در بازداشت محرمانه احمدینژاد چه گذشت؟
مرداد ۳۱, ۱۳۹۲|
اسفندیار رحیم مشایی برای انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲ ثبت نام رد صلاحیت شد
هنگامی که اسفندیار رحیم مشایی برای انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲ ثبت نام و متعاقب آن رد صلاحیت شد؛ تقریبا تمام چهرههای سیاسی موافق و مخالف حکومت از سکوت ناگهانی احمدینژاد شوکه شدند. بهخصوص اینکه در روزهای منتهی به آغاز انتخابات، محمود احمدینژاد عربدهکشیهای فراوانی کرد و از هیچ فرصتی برای پنجه کشیدن بهصورت ولایت دریغ نکرد.
احمدینژاد در همان زمان، و در یک سخنرانی عمومی گفت: «به شما چه مربوط است که میگویید چه کسی رد صلاحیت میشود یا نمیشود.. گوشه پرونده هر کدامتان را بالا بزنیم، دیگر جایی در بین ملت ایران نخواهید داشت.»
پس از این سخنان عالیترین مقام نظامی ایران یعنی حسن فیروزآبادی بیانیهای صادر کرد و در هشداری شدیداللحن به احمدینژاد نوشت: «موضعگیریهای احمدینژاد غیرقابل قبول است و وی با این سخنان خود جوسازی و تشویش اذهان عمومی میکند. او باید سریعا اینگونه گفتمان خود را پایان دهد.»
پس از این هشدار رییس ستاد مشترک نیروهای مسلح ایران هم، اخبار غیررسمی از بازداشت چند ساعته احمدینژاد منتشر شد و متعاقب آن هم رییس دولت کودتا به سکوتی گورستانی فرو رفت و خیلی آرام قدرت را واگذار کرد. امری که بسیاری را شگفتزده کرد.
اما پرسش این است: احمدینژاد که میدانست اگر از قدرت کنار برود، هم برخوردها با او و تیمش آغاز خواهد شد (چنان که شد و در روزهای گذشته اندک اندک اخباری از بازداشت نفرات درجه دوم نزدیک به او منتشر میشود، برای مثال بازداشت نعمتالله پوستین دوز، مدیرعامل شرکت مس ایران)، و هم وی که عاشق قدرت است و چیزی برای از دست دادن نداشت همه چیز را از دست میدهد؛ چرا تن به این سکوت داد؟
ماجرا هرچه بود به همان بازداشت کذایی برمیگشت. موضوعی که کسی از آن خبر نداشت و فقط در گمانهزنیهای رسانهای هر کسی چیزی میگفت.
برخی از تهدید و ارعاب احمدینژاد طی آن بازداشت سخن گفتند. برخی گفتند که طائب، محسنی اژهای به همراه مجتبی خامنهای طی آن بازداشت از ترور احمدینژاد سخن گفتند و اعلام کردند در صورتی که حتی وی اسناد کودتای ۸۸ را هم رو کند نظام آنقدر قوی هست که از پس آن ماجرا برآید و خلاصه گمانهزنیهای بسیاری وجود داشت.
تا اینکه امروز یک وبلاگ متعلق به یکی از نیروهای وابسته به اطلاعات، مطلبی را منتشر کرد که نخست، این یادداشت را بلافاصله حذف کرد و پس از آن هم خود وبلاگ از دسترس خارج شد.
وبلاگ «امید ولایت» که توسط یکی از وابستگان امنیتی امروز بهطور سربسته نکاتی را در خصوص آن بازداشت بازگو کرد که بسیار به حقیقت نزدیک است و علت سکوت احمدینژاد را هم توجیه میکند.
این وبلاگ در خصوص بازداشت چند ساعته احمدینژاد با تایید این دستگیری نوشت: «در همان روزها از یکی از بستگان که بسیار به مقامات درجه یک نزدیک است شنیدم که این بازداشت چند ساعته اتفاق افتاده است. کنجکاو شده بودم ببینم در آن اتاق بهاصطلاح بازجویی از احمدینژاد چه گذشته است. به سراغ چند آدم مطمئن رفتم. همهی آنها میگفتند در روزهای آخر به این نتیجه رسیدیم که احمدینژاد غیرقابل کنترل شده و اگر ما اقدامی نکنیم ضربه میخوریم. این بود که اتاق فکر جمهوری اسلامی تصمیم گرفت و نهایتا هم آن تصمیم در همان به اصطلاح بازداشت به اطلاع رییس جمهور رسید.»
