن یک " [مخفف قرنطینه] و" قرَن دو" و "قفس". حیاط کهریزک در دو سطح است. قرَنها در قسمت پایین و تقریباً زیر زمین هستند. در قسمت بالای حیاط سی چهل قفس بود که در هر کدام یک نفر زندانی بود. دیواری دور این سه قسمت است که بالایش سیم خاردار دارد و همچنین با سربازان مسلح محافظت می شود. ما شنیده بودیم که کهریزک جای وحشتناکی است.

وقتی وارد شدیم ما را روی زمین نشاندند. توسط سربازان محاصره شده بودیم. یک ستوان دوم برای ما صحبت کرد:

"اینجا اسمش کهریزک است. کهریزک یعنی آخر دنیا. اینجا همه شما خوی وحشیگری می گیرید. از اینجا کسی زنده بیرون نمیره."

آنها ما را گشتند و وارد حیاط شدیم. اسامی ما را گرفتند و مجبورمان کردند تمامی لباسهایمان را درآوریم. همگی کاملاً برهنه بودیم. مجبورمان کردند تا لباسهایمان را توی یک سطل آشغال بیندازیم. ۳۰ دقیقه ما را برهنه نگهداشتند و بعد کتک زدن با چوب و شنلگی بزرگ در حیاط شروع شد. شلنگ های کلفت که بعضی انعطاف داشتند و بعضی سفت بودند. خیلی درد داشت. حدود [ساعت] ۶ یا ۷ بعد از ظهر بود که ما را به "قرَن یک " بردند. توانستیم یک تکه لباس، هر چه به دستمان می رسید، دور کمر خود ببندیم. در آنجا کسانی بودند که از مدتی قبل آنجا زندانی بودند. برخی از آنها شبیه گرسنگان بیافرایی بودند. خیلی لاغر و گرسنه.

تعداد ما خیلی زیاد بود به طوریکه در جایی که برای ۲۰ نفر بود ۱۶۰ نفر را گنجانده بودند. بنابراین نمی توانستیم بنشینیم. می بایست ایستاده بخوابیم. نیمی از ما می نشست و نیمی دیگر می ایستاد. اجازه نداشتیم به توالت برویم. همگی چند بار از حال رفتیم. خیلی گرم بود. یک دریچه کوچک برای ورود هوا وجود داشت که شبها از آن بوی گازوئیل می آمد. پنجره ای وجود نداشت. ما برای هوا به در زدیم اما آنها به جایش مثل این بود که با اگزوز ماشین گازوئیل به داخل می فرستادند.

خیلی تشنه بودیم. این مشکل بزرگی بود. بازداشتی ها درخواست آب کردند اما تنها به اندازه یک تا دو لیوان آب در روز می گرفتیم. یک تانکر روی بام بود که روزی یکبار پر می شد. آب گرم و بسیار کثیفی بود. لیوانی نداشتیم. همگی از یک بطری به نوبت استفاده می کردیم. روزی یک قطعه نان و کمتر از ربع یک سیب زمینی به ما می دادند.

در آن چند روز که در کهریزک بودیم گاهی ساعت ۴ صبح به داخل "قرَن" می ریختند و ما را به حیاط هل می دادند و با شلنگ می زدند. بعد ما را به خط می کردند و ستوان دوم فریاد می زد و از ما سؤال می کرد و ما باید جواب می دادیم.

س: "اینجا کجاست؟"

ج: "کهریزک"

س: "کهریزک کجاست؟"

ج: "آخر دنیا"

س: "غذا خوبه؟"

ج: "بله قربان"

س: "فضاش خوبه؟"

ج: "بله قربان"

س: "از محیط اینجا لذت می برید؟"

ج: "بله قربان"

و او می گفت:"باید بلند بگید که صداتون به همه تهران برسه".

ما گرسنه و تشنه بودیم. تشنگی خیلی آزارمان می داد. مردم را در داخل شکنجه می کردند و برخی را بیرون می بردند. برای مثال، اگر کسی آهسته تر از بقیه راه می رفت، تنبیه می شد.

من را مثلا یکبار از پایم آویزان کردند. یک نفر به نام جوادی فر خیلی تشنه بود و من بطری را بردم و سعی کردم برای او آب بگیرم. وقت شمارش افراد بود. هر زمان شب یا روز امکان داشت شمارش صورت بگیرد. ما در ده ردیف در صف ایستاده بودیم. من از صف درآمده بودم تا تقاضای آب بکنم. در همین موقع مرا صدا کردند. یکی از زندانیان سابق بود [که مأمور حاضر غایب کردن بود]. آنها را به عنوان اراذل و اوباش دستگیر کرده بودند و اکنون برای مسئولان زندان کار می کردند. (دو نفر به نام محمد تیفیل و تقی کینگ کونگ) آنها در خدمت ستوانها بودند و شبها در قفسها می خوابیدند. ستوانها سه نفر بودند و هر کدام شیفت ۴۸ ساعت کار می کردند.

آنها مرا [که در صف سرجای خودم نبودم] صدا زدند و پاهای من و یک نفر دیگر را با پابند بستند. هوا خیلی گرم بود و ما شدیداً عرق کرده بودیم. من را بلند کردند و زنجیری را که به پابندم وصل بود از بالای در "قرَن" رد کرده و از پا از در آویزان کردند. بعد شروع به زدن من با شلنگ کردند. بقدری درد داشت که گوشت تنم در آمده بود. مدام به من می گفتند: "بگو گه خوردم." من بلافاصله گفتم ولی آنها رها نمی کردند. زندانیان مدام صلوات می فرستادند تا زندانبانان مرا پایین بیاورند. سرانجام مرا پایین انداختند و من روی پهلویم افتادم. حس کردم دنده ام شکست. تماماً سیاه و کبود شده بودم.

روز سوم یا چهارم بود که ساعت ۱۲ ظهر ما را به حیاط بردند. نیمی از ما را مجبور کردند تا روی چهار دست و پا راه برویم و دیگر زندانیان را روی پشتمان ببریم. می بایست آنها را دور حیاط می بردیم. زمین به قدری داغ بود که می سوختیم. بعد از پنج دقیقه روی زمین فقط خون می دیدم که از دستها و زانوان دیگران ریخته بود. من مرد پیری را روی پشتم حمل می کردم. ما دور حیاط را بیست تا بیست و پنج بار طی کردیم. اگر متوقف می شدیم ما را می زدند.

هر کسی زخمی یا شکستگی استخوان در ناحیه ای از بدنش داشت. محیط به قدری کثیف و گرم بود که هر زخمی بلافاصله چرکی می شد. همه عفونت داشتند.

من به جز یک مورد که شنیدم، شاهد تجاوزی در کهریزک نبودم. باباعلی (حدود ٤۰ ساله) به جرم مواد مخدر آنجا بود و سایر زندانیان به او تجاوز کردند. زندانیان عادی از اراذل و اوباش هم با ما در آنجا زندانی بودند. کسانی که نزدیک دستشویی بودند دیده بودند و بعداً برای ما تعریف کردند. گوشه سوله یک دستشویی بود که با یک دیوار از بقیه بند جدا شده بود. در نداشت و دستشویی هم نداشت. خیلی هم کثیف بود. [یک سوراخ در زمین] ولی چند نفر آنجا می خوابیدند چون هوا خیلی کم بود و آنجا هواکش داشت. آنها که نزدیک دستشویی بودند گفتند که در آنجا به باباعلی تجاوز شده بود. در کهریزک نگهبانان نزدیک ما نمی آمدند. آنها به خاطر بوی بد ماسک می زدند. ما کثیف و پر از عفونت و تهوع آور بودیم. به جز آنهایی که برای ستوانها کار می کردند، بقیه زندانیان رمقی نداشتند که به کسی تجاوز کنند. آنها ضعیف و بسیار لاغر بودند.

