dimanche 25 août 2013

مصالحه ناپذيرى و تصفيه‌هاى خونين: از ۲۸ مرداد ۳۲ تا ۲۲ خرداد ۸۸


 

 
 
                                 

مصالحه ناپذيرى و تصفيه‌هاى خونين: از ۲۸ مرداد ۳۲ تا ۲۲ خرداد ۸۸                       


اندازه متن- +
پرسشى كه امروز در برابر نسلى كه حوادث مابعد انتخابات دهم رياست جمهورى را تجربه كرده قرار دارد اين است كه چرا نيروهاى سياسى در ايران معاصر به جاى برچسب زدن به ديگرى و حذف يكديگر با كودتا و انقلاب و تصفيه و پاكسازى كه به خون ريزى در كف خيابان‌ها و شكنجه و تجاوز و اعدام در زندان‌ها مى انجامد قدرت را بر حسب وزن سياسى خود تقسيم نمى كنند؟ چرا صندوق راى بر رقابت‌ها حاكم نيست؟ چرا اين نيروها منابع سرشار و غنى كشور را در عين بهره بردارى جمعى در خدمت رشد و توسعه‌ى كشور با حضور همه‌ى نيروهاى درگير قرار نمى دهند و با سازماندهى اوباش و لات‌ها، تاسيس حزب رستاخيز يا حزب الله، نظارت استصوابى يا دست بردن در صندوق راى، خويشاوند سالارى يا گزينش‌هاى ايدئولوژيك به حذف يكديگر مى پردازند؟ چرخش نخبگان كه نوبت قدرت را به همه مى سپارد چه مشكلى دارد كه بخشى از نيروهاى سياسى در رژيم‌هاى سياسى متفاوت مطلقه بودن قدرت را انتخاب مى كنند و زير علم آن سينه مى زنند؟

اين نسل مى تواند به گذشته‌ى نه چندان دور رفته و همين پرسش را در مورد سال‌هاى اواخر دهه‌ى پنجاه يا اوايل دهه‌ى سى خورشيدى مطرح كند: چرا خمينى و هوادارانش قدرت را با نيروهاى ملى و چپ مذهبى (مجاهدين خلق) و غير مذهبى تقسيم نكردند يا چرا دربار و نيروهاى ملى و مذهبى و توده‌اى‌ها در اوايل دهه‌ى سى با يكديگر بر سر ميز مذاكره ننشستند (به جاى آوردن تانك به خيابان‌ها يا بسيج نيروهاى لباس شخصى توسط دربار) و به توافق بر سر موضوعات مورد نزاع و تقسيم قدرت نرسيدند؟ اگر اين كار در اكثر كشورهاى اروپا به مدت يك قرن است كه انجام مى شود چرا در ايران صورت نمى پذيرد و نيروهاى سياسى عليه يكديگر كودتا و انقلاب مى كنند؟

سازش ناپذيرى و سرسختى به عنوان «ارزش»

مصدق و كاشانى و دربار، يا فاطمى و ژنرال زاهدى و فداييان اسلام و توده‌اى‌ها مى توانستند در ماه هاى قبل از كودتاى ۲۸ مرداد كنار هم نشسته و با يافتن حداقل‌هاى مورد توافق بر سر تقسيم قدرت به توافق برسند. براى نيروهاى ملى يا مذهبى و توده اى‌ها حتى چند وزير يا معاونت وزير در كابينه بهتر از حذف از قدرت و محاكمه و زندانى شدن و تبعيد مصدق به احمد آباد و بسته شدن فضاى سياسى متعاقب آن بود و براى دربار نيز بهتر بود كه چند وزارتخانه را به مصدقى‌ها يا طرفداران فدائيان اسلام و توده اى‌ها بسپارد تا ننگ كودتاچى بودن يا سركوبگر بودن نيروهاى مذهبى و چپ را براى ابد بر خود هموار كند.