وی در ادامه نوشته است: «ظاهرا اتاق فکر جمهوری اسلامی یا هرچه که اسم آن را بگذاریم با مدیریت برخی از خواص به این نتیجه رسیدند که با احمدینژاد معامله کنند. آنها پس از اینکه احمدینژاد در یک سخنرانی عمومی عملا همه را تهدید کرد چند ساعتی او را از حلقهی حفاظتیاش تحویل میگیرند و در اتاق کنفرانسی با حضور وی، به رییس جمهور میگویند که ما برگ برندهی تو را میدانیم. اما اینطور هم نیست که نظام تماما وابسته به این برگه برندهی شما باشد و اگر شما آن را لو بدهید همهچیز فرو بریزد. از این بدتر هم در نظام ما پیش آمده و ما جلوی ان را گرفتهایم.»
ظاهرا منظور از برگ برنده احمدینژاد، همان آگاهی وی از کودتای سال ۸۸ است که البته در این وبلاگ به آن پرداخته نشده است.
این وبلاگ در ادامه نوشته است: «اتاق فکر دستور یک معامله با احمدینژاد را صادر کرده بود. بنابراین آنها با یادآوری برگ برندهی احمدینژاد به وی، به او میگویند تو هرگز نمیتوانی از این موضوع برای تایید مشایی استفاده کنی. نظام هرگز اجازه نخواهد مشایی رییس جمهور شود. حال اگر میخواهی تا آخر ماجر بروی، ما هم آمادهایم هزینههای آن را بپردازیم. اما بدان بعد از این ماجرا نه نظام فرومیریزد و نه شخص آقا! بلکه تمام خودت سوخت میشوی.. جار و جنجال هم بعد از یک مدت خواهد خوابید و ما هم مدیریت بحران خوب میدانیم. اما میتوانیم یک معامله کنیم. تو به آسانی قدرت را واگذار میکنی، دیگر جنجالی بهراه نمیاندازی و در عوض، ما نیز اجازه میدهیم چهارسال بعد بخت خود را مجددا برای ریاست جمهوری بیازمایی. برگ برندهی تو هم سرجایش است و از آن میتوانی در چهار سال بعد استفاده کنی. به هرحال رییس جمهور شدن تو خطر کمتری برای نظام دارد تا رییس جمهور شدن مشایی..»
نویسنده این یادداشت در انتها گفته است که احمدینژاد که از بافت قدرت به خوبی آگاه بود مجبور به این معامله شده است، چرا که فهمیده نظام تحت هیچ شرایطی حتی با آغاز یک بحران و فاش شدن نقش حکومت در کودتا اجازهی حضور مشایی را نخواهد داد، از اینرو امید خود را برای چهارسال بعد نگه داشته است.
اما یک نکتهی مهم دیگر هم در این وبلاگ بود که از این قرار است. در هنگام بازجویی و معامله اتاق به اصطلاح فکر رژیم با احمدینژاد، آنها به وی میگویند که تو چهار سال دیگر و به احتمال بالای ۹۰ درصد بسیار زودتر میتوانی بخت خود را بیازمایی. دلیل ان هم این است که ما اجازه نخواهیم داد تیم هاشمی مجددا همه کاره شود، ما تنها میخواهیم از این فرصت استفاده کرده فشار جهانی را کم کنیم..
به هرحال چه مطالب این وبلاگ درست باشد یا نادرست، یک نکته واضح است، و آن اینکه احمدینژاد در قبال یک پیشنهاد، یا برنامه، یا تهدید و یا چیز دیگری مجبور به ترک قدرت شد، والا تحفهی آرادان کسی نبود که به سادگی از قدرت کنار رود.
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire