mardi 19 janvier 2010

سونامی


علم و دانش
تسونامی چیست و چگونه پدید می آید
به قلم : آرش ادیب زاده
تاریخ انتشار مقاله 04/10/2009 به روز شده 04/10/2009 16:11 TU

در هفته گذشته باز هم پدید آمدن یک تسونامی در منطقه جنوبی اقیانوس آرام تلفات جانی و خسارت های جبران ناپذیری را به جای گذاشت. جهانیان در واپسین روز های سال 2004 با واژه تسونامی آشنا شده بودند ، زمانیکه بزرگترین تسونامی چند دهه اخیر در سواحل اندونزی بیش از 285 هزار کشته به جای گذاشته بود.

کلمه تسونامی از واژه ژاپنی آن به ادبیات جهانی انتقال داده شده است و در اصل سونامی تلفظ می شود و ترکیبی است از سو، به معنای بندر و نامی که به ژاپنی موج معنا دارد.
تسونامی امواج اقیانوس هستند كه بدلیل وقوع زمین لرزه ها و زمین لغزشهای بزرگ كه در كف اقیانوس ها رخ می دهند بوجود می آیند.
امواج تسونامی كاملا بی شباهت به امواج اقیانوسی هستند كه توسط باد و طوفان ایجاد می شوند وهنگامی كه تسونامی به ساحل نزدیك می شود ، به دلیل کاهش عمق آب از سرعتش کاسته شده ولی ارتفاع آن چند برابر می شود و مناطق ساحلی را کاملأ به زیر آب می برد.

علم و دانش


04

اقیانوس جدید در منطقه آفار


علم و دانش
کشف بستر اقیانوسی جدید در آفریقا
به قلم : آرش ادیب زاده
تاریخ انتشار مقاله 26/12/2009 به روز شده 27/12/2009 18:10 TU

شکاف در لایه کره زمین در آفریقا - بستر اقیانوسی جدید -
پژوهشگران انستیتوی ژئوفیزیک پاریس در پی تحقیقاتی مشترک با گروهی کارشناس آمریکایی ، انگلیسی ، یمنی ، اتیوپیایی و اریتره ای اعلام کرده اند که در آینده اقیانوس جدیدی بروی کره زمین بوجود خواهد آمد. این اقیانوس در قاره آفریقا و در منطقه ای بنام "آفار " واقع در مناطق کویری کشور "اتیوپی " تشکیل خواهد شد.

بنا به نتایج تحقیقات و مشاهدات این پژوهشگران در ماه سپتامبر یال 2005 شکافی در لایه بیرونی پوسته زمین در اتیوپی بوجود آمده که اکنون طول آن بالغ بر 60 کیلومتر می باشد و عرض آن نیز به طر متوسط پنج متر است.
منطقه کویری "افار" که میان دو کشور" اتیوپی" و "اریتره" قرار دارد یکی از چهل نقطه گرم کره زمین به حساب می آید ، جاییکه به دلیل فعالیت های شدید زسر زمینی ، مواد مذاب موجود در هسته کره زمین بیش از نقاط دیگر به سطح زمین نزدیک شده اند.
پژوهشگران تأکید کرده اند که بدون شک در پاییز سال 2005 آغاز بوجود آمدن این شکاف ، لحظه نخست آفرینش این اقیانوس جدید بروی کره زمین است.

علم و دانش

dimanche 17 janvier 2010




لیستی که در نوبت بعدی استمردم ، بعد از انتخاباتاز احمدی کُشون عبور کردند!
مجله "همت" ظاهرا بدستور هیات نظارت بر مطبوعات توقیف شد. اما این توقیف یک شوخی مطبوعاتی است، زیرا چاقو دسته اش را نمی بُرد. مجله ای که خط دهنده اش حسین شریعتمداری است و شخص احمدی نژاد در تهران و مصباح یزدی در قم پشت آن سنگر گرفته اند، مگر قابل توقیف است؟ به صد دلیل پاسخ منفی است. یک دلیلش آن که نه تنها در قم همچنان وسیعا در حال پخش و توزیع است، بلکه در تهران، از هر باجه فروش روزنامه ای می توان آن را 400 تومان خرید. البته مجانی هم وسیعا توزیع می شود!
نه تنها شماره دوم دوره جدید این مجله که در قم انتشار می یابد، همچنان در بورس توزیع و توطئه است، بلکه شماره جنجال برانگیز سال گذشته آن نیز یکبار دیگر تجدید چاپ و توزیع شده است.
ما روی جلد هر دو شماره را منتشر می کنیم. روی جلد شماره جدید را در شماره پنجشنبه گذشته منتشر کردیم، اما تجدید انتشار آن درکنار شماره سال گذشته معنای کامل تری را تداعی می کند.
شماره سال پیش مربوط به دوران پیش از انتخابات 22 خرداد است که منتشر کنندگان دولتی "همت" تصور کرده بودند با ادامه استفاده از حمله تبلیغاتی علیه هاشمی رفسنجانی احمدی نژاد رای خواهد آورد. همان شگردی که احمدی نژاد خود نیز در مناظره تلویزیونی با میرحسین موسوی آن را به کار گرفت. نه آن شماره مجله همت و نه مناظره تلویزیونی و حملات احمدی نژاد به هاشمی رفسنجانی در انتخابات 22 خرداد افاقه نکرد. گروهی از فرماندهان سپاه و آقا زاده رهبر "مجتبی" طرح آلترناتیو را تهیه کرده بودند تا اگر احمدی نژاد علیرغم همه چراغ سبزهائی که به او برای استفاده از صدا و سیما و حمله به هاشمی رفسنجانی رای نیآورد آن طرح آلترناتیو را به اجرا بگذارند. این طرح آلترناتیو "کودتا 22 خرداد" بود، که اکنون به هشتمین ماه آن نزدیک می شویم و دولت همچنان زیر بار فشار مردم معترض به این کودتا فلج است.
آنها تصور کرده بودند با چاپ عکس هاشمی و عنوان "احمدی کُشون" به تقلید از فصل غم انگیز "سیاوش کشان" شاهنامه فردوسی و فصل زیبای رمان "سیاوشون" خانم دانشور که "یوسف" قهرمان داستان همان "جلال آل احمد" را تداعی می کرد، مردم خودشان را برای احمدی نژاد قربانی خواهند کرد. همانقدر اوضاع کشور در دستشان نبود، که امروز نیست. همانقدر مردم و جامعه را نشناخته بودند که امروز نمی شناسند.
مردم نه تنها خودشان را قربانی احمدی نژاد نکردند، بلکه از "احمدی کشون" عبور هم کردند و فریاد زدند "مجتبی بمیری- رهبری رو نبینی" و یک پله هم بالاتر رفتند و گفتند "مرگ بر دیکتاتور". شعاری که نیروی انتظامی و ماموران امنیتی، لباس شخصی های سپاه و اونیفورم پوشان سپاه، مردمی را که در تظاهرات دستگیر می کنند، می زنند و در حین زدن می گویند: پدرسوخته، منظورت از دیکتاتور، آقاست!

کافه مونث....