كودتاى ۲۸ مرداد نقطه‌ى اوج يك سنت سياسى در ايران است كه نبايد قدرت را تقسيم كرد بلكه بايد آن را مطلقه ساخت. خامنه‌اى و سپاهيان همراهش در ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ اين سنت سياسى را به تمامه در جمهورى اسلامى به نمايش گذاشتند. در دهه‌ى سى دربار با نيروهاى ملى، مذهبى‌هاى سياسى و چپ‌ها كنار نيامد و با اتكا به نيروى نظامى و شبه نظامى بازى را به نفع خود رقم زد اما يك ربع قرن بعد نيروهاى تازه نفس آن را به كلى از صحنه‌ى سياسى به همان روش يعنى با اتكا به زور حذف كردند. در دهه‌ى هشتاد نيز بيت رهبرى با اصلاح طلبان كنار نيامد و با اتكا به سپاهيان ميليون‌ها نفر را در خيابان‌ها به زير ضرب و شتم گرفت تا روزى ديگر نيرويى تازه نفس آن را به زور حذف كند و چرخه‌ى باطل خشونت و استبداد ادامه يابد.

جالب آنجاست كه ساختار حقوقى قدرت در ايرانِ پس از انقلاب بر اساس همين روال مصالحه ناپذيرى شكل گرفته است: فردى كه در انتخابات رئيس جمهورى پيروز مى شود با ناديده گرفتن دهها ميليون نفر كه به وى راى نداده‌اند كابينه را از ميان رفقايش دست چين مى كنند. در فرهنگ سياسى كشور نيز ساز و كارهاى حل منازعه و رسيدن به وفاق به عنوان بخشى از سنت سياسى شكل نگرفته است.

پوست اندازى يا تصفيه‌هاى خونين

فرايند حذف و عدم مصالحه و توافق، از سوى گروه محذوف، تصفيه و از سوى گروه غالب و حاكم، پاكسازى و پوست اندازى نام مى گرفته است: «هر ده سال ما يك پوست اندازى داشته ايم. پوست كهنه كنده شده و پوست نو با شادابى، مقاومت بالا، پوستى كه به محيط اطرافش عادت نكرده، جايگزين آن مى شود.» (حميد رسايى، نماينده‌ى دوره‌ى هشتم مجلس شوراى اسلامى، سايت شخصى وى) تحت همين عنوان، دوره به دوره بخشى از نيروهاى فعال سياسى از جامعه‌ى سياسى حذف مى شده‌اند: دربار محمد رضا شاه پهلوى نيروهاى ملى گرا و خمينى نيروهاى چپ ماركسيست و چپ مذهبى غير همراه با خود و نيز نيروهاى ملى و ملى- مذهبى را حذف كرد؛ پس از او نيز خامنه‌اى به حذف نيروهاى چپ مذهبى طرفدار خمينى (بعدا اصلاح طلب) مشغول بوده است و اين پروژه را در خرداد ۱۳۸۹ به اتمام رساند. تصور دربار محمدرضا شاه، بيت خمينى و بيت خامنه‌اى و خود آنها آن بوده است كه كوچك ترين مصالحه و تقسيم قدرت و گردش نخبگان از نگاه طرفداران آنها و مردم به معنى ضعف تلقى خواهد شد و اين ابتداى سقوط آنها خواهد بود.

مقامات جمهورى اسلامى اين تصور را از رويدادهاى اواخر دوران رژيم پهلوى گرفته‌اند كه شاه با كنار زدن بخشى از نيروهاى خود و ابراز شنيدن پيام مردم رژيم پهلوى را به آخر رساند در حالى كه آنچه رژيم را ساقط كرد عدم مصالحه‌ى آن با نيروهاى ملى و ماركسيست در دهه‌هاى سى تا پنجاه بود. رژيم پهلوى با تضعيف نيروهاى ملى و چپ در عين باز گذاشتن دست روحانيون براى بسط شبكه‌ى اجتماعى خود بهترين زمينه را براى رشد سياسى اسلامگرايى فراهم ساخت. كودتاى ۲۸ مرداد يكى از نقاط كليدى براى بستن نطفه‌ى اسلامگرايى در ايران بود و مى توان اين ايدئولوژى را فرزند خلف كودتاى ۲۸ مرداد به حساب آورد. از همين جهت بود كه مهدى بازرگان رهبر انقلاب مذهبى در ايران را شخص اعليحضرت مى دانست.