ولی هم در کهریزک و هم در اوین دیدم که آنها از بطری برای تجاوز به مردم استفاده می کردند. شاید سه یا چهار نفر از دوستانمان به وسیله بطری مورد شکنجه قرار گرفته بودند. در اوین یک نفر را که اعتراض کرده بود به درختی بستند و با بطری به او تجاوز کردند. بعضی از زندانیانی که برای تمیز کردن حیاط تعیین شده بودند، شاهد این واقعه بودند. وقتی بازگشت دچار خونریزی شده بود. حدود ۲۳ یا ۲۴ ساله بود. دکتری آمد و او را ویزیت کرد. در اوین اگر تقاضا می کردید می توانستید دکتر را ببینید ولی دستگاه عکسبرداری یا نظایر آن وجود نداشت. وقتی من آزاد شدم او هنوز زندانی بود.

ما را پس از پنج روز به اوین بردند. در کهریزک چندین نفر بیهوش شدند. مسئولان می دیدند که ممکن است زنده نمانیم.

اوین تمیزتر بود. ما در اندرزگاه ۱ بودیم. آنها دکتری آوردند و گفتند که هیچ کس تا زمانی که آثار کبودی داشته باشد آزاد نخواهد شد. به ما دارو و پماد دادند. برای من این دوره [چند هفته] طول کشید.

زندان اوین

در [مدتی که در اوین بودیم] بارها بازجویی شدیم. بعضی وقتها ما را می بردند و ساعتها در انتظار بازجویی نگه می داشتند. آنها سؤالهایشان را می کردند و بعد برای ساعتها می رفتند. می بایست روی صندلی رو به دیوار بنشینیم. بعضی وقتها نمی دانستیم که آیا بازجو پشت سرمان است یا نه. می توانستیم صدای فریادها و جیغها را بشنویم. می خواستند بدانند که به چه حزبی تعلق داریم. می خواستند بدانند که با کدام رسانه مصاحبه کرده ایم. حتی پیشنهاد کمک به ما می کردند. کامپیوتر مرا آورده بودند و عکس موسوی را یافته بودند. همچنین عکسی از من در تظاهرات پیدا کرده بودند. می خواستند بدانند که کمونیست، مجاهد و یا سلطنت طلب هستیم. به آنها گفتم که حتی نمی دانم کمونیسم چی هست. از من پرسیدند که به کی رای داده ام و چرا؟ پرسیدند چرا فکر کرده ام تقلب شده است. من به بازجو گفتم که اعتراض من مسالمت آمیز بوده و چیزی نمی دانم اما به خاطر کاری که در کهریزک کرده اید سه نفر از دوستانمان مرده اند. ما را تهدید کردند که اگر نمی خواهیم که دوباره برگردیم نباید چیزی درباره کهریزک بگوییم.

تا مدتها نتوانستیم به خانه تلفن کنیم. خانواده من نمی دانستند که زنده هستم یا مرده. وقتی در اوین بودیم، شاید روز بعد از اینکه شنیدیم دستور بستن کهریزک را دادند، نماینده ای از طرف خامنه ای آمد. گروهی بود که دکتر بروجردی از کمیسیون امنیت ملی مجلس و چند نفر دیگر هم در آن بودند. چند نفر با دوربین فیلمبرداری و عکاسی هم همراه آنها بودند. آنها ما را در چند اتاق جمع کردند و اطاق به اطاق آمدند و با ما صحبت کردند. آنها گفتند که "آقا درباره کهریزک نمی دانسته است" و اینکه کهریزک برای زندانیانی نظیر ما نبوده و سعی کردند ما را آرام کنند. آنها گفتند که متاسف هستند و ما را آزاد خواهند کرد. گفتند که اشتباهاتی شده و آنها حیدری فر، قاضیی را که ما را به کهریزک فرستاده بود، محاکمه و مجازات خواهند کرد. با چند نفر هم بیرون اندرزگاه مصاحبه کردند. از داخل هم عکس گرفتند.

حدود دوازده روز پس از بازداشتمان، چند قاضی از "حقوق شهروندی"* به دیدار ما آمد. ما را در شرایط رقت باری دیدند. آنها خیلی غمگین بنظر می رسیدند و از شرایط تکان خورده بودند. به ما کاغذ دادند تا شرح آنچه را که بر ما گذشته بود بنویسیم. ما حقیقت را نوشتیم و اینکه چه بر سرمان آمده بود. ما تا آن روز اجازه تلفن به خانواده را نداشتیم. آنها گفتند که اجازه تلفن به خانه را خواهند داد.

روز بعد، حیدری فر خیلی عصبانی داخل شد. گفت: چرا حرف زده اید؟ او حتی موفق شد که از دو تا سه زندانی اعتراف بگیرد که با آنها خوشرفتاری شده است و آنها را مجبور کرد با انگشت زدن متن اعترافاتشان را تایید کنند. او آنها را به اتاق نگهبانان در خارج از "اندرزگاه" برد. ما نمی توانستیم حرفهایشان را بشنویم به جز مواقعی که داد می زدند. او به بقیه ما گفت که شما که انگشت نزدید تا "انقلاب مهدی" در زندان خواهید ماند.

من مرتضوی را یکبار در اوین دیدم. او با ۷ تا ۸ محافظ بود. نگهبانان گفتند که آماده باشید و درست بنشینید چرا که مرتضوی دیدار می کند و اینکه می خواهد ما را ببیند. اما مرتضوی هرگز داخل نیامد. او ما را از پشت میله ها نگاه کرد و رفت.

پس از آزادی

پس از آزادی مدت یکماه بستری بودم. بعد از پنج روز احساس خستگی زیاد داشتم. دیگر نمی توانستم بایستم. از نظر جسمی و روحی بسیار خسته و فرسوده بودم. مدام کهریزک را به یاد می آوردم. عفونت زیادی در بدن داشتم. برای چند روز در بیمارستان بودم. بعد هم در رختخواب در خانه ام بودم. شانه و دنده هایم باندپیچی شده بود. آمپول پنیسیلین و سرم به من وصل کرده بودند. بعد از یکماه حالم بهتر شد.

وقتی آزاد شدم از سازمان قضایی نیروهای مسلح مرا خواستند. گفتند که می خواهند از ما دلجویی کنند. گفتند شما شکایت کنید از کسانی که شما را زدند. ما نمیدانستیم چکار کنیم. با هم مشورت می کردیم که برویم یا نه. بالاخره رفتیم. عکس کارمندان کهریزک را آورده بودند. خودشان را هم همینطور. شاید ٩۰ یا ۱۰۰ نفر شکایت کردیم.

استاندارهم زنگ زده بود که بیایید دلجویی کنیم. ما رفتیم [به استانداری]. به ما گفتند با شبکه های خارجی مصاحبه نکنید. چهره نظام را خدشه دار نکنید. شبکه خبر آمد و با برخی از زندانیان مصاحبه کرد. از صدا و سیما هم آمده بودند. همچنین یک دکتر آورده بودند در یک اطاق. آنها در برابر دوربین می گفتند که از این بچه ها مراقبت می کنند. هر کس که احتیاج دارد می تواند آزمایش بدهد و دکترها به رایگان آنها را درمان می کنند. و اینکه ما غرامت دریافت خواهیم کرد. از ما پرسیدند که آیا می خواهیم مصاحبه کنیم و گفتند که این فیلم را فقط برای بیت رهبری می خواهند. گفتند که برای پخش از تلویزیون نیست. چند نفر قبول کردند. اما بخشهایی از مصاحبه ها را، سانسور شده، در تلویزیون نشان دادند.