کافه مونث....
«ما بی شرف ها مانده ایم»: کتابدار پابرهنه در زندان اوین نوشین احمدی خراسانی-26 دی 1388
به پاس پانزده سال همراهی با منصوره شجاعی
مدرسه فمینیستی: نزدیک به پانزده سال پیش، «لانه کوچک» دو کبوتر همراه، «مه لقا ملاح» و همسرش، بستر آشنایی ام با منصوره شجاعی بود. آن موقع مسئله ای به نام «زنان» در رسانه ها و افکار عمومی تقریباَ وجود خارجی نیافته بود. پس حرف زدن از تشکیل سازمانی زنانه که مستقل هم باشد، «تابو» محسوب می شد. در واقع هیچ نهادی برای وقف کردن زندگی مان و گستردن عشق و عاطفه مان برای بهبود وضعیت زنان هموطن مان وجود نداشت و آن لانه کوچک دو کبوتر عاشق محیط زیست، محمل آشنایی ما شد. جایی که حالا دیگر فرزندان شان آن کلبه کوچک رویایی را کوبیده اند و ساختمانی بزرگ بر فراز آن برساخته اند. از قضا در هفته های اخیر بود که پس از مدت ها به اتفاق منصوره دوباره به سراغ خانم مه لقا ملاح (یا همان «لقا جونِ» منصوره) رفتیم، که این بار جای خالی آقای ابوالحسنی همسر مهربان خانم ملاح، فضای غمناکی را در آن جا رقم زده بود. هنگامی که، مانند همیشه، فضای صمیمی و خاطره انگیز آن «لانه کوچک و پرجنب و جوش» را یاد کردم خانم ملاح آهی کشید و گفت: آن موقع که آن همه بچه داشتیم یک خانه کوچک داشتیم ولی حالا که این خانه بزرگ را داریم، بچه ها همه رفته اند. منصوره گفت لقا جون «ما بی شرف ها که مانده ایم»...
و سپس زیر لب شعر «اخوان ثالث» را، که سالها پیش در شرایط تنگ و پُرفشار سیاسی پس از وقایع سال 1332 سروده بود، زمزمه کرد:
آنکه در خونش طلا بود و شرف شانه ای بالا تکاند و جام زد چتر پولادین ناپیدا به دست رو به ساحل های دیگر گام زد در شگفت از این غبار بی سوار خشمگین، ما بی شرف ها مانده ایم.
آری، «ما بی شرف ها» همچنان مانده ایم، صبور و خسته، اما مانده ایم تا غم عزیزان دربندمان را آرام آرام بنوشیم، تا دلهره دستگیری قریب الوقوع عزیزی دیگر را در بندابند پُرارتعاش وجودمان احساس کنیم، تا هشدارهای رُعب انگیز مقامات انتظامی را به حافظه مان تزریق کنیم و مدام آب دهان مان خشک شود...
«ما بی شرف ها» مانده ایم، تا وقتی به سوی مادرانی که به عزای عزیزان شان دمی به پارک لاله دور هم نشسته اند بی هوا یورش می آورند و می زنند و می ترسانند و می برند و به زنجیر می کشند، حیرت زده از افق آینده ی ارزش های رو به زوال میهن مان، فغان سردهیم!
«ما بی شرف ها» مانده ایم که وقتی خبرهای قریب الوقوع بودن اعدام بندیان بیگناه سرزمین مان را می شنویم با دهانی باز و تلخ بگوییم: چرا؟ وقتی احکام سنگین برای کسانی همچون احمد زیدآبادی، بهمن احمدی امویی، عاطفه نبوی، عبدالله مومنی، و ده ها تن دیگر، به بهانه هایی همچون «استناد به جمله ای از وکیل اش» صادر می کنند، انگشت حیرت بر دهان ببریم و بگوییم چرا؟ و یا وقتی پریسا کاکایی، سمیه رشیدی، بهاره هدایت، لیلا و سارا توسلی، آذر منصوری، بدرالسادات مفیدی، و ده ها نفر از بندیان را از ملاقاتی کوتاه با خانواده هایشان محروم کرده اند، چرایی اش را نجوا کنیم. و یا وقتی منصوره شجاعی، شیوا نظرآهاری و مهدیه گلرو از میان اوین یان در ملاقات خود از «هیچ» می گویند، باز هم تکرار کنیم و بگوییم چرا؟ و هنگامی که نمی دانیم به چه جرمی تعدادی از مادران صلح همچون زهره تنکابنی و مهین فهیمی را به اسارت گرفته اند، برای هزاران باره و به تکراری نفس گیر بگوییم: آخر چرا؟ چرا؟ چرا؟ ...
آری، «ما بی شرف ها مانده ایم» خسته و عصبانی. اما بر خاک میهن خود همچنان محکم و استوار ایستاده ایم تا در قاب واقعیت، شاهد چهره بیمار و تکیده ی منصوره شجاعی باشیم که به جرم دو دهه فعالیت صلح آمیز و بی منت برای گسترش آگاهی و کسب حقوق زنان هموطن اش، اکنون در گوشه زندان اوین به همراه همبندان اش، در آتش فراغ تنها زاده اش ذره ذره آب می شود. انگار همین دیروز بود که در نخستین شماره فصلنامه «جنس دوم» به سال 1377 در مقاله ای تحت عنوان «زن و طبیعت» به دفاع از بکارگیری روش پرهیز از خشونت در زندگی، نوشت: «زنی که در ساحل آن رود، با نفی خشونت ها، عداوت ها و سلطه جویی های مردانه، زندگی آشتی جویانه پیشه کرد و با زمینی که روی آن می زیست مانوس گردید...» و هشت سال بعد یعنی پس از برگزاری تجمع 22 خرداد 1384 زنان در مقابل دانشگاه تهران، و باز هم در دفاع از رفتار مسالمت جو و پرهیز از خشونت، می نویسد: «در همان اوایل مراسم متوجه شدم که خودم و دیگران مانند گذشته، خشمناک و غضب آلود مشت گره کرده بالا نمی بریم و بر خلاف دوران انقلاب، دست هایمان را بالای سر به نشانه صلح و شادی برهم می زدیم گویی کسی در درون ما دست هایمان را پایین می کشید و به آرامش فرا می خواندمان. گویی برای بیان اعتراض، حرکت نمادین دیگری در درون ما نهادینه می شد. حرکتی که تنها و تنها صلح، مدنیت و عدم خشونت را به تصویر می کشید. حرکتی مسالمت جویانه که در دوران انقلاب بارها و بارها ـ حتا از سوی خود ما ـ سوسول بازی خوانده می شد...» (تریبون فمینیستی، خرداد 1384)
دو سال بعد از آن واقعه تاریخی و با تاکید بر همان نگاه خشونت پرهیز نهادینه شده در وجودش، در سالگرد 22 خرداد که از سوی فعالان کمپین یک میلیون امضاء برگزار شده بود، با این سخن آن مراسم را افتتاح کرد که: « کمپین یک میلیون امضاء به عنوان تجسمی واحد از مطالبات حقوقی زنان نیز از آن دست زمین لرزه هایی است که تکانه هایش نه ویرانی که امید آبادانی و صلح را به زنان ایرانی پیشکش کرده است... حضور زنان در خرداد ماه های داغ اخیر جرقه های نه چندان کوتاه عمر جنبش زنان را به آتش پایدار کمپین یک میلیون امضاء و خیزش های پرشور دیگر تبدیل کرد و اینک در این خرداد داغ نیز به پاسبانی آتش خویش نشسته ایم.» (تغییر برای برابری، 23 خرداد 1386)
و حالا هموست که با گذشت نزدیک به 5 سال از آن تجربه ناب مدنی زنان در مقابل دانشگاه تهران، با اندوه و از سردرد و حیرت نسبت به خشونت های ایجاد شده در روز عاشورای امسال، با فروتنی می نویسد: «دریغا... که امروز تمامی آموزه های ضد خشونت در برابر حمله خشونت آميز مهاجمان ، خاموش و آرام در هاله ای از اندوه و الم ناخواسته دل به تلافی نابرابر بست تا که شاید در امان بماند. جوانان یکتا پیراهن و غمگین و خشمگینی که تا میانه های خشونت هنوز نمی دانستند چرا می بایست بدین میزان آماج نفرت و خشونت باشند...» (مدرسه فمینیستی، 6 دی 1388)
آری، ما صبوریم و همچنان در خانه و بر خاک مان مانده ایم حتا اگر از پا بیفتیم اما ناامیدی، هرگز. مانده ایم و امیدوار تا کتابخانه های کوچک و سیّاری را که منصوره شجاعی در گوشه و کنار این وطن بلازده با هزاران امید و با همان کرشمه های معمول و دوست داشتنی اش برای زنان و کودکان مناطق محروم به راه انداخته پاس بداریم. این کتابخانه های موقت و نهادهای کوچک و خاطره انگیز، حاصل صبوری و رنج و عرق روح او و امثال اوست که عاشقانه به پای هموطنان شان نثار کرده اند.
منصوره شجاعی را از همان آغاز راه مشترکمان شناختم، راهی پُر فراز و کم نشیب به امید بهبود شرایط زندگی زنان کشورمان. او را و روح پُر طراوت اش را حتا پیش از آن که به همراه اش «مرکز فرهنگی زنان» را بر پایه های لرزانش بنشانیم، شناختم. اما حضور و دغدغه های منصوره در هر نهادی، چه آن ها که در تاسیس و بنیادگذاری اش نقش داشت (نهادهایی همچون مرکز فرهنگی زنان، کتابخانه صدیقه دولت آبادی، کمپین یک میلیون امضاء، مدرسه فمینیستی و...) چه در نهادهایی که با آن ها مدتی همکاری داشت (از جمله شورای کتاب کودک، جمعیت زنان مبارزه با آلودگی محیط زیست و...) گسترش آگاهی و آموزش بود: آموختن به زنان و کودکان از قلب پایتخت تا اعماق روستاهای بلازده بندرعباس و از کودکان ایرانی تا افغان ها. عشق به کتاب و آموزش، او را از نگارش مقالاتی در مورد محیط زیست در «فصلنامه کتاب» (به سال 1375) تا انتشار کتاب دو جلدی و ماندگار «اخلاق زیست محیطی» (زیر نظر و به همت او)، (به سال 1384) و ترجمه متونی در حوزه «اکوفمینیسم» و یا ترجمه کتابی برای آموزش کتابخوانی به کودکان، و بالاخره تا همکاری با نشریات گوناگون زنان، به تکاپوی دائم وا می داشت.
از کارگاه آموزشی کتابداری و کتابخوانی برای زنان، کارگاه های آموزشی کمپین یک میلیون امضا، کارگاه های نقد فمینیستی، کارگاه کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان، تا کارگاه نقد خشونت...
از وقتی منصوره را شناختم، هر کجا و هر زمان کار و فعالیتی برای آموزش دیگران مطرح بود (چه در شکل کتاب و کتابخانه برای کودکان و زنان، و چه در قالب کارگاه آموزشی مطالعات ادبی در حوزه زنان)، حضوری همیشگی و بسیار امیدوارانه داشت و با انرژی فوق العاده ای تلاش می کرد. هر جا و در هر شهرستانی که قرار بود کارگاهی آموزشی برپا شود، منصوره از جمله اولین داوطلبان بود تا به هر منطقه ای از این سرزمین پهناور قدم بگذارد. کارگاه های آموزشی کمپین، با او و به یاری تجربه های گرانقدرش آغاز شد و در شهرستان ها و هر جا که بود پیشقدم می شد. در کارگاه کمپین در کرمانشاه با تاکید بر گسترش آگاهی گفت: " خواسته ای که از دل مردم بر نیامده باشد تبدیل به داستانی فرمایشی می شود کما اینکه دیدیم تمام حقوقی که به زنان اهدا شده بود، پس از انقلاب بدون مقاومت خود زنان به راحتی از بین رفت "
برای همین در یکی از این کارگاه ها (در شهرستان خرم آباد در شهریور ماه 1386)، که در خانه یکی از فعالان عدالت طلب خرم آباد تشکیل شده بود به همراه تعدادی دیگری از اعضای کمپین تهران و تعدادی از زنان و مردان متعهد خرم آباد، بازداشت شد. پیش از آن نیز هنگامی که می خواست در کارگاهی آموزشی در هند شرکت کند به همراه دو نفر دیگر از اعضای مرکز فرهنگی زنان (طلعت تقی نیا و فرناز سیفی) بازداشت شد (کانون زنان ایرانی). حتا ممنوع الخروج شدن اش هم به خاطر دل بستگی اش به تشکیل کارگاه آموزشی کمپین اتفاق افتاد یعنی اسفند 1386 زمانی که به همراه نسرین ستوده قرار بود برای زنان ایرانی ساکن دوبی، کارگاه آموزشی کمپین را به مناسبت 8 مارس برگزار کند. عزم رفتن به آن سفر هم این بود که بارها شنیده بود زنان ایرانی مقیم دوبی دل شان پر می کشد که همراه دیگر زنان هموطن شان، برای اصلاح قوانین تبعیض آمیز علیه زنان، تلاش کنند. و برای همین بود که بارها و بارها مورد بازجویی قرار گرفت.
برگزاری کارگاه های آموزشی کتابداری برای زنان از جمله دغدغه های دیگر آموزشی اش بود که او را با زنانی از اقشار و طبقات گوناگون پیوند می داد. این تماس های چهره به چهره، آشکارا بر رفتار گشوده و انعطاف پذیر او تاثیر تعیین کننده ای داشت.
پس از آن، هنگامی که دیگر هیچ فضا و مکانی (از جمله فرهنگسراها) برای برگزاری سمینارها و کارگاه های آموزشی زنان وجود نداشت، از آموزش و تشکیل کارگاه ها نا امید نشد و سرانجام کارگاه های نقد فمینیستی را با سختی و پشتکار و خلاقیت در خور تحسین، آغاز کرد چرا که معتقد بود: «آموزش های غیر رسمی و نقش آن در پیشبرد جنبش های مدنی و اجتماعی از یک سو، و کوتاه بودن دست فعالان اجتماعی از حوزه های آموزش رسمی از دیگر سو موجب شده که گرایش به برگزاری کارگاه برای آموختن و انتقال تجربه های آموزشی به بیشتر حوزه ها گسترش یابد.» و همین دغدغه و احساس مسئولیت بود که او را به دنبال «کافه های شهر» کشاند برای برگزاری کارگاه های نقد ادبی فمینیستی.
در ادامه نیز کارگاه های آموزشی «کنوانسیون رفع هر گونه تبعیض علیه زنان»، که در ائتلاف «همگرایی جنبش زنان برای طرح مطالبات در انتخابات» به راه انداخته بودیم، منصوره را دوباره به اقصا نقاط کشور روانه کرد و شهرهای مختلف را زیر پا گذاشت تا کارگاه های کنوانسیون رفع تبعیض را برپا سازد. کارگاه هایی که ابتدا از شهر شیراز کلید خورد، و در همان زمان اندک باقی مانده به روز انتخابات، در شهرهای دیگر از جمله شهر تبریز ، اصفهان، و ... هم گسترش یافت. منصوره در کارگاه تبریز در مورد اهمیت افزایش خودآگاهی زنان نسبت به حقوق خودشان گفت: «در دوره پهلوی و انقلاب زنان همپای مردان شعار مرگ بر شاه می دادند اما هرگاه حرف مسائل مشخص زنان می شد ،همه می گفتند بگذارید اول شاه برود اما پس از آن انگار ما زنان هم رفتیم چون تمامی حقوق و قوانین حمایتی خاص زنان به فراموشی سپرده شد.»
در هفته های اخیر هم تازه داشت دلش پر می کشید که در کمیته «همبستگی زنان علیه خشونت» [این کمیته با همت گروه هایی از فعالان جنبش زنان درپی حوادث خشونت بار پس از انتخابات شکل گرفت و قرار بود کارگاه آموزش مقابله با خشونت علیه زنان و شیوه های رودررویی با خشونت های اجتماعی برگزار کند]، باز هم به شهرستان ها مسافرت کند و از اندوخته های ارزشمند خود به منظور برگزاری این کارگاه ها، هزینه نماید. و لابد حالا در کنج سلول نمناک و نیم تاریک اش با آن چراغ فلورسنت لعنتی، مواد درسی کارگاه خشونت را در ذهن خود مرور می کند، چرا که معتقد بود: «از آن زمان که زنان در اعتراض به نابرابری های خانگی، اجتماعی و قانونی قد علم کرده اند ،خشونت نیز در اشکال پنهان و عریان، همچون ابزاری برای به خاموشی کشاندن این اعتراض، در مقابل زنان قد علم کرده است .خشونتی که طی سالیان در عرصه خصوصی و عمومی ، درخانه و خانواده ، جامعه و قوانین بر آنان اعمال شده، اینک در پیوند با خشونت حاکم بر جامعه ـ که در همان خشونت بر زن ریشه دارد ـ به عنوان عادتی رایج در جامعه و درمناسبات میان افراد دیده می شود که گاهی با اغماض از سوی مردم خشونت دیده و گاه لاجرم با نگاهی تلافی جویانه، نسبت به آن برخورد می شود.»
«کتابدار پابرهنه»: از تاسیس کتابخانه صدیقه دولت آبادی و کتابخانه های سیّار، تا کتابخانه بند زنان در زندان اوین
در «مرکز فرهنگی زنان» بود که منصوره شجاعی، به پشتوانه تجربه منحصربفردش در حوزه کتابداری و شورای کتاب کودک، کمیته اختصاصی کتابخانه را بنیاد نهاد و سپس طرح کتابخانه صدیقه دولت آبادی را نوشت و همراهان کتابخانه را فراخواند. به یاد می آورم چگونه در ابتدا به شهرداری ها می رفت تا بلکه جایی به ما بدهند برای تاسیس کتابخانه زنانه. اما همه راه ها بن بست بود. پس از آن سال ها طول کشید تا خردک سکه هایمان را کنار هم گذاشتیم و با همکاری و اتحاد دسته جمعی اعضای زحمتکش و صدیق مرکز فرهنگی، بالاخره کتابخانه ای کوچک تاسیس شد و در همه آن مدت 3 سال پیگیری و پافشاری ها، تا هنگامی که اولین محل را برای کتابخانه اجاره کردیم، عمدتاَ این منصوره بود که رتق و فتق امور و سامان دادن مستمر به کارها به منظور راه اندازی کتابخانه را برعهده داشت، و سرانجام پس از راه اندازی اولیه کتابخانه بود که منصوره، همراهان ثابت دیگری یافت.