كاريزما يعنى مصالحه ناپذير

خمينى تا زمانى كه نگفته بود شاه بايد برود به كاريزما تبديل نشد. سخنان قبلى وى مبنى بر پذيرش قانون اساسى و خواست سلطنت شاه و نه حكومت وى از نگاه مخالفان رژيم پهلوى سازش تلقى شده و هيچ گاه مورد اشاره قرار نمى گيرد. همين امروز اگر موسوى و كروبى در كنار احمدى نژاد و خامنه‌اى بنشينند و بر سر راه حل خروج از بحران‌هاى سياسى در ايران مذاكره كنند و به نوعى تقسيم قدرت برسند از سوى بسيارى از طرفداران و غير طرفداران خود به سازش متهم خواهند شد. صرف مذاكره با رژيم صدام بر سر پايان جنگ از سوى خمينى به نوشيدن جام زهر تعبير شد چون تصور وى و هوادارانش اين بود كه رهبر قدرتمند مذاكره نمى كند مگر آن كه رژيم وى در حال سقوط باشد.

گذار از زمينه‌هاى نظريه‌ى توطئه

اگر به وجه مصالحه ناپذيرى در فرهنگ سياسى ايران و تابوى سازش با يكديگر بر سر حداقل‌ها و چانه زنى بر سر موارد مورد اختلاف توجه كنيم ديگر نقش نيروهاى خارجى يا چمدان‌هاى پر از دلار سازمان سى آى اى به نقشى كم اهميت در تحولات سياسى داخلى تبديل مى شود و فرهنگ سياسى و سياست خارجى كشور از بزرگ كردن اين گونه موضوعات در خدمت نظريه‌ى توطئه، جاه طلبى‌هاى سلطه طلبانه‌ى مقامات در منطقه و جهان (مديريت جهانى) و استكبار ستيزى به بهانه‌ى يك رخداد بسيار كوچك و كم اهميت (دخالت امريكا در كودتاى ۲۸ مرداد) در تحولات سياسى يك كشور گذر خواهند كرد.

اتهامات متقابل

نقش خارجى هنگامى پر رنگ مى شود كه در داخل بنا به همكارى و رقابت منصفانه و آزاد نباشد. در شرايط فقدان سازوكار توافق طبعا گروه‌ها يكديگر را به مزدورى بيگانه متهم خواهند كرد و در اين اتهامات از داستان سازى و روايت پردازى نيز مضايقه نخواهند كرد. پاى عنصر بيگانه را بيش از طرف بازنده، طرف برنده و غالب با سركوب شديد به ميدان منازعات و مجادلات باز مى كند. هنگامى كه طيف مصدقى‌ها بر آشفته و متفرق، طيف مذهبى‌ها نا اميد از مشاركت در قدرت و طيف طرفداران دربار نا اميد از حفظ قدرت بودند ديگر راه براى كودتا باز مى شود و هر كس مى تواند ديگرى را به مزدورى اجانب متهم كند: يك طرف به دستور گرفتن از شوروى و طرف ديگر به حمايت از سوى انگليس و امريكا.

به همين ترتيب، در ماه‌هاى پس از انتخابات دهم رياست جمهورى، حكومت تضعيف شده مخالفانش را به مزدورى امريكا و متحدان غربى‌اش و مخالفان سركوب شده حكومت را به سر سپردگى چين و روسيه متهم مى كردند. در شرايط نا اميدى و آشفتگى ناشى از عدم همكارى هر كس و گروهى به حاميان داخلى و خارجى‌اش رو مى كند و رقيب در مقام شيطان نشانده مى شود.

سازش ناپذيرى و چرخه‌‌هاى باطل خشونت و استبداد

كودتاى ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و براندازى دولت قانونى محمد مصدق نه تنها استبداد سياسى را به مدت يك ربع قرن در ايران مستقر كرد بلكه مصالحه ناپذيرى ميان نيروهاى درگير در قدرت را به يك اصل در فرهنگ سياسى ايران مبدل ساخت. تابوى سازش و پرهيز از مصالحه حاصلخيز ترين خاك براى رشد خشونت يك گروه عليه گروه ديگر و تمسك به استبداد مطلقه براى باقى ماندن گروه غالب در حكومت بوده است.

مجید محمدی

جامعه‌شناس

 
نظرات
    
توسط: ali از: Germany
۳۱ ۰۵ ۱۳۸۹ ۲۰:۰۳
... استكبار ستيزى به بهانه‌ى يك رخداد بسيار كوچك و كم اهميت (دخالت امريكا در كودتاى ۲۸ مرداد) !!!!