بمدت یک ماه پس از آزادی، چندین بار کسانی از اطلاعات سپاه و پلیس امنیت می آمدند و ما را می بردند تا شکایتمان را پس بگیریم. بعد که می خواستیم شکایتمان را پس بگیریم، سازمان قضایی می گفت که به آنها گوش ندهیم و شکایت خود را پس نگیریم. گیج شده بودیم. نمی دانستیم که از ما چه می خواهند. در مورد من پنج یا شش بار آمدند. آنها مرا به شیوه قپانی دستبند زدند. دو بار داخل یک ماشین با من حرف زدند. بعضی وقتها مرا می زدند. یکبار با من به خوبی حرف زدند و گفتند که تو نمی توانی علیه رژیم شکایت کنی. دفعات دیگر مرا با چشم بند به جای دیگر بردند و بعد در خیابانها رها کردند. سرانجام آنها اینقدر کردند تا رضایت دادم. گمان می کنم همه را مجبور به پس گرفتن شکایاتشان کردند. نیروهای امنیتی بودند که همه را قانع می کردند تا شکایاتشان را پس بگیرند. افراد لباس شخصی ما را به کلانتری نیروی انتظامی محل سکونتمان  بردند تا شکایتمان را پس بگیریم. نمی توانستیم با وجود این شکایات در خیابان ها راه برویم. هربار که تظاهراتی برپا می شد ما را میگرفتند. می خواستند که گزارش دهیم و اطمینان دهیم که ما درگیر نبوده ایم. در بعضی مواقع کامپیوترهای ما را گرفتند. من احساس ناامنی می کردم. تحملش برایم غیرممکن شده بود.

افرادی که در دوران بازداشت جان باختند

یک پدر و پسر قبل از ما در کهریزک بودند. می گفتند که مدت یکماه در آنجا بوده اند. آنها را پس از تظاهرات [خرداد ماه] دستگیر کرده بودند. پدر طی زمانی که ما در کهریزک بودیم مرد. حدود ۵۰ تا ۵۵ سال داشت. ما تنها سه روز پس از مرگش فهمیدیم. پسرش چیزی درباره مرگ پدرش نمی گفت تا بتواند سهم غذای او را بگیرد. بیشتر نمی دانم. ما وقت صحبت کردن نداشتیم. فشار آنقدر زیاد بود که ما فقط به فکر این بودیم که کجا بایستیم.

امیر جوادی فر با ما بود. او بلند قامت و خوش سیما بود. آرواره اش شکسته بود و برای خوردن مشکل داشت. ما قطعات ریز نان را به دهانش می گذاشتیم تا کمکش کنیم بخورد. او بسیار ضعیف بود و نمی توانست تند راه برود. به همین خاطر مرتب کتکش می زدند. به من گفت که نمی تواند با چشم راستش ببیند. این روز سومی بود که در کهریزک بودیم. چشمش عفونت کرده بود. سعی کردیم مراقبش باشیم و او را نزدیک در"قرَن" نشاندیم تا هوا بخورد. زمانی که ما را به اوین بردند، جوادی فر بیهوش بود. ما مجبور شدیم او را تا اتوبوسها حمل کنیم. جوادی فر در اتوبوس دیگری با دوستم بود و در اتوبوس مرد. ما جسدش را در حیاط دیدیم.

محسن روح الامینی هم با ما بود. او سرگیجه داشت. به سرش ضربه زیاد زده بودند. او گفت که در تظاهرات دستگیر شده است. اما نمی فهمید که چرا آنجاست. به قدری شکنجه شده بود که کمرش عفونی شده بود و پر از جوشهای چرکی بود. می توانستم پشتش را ببینم. ما همگی کم و بیش برهنه بودیم. پوست پشتش عفونی و پاره شده بود. ما همگی کتک خورده بودیم اما محسن را در خیابان هنگام دستگیری به شدت زده بودند. به نظر می رسید که چندین شکستگی استخوان داشته باشد. محسن به من گفت که چه کسی هست [فرزند یکی از مقامات عالیرتبۀ نظام]. فکر کردم دارد سربه سرم می گذارد. همگی در حیاط بودیم. نمی دانست که به آنها بگوید کیست یا نه. به او گفتم که نمی دانم باید بگوید یا نه. نمی دانم که به آنها گفته بود یا نه. اما بعضی مواقع او را صدا می زدند. دیگران را هم صدا زده و کتک می زدند. او در میان کسانی بود که بیشتر صدایشان می زدند. آخرین باری که او را دیدم زمانی بود که ما را به اوین بردند. زمانی که ما را به اوین بردند، امینی تقریبا بیهوش بود. ما مجبور شدیم او را به اتوبوس حمل کنیم. محسن وقتی که به اوین رسیدیم مرد. او خیلی تشنه بود و ما مدام تقاضای آب کردیم ولی کسی به ما توجه نکرد. وقتی که از اتوبوس خارج شد به شدت بالا آورد. او در حیاط اوین مرد. ما چک کردیم. رئیس زندان او را با همان حالت پس فرستاد کهریزک.

محمد کامرانی هم با ما زندانی بود. ما همگی در اندرزگاه بخش یک [زندان اوین] بودیم. کامرانی در اتاق ۵ بود و روی تخت دوم می خوابید. حالت تهوع داشت. خیلی حالش بد بود و هر روز بیمار بود. دو روز پس از اینکه ما را به اوین بردند او بیهوش شده بود. می توانستی آثار کبودی را روی بدنش، دستهایش و بازوانش ببینی. شانه اش زخمی و عفونی شده بود. او را به بهداری اوین بردند. بعد که درباره او پرسیدیم گفتند که در بهداری است. او را به بیمارستان بردند و در آنجا مرد. کامرانی بسیار آرام و مودب بود. احتمالا حدود ۱۹ سال داشت.

_________________

* پلیس اطلاعات و امنیت عمومی (پلیس امنیت) یک واحد تخصصی نیروی انتظامی است که وظیفه آن کنترل نظم و امنیت در کشور اعلام شده ‌است. از نقطه نظر نیروها امنیتی دولت جمهوری اسلامی، انتخاب آزاد پوشش، خال کوبی، استماع موسیقی یا روزه خواری، در کنار تجمعات سیاسی از جمله عوامل اختلال نظم عمومی محسوب می شوند.
توقف پیگیری پروندۀ فساد رحیمی با حکم حکومتی رهبری/ هجده میلیارد تومان در اختیار رئیس دفتر احمدی نژاد، ده میلیارد تومان در اختیار پسر احمدی نژاد و هفت میلیارد تومان در اختیار محمدرضا رحیمی معاون اول رئیس دولت

جرس: در حالیکه بحث پیرامون ابعادِ پروندۀ فساد مالی، اختلاس و تخلفاتِ گستردۀ محمدرضا رحیمی، معاون اول و سخنگوی دولت محمود احمدی نژاد، طی روزهای اخیر وارد مراحلی جدی شده بود، پیگیری این پرونده با حکم حکومتی رهبر جمهوری اسلامی موقتا متوقف شد.

طی شش هفته ای که گذشت، ابتدائا رئیس قوه قضائیه و سپس چند تن از نمایندگانِ اصولگرای مجلس همچون احمد توکلی، الیاس نادران و علی مطهری، ضمن مطرح کردنِ "کشف و شناسائی باند بزرگ مفاسد اقتصادی" و "شبکه های فساد مالی و اختلاس و زدوبند"، طبق اسناد و شواهدی شخص معاون اول رئیس دولت را از متهمین رده اول و سردستۀ این شبکه های فساد معرفی نموده و از عدم برخورد قضائی با وی، ابراز ناخرسندی کرده بودند. پیش تر از آن نیز، مدرك تحصیلی جعلی و عملكرد رحیمی در زمان ریاست بر دیوان محاسبات، مورد پرسش و موأخذه قرار گرفته بود که با حملاتِ مقاماتِ دولت به پرسش کنندگان و منتقدین روبرو شده بود.