او طرح «کتابدار پابرهنه» را مطرح و پایه گذاری کرد، و نیز تاسیس نهادهای موقت کتابخانه های سیّار را (به منظور رساندن کتاب به زنان روستاها و شهرهای دور و نزدیک) عملا خودش اجرا کرد.
کتابخانه بانو در روستای ِاِِوَز که با سعی و همت منصوره تاسیس شد، محل برگزاری این کارگاه های آموزشی برای زنان این منطقه محروم کشور شد. منصوره خود در «روزنامه آفتاب» در این باره می گوید: « پس از بازنشسته شدنم از کتابخانه ملی مدت ها به موضوع مورد علاقه ام یعنی کتابداری اجتماعی و پیوند کتابخانه با مناطق محروم فکر کردم.... در نتیجه با عشق و علاقه و با کوله پشتی های پر از کتاب ابتدا به زنان و کودکان افغانی آموزش کتابداری دادم تا این که از طریق یکی از دوستانم در روستای اوز که در شورای کتاب کودک سال ها با او همکار بودم از تصمیم زنان اوزی و تاسیس کتابخانه شان آگاه شدم.» سپس او درباره تجربه اش از تاسیس کتابخانه بانوان اوز می گوید: «من به این زنان امیدواری خاصی دارم و امیدوارم روزی قفسه های این کتابخانه با آثار و نوشته های خودشان پُر شود». (روزنامه آفتاب)
در بخش اعظم سال های عمر، منصوره عشق اش این بود که کتاب ها را از این و آن بگیرد و به این و آن بدهد و همین عشق و ایمان اش به کتاب و گسترش کتابخوانی بود که سرانجام او را به «کتابخانه بند نسوان زندان اوین» کشاند و دو سال پیش، از میان جمع دوستان اش، آغازگر و مبدّع شجاع اهدای کتاب ها و آثار ارزشمند به کتابخانه زندان زنان شد.
منصوره که با شوق و انرژی قابل تحسین، فعالیت تاثیرگذار خود ( کتاب رسانی به زندان زنان) را آغاز کرده بود تجربه اش را چنین بیان می کند: «به سراغ مقالات مربوط به کتابخانه های زندان رفتم ، خواندم ، پرسیدم ، سنجیدم ، همذات پنداری کردم ، با کمک دیگر دوستانم به آنچه در پستوی کتابخانه برای اهدا نگاهداشته شده بود ، سرزدیم و سرانجام فهرستی برای سلیقه ها ونیازهای گوناگون زنان زندانی تهیه کردیم. هنگام تهیه فهرست و خرید کتاب، مطابق عادت دیرینه وحرفه ای یک کتابدار با دغدغه های اجتماعی ، کتابداری بودم بدون پیش داوری و جانبداری ، کتابداری عاشق که تنها راه حیات پویای فرهنگ و اجتماع را پیوند این دو می دانست و اصلی ترین رشته این پیوند را نیز کتاب و کتابخوانی . شیفته بودم به همان شیفتگی گاهان کتاب خوانی و کتابخانه ساختن برای کودکان نابینا ، مسئول بودم به همان مسئولیت زمان خرید کتاب برای زنان وکودکان مهاجر افغانی ، شاد بودم به همان شادی برپایی کتابخانه های سیارمناطق محروم و آگاه بودم به همان آگاهی کار برای کتابخانه زنان صدیقه دولت آبادی و کتابخانه بانوی اوز؛ امااین بار چیزی در من دگرگون شده بود . این بار یکایک مخاطبانم به چهره، مقابل چشمانم ظاهر می شدند و نه فقط زنان آسیب دیده اجتماعی بندعمومی زندان اوین، بلکه این بار ناخودآگاه تمامی زنان فعال اجتماعی، به جلوه ی تمام ، مقابل چشمانم ظاهر می شدند و ناگاه حس کردم که با یکایکشان به گپ و گفت افتاده ام و برای سلیقه تفننی یکایکشان کتاب انتخاب می کنم و چانه می زنم !!... هر چند نه به شادی همیشگی که به غم و اندوه برای زنانی که گویا به آینده ای ـ نه خیلی دور ـ به بند کشیده می شدند کتاب می خریدم ؛ برای فعالان اجتماعی که عاقبتشان را این گونه بر پیشانی تاریخ زنان رقم می زنند. برای زنان دردمند و عصیان زده، برای قربانیان لایحه های ضدخانواده ، برای زنان خود نسوخته تا که سوزانده شوند در چنگال قوانین ناعادلانه، برای خودم، برای تو، برای تمامی ساکنان زندان زنان .... (19 آذر 1386)؛ گویا در همان دو سال پیش، منصوره می دانست که بین او و زنان زندانی که برایشان کتاب می خرد واقعا فاصله ای نیست چرا که امروز این فاصله چقدر قدر نزدیک شده، به کوتاهی چند قدم، آری فقط چند متر شاید به طول یک راهرو، از سلول های بند 209 اوین (که او و دوستانش در آنجا اسیرند) تا بند عمومی زنان .
عشق او به کتاب و آموختن و آموزش، او را به سمت نوشتن در حوزه «نقد کتاب» سوق داد تا جایی که اکثر کتاب هایی که در حوزه زنان به نگارش درآمده به همت او به خوانندگان علاقمند معرفی شد و از همین رو بود که منصوره شجاعی، یکی از نویسندگان پروپا قرص صفحه «نقد کتاب زنان» در مجله زنان، و نیز در نشریه «جهان کتاب» شد و در این نشریات هر کتابی در مورد زنان و یا به قلم زنان به نگارش در می آمد مورد بررسی و نقد و در نهایت به خوانندگان معرفی می کرد.
یافتن تریبون برای طرح مسائل زنان
منصوره شجاعی در مقاله «گریستن در محضر مردم» در روز جهانی زن (هشتم مارس 1385) هنگام سخنرانی اش در مراسم اهدای تندیس «صدیقه دولت آبادی» به کتاب برگزیده مربوط به مسایل زنان، گفت: «تریبون همیشه به معنای موقعیت است. موقعیتی که برای رسانیدن پیام به مخاطبان بالقوه و بالفعل جریانی است که صاحبان تریبون برای پیشبرد آن تلاش کرده وفعال بوده اند. تریبون همیشه به معنای ارتباط مستقیم با مردم است. مردمی که از راههای دور و نزدیک برای شنیدن پیام ودیدگاه جریانی که تریبون را در اختیار دارد ، آمده اند.» (سایت زنستان، اسفند 1385) و از همین رو بود که منصوره برای هر کدام از فعالان جنبش زنان که به زندان اسیر می شدن، تریبونی می یافت برای اعتراض به زندانی شدن آنها، و هر جا تریبونی پیدا می کرد از نقد قوانین تبعیض آمیز و تاثیر مخرب آن بر زندگی زنان میهن اش سخن می گفت. حتا هنگامی که لایحه حمایت از خانواده در مجلس طرح شد و ائتلاف بزرگی علیه آن از سوی فعالان جنبش زنان پدید آمد، همو بود که در صف اول به همراه تعداد دیگری از فعالان جنبش زنان به مجلس رفت و اعتراض کرد و مجلس را نیز به تریبونی برای رساندن صدای حق خواهی زنان تبدیل ساخت.
منصوره حتا نفس و انگیزه ی برگزاری تجمع های مسالمت آمیز را، ایجاد رسانه و تریبونی برای بیان خواسته های زنان می دانست، به طوری که معتقد بود: «هزینه ای که زنان در تجمع های خیابانی سال های اخیر متحمل شده اند همان رنجی است که به گفته گاندی داوطلبانه بر خود هموارکرده اند تا نیروی بالقوه آنان را برای ادامه راه، بالفعل سازد و لجاجت حریف را نیز محک زند. شاید هرگز به زنی برنخوریم که خود در این تجمع ها شرکت داشته و ازپرداخت هزینه آن ناله سرداده باشد. بلکه همچنان بر موثر بودن این رسانه قدیمی و دیر آشنای جوامع بشری، پا می فشارد. هرچند که با تحلیل هوشمندانه از شرایط موجود، عرصه عمومی را به شیوه ای دیگر و با جمع آوری امضا و حضور «چهره به چهره» در شهر از آن خود ساخته است.»
از «زیبا» تا زن تنهای «باغ سنگی»: کشف زنان بی صدا
همواره جستجوی مکان ها و مناطق محروم، انعکاس دردهای پنهان، و کشف رازهای ظاهرا پیش پا افتاده اما تاثیرگذار بر زندگی زنان ایران زمین یکی از دغدغه های شورانگیز منصوره شجاعی بوده است. او در همین ارتباط، قلم و نثر جذاب اش را به کار گرفت و در یکی از مقالات ماندگارش نوشت:«رمز و راز سواحل و بنادر جنوبی ایران ازجنس رمز و راز سرزمین پریان افسانه ای نیست . لطافت و مهرباني و معصوميت از آن نمي بارد اما جاذبه اي غريب و جادويي ، جهاني ديگر را پيش رو مي گشايد .جهاني در همسايگي آهنگين قبایل آفریقاو افسانه هاي هاي شگفت بوميان و حكايت غريب بادهای مرض دارصحرا هاي دور ودرياهاي سياه . جهاني مملو از بدايع و ثروت هاي سرشار،‌ همچون ناظري بر فقربي رحم ساحل نشینان دریازده .... اين رمز وراز حتی به گفتن باز نمی شود.»
اما عشق به این سفرهای فرهنگی و گاه پُرمخاطره هرگز برای «تفریح» نبود بلکه نتایج آن، عملا ثابت کرد که برای دست یافتن و معرفی زنانی بود که صدایی نداشتند. برای نمونه وقتی بارها و بارها کنارگوشه های بندرعباس را گشت بالاخره «زیبا» را یافت و در معرفی او چنین نوشت: «حضور دور و از ياد نارفته زني زنگباري و ‌زيبا ‌نام، با فلوتي كوچك و آهنين كه به همراه زناني از تيره خويش به شادسازي و شادخواري به مجالس عروسي دعوت مي شد و سازهاي مردانه مي نواخت و زنانه مي خواند هم از اين دست واقعيت هاي افسانه اي آن دياراست. "زيبا شيرواني " سردسته و خواننده گروهي كوچك بود و فلوت و "دهل گپ" هم ميزد كه سازي مردانه بود.»
منصوره حتا وقتی به شهر کرمان سفر کرد نیز، صدای «زن باغ سنگی» شد: «در استان کرمان راه سیرجان را که پیش می گیری ، میانه های راه، در روستایی به نام "بلورد "Balvard، زنی از اهالی این روستا سالهاست چشم به راه مسافرانی است که برای دیدن باغ سنگی "درویش خان اسفندیارپور" از راه برسند و به حکایت شگفت او از این باغ خشک و عبوس و خاطره پریشان احوالی درویش خان پس از اصلاحات ارضی گوش دهند. زنی که یکه و تنها درحفظ این میراث بکر و نقل خاطره آن سالها تلاش کرده است.»
منصوره در سفری دیگر، صدای زنان بزفروش میناب می شود و می نویسد: «زنانی خاموش و صورت پوشیده در برقع های رنگین اما با دست هایی توانا و قدم هایی آهنگین و پرمنت بر زمینی سخت که قدم این زنان بر سرش فخر اوست. زنان روستایی و گاه حاشیه نشینی که ارزش مادی کار آنها در سراسر این زمین سخت، نانوشته مانده اما خانه و کاشانه در انتظار حضور پُرنعمت آنان است ، بدان گاهی که بازگردند و دستان جادویی خویش بر سفره خالی خانواده برکشند و شوهر و بچه و حتی هووی خویش را از این خوان مهر، سیر و پر گردانند.»
آمیختن هنر و ادبیات با جنبش زنان
منصوره شجاعی در خلال سالهای آغازین فعالیت اش، با دوراندیشی و تخیلی زنانه، حرکت اجتماعی زنان را با ادبیات و نقد ادبی در هم آمیخت چرا که اعتقاد داشت که هر حرکت اجتماعی بدون خلق ادبیات خاص آن، به سختی می تواند ریشه بگیرد و ماندگار و تناور شود. معتقد بود که هیچ حرکت حق طلبانه ای بدون یاری گرفتن از ادبیات نمی تواند در تاریخ مستند جهان، جای بگیرد: «...تجربه مادران و مادربزرگ های ما از دوران مشروطه تا کنون به لحاظ تسلط تاریخ مذکر، به سختی و بسیار ناقص به ما رسیده و حقیقتاَ به سختی از دل تاریخ شفاهی زنان و یا زحمات یکی دو مورخ متاخر به ما منتقل شده و درس هایی به ما آموخته.. تاریخ مشروطه کسروی یکی از معتبر ترین نسخه های تاریخ است انصافا بروید و نگاه کنید ببینید چقدر در مورد زنان نوشته و یا این کتاب ها و منابع تاریخی زنان که اخیرا تدوین شده جقدر از این کتاب به عنوان یک منبع معتبر توانسته استفاده کند ؟ خب حالا امکانی فراهم شده که زنان باقلم خود تاریخ خودرا مکتوب کنند و نوشتار زنانه در تاریخ نگاری باب شود آیا این مبارک نیست ؟» (30 مهر 1386)
از همین رو بود که به همت منصوره، نمايشگاه نقاشي «همة مادران من» با محور اصلي حق حضانت مادران، یعنی يكي از موارد آشکار تبعيض‌آميز عليه زنان، همزمان با سالگرد کمپين يک ميليون امضا، در چهارم بهمن 1386 برگزار شد. «مجله زنان» در مورد این نمایشگاه نوشت: اين نمايشگاه که ده روز به طول انجاميد، در سه روز نخست خود، شاهد برگزاري کارگاه براي مخاطبان نمايشگاه بود. ازجمله موضوعات اين کارگاه، عبارت بود از «حضانت فرزندان را به مادران بسپاريد»، «من مساوي نصف»، «سلطان غم، مادر»، «ناموس»، «مادر بهتر است يا عمو؟» و "اول بگو «شام» چي داريم؟" منصوره شجاعي، مسئول بخش هنري کمپين، که پيگير برگزاري اين نمايشگاه بوده است، دربارة انتخاب موضوع حضانت براي اين نمايشگاه مي‌گويد: «وقتي قوانين تبعيض‌آميز را بررسي كرديم، به نظرمان آمد تبعيض‌آميز بودن قانون حضانت، به‌رغم اصلاحاتي که در آن صورت گرفته، دربرگيرندگي بيشتري دارد و براي همة زنان و مادران و حتي کودکان ملموس است.»
و از پرتو همین نگاه متعهد و هنردوستانه اش بود که حتا هنگامی که در نقد لایحه حمایت از خانواده با تمام وجودش فعالیت می کرد اما زادروز «قمرالملوک وزیری» را فراموش نکرد. به طوری که در سخنرانی خود که در نقد لایحه خانواده ایراد کرد، چنین اظهار داشت: «لابد حسن تصادفی است که امروز 14 مرداد سالگرد انقلاب مشروطیت و نیز سالگرد خاموشی قمرالملوک وزیری، زبان آوازین اعتراض به جامعه مردسالار بابرگزاری این نشست در اعتراض به لایحه ضدخانواده مصادف شده است..»
سال بعد (امسال ـ 1388) نیز منصوره در بحبوحه جنبش سبز باز هم هنر و هنرمندان زن را فراموش نکرد و بار دیگر در سالگرد قمرالملوک وزیری نوشت: «در پنجاهمين سالگرد خاموشي قمر ،‌ تجسم دوباره این هر دو رویداد را به عین مي بينيم . در کوچه و خیابان های شهر و ديارمان و حتي فراسوتر، در هر کجا و بر هر خاکی که مردمان و مسافران عشق توشه امان در سال هاي هجرت ، رحل اقامت گزیده اند . زنان و آزادی ، زنان و مردان با خواست آزادي و پذیرش و احترام به دیگری ، هر که باشد و به هر شکل که برون درآید ، و به پیشقراولی زنانی که سینه پرمهر خویش، میزبان تیرهای خشونت کردند و ’مهر - مهر جاودان اشان را براین غوغا زدند....»
قبل از زندانی شدن منصوره شجاعی، قرارمان این بود که امسال به مناسبت تولد فروغ فرخزاد کاری جدی تر، در مورد اشعارش صورت بدهیم، کاری که منصوره از همان سال 1376 در ویژه نامه زنان مجله «فرهنگ و توسعه» آغاز کرد و در مقاله ای با عنوان «فروغ، شاعر انسانی طبیعی» نوشت: «فروغ به یگانگی با طبیعت رسید و در پایان راه چنان با طبیعی آمیخت که چاره ای ندید مگر آن که در رثای طبیعت چنین بسراید: به جست و جوی تو ؟ به درگاه کوه می گریم / در آستانه دریا و علف...» اما منصوره را پیش از آن که به «درگاه کوه» برای فروغ بگرید، روانه اوین کردند.
اکنون تن بیمار و خسته اما گرم و حرکت آفرین منصوره را در سلول های زندان اوین حبس کرده اند با این حال انرژی مثبت وجودش به دوستانش در بیرون از زندان، قوّت می بخشد. جای خالی فعالیت هایش امروز سروده ی فروغ را به یادم می آورد که: «تنها صداست که می ماند» و منصوره نه تنها «صدای زیبا» و مهربانش، که همه تلاش ها، آثار و کتابهای منتشر شده اش، فعالیت های صلح جویانه و پایداری اش در مقابل ناملایمات همچنان پشتوانه حرکت و دلگرمی ما است. و مطمئنم که حضور او به همراه ده ها تن از زنان برابری خواه و مدافع تغییر در زندان و اسارت نیز زایا و برای همبندان شان، پُر برکت است.