به نظر میرسد آقای مجیدی همانند بسیاری دیگر از تحلیلگران، از فرط حساسیت نسبت به ادبیات سیاسی و دستگاه ایدئولوژیک نظام اسلامی، دچار نزدیک‌بینی‌ سیاسی شده‌اند. این خطر کسانی‌ را تهدید می‌کند که میخواهند قدم‌های تندی در جبران و حتا انکار گذشته سیاسی خود بردارند. اگر زمانی‌ واژهٔ امپریالیسم از دهان‌شان نمی‌‌افتاد، اکنون برای اینکه ثابت کنند (پیش از همه به خودشان) متحول و به ویژه آکادمیسین شده اند، باید هر گونه تردید در مورد دخالت گری آمریکا و غیره را ناشی‌ از توهم توطعه بپندارند. به همین خاطر در این نوشتار، کودتای ۲۸ مرداد به یک واقعه بسیار کوچک و پیش پا افتاده تقلیل یافته است که بزرگ کردنش محصول ذهنیت‌های بیماری بود که مایل نیستند به تقسیم قدرت تن بدهند. از قضا آقای فرخ نگهدار هم به همین نحله تعلق دارد و جالب اینکه هر دو نفر محبوب رادیو فردا!

توسط: ساسان
۳۰ ۰۵ ۱۳۸۹ ۱۳:۲۰
آقای اردوان از سیدنی شما همه را کوبیدید ولی از مصدق چیزی نگفتید.
گویا فراموش کردید که مصدق در فاصله 30 تیر 31 تا 28 امرداد 32 از سوی مخالفینش - نه شاه که فعالین مدنی - به عنوان دیکتاتور و زورگو و یکدنده خطاب میشد. حرف شما زمانی درست است که مخالفین یک شخص اعتراف کنند. کی و کجا مخالفین مصدق اعتراف کردند که مصدق این ویژگی هایی که شما میگویید داشته؟ مصدق اگر نتوانست بیش از این ارعاب و سرکوب کند، چون نتوانست. مصدق اگر قدرت داشت که سقوط نمیکرد. قدرت مصدق به مردم و خیابان بود که در 30 تیر 31 به نفعش به خیابان آمدند و در 28 امرداد نیامدند. مصدق اگر قدرت داشت همان دیکتاتوری را میکرد که شاه، رضا شاه، کاشانی، رزم آرا، قوام و از همه بدتر نواب صفوی میکردند.
یادتان نرود که مصدق از مجلس اجازه تصویب قانون توسط کابینه را به عنوان اختیارات نامه 6 ماهه، را گرفت که یکسال هم تمدیدش کرد. بعدا در دادگاه گفت مجلس هم نمیتواند من را عزل کند!! ببینید دیکتاتوری و خودبینی تا به کجا؟ نخست وزیر منتخب مجلس است و تنفیذ حکمش به دست شاه، آنوقت نخست وزیر مجلس را منحل میکند، سنا را تعطیل میکند، دیوان عالی را تعطیل میکند، از مجلس قبل از انحلال اختیارات تامه میگیرد و بعد حکم عزل خود از سوی تنها نهاد باقی مانده یعنی شاه، را هم رد میکند!! آنگاه این فرد میشود نماد دموکراسی.
به به!

توسط: لی لی از: ایران
۲۹ ۰۵ ۱۳۸۹ ۱۷:۴۸
خصوصیات منفی فرهنگی نظیر تملق، چاپلوسی، مدح و ثنا گویی، فرد پرستی و باد کردن افراد، رجحان دادن منافع فردی به جمعی، ظاهر بینی و امثالهم بلایای زیادی را بر سر این کشور و ملت نازل کرده و می کند. گذشته از ارتزاق کنندگان سیری نا پذیر از سفره دولتی که به خاطر منافع چنین می کنند، تعمق در رفتار جولان دهندگان در میدان سیاست برای جلب حمایت مردم برای به قدرت رسیدنشان، واقعیتهای تلخی را آشکار می سازد. مثلا در سایت پارلمان نیوز تیتری می زند که در آن فرزند آقای حسن خمینی به قربان چشمهای سبز پدر می روند یا در کامنتها عده ای با استناد به اینکه چشمان آقای میر حسین موسوی نجیب یا لبخند آقای محمد خاتمی قشنگ است، آنها را بر حق دانسته و به تملق می پردازند. طبیعی است که اینگونه بر خورد زمینه ساز ظاهر سازی و فریب است.