شهادت می دهم فقط در انتخابات صرف شده است

به گزارش این منبع خبری، به دنبال رسیدگی قوه قضائیه به مفاسد مالی برخی مسئولان بلندپایه دولتی و همزمان با اظهاراتِ الیاس نادران در صحن علنی مجلس، قوه قضائیه خطاب به دولت، از گردش مشکوک ۳۵ میلیارد تومان در نزد برخی از منصوبین و منسوبین احمدی نژاد جویا می شود که احمدی نژاد به وی پاسخ می دهد "من متوجه شده ام که مبالغی پول توسط دوستان مصرف می شود؛ اما حاضرم شهادت بدهم که منسوبین من کلیه این مبالغ را در انتخابات مصرف کردند و به هیچ عنوان در امور شخصی و خانوادگی هزینه نکرده اند."

مشایی، داماد مشایی، رحیمی

به گزارشِ این منبع، پیگیری های قوه قضائیه مشخص کرد که از مبلغ یادشده، هجده میلیارد تومان در اختیار اسفندیار رحیم مشایی، رئیس دفتر محمود احمدی نژاد، ده میلیارد تومان در اختیار پسر احمدی نژاد و هفت میلیارد تومان در اختیار محمدرضا رحیمی معاون اول رئیس دولت قرار گرفته بود.

از نکات مهم و قابل ذکر اینکه "مبالغ فوق، پورسانت پنج درصدیِ یک وامِ هفتصد میلیارد تومانی بوده است که توسط این افراد و از طریقِ سیستم بانکی کشور، در اختیار یکی از دوستانشان قرار گرفته بود."

دیدار با آقای خامنه ای و توافق بر سر صدور حکم حکومتی

خبرنگار جرس در این زمینه از قول همین منبع آگاه خاطرنشان ساخت "زمانی که مشخص شد بریز و بپاشهای انتخاباتی احمدی نژاد در روستاها و شهرهای کوچک و بزرگ چگونه فراهم شده و اعتراض موسوی و کروبی به زمینه سازی دولت برای خریدن آراء مردم، توسط قوه قضائیه اثبات شد، احمدی نژاد نزد آقای خامنه ای رفته و شرعا شهادت می دهد که "مبالغ یادشده تنها در راه انتخابات هزینه شده و هرگز به هیچ مصرف دیگری (شخصی یا خانوادگی) نرسیده است."

احمدی نژاد در همین جلسه مشخصا از رهبر جمهوری اسلامی "خواستار توقف رسیدگی به جرائم مالی و اتهاماتی مبنی بر فسادِ اقتصادیِ رحیمی (معاون اول و سخنگوی خود) می شود و با این استدلال که باز کردن این پرونده، کل انتخابات را زیر سوال می برد و با زیر سوال رفتن انتخابات نیز، نظام زیر سوال خواهد رفت، وی را مجاب به صدور دستور توقفِ این مسئله می کند.

اصولگرایان به تفاهم می رسند حتی آقایان...

متعاقب توافق ذکر شده، از سوی دفتر رهبری به قوای قضائیه و مقننه تفهیم می شود که "موقتا رسیدگی پرونده رحیمی متوقف شود" و الیاس نادران نیز که طی هفته های اخیر، به اسناد و مدارک و شواهدِ خاصی اشاره می کرد، بعد از صدور حکم ولائی، بطور تلویحی کوتاه آمد و گفت "البته ما دنبال شکایت خود هستیم ولی مصلحت نظام از هر چیزی بالاتر است."

لازم به ذکر است در صورت پافشاری در تعقیبِ پروندۀ فسادِ رحیمی، تمام انتخابات ریاست جمهوری خرداد ۸۸ زیر سوال می رفت و این بر خلافِ خواستۀ اصولگرایانی چون نادران، مطهری و توکلی است.

الیاس نادران، بعنوان عضو كمیسیون اقتصادی مجلس، هفته گذشته در حاشیۀ یکی از جلساتِ علنی و میان خبرنگاران، پیرامون پرونده مفاسد اقتصادی مربوط به معاون اول رئیس‌جمهور، ابتدائا از وکیل الدوله های مدافع رحیمی انتقاد کرده و گفته بود "افرادی كه در بحث مفاسد اقتصادی از رحیمی دفاع می‌كنند، از دخالت وی در شبكه‌ای كه اعضای آن دستگیر شده‌اند، اطلاعی ندارند. " وی همچنین خاطرنشان کرد "طبق اسناد و شواهد، رحیمی رئیس حلقۀ فاطمی است كه در مورد منابع فاسد و توزیع آنها تصمیم‌گیری می‌كرد و تقریبا تمام اعضای این حلقه به جز وی دستگیر شده اند و اینكه كسی را به دلیل مسئولیت اجرایی مستثنا كنند، نه عادلانه است و نه اقدام درستی است. "

مطهری نیز چهارشنبه گذشته از شخص احمدی نژاد قاطعانه درخواست کرده بود زمینه برخورد با معاون اول خود را فراهم نماید. وی به خبرگزاری مهر گفت "شواهدِ امر پیداست که اتهام رحیمی جدی است و احمدی نژاد که منادی شعار عدالتخواهی است، باید در برخورد با اتهامات او پیش قدم شود".

کهریزک اقتصادی

آنچه در گزارش خبرنگارِ جرس آمده تنها یکی از اتهامات محمدرضا رحیمی، معاون اول ریاست دولت و رئیس ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی می باشد، چرا که پرونده او در بیمه ایران و معاملات میلیاردیِ صوری، حلقه فساد خیابان فاطمی، تخلفات گستردۀ وی در زمان حضور در دیوان محاسبات و قوه قضائیه و همچنین مدرک دکترای جعلی و سوء استفاده از آن، بخشهای دیگری از پرونده ای است که "کهریزک اقتصادی جمهوری اسلامی" نام می گیرد.



[تاريخ مطلب: بيست و هفتم فروردين ۱۳۸۹ برابر با شانزدهم آوريل ۲۰۱۰]
[کد مطلب: 15559] [تعداد نظرات: 4] نام شما: الزاميست!
ای-ميل شما: الزاميست!
ای ميل گيرنده: الزاميست!
پيام شما به گيرنده در صورت تمايل:



اظهار نظر و بحث در مورد اين خبر. [نظرات شما در مدت کوتاهی پس از دریافت به نظر دیگر خوانندگان سايت می رسد.]

اگر فونت فارسی در کامپيوتر خود نصب نکرده ايد:
•برای تبديل فينگليسی به فارسی اينجا را کليک کنيد.
•اگر ميخواهيد از فارسی نويس پيک ايران استفاده کنيد، اينجا را کليک کنيد.
مطالبی که حاوی کلمات رکيک، غير اخلاقی و يا توهين به ديگران باشد منتشر نميشوند.

نام: (الزاميست)

نظرات شما (حداکثر تعداد حروف با احتساب فاصله بين حروف 1000 حرف ميباشد):
تعداد حروف باقيمانده:


در حال انجام است. لطفا صبر كنيد


نظرات خوانندگان
نوشته شده در تاريخ بيست و هفتم فروردين ۱۳۸۹ برابر با شانزدهم آوريل ۲۰۱۰ ، 03:50:42 توسط بامداد رهائي ايران
ديكتاتور سياسي براي بقاء خود ديكتاتوري اقتصادي ميسازد.تاريخ درس مي دهد .كدام نظام سياسي تا آن روز آب و برق و حمل ونقل عمومي را مجاني كرده بود؟ نمي دانستيم جمهوري اسلامي ،اقتصاد اسلامي را در دانشگاه تدريس خواهد كرد.نمي دانستيم ربا را به نام بهره بانكي در اختيار ديكتاتوري اقتصادي خود مي گيرد. نمي دانستيم پول نفت را چه مي كند.نمي دانستيم ديكتاتور حق وتو پيگيري مفاسد اقتصادي را دارد.نمي دانستيم جمهوري اسلامي فقر را كه بيشتر مي كند هيچ؛ فاصله طبقاتي را تا آسمان بالا مي برد. اين بار از خود بپرسيم نظام سياسي بعدي چه نظام اقتصادي را پشت خود مي آورد.