-->

lundi 11 janvier 2010

پیامدهای سلطه‌ اقتصادی و سیاسی سپاه
ناصر لرستانی
نقش و حضور پر رنگ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در حوزه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های سیاسی و اقتصادی چند سالی است که مورد توجه تحلیل‌گران و کارشناسان سیاسی و اقتصادی قرار گرفته است. این توجه، بخصوص بعد از انتخابات سال 84 و به واسطه‌ی انتقادات جدی آقای کروبی از این نهاد، به عنوان یکی از دست‌اندرکاران تقلب انتخاباتی، بیشتر شد. اگر چه پیش از آن نیز در برخی نشریات و تحلیل‌ها توجه به نقش و اهمیت این نهاد نظامی – امنیتی در حوزه‌ی سیاسی و اقتصادی و پیامد‌ها و بازتاب‌های آن بیان می‌شد، اما تا آن وقت در سطحی وسیع مطبوعاتی و گسترده نشده بود.اکنون نیز بار دیگر این نهاد نظامی و فعالیت‌های سیاسی و اقتصادی آن با توجه به حضورش در خرید سهام مخابرات و کم و کیف و چگونگی این خرید، مورد توجه قرار گرفته ، نگاه‌ها را به خود جلب کرده است.فعالیت‌های اقتصادی این نیروی نظامی، خصوصا عملکرد اخیر آن در خرید سهام مخابرات از منظرهای متعدد و متفاوت در چند روز اخیر مورد بازشناسی و بررسی قرار گرفته است. لذا بنده فراتر از این مورد خاص، و اهداف اصلی گسترش فعالیت و سلطه‌ی اقتصادی و سیاسی سپاه را بررسی کرده و سعی می‌کنم تا نوری هر چند کم به پیامدهای این سلطه افکنده باشم.مروری مختصر بر تاریخچه‌ی فعالیت اقتصادی سپاهسپاه پاسداران انقلاب اسلامی، پس از پیروز ی انقلاب 57 به پیشنهاد اعضای دولت موقت و به فرمان آیت‌الله خمینی به منظور جلوگیری از کودتای احتمالی ارتش شاهنشاهی و نیز حفظ نظام جمهوری اسلامی از تحرکات احتمالی نیروهای مسلح مخالف جمهوری اسلامی، ایجاد شد. این نیروی نظامی – امنیتی اگر چه نخست جهت کنترل و دفع کودتای احتمالی ارتش به موازات آن ایجاد شد، اما با شروع جنگ ایران و عراق، با حضور در جبهه‌های جنگ و انجام عملیاتی چند و نیز در دست گرفتن و کنترل نهادهای وابسته به ارتش رژیم شاه چون سازمان صنایع نظامی که مشتمل بود بر صنایع الکترونیک و صنایع پیشرفته‌ی ایران و همچنین توجه ویژه سران نظام، این نهاد به اصلی‌ترین نیروی نظامی – امنیتی جمهوری اسلامی تبدیل شد.سپاه در طول جنگ هشت ساله‌ی ایران و عراق بنابر نیاز جبهه‌های جنگ به اسلحه، آغازگر فعالیت تولیدی خود در زمینه‌ی سلاح شد. این نیروی نظامی بعلاوه با توجه به نیازهای جبهه، فعالیت عمرانی خود را نیز در ایجاد ساختمان‌ها، پناهگاه‌ها و سنگرها و راه‌ها و پل‌ها و غیره آغاز کرد. آغازی که منجر به کسب تجاربی در زمینه‌ی صنعتی و تولیدی ، ساخت و ساز و عمران برای این نیرو شد. با اتمام جنگ هشت ساله و پذیرفتن قطعنامه‌ی 598، با رئیس‌جمهور شدن آقای هاشمی رفسنجانی و شروع دوران سازندگی، سپاه پاسداران فعالیت عمرانی خود را به منظور بازسازی مناطق جنگی و حرکت در مسیر سازندگی بیرون از شرایط جنگی و در زمان صلح آغاز کرد. این فعالیت‌ها مستند شدند به اصل 147 قانون اساسی جمهوری اسلامی مبنی بر اینکه "دولت باید در زمان صلح از افراد و تجهیزات فنی ارتش در کارهای امدادی، آموزشی، تولیدی، و جهاد سازندگی، با رعایت کامل موازین عدل اسلامی استفاده کند در حدی که به آمادگی رزمی ارتش آسیبی وارد نیاید." این شروع و حضور در عرصه‌ی سازندگی با تاسیس شرکت ساختمانی "قرب" کلید خورد. شرکتی که رئیس هیئت مدیره‌ی آن فرمانده سپاه پاسداران است و در زمینه‌های متعددی از جمله راه و ساختمان، سد سازی، سیستم های آبیاری، شاهراه ها، تونل و سازه های بسیار مقاوم، شمع بندی تیرآهنهای مشبک سه بُعدی، ساختمان دکل های روی آب دریا، و لوله کشی برای آب ، گاز و نفت و غیره فعالیت می‌کند.بعد از قرب، سپاه اقدام به تاسیس و راه‌اندازی "قرارگاه خاتم‌الانبیاء" کرد. قرارگاهی که هدف از تاسیس آن به نقل از حجت‌الاسلام سعیدی نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران، " بهره برداری از ماشین آلات و امکاناتی بود که در جریان جنگ مورد استفاده نظامی داشت، اما پس از جنگ می‌توانست در بازسازی خرابی‌های آن مورد بهره برداری قرار گیرد."(1)رحیم صفوی فرمانده پیشین سپاه راجع به این قرارگاه گفته بود که " بیش از ۱۵۰۰ پروژه بزرگ را در هفده سال گذشته به پایان رسانده و در دو سال اخیر که در صنایع نفت و گاز حضور یافته قصد دارد جای شرکت های بزرگ آمریکائی و اروپائی را پر کند که به دستور دولت های خود از این بخش سودآور و مهم از بازار ایران دور شده‌اند." همچنین عبدالرضا عابدزاده، جانشین قرارگاه خاتم‌الانبیاء، اظهار داشته بود " قرارگاه تا تیرماه سال ۱۳۸۵ یک هزار و ۲۲۰ پروژه صنعتی و معدنی را اجرا کرد و ۲۴۷ پروژه دیگر را در دست اجرا دارد."(2)به هر حال به جزء قرب و خاتم‌الانبیاء از شرکت‌ها و موسسات دیگری نیز چون "کوثران" که به سپاه پاسداران وابسته‌اند و فعالیت اقتصادی می‌کنند نام برده‌اند. اما آنچه از نام و عنوان و تعداد شرکت‌ها و موسسات وابسته به سپاه مهم‌تر است، گستره‌ و ابعاد فعالیت این نهاد نظامی است. گستره‌ای که از ساخت و ساز تا مخابرات و ارتباطات را در بر می‌گیرد و هر روز به ابعاد و عمق آن افزوده می‌شود و بخشی از آن به این قرار است: 1 - اجرای طرح توسعه شبکه آبیاری امیدیه خوزستان،2 – ساخت مخازن ذخیره‌ی نفت در جزیره‌ی خارک، 3 – اداره اسکله‌ها و بنادر کشور، 4 – اداره برخی فرودگاه‌های کشور،5 – خط لوله‌ی هفتم گاز عسلویه،6 – تکمیل متروی تهران، 7 – توسعه فازهای 15 و 16 میدان پارس جنوبی،8 – اپوراتوری تلفن همراه، 9 - سد مخزنی کرخه، 10 - آزادراه تهران- ساوه، 11 - ، تونل‌های آبی نیروگاه سد مخزنی کارون و ....(3) با همه‌ی این موارد اما، فعالیت‌های اقتصادی سپاه در دولت نهم هر روز بیشتر و بیشتر شد و آنچنان که پیداست همچنان در حال رشد و توسعه است. محمود احمدی‌نژاد ، زمانی که شهردار تهران بود چند قرارداد با سپاه بست و علت چنین تصمیمی را بدون برگزاری تشریفات مناقصه چنین بیان داشت: " پیمانکاران دولتی به دلیل داشتن تجربه در کار و ارائه قیمت پایین، مورد قبول شهرداری هستند. چنان که یک شرکت وابسته به بنیاد مستضعفان و همچنین قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء وابسته به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پذیرفته اند با پایین ترین قیمت در خدمت مردم باشند."(4)وی در پی همکاری و همراهی با نیروی نظامی سپاه در سال 1384 به عنوان کاندیدای مستقل! از جانب این نهاد جهت شرکت در انتخابات ریاست‌جمهوری برگزیده شد و پیرو فعالیت‌های سازمان یافته این نیروی نظامی – امنیتی و بسیج، نامش در دوره اول انتخابات به عنوان یکی از دو نفر صعود کرده از صندوق‌ها بیرون آمد. اگرچه برخی رقبای وی چون کروبی، معین و هاشمی رفسنجانی این فعالیت سازمان یافته‌ی سپاه را تخلف نامیدند و پیروزی احمدی‌نژاد در انتخابات سال 84 را یک تقلب خواندند، اما اعتراض آنها با توجه به تحریم جدی اکثریت مردم، به جایی نرسید.پیوند و وحدت محمود احمدی‌نژاد با نهاد نظامی سپاه و ارتباط این نهاد با پیروزی وی در انتخابات در همان سال آشکار شد. انتخاب تعداد زیادی از فرمانده‌هان سپاه در مقام وزیر و معاون و استاندار و فرماندار توسط احمدی‌نژاد این گمانه را که احمدی‌نژاد کاندیدای سپاه بوده تقویت کرد. به یاد آوریم که تنها در میان وزرای وی 6 تن سپاهی بودند. حال مجموع معاونان و استانداران و مسوولین دیگری که از میان سپاه و بسیج برگزیده شدند، خود حدیثی مفصل است. بعلاوه آنکه احمدی‌نژاد روندی که در زمان شهرداری آغاز کرده بود را در دولت نهم در ابعاد وسیع‌تری پی گرفت و قرارداد‌های بزرگ و سنگین بسیاری را بدون مناقصه و مزایده به سپاه واگذار کرد که از جمله‌ی آنها می‌توان به خط لوله هفتم گاز عسلویه با دو میلیارد و پانصد میلیون دلار ، قرارداد توسعه مترو با دو میلیارد و چهارصد میلیون دلار، طرح توسعه فازهای 15 و 16 میدان پارس جنوبی با حجمی معادل دو میلیارد و پانصد میلیون دلار اشاره کرد. این روند به شکلی ادامه یافت که سپاه پاسداران همچنان که در بخش سد و راهسازی و عمران فعالیتی وسیع داشت در بخش نفت و گاز هم فعال شد و بیشترین فعالیت خود را در این بخش متمرکز کرد. علاوه بر آن، سپاه پاسداران با تصاحب مالکیت چند بنگاه و موسسه بازرگانی خصوصی، دامنه نفوذ خود را در بخش نفت و گاز نیز گسترش داده است. مجتمع قرب ، مالکیت شرکت اورینتال کیش اویل را، که در مناطق نفتی و گازی خلیج فارس حفاری می کرد، تصاحب کرد. این واگذاری شامل تمام پروژه ها، فعالیت ها، وسائل و تجهیزات آن بود که ارزش آن افزون بر 90 میلیون دلار می شد. البته، این انتقالِ مالکیت به سپاه پس از آن صورت گرفت که بانک صادرات ایران، در همکاری با بانک کردیت سوئیس، تأمین بودجه‌ی آن را معلق کرده بود.برخی نگرانی‌ها از فعالیت اقتصادی سپاهفعالیت اقتصادی سپاه و گسترش و نفوذ آن در بخش‌های مختلف اقتصادی نگرانی‌ها و انتقادهایی را از جانب برخی کارشناسان و فعالین اقتصادی برانگیخت. با توجه به آنکه ، پیش از این و در جاهای دیگر این نگرانی‌ها و نقدها بیان شده‌اند، تنها به اشاره‌ی برخی از آنها اکتفا می‌کنم.الف: ممانعت از خصوصی سازییکی از انتقادهای جدی به حضور سپاه در حوزه‌ی فعالیت‌های اقتصادی مانع‌تراشی بر سر راه سرمایه‌گذاری بخش خصوصی،خصوصا سرمایه‌گذاری خارجی است. سپاه به واسطه‌ی توان وقدرت نظامی‌ و سیاسی‌ای که برخوردار است از حضور رقبای جدی داخلی و خارجی برای سرمایه‌گذاری در بخش صنعت و خدمات جلوگیری می‌کند. اگر از مواردی که محمود احمدی‌نژاد در زمان شهرداری و ریاست‌جمهوریش بدون انجام هیچ‌گونه مناقصه و مزایده‌ای به سپاه واگذار کرده است و برای نمونه می‌توان به فازهای 15 و 16 پارس جنوبی اشاره کرد درگذریم، خود سپاه نیز از حضور رقبای جدی در حوزه‌ی فعالیت‌های اقتصادی به زور اسلحه و سرباز جلوگیری کرده و می کند. عملکرد سپاه نسبت به شرکت "تاو" در فرودگاه امام و شرکت " ترک سل" در اپراتوری تلفن همراه از این دست زورگویی‌هاست.شرکت تلفنِ همراه "ترک سل" ، بزرگترین شرکت تلفن همراه در ترکیه که سهام آن در بورس نیویورک نیز معامله می شود، مناقصه‌ی نصب دومین شبکه‌ی تلفن همراه در ایران را برنده شده بود. سپاه نارضایتی خود را از واگذاری این قرارداد به یک شرکت خارجی ابراز کرد. شورای نگهبان نیز پیرو اعتراض سپاه به این واگذاری، به اینکه ایرانیان فقط 30 درصد سهام شرکت جدید را دارند اعتراض کرد. اما، با اینکه بانک ملی ایران 51 درصد سهام شرکت را خریداری کرد و سهم ایرانیان 51 درصد شد، باز هم سپاه پاسداران رضایت نداد و پی در پی برای سرمایه گذاران ترک موانع عملی و قانونی تراشید تا سرانجام آنان از بازار ایران خارج شدند. سپاه، موضوع امنیت ملی را اساس مخالفت خود با شرکت ترک سل قرارداده بود و عقیده داشت که چگونه دولت اسلامی می تواند اجازه دهد که خارجی ها شرکت تلفن ایرانی را کنترل کنند؟ داستان فرودگاه امام و افتتاح آن هم که شهره‌ی خاص و عام است.وزارت راه و ترابری دولت خاتمی، مدیریت روزانه‌ی این فرودگاه را به دو مقاطعه کار اتریشی و ترک واگذار کرده بود. پس از آنکه آقای خرم - وزیر راه - این فرودگاه را افتتاح کرد، اولین هواپیمایی که در این فرودگاه نشست هواپیمایی اماراتی بود. هواپیمای دوم اما هرگز نتوانست بنشیند و فرود خود را لغو کرد. چرا که تانک های سپاه باند فرودگاه را اشغال کرده و نیروهای آن به برج مراقبت حمله کرده و خواستار آن شدند که کنترل و اداره‌ی فرودگاه در دست نیروهای سپاه باشد و نه شرکت های خارجی. چند ساعت بعد، فرماندهی مشترک نیروهای نظامی اعلامیه ای صادر کرد و توضیح داد که اشغال و بسته شدن فرودگاه به دلایل امنیتی و به خاطر حضور شرکت های خارجی در اداره کردن امور فرودگاه بین‌المللی امام خمینی بوده است. اعلامیه‌ای که پس از قرار گرفتن در عمل انجام شده و به منظور حفظ آبرو صادر شده بود.ب: عدم پرداخت مالیات به دولتشرکت‌های تابعه‌ی سپاه علیرغم فعالیت‌های عظیم اقتصادی‌ای که دارند از پرداخت مالیات معافند، چه بسا اگر معاف هم نبودند به واسطه‌ی قدرتی که برخورداند از پرداخت آن سر باز می‌زدند یا همچنان که محمود احمدی‌نژاد بدون هیچ مناقصه‌ای قراردادهای میلیاردی به آنها واگذار می‌کند آنها را از پرداخت مالیات معاف می‌کرد. این امر درآمدی که دولت در جنب فعالیت‌های اقتصادی و حرکت در مسیر توسعه می‌توانست از خود کند و از آن در جهت رشد اقتصادی بهره برد را از بین برده است. اگر به جای سپاه پاسداران شرکت‌های خصوصی داخلی و خارجی دیگر مجری انجام پروژه‌های سپاه می‌شدند چه سودی به دولت می‌رسید، موضوعی است که نیاز به تحلیل حسابداری و حسابرسی جدی دارد که از توان نگارنده خارج است. اما با توجه به حجم بالای این قراردادها، بی گمان سود بسیاری را برای دولت جمهوری اسلامی در پی می‌داشت.پ: عدم حسن انجام کارسپاه به واسطه‌ی نقش و نفوذی که دارد هیچگونه تعهدی در قبال دولت به منظور حسن انجام کار نمی‌دهد و مواردی هم که پیش آمده و سپاه کار را درست انجام نداده است بدون رسید‌گی رها شده‌اند. برای مثال وقتی که سازمان مدیریت و برنامه ریزی کشور از شیوه‌ی اجرای مناقصه و واگذاری قرارداد به مجتمع قرب شکایت کرده بود، و همچنین از کیفیت بد ساختن فاضلاب شهر کرمانشاه، و پروژه‌ی سد سبلان در مرز آذربایجان انتقاد کرده بود‍، در پاسخ به این انتقاد، و بجای آنکه مجتمع قرب مسوول شناخته شود، به دستور احمدی‌نژاد، سازمان مدیریت و برنامه ریزی کشور به اداره ای وابسته به ریاست جمهوری تبدیل شد و استقلال خود را برای حسابرسی و سنجش کار از دست داد. در چنین شرایطی چه نهاد و سازمانی می‌بایست وظیفه‌ی حسابرسی و سنجش کار سپاه را به عهده گیرد و در واقع، سپاه در این آشفته بازاری که احمدی‌نژاد و دوستانش ساخته‌اند به چه کسانی و در کجا پاسخ‌گوست؟حتا اگر سپاه را طبق قوانینی موظف به پاسخ‌گویی به مجلس شورای اسلامی کنند، وقتی که بیش از 70 نماینده مجلس از سران و فرمانده‌هان سپاه هستند و دیگرانی که سپاهی نیستند، خود را موظف به انجام فرامین سپاه و بسیج می‌دانند، چه حسابرسی و سنجشی می‌تواند در کار باشد. این در حالی است که شرکت‌های خارجی طرف قرارداد به منظور حسن انجام تعهدات خود موظفند که ضمانت‌های معتبر و متناسب با حجم قرارداد ارائه کنند. حال آنکه سپاه هیچ ضمانت‌نامه‌ی معتبری نمی‌تواند ارائه کند. با این وجود می‌بینیم که پروژه‌ها و قراردادهایی با این حجم عظیم به آن واگذار می‌شود و در صورت عدم انجام تعهدات این پول نفت ملت بدبخت ایران است که به هدر می‌رود. همان پولی که آقای احمدی‌نژاد وعده داده بود بر سر سفره‌های ایرانیان بیاورد. رکود کار در فازهای 15 و 16 پارس جنوبی که این روزها یکی از اخبار مهم خبرگزاری‌ها شده و مصیبت بیکاری شش هزار نفر را اعلام کرده است نمونه‌ای کوچک از فاجعه‌ی عدم تعهدی است که هیچ کس خود را مسوول آن نمی‌داند.ت: افزایش واردات و نابودی تولید داخلیسلطه‌ی اقتصادی سپاه و گسترش روزافزون آن با توجه به توان و نیروی نظامی و امنیتی و همچنین کنترل این نهاد بر مبادی ورودی کشور مثل اسلکه‌ها و بنادر وفرودگاه‌ها و سود هنگفتی که از مجموعه واردات عایدش می‌شود، آن را ترغیب به واردات بیشتر و بیشتر و وابسته کردن روزافزون کشور به کالاهای خارجی می‌کند. این عملکرد در حالی صورت می‌گیرد که این نهاد نظامی بدون رعایت قوانین گمرکی کشور و به صورت قاچاق به امر واردات مبادرت ورزیده است. این بار نیز این مهدی کروبی بود که اعلام کرد سپاه پاسداران شصت اسلکه غیر مجاز در جنوب کشور احداث کرده و به صورت قاچاق و بدون پرداخت هیچ‌گونه عوارض گمرکی مبادرات به ورود کالاهای غربی مجاز و غیر مجاز می‌کند. در اینجا نیز سودی که از دریافت گمرکات می‌تواند به دولت پرداخت شود و صرف هزینه‌های ضروری گردد به جیب سران و فرمانده‌هان می‌رود حال چگونه می‌توان از این افراد انتظار داشت که از این سود و قدرت مالی و نظامی دست بردارند و تن به خواست ملت دهند. اذعان به این واقعیت است که آقای قنبری نماینده‌ی مجلس ششم را وا می‌دارد فریاد برآرد " یک سوم واردات کشور از طریق بازارهای غیرقانونی، اقتصاد زیرزمینی و اسکله‌های غیرمجاز صورت می‌گیرد." (5)یک سوم وارداتی که بدون پرداخت هیچ گمرکاتی به بازارهای داخلی می‌آیند و همه سود است برای آنها که امروز دم از انقلاب و اسلام می‌زنند و جامه می‌درند که اصلاح‌طلبان دشمن‌اند. به راستی کدام یک دشمن ملک و ملت‌اند.آنها که به نام مردم و با پول و سرمایه‌ی مردم علیه مردم اسلحه می‌کشند یا آنها که برای مردم، امروز در زندان‌ها و بازداشتگاه‌ها در انفرادی و شکنجه‌اند. وزیر اطلاعات دولت خاتمی، آقای یونسی راجع به وضعیت فرودگاه پیام که در کرج است و تحت کنترل سپاه پاسداران گفته بود " فقط در سال ۱۳۸۳ پانزده میلیارد تومان کالای قاچاق در فرودگاه پیام کشف شد. بسیاری از کالاها، در این فرودگاه بدون حضور ماموران گمرک و یا با ارزش‌گذاری بسیار پائين ترخیص شده‌اند."(6) ماجرایی که پس از افشای آن توسط وزیر اطلاعات دولت اصلاحات، به محکوم شدن تنها یک نفر دست فروش بینوا به عنوان مغز متفکر این جریان ختم شد. روایاتی از این دست که در اسلکه‌ها و فرودگاه‌های تحت کنترل سپاه اتفاق می‌افتد و از آنها بی‌خبریم بسیار است. آقای محمد علی مشفق در همین رابطه بیان داشته است " علنا اعلام شده، که در فرودگاه بین المللی مهرآباد تهران بیش از بیست و پنج راهرو ورودی و خروجی خارج از کنترل اداره گمرک هستند، و هیچ اقدامی صورت نگرفته تا دولت کنترل خود را اعمال کند."(7) با توجه به چنین سود هنگفتی که از واردات کالا به صورت قاچاق و بدون پرداخت گمرکات عاید می‌شود عاملان این واردات به هیچ وجه حاضر نیستند و نمی‌گذارند که سودی اینچنینی را از دست بدهند. لذا با توجه به اقتداری که دارند و امکانات فراوان، به شدت با صنعتی شدن اقتصاد و روند توسعه مخالفت و در برابر آن مقاومت می‌کنند. اتفاقی که در زمان آقای هاشمی رفسنجانی افتاد و سدها و موانع بسیاری را بر سر راه دولت سازندگی در مسیر رشد اقتصادی در جهت صنعتی شدن ایجاد ‌کردند....ث: نابودی بازار سنتیحجم بالای وارداتی که توسط سپاه از اسلکه‌های نامرئی و فرودگاه‌هایی که بر آنها کنترل دارد، به بازار می‌آید، موجبات ورشکستگی و نابودی بازار سنتی را نیز فراهم می‌کند. وقتی که واردات از روال معمول خود خارج شود و در انحصار قدرتی خاص قرار گیرد، قدرتی که از پرداخت گمرکات نیز معاف است، سایر وارد کنند‌گان توان رقابت با آن را ندارند و از چرخه‌ی رقابت خارج شده و دچار بازنشستگی اجباری می‌شوند. بدین ترتیب بازار سنتی دچار بحران و شکست شده و به مرور از بین می‌رود. بازاری که جدای از نقش و فعالیت اقتصادی‌اش نقش و تاثیری تعیین کننده در حوزه‌ی سیاسی نیز داشته است. نمونه‌ی اخیر این تاثیر را در دوره‌ی دولت نهم و اعتصاب علیه قانون مالیات بر ارزش افزوده شاهد بودیم. بازار اگر چه بعد از پیروزی انقلاب فعالیت سیاسی خود را محدود کرده است اگر به عمق فاجعه‌ای که گریبانش را گرفته است پی نبرد و نسبت بدان موضع جدی نگیرد، در سال‌های آینده حرکت نزولی شتاب‌گیری را که به آن تحمیل کرده‌اند به سرعت طی خواهد کرد و توان اقتصادی و تاثیر سیاسی خود را تمام و کمال از دست خواهد داد.ج: افزایش نیاز به فروش و پول نفتسلطه‌ی اقتصادی سپاه بر اقتصاد، نیاز به فروش و پول نفت را افزایش می‌دهد. در شرایطی که باید تلاش اقتصادی ما بدان سو باشد که از فروش و صدور نفت بی نیاز شویم و هر چه بیشتر تولید داخلی و اقتصاد صنعتی را رشد دهیم، سلطه‌ی اقتصادی سپاه موجب می‌شود که روندی عکس در پیش گیریم و نیاز به فروش و صدور نفت را فزونی بخشیم. به واسطه‌ی عدم منابع مالی مستقل سپاه و همچنین عدم تعهداتی به منظور حسن انجام کار و ...، منابع مالی انجام پروژه‌های سپاه از استارت تا پایان کار در هر سطح و قیمتی فارغ از هر گونه رقابتی به عهده‌ی دولت است. لذا دولت در هر شرایط حتا بحرانی‌ترین شرایط اقتصادی به منظور پیشرفت پروژه‌های واگذار شده به سپاه و جلوگیری از رکود آنها مجبور است که تا می‌تواند به آنها پول تزریق کند و دوام و قوام آنها را در اولویت قرار دهد. این تزریق پول تنها از یک منبع می‌تواند انجام شود و آن هم صندوق ذخیره‌ی ارزی است که حاصل فروش نفت است.دولت به دلایلی چند تمام سعی خود را می‌کند که پروژه‌های واگذار شده به سپاه دچار رکود نشوند. یکی از دلایل عمده‌ی آن انتقاداتی است که به این روند از جانب فعالان اقتصادی بخش خصوصی و کارشناسان شده است. دولت برای اینکه پیش‌بینی این منتقدان به واقعیت مبدل نشود همه‌ی توان خود را برای جلوگیری از رکود این بخش‌ها صرف می‌کند. اما دلیل دیگر بحرانی است که پس از این رکود گریبان دولت را از نظر سیاسی و اجتماعی می گیرد. رکود پروژ‌هایی اینچنین موجبات بیکاری شدیدی را فراهم می‌کند که لشکر بیکارانی که کمترین مفر درآمدی برای امرار معاش خود و خانواده‌شان نداند به خیل مخالفین و معترضین دولت می‌پیوندند و بحران سیاسی‌ای جدی را برای دولت ایجاد می‌کنند. واقعیتی که همین حالا در رابطه با دولت کودتا شاهد آن هستیم و هر روز خبر اعتراض کارگران کارخانجات ورشکسته و نیمه تعطیل را در خبرگزاری‌ها می‌خوانیم. بنابراین وابستگی دولت به فروش نفت برای تامین منابع مالی سپاه برای انجام پروژه‌هایش افزایش می‌یابد. حال اگر این پروژ‌ه‌ها به شرکت‌های خارجی یا داخلی سپرده می‌شد، بنابر تعهدات طرفین دولت به گونه‌ای قرارداد را منعقد می‌کرد که بتواند از خود پروژه‌ی واگذار شده به منظور پرداخت دیون و تعهداتش استفاده کند. برای مثال قرارداد پروژه‌های پارس جنوبی را چنان تنظیم می‌کرد که پرداخت بخشی از دیون و تعهداتش را منوط به بهره برداری از آن کند و تا آن زمان شرکت مقاطعه‌‌کار موظف بود که به تعهدات خود در انجام پروژه عمل کند. حال آنکه هرگز با سپاه چنین قرارداد‌هایی منعقد نشده و نمی‌شود و سپاه از چنین امکان و توانی برای انجام پروژه‌های اینچنینی برخوردار نیست. از این روست که اکنون سردار رستم قاسمی فرمانده قرارگاه خاتم‌الانبیاء به خبرگزاری مهر می‌گوید که "تأمین مالی عملیات در فازهای ۱۵ و ۱۶ میدان مشترک گازی پارس جنوبی در گرو برداشت یک میلیارد دلاری از حساب ذخیره ارزی است." این تنها متوجه‌ی بخش مثلا صنعتی فعالیت سپاه است. حال آنکه فعالیت سپاه در بخش سودآور واردات به شکلی است که نیاز به فروش نفت را روزافزون می‌کند.... بحث در بحران‌ها و نگرانی‌های حاصل از این بحران‌ها در پی سلطه‌ی اقتصادی سپاه ابعادی بسیار وسیع دارد که طرح آن را به مجالی دیگر وامی‌گذارم و به همین مختصر که ذکر شد اکتفا می‌کنم. اما سلطه‌ی سپاه تنها در مولفه‌ی اقتصادی خلاصه نمی‌شود و ابعاد دیگری نیز در بر دارد که در پی این سلطه اهدافی را در نظر دارند که برای کشور و ملت بسیار خطرناک و جدی است.تقویت دولت در سایه و تضعیف قوه‌ی مجریهبسط و گسترش نفوذ و فعالیت اقتصادی سپاه در حالی انجام می‌شود که در ساختار این نهاد نظامی نیز شاهد تغییراتی جدی هستیم. تغییراتی ساختاری که با سلطه‌ و نفوذ اقتصادی این نیروی نظامی هماهنگ است و تماما به منظور بسط و تحکیم و تثبیت قدرت آن در کشور است. ایجاد "مقاومت نیروی زمینی سپاه" که حاصل ادغام نیروی زمینی سپاه پاسداران و نیروی بسیج است، تلاشی است در جهت این سلطه. تحولات ساختاری در سپاه پاسداران پس از انتصاب محمدعلی جعفری به فرماندهی این نهاد نظامی به جای سردار صفوی درحال شکل گیری است.در مرحله اول این تحولات، تعداد زیادی از فرماندهان سپاه برکنار ویا جابجا شدند، بعلاوه سپاه های استانی در کشور ایجاد شده و اکنون فرماندهی نیروهای مقاومت بسیج بصورت کامل در اختیار فرماندهی کل سپاه پاسداران قرار گرفته است.آیت‌الله خامنه‌ای طی حکمی سرتیپ پاسدار محمدرضا نقدی را به عنوان فرمانده بسیج و حسین طائب را به مقام جدید اطلاعات سپاه پاسداران منصوب کرد. در حکم رهبری برای انتصاب سردار نقدی به فرماندهی بسیج آمده است "بنا به پیشنهاد فرمانده کل سپاه و نظر به تعهد و شایستگی و تجارب ارزنده جنابعالی شما را به سمت رئیس سازمان بسیج مستضعفین منصوب می کنم. همت و تلاش را بر ایجاد زمینه های لازم برای حضور قویتر و سازمان یافته تر مردم بویژه جوانان عزیز در صحنه های مورد نیاز انقلاب اسلامی قرار دهید و انتظارات گفته شده را برحرکت علمی و نو از جمله در بسیج اقشار، برآورده سازید." آیت‌الله خامنه‌ای همچنین محمد حسین زاده حجازی جانشین محمدعلی جعفری در فرماندهی سپاه را به سمت معاون آماد و پشتیبانی و تحقیقات صنعتی ستاد کل نیروهای مسلح منصوب کرد. وی سرتیپ پاسدار حسین سلامی را نیز به جای حجازی به عنوان جانشین فرمانده کل سپاه و سرتیپ پاسدار امیرعلی حاجی زاده را به سمت فرماندهی نیروی هوا - فضای سپاه پاسداران منصوب نمود. تغییر و تحولات در نیروی نظامی – امنیتی سپاه در حالی است که با معرفی حسین طائب به عنوان مسوول اطلاعات سپاه پاسداران، خبرگزاری‌ها از تبدیل معاونت اطلاعات سپاه به "سازمان اطلاعات" خبر داده‌اند.همه‌ی این تغییر و تحولات در حالی انجام می‌شود که لشکر‌های مختلف سپاه حذف شده و 29 سپاه استانی برای استان‌های کشور و دو سپاه ویژه برای شهر و استان تهران به منظور مقابله با تهدیدهای درون مرزی و برون مرزی علیه کشور تشکیل شده است. طرحی که به نقل از محمد علی جعفری "کشور را به موزائیک‌های دفاعی تقسیم کرده و به موجب آن هر گاه و در هر کجای کشور اتفاقی و یا تهدیدی صورت گیرد، از همان موزائیک دفاعی برای مقابله با آن استفاده می‌شود." حال آنکه هر خواننده و شنونده‌ای نیک می‌داند حذف لشکرهای مختلف سپاه و تقسیم آنها به 29 سپاه استانی به شدت توان دفاعی این نیرو را در مقابله با تهدید‌های احتمالی خارجی پایین می‌آورد و این ترفندی است تنها به منظور سرکوب اعتراضات داخلی مردم ایران.با ادغام بسیج در سپاه و انتصاب فرماندهان جدید سپاه که اغلب سابقه‌ی امنیتی دارند و بسط و گسترش حفاظت اطلاعات سپاه و همچنین بالا بردن توان اقتصادی سپاه هدف و نیت اصلی این است که دولت در سایه به شکلی کاملا اصولی و مقتدر به موازات قوه‌ی مجریه قرار گیرد. ادغام بسیج در سپاه و ایجاد مقاومت نیروی زمینی سپاه به منظور ایجاد نیرویی به موازات نیروی انتظامی است جهت سرکوب اعتراضات احتمالی در کشور. حفاظت اطلاعات سپاه نیز جایگزینی است برای وزارت اطلاعات و امنیت. در واقع با بسط و گسترش فعالیت اقتصادی سپاه و واگذاری بخش‌های مهم اقتصادی دولت به سپاه، قصد آن کرده‌اند که در حوزه‌ی اقتصادی سپاه را در جای دولت بنشانند و در بعد اقتصادی تاثیر جدی سپاه به عنوان دولت در سایه را علنی کرده و همزمان با علنی کردن نقش و اهمیت این دولت در سایه در بعد اقتصادی به گسترش و نفوذ آن نیز بیافزایند.با در دست گرفتن نهادهای اقتصادی دولت توسط سپاه و همچنین ایجاد و امکان نیروی سرکوب مردم با ادغام نیروی زمینی سپاه و بسیج و نیز بسط و گسترش اطلاعات سپاه تحت نام سازمان اطلاعات، قصد آن کرده‌اند که دولتی نظامی و مقتدر در جنب و موازات قوه‌ی مجریه ایجاد کنند و به مرور یا جمهوریت نظام را محو کنند و یا آنکه از رئیس جمهور و دولت مترسکی برای نمایش در انظار جهانیان بسازند.جای تاسف است که تمام این تغییر و تحولات در شرایطی شکل می‌گیرد و نیروی نظامی سپاه را تبدیل به راس هرم قدرت سیاسی ، اقتصادی و نظامی می‌کند که بیشتر توجه آنها مقابله با اعتراضات داخلی است و عدم توجه به خطرات برون‌مرزی و مسائل امنیتی کلان موجب می‌شود که کشور دچار آسیب‌ها و بحران‌های جدی‌ای شود و پس از چندی در مقابل نیرویی چون سربازان محمود افغان در زمان پایان دادن به سلطنت صفوی بسیار ضربه‌پذیر و شکننده شود. در ابتدا شاید این اعلام خطر منطبق با واقع نباشد و برای برخی باور نکردنی. اما با توجه به فعالیت نیروها و گروهای تجزیه‌طلبی چون پان ترکیست‌ها و برخی کردهای تجزیه طلب و اعراب خوزستان و نیرو‌های فعال ضد شیعی در استان‌های شرقی و همچنین در جریان بودن جنگ و بحران کشورهای همسایه‌ای عراق و افغانستان و قدرت گرفتن طالبان در افغانستان و پاکستان این خطر ملموس‌تر و واقعی‌تر می‌نماید.فعالیت اقتصادی و سلطه‌ی سیاسی سپاه در سرکوب اعتراضات مدنی و بر حق مردم، بعلاوه‌ی آنکه اکنون و در آینده بیش از هر کس و گروه به زیان مردم است ، توان دفاعی و امنیتی سپاه را به شدت کاهش می‌دهد و کشور را آماده‌ی پذیرش بحران‌های امنیتی جدی می‌کند. بمب‌گذاری‌هایی که طی سال‌های اخیر در شهرهایی چون اهواز و سیستان صورت گرفت و ترورهایی که در کردستان انجام گرفته همه مبین این واقعیتند که حوزه‌ی امنیتی به شدت دچار آسیب شده و به زودی شاهد بحران‌های جدی‌ای خواهیم بود. این اتفاق در حالی انجام می‌شود که سپاه با کمرنگ کردن نقش نهادها و سازمان‌هایی چون ارتش و وزارت اطلاعات توان و امکان آنها را پیش از این خود از بین برده یا محدود کرده است و خود نیز با ورود به عرصه‌ی فعالیت‌های سیاسی و اقتصادی از مساله‌ی امنیت فاصله‌ی زیادی گرفته است. همچنین سپاه در مقام یک نیروی نظامی مدافع مرزها و تمامیت ارضی کشور بیش از آنکه متوجه‌ی این مسوولیت خود باشد به درون مرزهای کشورهایی چون لبنان، فلسطین، عراق و کشورهایی از این دست توجه دارد. و قتی اصلی‌ترین نیروی نظامی مدافع کشور تبدیل به نیرویی برای دفاع از میلیشیایی چون حزب‌الله و حماس باشد معلوم و مسلم است که تمرکز و دقت کمتری به دفاع از مرزهای خود خواهد داشت و این نیز علتی است برای جدی دانستن بحران امنیتی و خطر جدی‌ای که کشور را در آن گرفتار خواهند کرد.به هر حال هدف اصلی ایجاد دولتی است نظامی که به واسطه‌ی آن یا جمهوریت را تعطیل کنند و یا آنکه از جمهوریت تنها شکلی بی محتوا بسازند جهت نمایش در افکار عمومی جهانی. و در هر صورت این امر به زیان مردم ایران خواهد بود. چرا که این ملت را بیش از پیش در مسیر عقب‌ماندگی و بدبختی هدایت می‌کند و از لحاظ سیاسی و اقتصادی به پست‌ترین مراحل ممکن در زمان می‌کشاند که نه توانی در تولید صنعت و تکنولوژی داشته باشیم و نه کمترین نشانی از دموکراسی و آزادی و حقوق بشر. و از لحاظ امنیتی و تمامیت ارضی به جایی می‌رسانندمان که در مقابل کوچکترین تهدیدی شکننده شویم و به پایان صفویه گرفتار آییم. به راستی که خطر جدی است و اگر امروز به فکر و اندیشه رفع و دفع آن نباشیم فردا در نزد فرزندانی که این تاریخ را می‌خوانند و ایران را می‌شناسند، جز لعن و نفرین نثار‌مان نخواهد شد.یادداشت ها:(1): روزنامه شرق 29 تیر ماه 85(2): نقل از سایت رادیو صدای آلمان(3): مسعود بهنود, هدف تحریم امریکا قرارگاه خاتم الانبیا(4): نقل از خبرگزاری ها 10 بهمن 82(5): مسعود بهنود , همان(6): خبرگزاری ها پاییز 83(7): مصاحبه با سحام نیوز سایت حزب اعتماد ملی
*دیدگاه های وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست
ارسال نظر
*نظرات حاوی کلمات و عبارات رکیک و غیر اخلاقی منتشر نخواهد شد . **از نوشتن نظر خود به صورت فینگلیش خودداری نمایید. ***از اینجا فینگلیش را به فارسی تبدیل کنید.
نام
ایمیل
محل سکونت
وب سایت
نظر
مشخصات فردی من را به خاطر داشته باش


کامنتها
صفحه آیت الله منتظری

بزرگداشت آیت الله منتظری و مهندس مهدی بازرگان
amontazeri@rahesabz.net
آرشیو
طرح سبز امین غلامی جنبش سبز ایران
آرشیو
کیوسک ایران

مروري بر روزنامه هاي دوشنبه ۲۱ دي ۸۸
آرشیو
طنز سبز
گرفتن مامور نیروی انتظامی و واژگون کردن ماشین نیرو انتظامی - ۲ ویدئو
آرشیو
فیلسوف‌نمایی
آرشیو
اسلام سبز

استبداد دینی و دین گریزی
قال علی بن ابی طالب (ع):احذروا علی دینکم… رجلا آتاه الله سلطانا فزعم أن طاعته طاعةالله و معصیته معصیةالله امام علی (ع) فرمود: مراقب دینداری تان باشید از شرّ کسی که خداوند به او قدرتی بخشیده اما او می پندارد که اطاعت او اطاعت از خدا و نافرمانی او نافرمانی از خداست. از: وسائل الشیعة / ج 18 / باب 10 از صفات قاضی / ص 93 / ح 17
آرشیو
رادیو جرس

از اینجا روی پلیر خود بشنوید Radio@rahesabz.net
آرشیو
شهدای جنبش سبز
مسعود هاشم زاده
مسعود و قلبی که زود ایستاد
آرشیو


اسرای جنبش سبز





سعید نورمحمدی


" />




آزاد شد







آرشیو



-->
خبرنامه سبز در خبرنامه جنبش راه سبز عضو شوید تا اخبار را روزانه در ایمیل خود دریافت کنید.

فید ( RSS ) جنبش راه سبز را از خبرمایه آن دنبال کنید
تمام اخبار (متن کامل)
تمام اخبار (متن خلاصه)
راه سبز: تحلیل
راه سبز: خبر
کمک به ما

دعوت به همکاری شما می‌توانید مطالب خود را از طریق صفحه ارسال به ما و یا sardabir@rahesabz.net برای ما ارسال کنید
اسپانسرها لطفا برای آگهی با ایمیل ads@rahesabz.net تماس بگیرید.
جرس به کمک ایرانیان چشم دارد
هموطنان عزیز، نهال سبز آبیاری دائمی طلب می کند در شرایطی که باغبان متولی ملک ما، علف هرزه هارا حمایت می کند وخارهای گزنده پرورش می دهد، حفظ و نگهداری جوانه های مستقل سبزبرای سرفراز زیستن فرزندانمان در آینده مهم ترین وظیفه است ادامه ...
با جرس در یوتیوب
GREEN WEEK
نشانه
جنبش راه سبز
ايران
www.peiknet.com
پيك نت




20 دی 1388
infos@peiknet.com














//-->


سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامیمقلدان آقای صانعی اضافه شدو مشتری رسانه های خارجی سرسام آور




روزنامه جمهوری اسلامی در سرمقاله روزگذشته (شنبه) خود با عنوان "راه باز است"، از جمله نوشت:

دعواها در هفته های اخیر بقدری بالا گرفته و تند و خشن شده كه همه را نگران كرده است . به كف زدن ها و ابراز احساسات عده ای خاص نگاه نكنید توده مردم از اینكه اطراف دعوا برای همدیگر خط و نشان می كشند و به همدیگر عناوینی همچون یزید و ابن زیاد و عمر سعد و شمر میدهند نگران می شوند و به همدیگر می گویند آیا قرار است در آینده شاهد جنگ داخلی و برادركشی باشیم؟
هیچكس نباید از شعارهای گستاخانه ای كه علیه مقدسات... حاكمیتی (ولایت آقای خامنه ای) داده می شود خرسند باشد. این سیل كه به راه افتاده اگر متوقف نشود همه چیز را با خود می برد و گزینشی عمل نخواهد كرد. این گستاخی یكباره متولد نشده نتیجه عملكردهای ناصواب است. هرچه زودتر باید ریشه ها را شناخت و سوزاند تا جلوی این سیل بنیان كن گرفته شود.
امروز ادبیات بعضی زبان ها و قلم ها و بلندگوها ادبیات خون است . اینكه از روی خشم و عصبانیت سخن از جویدن خرخره طرف مقابل به میان بیاید و این و آن از منبر نماز جمعه مفسد فی الارض معرفی شوند و از فلان بلندگو فتوای قتل صادر گردد و تكفیر و تفسیق به نرخ شاه عباسی و سكه رایج جامعه تبدیل شود با كدامیك از موازین اسلامی سازگاری دارد؟ آیا اسلام جدیدی درحال ظهور است؟
رسانه ملی كشور را خیابان یكطرفه ای می داند كه هیچكس حق ندارد در جهت مقابل حركت كند و متولیان مطبوعات وقتی آن بخش از بیانیه فلان شخص معترض كه در حمایت از نظام و ابراز تنفر از آمریكا و انگلیس و منافقین است در یك روزنامه چاپ می شود به آن روزنامه به خاطر آنكه تیتر خبرش سبز بود تذكر می دهند!
سیاست حذف اكنون تا سرمایه های ملی دینی و سیاسی در بالاترین رتبه ها پیش رفته است. این تیغ تا كجا قرار است به بریدن ادامه دهد؟ این چه تفكری است كه حتی مرجع تقلید را نیز مشمول تیغ حذف می داند و به جای شنیدن سخنان او و به جای راه انداختن بحث علمی با او و نقد فتاوای او اعلام عدم صلاحیت را ترجیح می دهد .ما با مواضع سیاسی و بعضی از فتاوای آیت الله صانعی موافق نیستیم اما سیاست برخورد را به نفع روحانیت و نظام جمهوری اسلامی نمیدانیم . اینكه فردی از رسانه ملی چنین بحثی را مطرح كند و آقای صانعی را با آقای شریعتمداری مقایسه كند و نتیجه بگیرد همانطور كه آنجا اعلام عدم صلاحیت برای مرجعیت كار درستی بود اینجا هم درست است این یا ناشی از بی اطلاعی است و یا خود را به بی اطلاعی زدن . میدانید حاصل كار آقایان چیست؟ افزایش مقلدان آقای صانعی كما اینكه حاصل یكطرفه رفتن های رسانه ملی نیز بالا رفتن سرسام آور مشتریان تلویزیون های ماهواره ای و رادیوهای بیگانه بوده است و زهی تاسف از اینهمه بی تدبیری .
یك جریان صاحب اقتدار در كشور، اكنون فقط بر طبل جنگ می كوبد و هر اقدامی برای آشتی را محكوم و طرد می نماید . از ابتكارات این جریان اینست كه همه را به جان همدیگر انداخته و حملات را متوجه اساس نظام ساخته و خود را دور از تیررس شعارها و حملات نگهداشته و همواره منتظر فرصت است تا از این آب گل آلود ماهی مقصود را بگیرد. به جرات می توان ادعا كرد كه هدف این جریان از اینهمه هیزم ریختن به تنور داغ دعواها خدمت به نظام و دین خدا و پیغمبر و مردم نیست . حرف های دیگر درباره این جریان بماند برای بعد...
امروز آتش اختلاف به خانه ها راه یافته و دشمنی های سنگینی میان پدران و فرزندان مادران و دختران و برادران و خواهران پدید آورده است . این اختلاف حتی به درون جبهه اصولگرایان نیز نفوذ كرده و همان جریان افراطی هر سخن خردمندانه ای را اگرچه از درون همین جبهه و از افراد شناخته شده در جهت وحدت و حل مشكل صادر شود محكوم می نماید و خود او را به انواع تهمت ها متهم و به شكل های مختلف تخریب می كند. این یعنی خطر!
در همین شرایط دشواراست كه باید عقلای قوم وارد صحنه شوند و با سرپنجه تدبیر مشكل را حل كنند.
خشونت و برخورد و حذف نه تنها مشكلی را حل نمی كند بلكه اوضاع را پیچیده تر خواهد كرد.

انتشار لیست پول نقدمقامات ج. اسلامی در بانک های جهان




شبکه تلویزیونی C.N.N شب گذشته در گزارشی که روی سایت این شبکه قرار دارد، اعلام داشت که توسط یکی از کارکنان ایرانی بانک های کشور مالزی در جریان لیستی از پول مقامات و رهبران جمهوری اسلامی در خارج از کشور دست یافته است. این شبکه تلویزیونی مدعی شد که کارمند ایرانی بانک های مالزی بدلیل علاقه ای که به جنبش سبز در ایران دارد، این لیست را برای انتشار در اختیار C.N.N گذاشته است. C.N.N ضمن تشکر از این فرد ایرانی که نام وی را اعلام نکرده است، لیست مورد بحث را انتشار داده است که به شرح زیر است:


1ـ غلام حسین الهام:25 میلیون دلار در دوبی،13 میلیون دلار در ترکیه، 17 میلیون دلار درسوئیس،0.7 میلیون دلار در بیروت
2 ـ س. ح. پناهی: 11 میلیون دلار در بانک اسلامی شریعت، 4 میلیون ایورو در مالزی
3 ـ مسعود کاظمی: 45 میلیون دلار در آلمان، 4.2 میلیون دلار در دوبی
4ـ علی هاشمی بهرامیان:5.2 میلیون دلاردر کویت،11 میلیون ایورو در بلژیک، 23 میلیون دلار در دوبی و مبلغی نامشخص در الناخال کمپانی
5 ـ محمد محمدی:12 میلیون دلار در دوبی، 17 میلیون دلار در کویت، 8 میلیون ایورو درترکیه
6 ـ مهدی احمدی نژاد:18 میلیون ایورو در بلژیک،45 میلیون ایورو در سوئیس،44 میلیون دلار دربانک اسلامی شریعت
7ـ نازیه خامنه ا ی:7 میلیون دلار در ترکیه،56 میلیون ایورو در آلمان،122 میلیون پوند درگریت انگلیس
8 ـ صادق محصولی:14 میلیون ایورو در امارات متحده عربی، 24 میلیون دلار در ترکیه، 3 میلیون ایورو درمالزی
9 ـ مجتبی خامنه ای: 1 بیلیون پوند در گرین انگلیس( احتمالا بلوکه شده است)، 2.2 بیلیون ایورو در آلمان، 766 میلیون دلار در قطر. مبلغی نامشخص در بانک سوئیس
10 ـ حسین معادی خواه 15 میلیون دلار در کویت، 45 میلیون ایورو در استرالیا، 7 میلیون دلار در امارات متحده عربی
11 ـ عیسی کلانتری :3.2 میلیون ایورو در بلژیک، 1.2 میلیون دلار در ایتالیا
12 ـ حسین طائب: 122 میلیون دلار در امارات عربی، 42 میلیون ایورو در ایتالیا
13 ـ مسعود حجاریان کاشانی 92 میلیون دلاردر استرالیا،13.7 میلیون دلاردر قطر
14 ـ سردار احمد وحیدی: 32 میلیون دلار در امارات متحده عربی،65 میلیون دلار در ترکیه، 122 میلیون دلار در آلمان( احتمالا بلوکه شده)
15 ـ عباس کدخدائی: 2.5 میلیون دلارایتالیا،7.1 میلیون دلاردر کویت، 3.2 میلیون دلار دوبی
16 ـ مجتبی مصباح یزدی:184 میلیون دلار در دوبی، 221 میلیون دلار الناخال کمپانی
55 میلیون ایورو در اسپانیا
17 ـ علی مصباح یزدی : 45 میلیون دلار امارات متحده عربی، 17 میلیون دلار در ترکیه، 65 میلیون پوند دربانک انگلیس،75 میلیون دلار در افریقای جنوبی ، 110میلیون ایورو آلمان
18 ـ حسین فیروز آبادی:320 میلیون دلار در مالزی، 65 میلیون دلار در ایالات متحده عربی، 103 میلیون دلار در کویت، 17 میلیون دلارترکیه،...
19 ـ پرویز فاتح 16 میلیون دلار ترکیه، 5.2 میلیون ایورو در ترکیه، 22 میلیون دلار سوئیس
20 ـ حسین شاجونی:66.5 میلیون دلار در دوبی، 39 میلیون دلار در کویت، 11.2 میلیون دلار در بیروت 8 میلیون دلار مالزی
21: حبیب الله عسگراولادی : 172 میلیون دلار در بلژیک،120 میلیون ایورو در آلمان، 420 میلیون دلار درالناخال کمپانی، 42 میلیون دلار در ترکیه، 219 میلیون دلار در مالزی
22 ـ حسین جنتی:228 میلیون دلار دوبی، مبلغی نا مشخص در بانک سوئیس و مبلغی نا مشخص دربانکی در ترکیه 200 میلیون دلار در مالزی، 150 میلیارد دلار درژاپن 32 میلیون دلار در مالزی
23ـ سکینه خامنه ای 25 میلیون دلار در مالزی، 14 میلیارد دلاردر قطر، 112 میلیون دلار در دوبی
24ـ اسفندیار رحیم مشایی: 5.2 میلیون دلار در آلمان 32 میلیون دلار درایتالیا، 41 میلیون دلار دردوبی
25 ـ ح. محمدی اقائی: 48.4 میلیون دلار در دوبی، 2.4 میلیون دلار دربیروت،56 میلیون ایورو در اسپانیا
26 ـ علی اکبر ولایتی:244 میلیون ایورو در المان، 6 میلیون ایورو در استرالیا 56 میلیون دلار در مالزی
27 ـ محمد محمدی ریشهری:241 میلیون دلار الناخال کمپانی و 121 میلیون دلار دردوبی، 48 میلیون دلار درآلمان، 43 میلیون دلار درایتالیا
28ـ محسن هاشمی بهرامانی: 35 میلیون دلار در ایلات متحده عربی، 56 میلیون دلار در بلژیک
29 ـ محسن هاشمی ثمره: 11 میلیون دلار در قطر، 5.9 میلیون دلار درمالزی
30 ـ علی لاریجانی:185 میلیون ایورو در استرالیا،16 میلیون ایورو در امارات متحده عربی، 112 میلیون ایورو در مالزی
31 ـ عباس آخوندی:9 میلیون دلار در امارات متحده عربی، 502 میلیون دلار در بانک بیروت
32 ـ محسن رفیق دوست، 129 میلیون دلار در بلژیک، 44 میلیون دلار درکویت، 92 میلیون دلاردر کویت
33ـ حمید حسینی:30 میلیون دلارمالزی، 82 میلیون ایورو در اسپانیا
34 ـ محمد حسینی:14 میلیون دلار در ایالات متحده عربی، 7 میلیون دلار در کویت، 3 میلیون دلار درترکیه، 11 میلیون پوند در....
35 ـ محمود حسینی: 3.2 میلیون دلار درترکیه، 11.4 میلیون دلار در کویت
36 ـ مجتبی هاشمی ثمره:28 میلیون دلار در اسپانیا، 76 میلیون دلار در ایالات متحده عربی، 124 میلیون دلار در مالزی
37 ـ کامران دانشجو: 76 میلیون یورو در استرالیا، 7.2 میلیون دلار در مالزی
38 ـ احمد رضا رادان: 98 میلیون دلار در ایالات متحده عربی، 65 میلیون دلار در کویت، 121 میلیون دلار در افریقای جنوبی
39 ـ یدالئه جوانی:22 میلیون دلار در ایلات متحده عربی،5 میلیون دلار درهند،23 میلیون دلار در پرتقال
40 ـ غلام رضا فیاض: 65 میلیون دلار در مالزی، 40.9 میلیون دلار در کویت
41 ـ رضا فیاض: 23 میلیون دلار در ایالات متحده عربی،17 میلیون دلار در ترکیه، 7 میلیون دلار در ایتالیا
42 ـ علی مباشری: 12 میلیون دلار در بلژیک، 19 میلیون دلار در مالزی، 42 میلیون دلار در کویت
43 ـ محمد نقدی:142 میلیون ایورو در ایالات متحده عربی،24 میلیون دلار در ایالات متحده عربی،66 میلیون دلار در مالزی
44 ـ فرهاد دانشجو : 2.3 میلیون دلار در ایالات متحده عربی، 5.6 میلیون دلار در ترکیه
45 ـ خسرو دانشجو:11 میلیون دلار در ترکیه، 7 میلیون دلار در جمهوری چک
46 ـ حمیدی حسینی:4.2 میلیون در مالزی، 28 میلیون در ایالات متحده عربی
47 ـ محمد باقری خرازی:120میلیون دلار در لبنان،86 میلیون دلار در ایالات متحده عربی،42 میلیون دلار در برکلی بانک آفریقای جنوبی
48 ـ مهدی هاشمی ثمره:5.7 میلیون دلار در ترکیه، 44 میلیون دلار در کویت
49 ـ حمید رسائی: 62 میلیون دلار در مجارستان،32 میلیون ایورو در آلمان، 18 میلیون پوند در انگلیس، 14 میلیون دلار در امارات متحده عربی
50 حسین موسوی اردبیلی: 21 میلیون دلار در کویت، 110 میلیون دلار در ایالات متحده عربی،32 میلیون دلار در مالزی
51ـ علی مبشری: 7 میلیون ایورو در استرالیا،22.4 میلیون دلار در ایالات متحده عربی
52 ـ حسین شریعتمداری:225 میلیون دلار در ایالات متحده عربی،54 میلیون دلاردرآلاناخل کمپانی، 65 میلیون ایورو در«ح.س. ب. س» بانک انگلیس
53 ـ حسین شاهمرادی:56 میلیون دلار در ایالات متحده عربی، 64 میلیون دلار در مالزی،7 میلیون دلار درهند
54 ـ کامران دانشجو: 24 میلیون دلار در ژاپن، 43 میلیون دلار در مالزی
55ـ داوود احمدی نژاد 55 میلیون دلار در ایالات متحده عربی،48 میلیون ایورو در ایالات متحده عربی، 8 میلیون دلار در بانک پترزبورگ روسیه
56 ـ عبدالئه عراقی: 84 میلیون دلار در ایالات متحده عربی، 127 میلیون دلار در لبنان، 67 میلیون دلار درمالزی ،مبلغی نا مشخص در بانک سوئیس
57 ـ بهاالدین حسینی هاشمی: 45 میلیون دلار در ایالات متحده عربی،80 میلیون دلار در مالزی
58 ـ محی الدین فاضل هرندی:52 میلیون دلاردرعمان، 45 میلیون دلار در عربستان سعودی
59 ـ احمد جنتی: 450 میلیون ایورو در بلژیک، 143 میلیون دلار در الناخل کمپانی، 124 میلیون دلار در ایالات متخده عربی،267 میلیون دلار در مالزی،118 میلیون دلار در آفریقای جنوبی و مبلغی نامشخص در بانک سوئیس

60 ـ علی جنتی:35 میلیون دلار در ایلات متحده عربی،155 میلیون دلار در ترکیه، 55 میلیون دلار در آلمان ، مبلغ نا مشخص در بانک
سوئیس
61 ـمرتضی رفیق دوست: 120 میلیون ایورو در آلمان، مبلغی نا مشخص در بانک سوئد
63 ـ م. ح.پارسا:43 میلیون دلار در ترکیه،12 میلیون دلار در مالزی،
64 ـ فاطمه عسگر اولادی: 43 میلیون دلار در قطر،16 میلیون دلار در ترکیه
65 ـ علی اکبر محتشمی: 125 میلیون دلار در شارجه، 85 میلیون دلار در کویت، 200 میلیون دلار در مالزی، مبلغ نامشخص در بانک سوئیس
66 ـ یاسر بهرامانی هاشمی: 22 میلیون ایورو در آلمان، 12 میلیون ایورو در استرالیا، 14 میلیون دلار در ایالات متحده عربی
67 ـ غلام علی حداد عادل:12 میلیون دلار در ترکیه، 2.4 میلیون دلار در مالزی، 43 میلیون دلار در ایالات متحده عربی

vendredi 8 janvier 2010

"سنگ ها"

"سنگ ها"انسان حواس پرت پایش به سنگ گیر کرد و افتاد. فرد خشن آن را پرتاب کرد، بنا با آن بنا ساخت. کشاورز خسته سر بر آن نهاد و استراحت کرد. دروموند آن را به شعر تبدیل کرد. داود در جنگ با طالوت از آن استفاده کرد. میکل آنژ از آن مجسمه ای زیبا ساخت. همه تفاوت ها نه در سنگ ها که در انسان هایی بود که از آن استفاده کردند.سال 2010 میلادی برای همه ما یکسان است اما تفاوت در آن است که ما با آن چه می کنیم.

mercredi 6 janvier 2010

سیاسی
تاریخ انتشار: ۱۵ دی ۱۳۸۸, ساعت ۱۱:۲۴ قبل از ظهر
آتش مشعل در سیاست خارجی حکومت ولایی
رضا پیمان

سیاست خارجی حکومت اسلامی ایران که مستقیم و غیرمستقیم توسط شخص رهبری نظام تدبیر و اداره میشود، اینک ابعاد ناکارآمدی و عدم توفیق خود را بر ملا کرده است به ویژه در سالیان اخیر که محمود احمدی نژاد سکان مدیریت کشور را تحت زعامت و هدایت آقای خامنه ای به دست گرفته است، شاهد عقبگرد سیاست خارجی نظام تا پشت مرزهای عقب ماندگی و لجاجت هستیم. اینک ایران یکی از پرچالش ترین دوران روابط خارجی خود را با کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی سپری میکند و کشور، چوب ندانم کاریهای این حکومت را در اعتمادسازی بین المللی بر بدنه اقتصاد و سیاست خود حس میکند. از سوی دیگر این دولت در حالی که گشاددستانه بازار اقتصاد کشور را بر کالاهای بنجل چینی و جیب دارایی های ملت را بر چاه ویل طمع روسی گشود، در حادترین لحظاتی که به حمایت آنان نیاز داشت، جز رویگردانی آنها نصیبی نبرد. حکومت ولایی ایران در آمریکای لاتین نیز تمام داشته های خود را در سبد ونزوئلایی گذاشت که رئیس جمهورش، دریوزه وار در حاشیه ضیافت شامی، کتابی به رئیس جمهور جدید آمریکا هدیه میکند تا دل او را بدست آورد و در افغانستان، کشورهای آسیای میانه و مرکزی، ژاپن، کره جنوبی و کشورهای آسیای دور و کشورهای آفریقایی و... وضع به همین منوال است.

اما در حوزه کشورهای عربی که حکومت خودخوانده دینی ایران، تعلق خاطر بیشتری به آن دارد، نگاه این رژیم بر چهار گروه/ کشور متمرکز است و سیاست خارجی خویش را از طریق این چارپایه در جهان اسلام به پیش میبرد: حکومت مادام العمر بشار اسد در سوریه، مجلس اعلای شیعی عراق، حزب الله لبنان و حماس فلسطین.

سوریه که در بادی نظر تصور میشود هم پیمان استراتژیک حکومت ایران است و در واقع، طریق مواصلاتی اصلی این رژیم با کشورهای عراق و لبنان است و در نتیجه حق ترانزیتی افزونتر، از بیت المال ایران می گیرد، در بسیاری موارد نشان داده است که یار ایرانی را تا جایی میخواهد که یار دیگری نیافته باشد چراکه اگر آمریکا مایل به گفتگو با او باشد یا عربستان سعودی پاپیش بگذارد و منافع بیشتری را عاید او کند، مشتاقانه به سمت آنان می رود و در این امر تردیدی نمی کند و سهل است که در مذاکرات، از اهرم «ارتباط با ایران» برای چانه زنی بر سر منافع حداکثری خویش یاری می جوید. فراموش نکنیم که شورای همکاری کشورهای خلیج فارس بارها طی قطعنامه هایی از ایران خواسته است که جزایر سه گانه ایرانی مورد ادعای دولت امارات را به آن دولت بازگرداند و سوریه به تمامی این قطعنامه ها رأی مثبت داده است.

در باره عراق، ضعف استراتژی سیاست خارجی رژیم ولایی ایران آشکار است. مهمترین شخصیت های عراقی که عمری را در تهران و قم به طبابت و روحانیت سپری ساخته و وظیفه خور الطاف مقام رهبری بودند و رژیم ولایی ایران به پشتوانه تربیت آنان، بیرق توفیق در عراق را برافراشته بود، به سرعتِ برق و باد از حکومت عراق رانده شدند و اینک این بعثیانند که بار دیگر با سیاستی حساب شده در حال بازگشت به مناصب حکومتی هستند و طنز تاریخ اینکه: بزرگِ دست پروردگان حکومت ولایت فقیه یعنی مرحوم عبدالعزیز حکیم ، رهبر پیشین مجلس اعلای شیعیان عراق ، در روزهای نخست بازگشت به عراق و تصدی رهبری این مجلس تصریح کرد که حکومت ولایی جمهوری اسلامی ایران الگوی آنان برای تحقق در عراق نیست!!

حمایت از حزب الله لبنان شاید بیشترین هزینه مادی و معنوی را برای رژیم ولایی ایران در بر داشته است و الحق حزب الله نیز به تناسب، مایه بیشتری برای «سید القائد» گذاشته است و گرچه هنگام آوردن نام عماد مغنیه، رهبر جهادی حزب الله یا سید حسن نصرالله دبیر کل این حزب، اعضا و طرفداران حزب الله کف میزنند و سوت می کشند و آقای خامنه ای از چنین اقبالی محروم است و همچنان عکس نصرالله بالاتر از عکس آقای خامنهای می نشیند، اما چاپ و توزیع انبوه عکسها و استفتائات ایشان، محبت زایدالوصف میان آقای خامنه ای و حسن نصرالله را که باعث سرازیر شدن بیت المال ایران به لبنان میشود، توجیه می کند. فراموش نکنیم که در جنگ 33 روزه سال 2006 میان حزب الله و اسرائیل ـ که این گروه دائماً کوس ظفر و پیروزی در این جنگ میزند ـ بیش از 3500 خانه و آپارتمان مسکونی لبنانی تخریب شد و اینک رژیم ایرانی همه آنها را از نو ساخته و با تجهیزات زندگی به صاحبان آنها بازپس داده است (محاسبه کنید میزان کمک مالی را) و این غیر از بازسازیها و ساختمان سازیهای جدید و کمک به کشاورزان و کمیته امداد و بنیاد شهید و ... است. اما جالب اینجاست که حزب الله نیز کم کم در حال فاصله گیری از رژیم ولایی ایران است چنانکه سید حسن نصرالله در جریان سفاکی های رژیم، پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری، حساب تشکل خود را از حکومت ایران جدا کرد و دخالت اعضای حزب الله در عملیات برخورد با ملت ایران را تکذیب کرد و مهمتر آنکه در بیان خط مشی های جدید حزب الله پس از روی کارآمدن دولت جدید لبنان تصریح کرد که «ایران در چشم حزب الله مانند سایر کشورهای عربی و اسلامی است» و فرقی میان جمهوری اسلامی ایران که سالیانه چندین میلیارد دلار به این حزب کمک مالی و تسلیحاتی می کند و مثلاً جمهوری اسلامی اتیوپی یا کشورهای حاشیه خلیج فارس ـ که احمدی نژاد دز همین مصاحبه اخیر خود با شبکه چهار تلویزیون انگلیس آنها را ناقضان حقوق بشر و دست نشاندگان نظام سلطه!! دانست ـ نیست. (نگویید این فقط در ظاهر است و در باطن ایران، عزیز آنان است زیرا بحث بر سر همین است که ایران هزینه میپردازد و به هنگام منفعت، غایب بزرگ است).

تازه ترین رخداد در اثبات شکست مطلق سیاست خارجی رژیم ولایت فقیه ایران، سفر روز پیش خالد مشعل، رئیس دفتر سیاسی تشکیلات حماس به عربستان سعودی است. البته آقای مشعل پیش از این نیز نگاه صرفاً منفعت طلبانه خویش به رژیم ولایی ایران را آشکار کرده بود آنگاه که در دانشگاه تهران در پاسخ به سؤال دانشجویی بسیجی که از او پرسید اگر آمریکا به ایران حمله کند، حماس برای دفاع از ایران چه خواهد کرد؟ گفت: ما شما را دعا میکنیم !! اما این بار در ملاقات با سعود الفیصل وزیر امور حارجه عربستان صریحاً بیان کرد که مسئله فلسطین، مسئله ای اساساً عربی است!! (جالب است که حزب الله نیز هنگام سخن گفتن از تعبیر «کشورهای عربی و اسلامی» با تقدم عربیت بر اسلامیت استفاده می کند بر خلاف رژیم ولایی ایران که اسلامیت را بر ایرانیت همواره ترجیح میدهد) و حماس هرگز نمی پذیرد که روابطش با ایران موجب لطمه زدن به امنیت کشورهای عربی و یکپارچگی اراضی شان شود. علت سفر مشعل به عربستان از بین بردن نگرانیهای آن کشور در باب حمایت جنبش حماس از مواضع ایران در قضیه شیعیان حوثی یمن است. او صریحاً اعلام کرد که حماس در قضیه یمن مطلقاً دخالت نمی کند و از سیاستهای ایران در این خصوص حمایت نمی کند (یعنی ایران در امور داخلی یمن دخالت می کند).
نکته جالبتر این است که مشعل بیان کرده است که حماس بخشی از جهان عرب به شمار میرود که در نبردش با اشعالگران، حامیای جز کشورهای عربی ندارد!! گویی آقای مشعل فراموش کرده است که در جریان جنگ اخیر 22 روزه، تمام کشورهای عربی در مقابل تهاجمات رژیم اسرائیل سیاست سکوت را در پیش گرفته بودند و یا گذرگاه های خود را با باریکه غزه بسته بودند و فقط این ولی محترم فقیه ایران بود که چون اسپند بر آتش میسوخت و در وسط معرکه آتش و خون، ایرانیان مظلوم را به کار گرفته بود تا از طریق دریای مدیترانه کشتی کمک های بشردوستانه !! وی را به غزه برسانند، و اینک رئیس دفتر سیاسی جنبش حماس که پس از جنگ غزه شاهد سرازیر شدن کمک های ایران برای بازسازی خانه ها، مدارس، بیمارستانها و اهدای لوازم زندگی از چادر و پتو و یخچال و... بوده است، حکومت ایران و از آن طریق مردم ایران ـ که عده قابل توجهی از آنان بیش از مسلمانان سنی مذهب غزه به این کمکها احتیاج دارند ـ را بی منت و شأن آنان را تخفیف میکند. به قول لسان الغیب: "یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت".