توسط: هوشنگ گلاب دژ از: استکهلم - سوئد
۲۹ ۰۵ ۱۳۸۹ ۱۰:۵۶
با درود
نوشته های آقای مجید محمدی،از جمله نوشته هائی است که با علاقه و دقت می خوانم.صرف نظر از این که با این یا آن نقطه نظر که مطرح می کند موافق یا مخالف باشم. سبک نگارش و شیوه ی پرداختنش به موضوعی که برمی گزیند هم برایم جالب است.به هر روی و در مجموع آن چه از او خوانده ام ارزش مطالعه داشته است. گاه حس می کنم که حرف دلم را می زند. به ویژه در این مقاله. زمانی که ازمقوله ی مصالحه یا سازش و تابو بودن آن می گوید. توی حرف دو تا دوست عزیزی که تا اینجا به مقاله برخورد کرده اند دو تا حرف جالب در این رابطه دیدم. یکی: آنها که راه حل های عنوان شده از سوی دیگران را نفی می کنند اما خود راهی نشان نمی دهند. دیگری :برخورد احساساتی به مسائل و رویدادها. به جای تعقل. مجید محمدی از جمله نویسنده هائی است که یکی: مستقیم توی شکم مسأله می رود. دوم :با بینش آسیب شناسی به موضوع برخورد می کند. و با جراحی و تشریح آن و به نمایش گذاشتن تن بیمار، بفهمی نفهمی راه حل و شیوه ی درمان را گوشزد می کند. هرچند به سبک خودش. که می تواند مورد پذیرش خواننده ها قرار بگیرد یا نگیرد. چون خواننده ها همگن نیستند. تمامش کنم. من یکی که با خواندن نوشته های مجید محمدی، از آن میان این نوشته؛فکر نمی کنم چیزی را از دست بدهم یا داده باشم. که فکر می کنم کلی چیزها می آموزم یا یادآورم می شود. با سپاس و آرزوی شادی و پیروزی برای شما دوست بزرگ و عزیز. و با آرزوی روزی که مدارا و تحمل یک دیگر بر جای تنگ نظری و تام آرزوئی و تمامیت خواهی بنشیند. شاد باشید.

توسط: hana abrar از: united stat
۲۸ ۰۵ ۱۳۸۹ ۲۲:۵۶
I beleived 28 mordad 1332 even I was child but I remmeber wath happend that day, and now it is worce than that day.how can say or compair khomainy with Shah khomaini rooye hameh ye diktator hayeh zamaneh hata hitler rasefid kard

توسط: keyvan از: berlib
۲۸ ۰۵ ۱۳۸۹ ۲۱:۵۳
kherad ke nist jun dar azaabe...
az bakhte bad din chenan taar-o-pude ma ro be khodesh tanideh ke dige jaaye ziadi braye kherad namundeh...
be gofteye almaniha. chizi ro ke tu saret nadari bayad dar pahat dashte bashi.... yani hala halaha baayad rah berim... ta befahmim AZADI asasan chi hast?

توسط: دوربین از: India
۲۸ ۰۵ ۱۳۸۹ ۲۰:۱۱
برخلاف نظر آقای اردوان، این مقاله بسیار اندیشمندانه است. مشکل این است که ما ایرانی ها همیشه می دانیم که خراب بودن کارها تقصیر چه کسی است و «آنها» هستند که کارها را خراب کرده اند. و خود ما همیشه توی تیم خوبها هستیم که اگر به حرفهایمان گوش می کردند همه چیز درست می شد. نتیجه طبیعی اینطور فکر کردن حتما این خواهد بود که می خواهیم مخالفهایمان را حذف کنیم حتی اگر چیزی که به ش اعتقاد داریم دمکراسی باشد. نمی دانم چند بار تا حالا به اسم آزادی و دمکراسی در همه دنیا و در ایران خودمان همان زورگویی ها، یکجانبه نگری ها، خودخواهی ها و سرکوب خواهی ها یمان را تکرار کرده ایم.

توسط: reza
۲۸ ۰۵ ۱۳۸۹ ۱۹:۵۹
نویسنده یا با نا آگاهی و یا به عمد از این واقعیت میگذرد که ائتلاف و همراهی با نیروهای مارکسیست بدلیل تمامیت خواهد آنها هرگز ممکن نبود. نیروهای مارکسیست با تکیه بر رهنمود های ایدئولوژیکی تنها بدنبال جای پایی بودند که تمامی حکومت را قبضه کرده و آنرا در اختیار اربابان روسی خود قرار دهند.
این هدف را در سالهای پیش و پس از جنگ حتی با تجزیه قسمتهایی از این تعقیب میکردند. بعد از انقلاب نیز حزب توده، فدائیان و حتی ملی مذهبی ها کعبه آمال خود را در مسکو و پکن جستجو میکردند و نه نزد مردم ایران.