نوشته شده در تاريخ بيست و هفتم فروردين ۱۳۸۹ برابر با شانزدهم آوريل ۲۰۱۰ ، 03:19:34 توسط اتحاد
اسلام یعنی اینکه دست و پای یک جوان بدبخت را به جرم تخم مرغ دزدی قطع کند و رهبران ام القرای اسلامی جمهوری اشلامی هم بیت المال مردم را میلیارد، میلیارد بالا بکشند و آیات اعظام هم هیچ واکنشی نشان ندهند. اگر اسلام یعنی این وای بر احوال مسلمانان.

نوشته شده در تاريخ بيست و هفتم فروردين ۱۳۸۹ برابر با شانزدهم آوريل ۲۰۱۰ ، 03:01:42 توسط شورا
از دو حالت خارج نیست. یا باید در کشوری آن قدر هرج و مرج و بی قانونی حاکم باشد که نمایندگان مجلس، مقامات دولتی و در این جا دومین مقام اجرایی را متهم به دزدی و فساد مالی بکنند، اما هیچ اتفاقی رخ ندهد و کسی هم نتواند دیگری را مورد بازخواست قرار دهد، یا این که دزدی و فساد مالی مقام دولتی جدی‌ست، اما چون امری عادی، معمولی و فراگیر است، مسئله‌ای مهم تلقی نمی‌شود. گرچه هرج و مرج جمهوری اسلامی، پدیده‌ای غیر قابل کتمان است، اما از اظهار نظرها و موضع‌گیری‌های تند نمایندگان مجلس بر سر این مسئله، نقش معاون اول احمدی‌نژاد در پرونده موسوم به حلقه خیابان فاطمی و رهبری شبکه فساد مالی آشکار است. این که نه دستگاه قضایی واکنشی نسبت به این مسئله نشان می‌دهد و نه احمدی‌نژاد، تأیید دیگری بر همین واقعیت است. اما تا این جای قضیه، اتفاق غیر عادی و غیر معمولی در جمهوری اسلامی رخ نداده است. معاون اول احمدی‌نژاد و شرکای وی در شرکت دولتی، کاری غیر عادی نکرده‌اند که از بابت آن نگران باشند. در جمهوری اسلامی که یک رژیم استبدادی مذهبی‌ست، اختلاس، رشوه‌خواری و تمام اشکال فساد مالی، امری معمولی و متداول است.

نوشته شده در تاريخ بيست و هفتم فروردين ۱۳۸۹ برابر با شانزدهم آوريل ۲۰۱۰ ، 02:14:26 توسط ایرانیه فقیر
یادمون نره که تو وارزشه کشتی فنی هست به اسمه ماله خود زدن ، خوب این نشون میده که دولت کشتیگیره قابلیه که همش ماله خود میزنه ، اره بابا

lundi 12 avril 2010

بجای پاسخ به اوباما، پاسخ بهاره را بدهید




بهاره مقامی از قربانیان تجاوز در بازداشتگاه های پس از کودتای 22 خرداد است. او را مانند "ترانه موسوی" از مقابل مسجد قبا، پاسداران کودتا ربودند و در بازداشتگاه با او آن کردند که خود نوشته و شیخ مهدی کروبی با جسارتی فراموش نشدنی این جنایت را تاکنون فریاد کرده است.
خانم مقامی می نویسد:

نام من بهار است. بيست و هشت ساله ام، نامم بهاره مقامی است و ديگر هيچ چيزی برايم باقی نمانده که بخواهم به اميد آن نامم را پنهان کنم. همه آنهايی که روزی برايم مهم بودند را از دست داده ام، اقوام و دوستان، آشنا و همسايه، همکار و هم قطار، همه و همه را از دست داده ام. همه چيزم را نامردان ربودند، زندگيم را. حال که جلای وطن کرده ام، می خواهم برای يک بار هم که شده، دردم را با کسی قسمت کنم. از همه دوستان ديگری هم که سرنوشت دردناکی چون من داشته اند می خواهم که بنويسند . بنويسند که بر آنها چه گذشته. اگر هم از بيم جان يا آبرو نمی توانند اسمشان را بگويند، با اسم مستعار بنويسند. بنويسند تا تاريخ بداند که بر نسل ما چه گذشت، بر نسل غم. تا آيندگانی که در آزادی در ايران زندگی خواهند کرد بدانند که اين آزادی به چه قيمتی به دست آمده، به بهای چه جانهای سوخته، چه اميدهای بر باد رفته، چه کمر های شکسته و زانوان خميده.
کمر پدرم شکست وقتی فهميد. خرد شد. مادرم يک شبه انگار صد سال پير شد. برادرم، برادرم که هنوز هم روی آنرا ندارم که به صورتش نگاه کنم، و او هم نگاهم نميکند تا مرا بيش از اين نيازارد. انگار مرديش را از او گرفتند وقتی فهميد. از مرد بودن خودش هم بيزار شد وقتی فهميد، که نامردهايی هستند که از مردی فقط نرينگی را دارند. ناموس و عنف و شرف و نجابت و عصمت و حيا برايشان بی معنيست. من معلم اول دبستان بودم، به غنچه های کشورم خواندن و نوشتن ياد می دادم. ياد می دادم "بابا آب داد"، "آن مرد می آيد"، "آن مرد نان دارد". مرد برايم آن نان آور مهربان بود. او که منتظر بودم بيايد. حال برايم چهره اش عوض شده، خشماگين و در هم کشيده از هوس کور، بوی تعفن عرقش يک لحظه هم از خاطرم نميرود. هميشه ترسم از اين است که بيايد، نيمه شبها با ترس آمدنش از خواب می پرم. با کوچکترين صدايی همه وجودم به لرزه می افتد و قلبم به تپش می افتد، مبادا بيايد؟ هر لحظه آماده فرارم، شبها را با چراغ روشن به روز می رسانم و روز ها را با اشک و آه به شب.
خانه مان در کارگر شمالی بود. با برادرم به سمت مسجد قبا رفته بوديم که دستگيرم کردند. زدند و بردند و داغان کردند، به قول حافظ همان طور که ترکان خوان يغما را. بعضی ها دستشان شکست، بعضی ها پايشان، بعضی ها کمرشان. بعضی ها هم مثل من روحشان، خرد و خمير شد. له شدم. انگار انسان بودنم از من گرفته شد. بهار بودم، مرده ام حالا، شقايق له شده ام.
از کسانی که اين نامه را می خوانند می خواهم، که اگر کسی را می شناسند که مثل من قربانی تجاوز نامردان شده، با او مهربانتر باشند، همدرد باشند. بدبختی من و امثال من اين است که در فرهنگ ما تجاوز فقط ضربه به يک فرد نيست، به کل خانواده يا حتی خاندان اوست. فردی که قربانی تجاوز شده دردش با گذشت زمان التيام نمی پذيرد، بلکه با هر نگاه پدرش داغش تازه می شود، با هر قطره اشک مادرش، قلبش از نو ميشکند. فاميل و دوست و همسايه که هيچ. همه با آدم قطع رابطه می کنند. خانه مان را مجبور شديم مفت بفروشيم و برويم به کرج. اما آنجا هم دوام نياورديم. مأموران که سريع آدرس خانه جديدمان را پيدا کردند، زير نظرمان داشتند. می آمدند سر کوچه مان می ايستادند، پدرم که رد می شد پوزخند می زدند. همه چيز را گذاشتيم و جلای وطن کرديم. پدر و مادرم سر پيری آواره کمپ پناهندگی شده اند. به جرأت می توانم بگويم که درد فرهنگی پس از تجاوز بارها و بارها بدتر و شديد تر از درد جسمی آن بود. خيلی ها وقتی که در مورد تجاوز می شنوند می خندند، قسم به هر چه که برايتان عزيز است، خنده دار نيست. رنج و عذاب يک خانواده ساده، بی آبرو شدن يک دختر يا پسر جوان، هتک حرمت از عشق خنده دار نيست. آنها که تجاوز می کردند می خنديدند، سه نفر بودند. هر سه ريشو و کثيف، بد لهجه و بد دهن. به همه فاميلم فحش می دادند، با اينکه خودشان ديدند باکره ام به من تهمت فاحشگی زدند و مجبورم کردند زيرش را امضا کنم. ديگر خجالت نمی کشم که اين را بگويم، برايم قبحش را از دست داده که هيچ به آن افتخار هم می کنم: گفتند جنده. گفتند جنده امضا کن. گفتم من معلمم. امضا نمی کنم. گفتند ما سه تا شاهد عادل داريم که ديده اند تو يک شب با سه نفر خوابيده ای. گفتم من هم بيش از سی تا شاهد دارم که معلمم، اگر حالا کارم به اينجا کشيده شده تقصير شماست. پوزخند زدند که خب برايت بد نشد، از حالا به بعد درآمدت کلی بالا می رود. ناموس برايشان تا اين حد بی معنا بود، نجابت تا اين حد پوچ. نديده بودند، نداشتند. همه زنها برايشان جنده بودند، زن که هيچ، به مرد ها هم رحم نمی کردند. انسان نبودند، در اثر کمبود و عقده، به جانوارن منحرفی تبديل شده بودند که جز به کثافت کشيدن همه زيبايي ها کاری بلد نبودند. می بينم مردم گاهی به خواهر و مادر اينها فحش ميدهند، اين جانورانی که من ديدم به خواهر و مادر خودشان هم رحم نمی کنند، خدا به داد آن بيچارگان برسد که بايد عمری را با اين درنده خويان بدصفت سر کنند. دندان های جلويم شکست، شانه ام از جا در رفت، زنانگی ام ويران شد. می دانم که ديگر هيچ گاه قادر نخواهم بود مردی را دوست بدارم، هيچ گاه نخواهم توانست با مردی صميمی و نزديک باشم و به او اعتماد کنم. می دانم که سرزمينم مردان غيور درد آشنا هم زياد دارد، اما برای من ديگر مرد و نامرد يکی شده است. زندگيم ديگر به عنوان يک زن به پايان رسيده، انگار مرده متحرکی بيش نيستم. اما می نويسم، می نويسم تا زنده بودنم را پس بگيرم. می نويسم معلم بودم ، جنده شدم، حالا هم نويسنده ام. می نويسم بهار بودم، با اينکه خزان شدم. حالا زيباترم. جنده زيبايم، بی آبروی محله مان شدم، معلم بی کلاس شدم، مسخره خاص و عام شدم، محکوم به تنهايی شدم، آغشته به کثافت ظالم شدم، گيسو بريده و شکسته دست و خونين چهره جمهوری اسلامی شدم، پس افتخار می کنم که جنده آزاديم . می دانم که من تنها نيستم، صدايشان را مي شنيدم، در بند های مجاور، وقتی که مثل يک جسد بی جان و بی مصرف روی زمين افتاده بودم ميشنيدم که نامرديشان را بارها به نمايش گذاشتند. از همه همدردانم ميخواهم که بنويسند، دردشان را هر جوری که می توانند فرياد بزنند، چون اين از همان دردهاييست که به قول هدايت مثل خوره روح آدم را ميخورد. بگذاريد بيرون بيايد، بگذاريد همه بدانند. بدانيد که تنها نيستيد، مثل من و شما بسيار است، ما همه در اين درد شريکيم.
اين زجر نامه طولانی تر از اين هاست، اما برای حالا آن را با يک حرف به پايان ميبرم، روی صحبتم با شخص آقای خامنه ايست: تو که خودت را پدر همه ملت ميدانی، من دختر ايران زمين بودم، ماموران تو به من تجاوز کردند. تقاص عصمت من را چه کسی خواهد پرداخت؟
فروردين ۸۹

vendredi 2 avril 2010

Les Parabens

Rose-Marie J.
Risques et dangers des parabens : info ou intox ?
Il y a quelques années le nom « Paraben » était encore inconnu du grand public.Aujourd’hui, on en entend de plus en plus parler et les parabens font de plus en plus peur … alors info ou intox ?Avant toute chose, les parabens concernent tout le monde : bébé, enfant, femme, homme et sont partout : déodorant, savon , crème, shampoing…Pour autant, peut-on parler de dangers des parabens ? Doit-on vider nos placards et se débarrasser de tous nos produits cosmétiques classiques ? Doit-on paniquer en réalisant qu'on a tartiné son bébé de parabens durant toutes ces années ? Aujourd’hui, on se pose toutes ces questions et en attendant d’avoir les réponses, certaines font de la cosmétique bio (du produit sans paraben) la solution tandis que d’autres restent dans l’expectative…Malheureusement, cet article ne fera pas nécessairement avancer le schmilblick car le débat est complexe mais il vise simplement à rappeler quelques faits, définitions et controverses concernant les parabens.
utmx_section("article")
Que sont les Parabens ?Les parabens sont des dérivés du pétrole utilisés comme conservateurs pour protéger les cosmétiques des bactéries, moisissures et autres champignons. Très populaires il y a quelques années, ils étaient présents dans plus de 80% des produits cosmétiques. Ils étaient efficaces et bénéficiaient d’une bonne réputation. Depuis le début de la controverse, leur part est en constante diminution dans le monde des cosmétiques et les produits sans parabens sont de plus en plus demandés. Les parabens et le cancerC’est l’étude du Dr Philippa Darbre qui a participé à lancer la controverse sur les parabens. En 2004, ses conclusions indiquaient une relation entre parabens et cancer du sein. Largement médiatisée, cette étude n’a cependant jamais confirmé de lien direct entre parabens et cancer. L'Agence française de sécurité sanitaire des produits de santé admettait pourtant que « des études in vitro sur des modèles cellulaires avaient mis en évidence les propriétés œstrogéniques des parabens qui pourraient expliquer l'augmentation de l'incidence des tumeurs cancéreuses du sein ». Les parabens et les allergiesLes parabens sont soumis à de nombreux tests européens en matière d’allergies. Malgré cela, de nombreux cas d’allergies comme les dermatites de contact ont été relevés. Cependant, il est important de noter que de nombreux produits naturels (noix et autres huiles essentielles) sont tout aussi allergisants. Encore une fois, la réponse à cette question n’est donc pas des plus claires. Les parabens : « œstrogènes- like » ?Il semblerait que les parabens et plus exactement les parabens « à chaine longue » aient des propriétés proches des œstrogènes et puissent perturber le système endocrinien. En 2005, des chercheurs coréens publièrent une étude présentant un lien entre parabens et divers dérèglements hormonaux, maladies ou malformations chez la femme et son bébé. En septembre 2004, l'EFSA, autorité européenne de sécurité des aliments, publiait une étude qui montrait chez le jeune rat les effets toxiques du Propylparaben et du Butylparaben sur la reproduction confirmant ainsi les hypothèses de l’impact des parabens sur la fertilité. Les parabens et le vieillissement de la peauC’est la dernière controverse en date ! Ce sont des chercheurs japonais de l'Université de Tokyo qui mettent en cause le Methylparaben. Selon l’étude, ce paraben « à chaine courte » favorise le vieillissement de la peau quand exposé aux rayons UV…. Comprenez que les crèmes solaires contiennent elles aussi ces fameux parabens et qu’un soleil d’été suffit à déclencher les effets. ...Vous l'aurez compris les parabens sont pour le moins controversés. L'issue du débat est pourtant toujours inconnue car certaines études se contredisent.Le sort des parabens est quant à lui scellé car pour l'opinion publique les parabens représentent désormais un danger. Dans l'idée qu'il vaut mieux prévenir que guérir je trouve que ce n'est pas une mauvaise solution :)Ci-dessous un reportage sur les cosmétiques

La rose musquée












Rose Musqu�e (Rosier muscat), l'huile de la r�g�n�ration de la peau: cicatrices, t�ches..