ملی مذهبی ها نیز از زمان میرزای جنگلی چنین خود خواهی و عشق به خود گردانی انحصاری در ارتباط با ملت ایران و گردن نهادن انقیادی بر خواسته های اربابان شمالی را داشتند.

آسان است که بعد از سالها به بهانه تحلیل متهم کنیم و از واقعیتهای عملی روی برتابیم
در ضمن خواندن رویداد 28 مرداد یک قضاوت غلط تاریخی است.
28 مرداد همچنان نیازمند عبور بیشتر زمان برای تحلیلا بی طرفانه تاریخی است
تحلیل گران فعالتر نسل امروز یا از پس مانده های گروههای مارکسیستی و یا معروف به ملی گرا هستند که همچنان تلاشهای و توفیقهای سه دهه پیش از انقلاب را به بهانه دفاع از دمکراسی و در باطن ابراز نارضایتی از نداشتن سهم کافی سیاسی در آن دوران ندیده گرفته و تنها با عینک تجدید خواهی در پی انتقام و تامین رضایت خود هستند.

توسط: شباویز
۲۸ ۰۵ ۱۳۸۹ ۱۷:۳۳
همه اینهابه دلیل اینست که ماایرانیهااعم ازشاه ورهبرملت ودولت احساساتی هستیم!
درموقع تصمیم گیری به جای اینکه ازخردجمعی استفاده کنیم وبراساس واقعیتهاعمل کنیم ازاحساساتمان استفاده میکنیم وصاحب قدرت همه تلاشش را برتحریک احساسات ملت متمرکزمیکند.
ازاینروست که هرکس به قدرت میرسدبادادن پول ومقام عده ای طرفداربرای خودمیسازدوراحت به حکومت میپردازد.
مردم هیچگاه عادت نکرده اند« زیرچترایران » جمع شوندحکومت هم سیاست تفرقه بیاندازوحکومت کن را درهرحزب هرجناح هرزمان هرسال اعمال کرده.
اینست که گاهی شاهپرست میشویم گاه رهبرپرست گاه موسوی پرست !
درحال حاضرهم اینگونه نیست که طرفداران دولت فقروبیکاری وسایرگرفتاری هائی که مردم دارندنبینندوازآن بیخبرباشنداگرپای حرفهایشان بنشینیم میبینیم که تنهابخاطرتحریک احساساتشان هست که مدافع آن شده اند!
مخالفان هم همین گونه اند« ایده آلی» برای خودساخته اندوحاضرنیستندیک قدم هم ازآن فاصله بگیرندمرغ اینهاهم یک پادارد!
ادعامیکنندکه با« مسکن » نبایدتخفیف دردداداماداروئی برای درمان دردارائه نمیدهندوخودنیزباری به دوش نمیکشند!!
تااحساسات برماچیره هست همین خواهدبود.

توسط: اردوان از: سیدنی
۲۸ ۰۵ ۱۳۸۹ ۱۶:۵۵
آقای محمدی عزیز
آن ها که همه چیز می خواهند اهل مدارا نیستند..شاه نصف بیشتر نمایندگان مجلس و یکی دو وزیر داشت ,اما می خواست مثل پدرش حکومت کند ..کاشانی می خواست قوانین اسلامی را پیاده کند و برای غیر مسلمان حقی نمی شناخت و دیگران را "ضالین " وبهائیان را "نجس " خطاب می کرد ..فدائیان اسلام می خواستند با ترور عقاید خود را که شباهت به طالبان داشت پیاده کنند ...و راه حل هیاتی برای همه امور منظور نظرشان بود
من به مصدق افتخار می کنم که هرگز هیچ محدودیتی برای دشمنانش ایجاد نکرد و از اصول لیبرال دموکراسی و امانیسم عدول نکرد ...آفای محمدی من از اینکه خاتمی یا موسوی با مصدق مقایسه شوند اعتراض دارم...شما می توانید حضرات را با خمینی ویا مالک اشتر ویا حبیب ابن مضاهر و یا بزرگتر ها مقایسه کنید..خامنه ای منتجه تفکرات شماست...من فکر می کردم شما عوض شده اید!

Aucun commentaire:

Enregistrer un commentaire