HUILE DE ROSE MUSQUÉE
BÉNÉFICES DE L’HUILE DE ROSE MUSQUÉE
MODE D’EMPLOI
PRODUITS ROSE MUSQUEE
RECHERCHES SCIENTIFIQUES SUR L'HUILE DE ROSE MUSQUÉE


Forum ROSE MUSQUÉE: toutes vos questions et commentaires

La “Rose musquée”, terme qu’on entend de plus en plus dans la bouche des professionnels de la cosmétique et des médecines naturelles, devient l’un des principaux alliés de la beauté naturelle, en raison de son grand pouvoir régénérateur de la peau. Beaucoup de femmes utilisent l’huile de rose musquée pour éliminer et prévenir rides, cicatrices, tâches brunes et vergetures.
La rose musquée (Rosa affinis Rubiginosa), est une plante sylvestre d’origine orientale, qui croît dans un climat pluvieux et froid. Sa tige et ses branches sont épineuses, ses fleurs blanches et rosées (avec parfois des pigments jaunes).
Cette plante est connue en Europe depuis déjà quelques siècles. Cependant, ce sont dans les Andes Sud américaines (spécialement dans la partie chilienne) que l’on trouve principalement la rose musquée. Les natifs de l’Araucanie du Chili utilisaient déjà cette plante pour de multiples usages. C’est à partir des graines de la rose musquée que l’on extrait l’huile du même nom, tellement appréciée de l’industrie cosmétique.
Huile de Rose Musquée
L’huile de rose musquée à usage cosmétique, est extraite à partir des graines de rose musquée. Cette huile contient une haute concentration d’acides gras essentiels poly-insaturés, linoléiques, oléiques et linoléiques. Cette richesse en acides gras essentiels lui confère un pouvoir de régénération des tissus de la peau et de la croissance cellulaire, origine de son action sur l’esthétique humaine.
La réputation de l’huile de rose musquée a démarré grâce à l’étude réalisée dans les années 80 par l’Universit� de Conception du Chili, et récemment par des Universités européennes (Italie, Allemagne). Dans ces études, la preuve a été faite de la stupéfiante propriété cicatrisante de l’huile de Rose Musquée sur 180 patients atteints de cicatrices diverses. Ce grand pouvoir régénérant a réveillé l’intérêt de l’industrie cosmétique et des millions d’adeptes qui reconnaissent la rose musquée comme une alliée à leur beauté naturelle.
Bénéfices de L�huile de Rose Musquée
La rose musquée est utilisée comme l’un des plus puissants régénérateurs naturels de la peau qui soit. Elle ne cause aucun effet secondaire, et est une grande alliée pour :
La peau du visage : L’usage régulier de l’huile de rose musquée rajeunit la peau, a une action antirides, et agit sur les poches sous les yeux et les cernes. Les vitamines et nutriments contenus dans la rose musquée aident à lutter contre le vieillissement cutané, défroisse les paupières, adoucit et tonifie la peau.
Le corps : La très riche composition de la rose musquée lui confère une action hydratante sur la peau, donnant à la peau du corps douceur et satiné. Cette huile peut également être utilisée pour traiter certains problèmes de peau comme les vergetures et les cicatrices.
Les mains et les articulations : L’huile de rose musquée est un excellent hydratant pour les mains, qui perdent leur texture avec le passage du temps. L’huile de rose musquée est également utilisée sur les coudes, les talons, les genoux, pour pallier la tendance naturelle à la sécheresse de ces parties du corps.
Mode d’ Emploi :
L’huile de rose musquée et les produits dérivés s’utilisent généralement en applications sur la peau , à une fréquence de une à trois applications par jour avec des massages circulaires jusqu’à ce que la peau ait absorbé l’huile. Les résultats de cette huile à grande capacité régénératrice se voient en général dès la 4éme à la 8éme semaine de traitement continu.
Produits Rose Musquée
Vous pouvez acheter nos produits rose musqu�e suivantes:
- Huile pure de rose musqu�e: Vous pouvez acheter nos huiles de rose musqu�e de 15ml., huile de rose musquee 100ml, huile de rose musquee press� � froid 100ml.
- Cr�me nutritive � l'huile de Rose musquee 75ml., cr�me nutritive � l'huile de Rose Musqu�e, lait hydratant r�g�nerant � l'huile de rose musquee 250ml, Exfoliant facial � la rose musquee 75ml. Acheter produits rose musquee
Composition en acides gras de notre "huile de Rose Musqu�e"

H. de Rose Musqu�e Raffin�e
H. de Rose Musqu�e press�e � froid
C16:0 Palmitique
3,68%
3,73%
C18:0 St�arique
1,86%
2,38%
C18:01 Ol�ique
14,22%
14,54%
C18:2 Linol�ique
44,09%
43,96%
C18:3 Linolenique
34,11%
32,87%
Autres
2,04%
2,52%
Analyse de laboratoire - Santiago Chile 11-04-2007
Recherches Scientifiques sur L'huile de Rose Musquée
Cicatrices (intervention chirurgicale, dommages et br�lures)
1. Vieillissement pr�matur� Pendant une �tude de deux ans men�e par une �quipe de chercheurs de la facult� de chimie et de pharmacologie � l'universit� de "Concepcion", une universit� prestigieuse au Chili, l'huile a �t� appliqu�e � 180 patients pr�sentant des cicatrices suite � une intervention chirurgicale, de la peau br�l�e, et �galement � un groupe souffrant de vieillissement pr�matur� de la peau. On a constat� que la rose musqu�e a produit une action r�g�n�ratrice efficace sur la peau, aidant � att�nuer des cicatrices et des rides, emp�chant l'avancement du vieillissement pr�matur�, et redonnant la couleur et la tonalit� perdue.
Un autre rapport a �t� �dit� en 1988, intitul� les "contributions � l'identification et � l'application des composants actifs contenus dans la rose rubiginosa". (DR B. Pareja, Lima, Horst de DR Kehl, Missouri). Citation de quelques extraits :
2. Les vieillissements produits sur la peau par l'action du soleil C'est-�-dire le photo vieillissement, tr�s communs dans tous les pays au climat chaud. Pour cette �tude, 20 femmes avec les rides ext�rieures, taches brunes sur les paupi�res et peau intens�ment bronz�e, �g�e entre 25 et 35 ans, qui passent habituellement 3 mois de de l'�t� sur la plage, ont �t� �valu�s. Toutes ont appliqu�es l'huile de rosehip sur leur visage pendant quatre mois. Des changements cruciaux ont �t� not�s, commen�ant pendant la troisi�me semaine. Premi�rement, les rides ext�rieures ont commenc� � dispara�tre, des taches en croissance se fanent jusqu'au dernier mois, la disparition �taient presque totale. La peau �tait lisse et fra�che et les taches brunes avaient presque disparues.
3. Huile de rose musqu�e appliqu�e aux cicatrices chirurgicales Dix femmes de 45 � 68 ans, qui avaient souffert unilat�ralement ont appliqu�es l'huile de rose musqu�e apr�s que les points chirurgicaux aient �t� enlev�s. Apr�s lavage du secteur avec du savon, de l'eau ti�de et apr�s un s�chage soigneux, l'huile a �t� appliqu�e par massage doux. Apr�s trois mois d'application de l'huile deux fois par jour (matin et soir) les cicatrices �taient moins �videntes, sans morceaux, et l'�lasticit� de la peau s'�tait am�lior�e, tout en am�liorant la couleur du secteur. Des observations ont �t� effectu�es pendant quatre mois apr�s les op�rations et les m�decins ont indiqu� que la sant� de la peau s'am�liorait consid�rablement, permettant l'implantation de la proth�se ou de la chirurgie plastique dans de meilleures conditions qu'avec les patients qui n'avaient pas �t� trait�s. Les m�decins de la clinique de dermatologie de l'universit� de S�ville ont employ� l'huile de musqu�e, en m�me temps que d'autres th�rapies, pour traiter le marquage post-op�ratoire, de la chirurgie et du traitement de rose au laser. Pendant environ six mois d'utilisation, les r�sultats ont �t� excellents dans plus de 90% des cas. Avec les cicatrices d'acn� les r�sultats sont �galement encouragent, m�me l� o� la marque est pr�sente depuis plus de 20 ans (n'employez pas l'huile si l'acn� est encore en activit�.).
4. La peau br�l�e Dans une �tude sur 90 patients qui ont souffert de br�lures, un traitement de quatre mois d'huile de musqu�e de rose a eu comme cons�quence l'am�lioration de 97% par rapport � leur �tat initial. J. F. Oliver, t�moignent en D�cembre 1996 dans le num�ro 25 de Graisses et P�troles que : Le Docteur Leonardo Rusowsky, chirurgien � l'h�pital d'Enrique Deformes � Santiago, au Chili, et pr�sident temporaire de la soci�t� pour l'aide aux enfants br�l�s, est actuellement � la recherche des propri�t�s curatives d'huile de Mosqueta de rose et a d�clar� que la texture s'am�liore, que la qualit� de la peau augmente son �lasticit�, qu'elle s'aplatit hors du marquage et am�liore la couleur des cicatrices et de la peau environnante.
5. Radioth�rapie Le Docteur Hans Harbst, Directeur de la radiologie pour l'Arm�e de l'Air et oncologiste chiliens � la clinique d'Indisa � Santiago, a d�clar� : "Comme radiotherapiste, j'ai travaill� avec plusieurs patients qui ont �t� trait�s et ont, par cons�quence, des cicatrices. En outre, le rayonnement auquel ils sont expos�s peut produire des effets secondaires sur la peau telle que des inflammations, et tacher la peau. Ces effets sont, dans la plupart des cas, in�vitables parce que de la m�me mani�re un chirurgien laisse une cicatrice quand il ou elle op�re, une marque sur les secteurs rayonn�s, qui ne sont pas des dommages en tant que le tel mais des r�actions de peau ". Il a continu�, "ceci est un probl�me pour le patient, particuli�rement quand il ou elle sont laiss�s avec des marques dans les secteurs expos�s � la vue comme le visage, la t�te ou le cou. J'ai appliqu� l'huile de Rose musqu�e sur tous les types de peau. L'huile de Rose musqu�e agit sur des cicatrices r�duisant l'hyperpigmentation, aplatissant l'hypertrophia (cicatrices encombrantes) et se desserrant vers le haut des cordes fibreuses. Tous ces effets finissent vers le haut dans une att�nuation presque compl�te de la cicatrice". L'huile de rose musqu�e a donc aid� dans le r�tablissement des milliers de victimes de br�lure et est actuellement employ�e par plusieurs �quipes de chirurgiens plastiques dans le traitement des cicatrices.
R�SUME DES BIENFAITS DE L’HUILE DE ROSE MUSQU�E:
L’huile de rose musquée régénère et nourrit la peau, éliminant significativement les rides et les tâches de la peau ; On l’utilise après une brûlure ou une opération ;
La rose musquée hydrate, offre douceur et fraîcheur à la peau ;
L’huile de rose musquée retarde le vieillissement de la peau ;
L’huile de rose musquée est utilisée également pour lutter contre l’eczéma et le psoriasis ;
L’huile de rose musquée est un excellent cicatrisant ;
Le seul cas ou l’huile de rose musquée n’est pas recommandée, de par sa nature, est celui des peaux grasses ou acnéiques.
voir tous les

jeudi 1 avril 2010

خلاقیت در اوین؛ طرحهای آذر منصوری
جرس: آذر منصوری، معاون سیاسی دبیرکل جبهه مشارکت در مدت زمان حضور خود در زندان اوین، آثاری هنری به صورت کلاژ با تکه های جعبه دستمال کاغذی و خمیردندان تهیه کرده است. در این آثار همچنین از ترکیب رنگ های مختلف استفاده شده است و مواد حدااقلی برای چسباندن آنها مورد استفاده قرار گرفته است.
به گزارش نوروز؛ همچنین در این آثار، ترکیباتی برای طراحی تسبیح با مواردی چون هسته خرما و تکه های برید نی وجود دارد و در عین حال هدایایی به صورت کلاژ توسط سایر زندانیان تهیه و به خانم منصوری اهدا شده است.
در یکی از این موارد ، هم سلولی های خانم منصوری، کلاژی با محتوای دسته گل هایی داخل گلدان به مناسبت تولد خانم منصوری به وی اهدا کردند. در امضای این هدیه نام خانم ها ابوطالبی، مفیدی و دیگر هم سلولی‎ها به چشم می خورد.
در همین زمینه:
۰۵ فروردین > تمجید موسوی و رهنورد از آذر منصوری ۰۲ فروردین > دیدارجمعی از فعالان جنبش زنان با آذر منصوری ۲۶ اسفند > چهار آزادی، یک بازداشت و ادامه حبس صدها زندانی سبز
تقویم سبز-عیدی شما

تقویم سال ۱۳۸۹ با مناسبتهای سبز برای دانلود شما
mali@rahesabz.net
طرح سبز

ع - پ از خوزستان انتهای راه ما، خانه سبز آزادی است
آرشیو
-->
آیات سبز

عبدالعلى بازرگان “مهر” با خودي، “قهر” با غيرخودي!”
آرشیو
نقد حال

سید عطاء الله مهاجرانی روز جمهوری اسلامی
آرشیو
-->
گرگ و میش

سید ابراهیم نبوی خنیاگران نامی، خنیاگران گمنام
آرشیو
-->
مژده کتاب

حسین کمالی از خــدا و پــيــغــمـبــر
آرشیو
دیار حبیب ، بلاد غریب

احمد صدری خلایق هر چه لایق(2)
آرشیو
کیوسک ایران

مروری بر روزنامه های پنجشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۸۸
آرشیو
نظرخواهی سبز سالی که گذشت، سالی که می آید






نظرخواهی جرس درباره بیست و دوم بهمن سبز





-->
nazarkhahi@rahesabz.net
آرشیو



فراخوان نقاشی برای کودکان ۲۲ بهمن























































خلاقیت
















خلاقیت در اوین؛ طرحهای آذر منصوری
جرس: آذر منصوری، معاون سیاسی دبیرکل جبهه مشارکت در مدت زمان حضور خود در زندان اوین، آثاری هنری به صورت کلاژ با تکه های جعبه دستمال کاغذی و خمیردندان تهیه کرده است. در این آثار همچنین از ترکیب رنگ های مختلف استفاده شده است و مواد حدااقلی برای چسباندن آنها مورد استفاده قرار گرفته است.
به گزارش نوروز؛ همچنین در این آثار، ترکیباتی برای طراحی تسبیح با مواردی چون هسته خرما و تکه های برید نی وجود دارد و در عین حال هدایایی به صورت کلاژ توسط سایر زندانیان تهیه و به خانم منصوری اهدا شده است.
در یکی از این موارد ، هم سلولی های خانم منصوری، کلاژی با محتوای دسته گل هایی داخل گلدان به مناسبت تولد خانم منصوری به وی اهدا کردند. در امضای این هدیه نام خانم ها ابوطالبی، مفیدی و دیگر هم سلولی‎ها به چشم می خورد.