آقای خامنه ای سه اصل حکمت، مصلحت و عزت را حاکم بر سیاست خارجی خود می داند، بد نیست کمی از برج عاج فرو آید و پاسخ دهد که حداقل در رابطه با چهار کانون مورد توجه خود در جهان عرب، چگونه عزت ایران و ایرانیان را پاس داشته است؟ چه مصلحت ملی ای اینگونه سیاست ورزی را توجیه میکند؟ و چه عقلانیت و حکمتی بر اینگونه چوب حراج زدن بر بیت المال ایرانیان و منافع ملی کشور حاکم بوده است.


*ديدگاه هاي وارده در یادداشت ها لزوما ديدگاه جرس نیست.

dimanche 3 janvier 2010

گلزاده غفوری معلم بی ریای اسلام راستین

انا لله و انا الیه راجعون
اذا مات العالم الفقیه ثلم فی السلام ثلمة لایسدها شیء
استاد دکتر علی گلزاده غفوری در کنج عزلت به رحمت حق شتافت و پس از عمری خدمت صادقانه و بی ریا در ترویج اسلام اصیل با قلبی شکسته و دلی خونین با کوله پشتی از رنج و مرارت دنیای غدار را ترک کرد و ما را عزادار فقدان خود کرد.
همراه با یارانش بهشتی، باهنر و برقعی در دهه پنجاه نگارش تعلیمات دینی و معارف اسلامی در نظام جدید آموزش و پرورش را آغاز کرد و در ارائه سیمائی پاکیزه و بی پیرایه از اسلام به نسلی که انقلاب کرد سهم بزرگی دارد. کتاب "شناخت اسلام" حاصل کار مشترک گلزاده غفوری و بهشتی و باهنر نمونه برداشت تازه ای از اسلام بود. آثارش موجز، ساده، جذاب، پرمحتوا و مخاطبش نوجوانان و جوانان بودند.
گلزاده غفوری با نگارش کتابهای "برنامه ایمان آورده ها"، "بیائید اینگونه باشیم"، "با دستورات اسلام آشنا شویم"، "کوثر قرآن" و قرآن امانتی الهی در گرایش نسل من به تعالیم جان بخش قرآن تأثیری جدی داشت. نوجوانان و جوانان دهه پنجاه وامدار کتب "به گفتار آنان بیندیشیم: شامل چهل درس زندگی"، "ده گفتار از امام حسین (ع)"، "پیام رسان عاشورا"، "تحلیلی از زندگانی امام موسی کاظم (ع)"، "سرگذشت و شهادت امام رضا (ع)" در شناخت اسوه های والای انسانیت در آثار گلزاده هستند.
این معلم بی ادعای اسلام راستین با نگارش کتب "نظامات اجتماعی اسلام"، "انفال یا ثروتهای عمومی"، "خطوط اصلی در در نظام اقتصادی اسلام"، در شناخت ابعاد اجتماعی و اقتصادی اسلام گامهای ارزنده ای برداشت.
کتاب مختصر و پرمغز "اسلام و اعلامیه جهانی حقوق بشر" در زمره نخستین کوششهای متفکران ایرانی در تبیین نسبت اسلام و حقوق بشر است. گلزاده غفوری از پایه گذاران حقوق بشر در ایران و آشتی تعالیم اسلامی با این مفهوم مدرن بود.
اگرچه به عنوان حقوقدان از جانب مردم تهران به سمت نماینده مجلس خبرگان قانون اساسی و دوره اول مجلس شورای اسلامی انتخاب شد اما به زودی عطای سیاست دروغ و دغل را وانهاد. "نقدی بر لایحه قصاص" ره آورد این دوران است.
حاکمان ستم پیشه جمهوری اسلامی دو پسرش را به جوخه اعدام سپردند. در اعدامهای کور سال 1367 دختر و دامادش نیز ظالمانه در اوین اعدام شدند. روح لطیف گلزاده از این همه ستم رنجور شد. او در دو دهه اخیر در شهر خود غریب بود. لباس روحانیت را سالها پیش به کناری نهاد. او مروج اسلام رحمت و خردمندی و عدالت بود. اما در جامعه ای زندگی می کرد که سیاه دلان، قساوت، و جهل و ظلم را بنام اسلام ترویج کردند.
زمانه ما قدر گلزاده را ندانست. پیرمرد خسته و دلشکسته از دنیا رفت. او از جنس طالقانی و منتظری بود. او بهشتی بود و از غداریهای جمهوری اسلامی بیزار. وقتی در عاشورای خونین امسال رجاله های حکومتی برای دو روز بیشتر قدرت زودگذر دنیوی از هر دروغ و دغلی ابا نداشتند، و مراسم نماز جمعه بجای ترویج رحمت نبوی عرصه جولان مشتی جاهل پرمدعای قسی القلب شده است که بی مهابا فرمان اعدام و قتل عام برای معترضان و منتقدان صادر می کنند، چه جای امثال گلزاده غفوری است؟ به فرموده امام علی (ع) در آخر الزمان زمانی می آید که "عالمها ملجم و جاهلها مکرم". ولایت جائر در ایران تحقق کرامت جاهلان و درگذشت بزرگانی همچون آیت الله العظمی منتظری و دکتر گلزاده غفوری در اوج فشار و رنج، تحقق دانشمندان لجام بر دهان است.
ایجانب به عنوان کسی که استاد گلزاده غفوری در تکوین شخصیت دینیش در دهه پنجاه نقش به سزائی داشته، در سوگ این دانشمند آزاده نشسته ام و رحلت این عالم ربانی را به خاندان مبارز و بازماندگان محترمشان تسلیت عرض می کنم. برای آن خادم قرآن و اسلام رحمت و غفران، و برای بازماندگان معزز صبر و اجر مسئلت دارم. خدایش رحمت کناد. عاش سعیدا و مات سعیدا.
محسن کدیور
11 دی 1388













علی‌ گلزاده غفوری

در سوگ آن آزاده مرد
عبدالکریم سروش

پنجاه سال پیش، در سال ۱۳۳۸، وقتی‌ در دبیرستان علوی ثبت نام کردم در اولین روزها دانستم که آن مدرسه سه "بزرگتر" دارد: علی‌ اصغر کرباسچیان (مشهور به علامه، مولف توضیح المسائل و بانی‌ مدرسه علوی) ، رضا روزبه (مدیر دبیرستان و آموزگار فیزیک) و علی‌ گلزاده غفوری ( روحانی و مدرس فقه و عربی‌ و اخلاق).

اینک دست روزگار هر سه را از ما گرفته است: ابتدا رضا روزبه به سال ۱۳۵۶ بر اثر بیماری مهلک سرطان لنفاوی رخت به سرای باقی کشید. بیست و چند سال بعد علی‌ اصغر کرباسچیان خرقه تهی کرد و امروز علی‌ گلزاده غفوری پس از عمری تلاش و سی‌ سال خستگی‌ و آزردگی و غمزدگی و دلشکستگی و انزوا و عزلت پس از انقلاب، در جوار رحمت حق آرمید. رحمه الله علیهم رحمه واسعه.
آخرین دیدار من با وی ایام نوروز ۱۳۸۸ بود که از حسن اتفاق در تهران بودم و به دلالت دوستی عزیز به ملاقات او شتافتم. خودش در را باز کرد و ما را به درون خانه برد. جز او و همسرش کس دیگری در آنجا نبود، یک سؤ تخت او بود و سویٔ دیگر تخت همسرش و هر دو بیمار. همانجا بر تخت خود دراز کشید و با ما سخن گفت. مثل همیشه حرف دلش این بود که نسبت به ظلم و خیانت حساس باشید. میگفت که در کلاسهای درسش مثالهای مربوط به قواعد زبان عربی‌ را عمداً و عمدتاً از آیات قرآن و روایت معصومین انتخاب میکرده تا علاوه بر قواعد، نکته‌ها و حکمت‌هایی را هم به ما بیاموزاند. نام کسی‌ از متصدیان بلند پایه امور دولتی را( که از شاگردان مدرسه علوی بود و هم درس من) برد و گفت‌ای کاش آن حدیث راکه برایتان روایت کردم به یاد میاورد که: کفاک خیا نه آن تکون امینا للخا ینین( در خاین بودن همین بس که امین خائنان باشی‌).

راست میگفت. کلاس‌های زبانش پر از نکته و دقیقه بود. ما را برای یافتن کاربرد کلمات عربی‌ به سراغ قرآن میفرستاد و این گونه بود که عشق و انس با قرآن را در دل و جان ما نشاند. به یاد دارم که تکلیفی داده بود در باب کلمه "حتی" و گفته بود که با مراجعه به قرآن تکلیف این کلمه را معلوم کنید و از آنجا بود که من دانستم که حتی همین واژه" حتی" هم به آن سادگی‌ که ما پنداشته ایم نیست. بی‌ جهت نبود که اخفش نحوی میگفت: مت و فی‌ نفسی‌ شیئ من حتی ( می‌میرم و هنوز با حتی مساله دارم).

اینها همه متعلق به سالهای نخستین دبیرستان بود. به سال آخر که رسیدیم،۱۳۴۲( سال ششم دبیرستان به حسب دوره بندی آن دوران) او دیگر برای ما عربی‌ نگفت. اخلاق و اصول اعتقادات گفت. بحث به جبر و اختیار کشید و او نوشتن متنی را در این باره به همه دانش آموزان تکلیف کرد. چند روز بعد من نوشته خود را به او دادم .گویا آن را پسندید اما هیچ چیز با من نگفت. این ماند تا چهل سال بعد یعنی سال ۱۳۸۲ که به رسم عیادت به خانه او رفتم. تفقّد‌ها کرد و حکایت‌ها از گذشته گفت، از بازرگان و طالقانی و دیگران، و آنگاه پاره‌ای از کتب جدیدش را به من داد. اما در کنار همه اینها دو چیز غریب دیگر هم آورد و به من سپرد: اولی‌ یک جفت جوراب سبز رنگ که گفت می‌خواهم هر گاه نماز میکنی‌ آن را در پای داشته باشی‌ و مرا هم یاد کنی‌ و در سجده هایت شریک گردانی، و دیگری جزوه "جبر و اختیار" من بود که به پاکیزگی نگاه داشته بود و اینک دوباره به من باز میگردند. در دل و به زبان بر او آفرین گفتم و سپاس‌ها گزاردم و با خاطری خوش و خاطره‌ای ماندنی از خانه اش بیرون آمدم.

در همین سال ششم دبیرستان بود که چند تن از ما را که زبان انگلیسیمان بهتر بود جمع کرد و به هر یک چند صفحه متن انگلیسی‌ داد تا ترجمه کنیم و به او باز گردانیم ( او خود به زبان فرانسه تسلط بیشتر داشت). متن دشواری بود. آن بخش را که من ترجمه کردم مربوط به حقوق بشر و سازمان ملل متحد بود. بعد‌ها دانستم که در کار تدوین و تالیف کتابی‌ است در باب" اسلام و اعلامیه جهانی‌ حقوق بشر" و آن ترجمه‌ها را برای آن کتاب می‌خواست.

از همان دوران نوجوانی که او را دیدیم و شناختیم، تکیده و رنجور به نظر میرسید. دیده بودم که گاه از درد کمر و گاه از دل درد شدید می‌‌نالید و به خود میپیچید. بر خلاف علی‌ اصغر کرباسچیان ،به حفظ الصحه خود چندان اعتنا نداشت. تعهدات فزون تر از توان خود میپذیرفت. دست رد به سینه احدی نمیزد. کارهای کوچک و متنوع می‌‌کرد. اهل شرکت در پروژه‌های بلند مدت نبود. آثارش هم حکایت از همین دارد.

اما در عین رنجوری، مردی خوش و چالاک بود. دیدنش مرا همواره به یاد این شعر حافظ می‌‌انداخت که:
در عین ناتوانی همچون نسیم خوش باش بیماری اندر این ره خوش تر که تن درستی‌

پس از انقلاب یکباره و یک سره سیاسی شد. در این امر فرزندان او که به مجاهدین خلق پیوسته بودند گویا بی‌ تاثیر نبودند. در قصه تسخیر سفارت آمریکا به آنجا رفت و خطابه‌ای برخواند. به نمایندگی‌ از مردم تهران وارد مجلس شورا شد و در آنجا هم اعتراضات شدید بر روند قانون گذاری و خصوصا لایحه قصاص کرد. عادتأ خطابه‌های بلند میخواند که نظم چندانی نداشت و نشان از ذهن پر مشغله او داشت. یک بار در میان خطابه، صادق خلخالی سخت بر او تاخت و رو به هاشمی رفسنجانی‌ رئیس مجلس کرد و گفت اگر قرار بر خطابه خندان باشد ما از او خطیب تریم . هاشمی هم دفاعی نیم جان از غفوری کرد و گفت ایشان نکاتی‌ کلی‌ دارند که مایلند همیشه و همه جا آنها را بیان کنند. فرصت بدهید که کلامشان خاتمه یابد.

عاقبت با دل شکستگی مجلس شورا را ترک گفت و دیگر به آنجا نرفت. فرزاندنش را که اعدام کردند دل شکسته تر شد اما هیچگاه از این مقوله با کسی‌ سخن نگفت. تنها حرفی‌ که یک بار از او شنیدم این بود که هر چه را جامعه به کسی‌ بدهد میتواند از او بستاند. جان را مگر جامعه داده است که بستاند؟ یعنی‌ مخالف اعدام بود. دخترش را هم بعدا اعدام کردند. من این دختر را وقتی‌ کودک چهار ساله‌ای بود دیده بودم. نامش مریم بود. در صحن حیاط با دیگر بچه‌ها بازی‌ میکرد. پدر که با شعف و شفقت به بازی‌ کودکانه او می‌نگریست رو به ما کرد و گفت می‌دانید نام دختر من چیست؟ : محمد مریم!

نام همه فرزندان ذکور او با محمد آغاز میشد: محمد مهدی، محمد هادی... و او خوش داشت که از فرط عشق به پیامبر اسلام و از روی مزاح نام دخترش را نیز با محمد آغاز کند.

در بیست سال اخیر زندگی‌ مطلقاّ بریده از جمع بود. کسوت روحانی را فرو نهاده بود و در دریای خلق غرق شده بود . گاه نزد فرزندش به تبریز میرفت ولی‌ بیشتر در تهران بود. دوستان نزدیکش او را رها نکرده بودند و خصوصا شگردن سابقش قدر او را میدانستند و از او بهره می‌گرفتند.

وقتی‌ علی‌ اصغر کرباسچیان بدرود حیات گفت به خانه او رفت و در غیاب او ناله سر داد و بر عمر رفته افسوس خورد و خطاب به کرباسچیان گفت ما همه خطا کردیم و تو تنها بر صراط مستقیم بودی که با همت بلند مدرسه‌ای آنچنان بنا کردی و بی‌ دغدغه و وسوسه سیاست ،جوی عمر را در پای آن نهال فرهنگ پرور ریختی و شاگردانی عالم و صادق بر آوردی که هر یک در کسوتی به خدمتی مشغول اند.

ولی‌ خود او هم بی‌ کار ننشسته بود. در باب حقوق بشر، نیهیلیسم، زبان عربی‌، آموزش قرآن، انفال یا ثروت‌های عمومی، نظامات اجتماعی اسلام و غیره رساله‌ها نوشت و روشن گریها و شاگرد پروری‌‌ها کرد.

او از آن نسل سوخته و دل سوخته‌ای بود که از اسلام و انقلاب اسلامی درکی دیگر و چشم داشتی دیگر داشتند و همه را با حسرت و دریغ به زیر خاک بردند. و چه تلخ است ناکامی و دشمن کامی‌.

اینک آن عزیزان خدمت گذار همه در پیش گاه خداوند حاضرند و از فضل و رحمت او برخوردار. درود خدا بر همه آنان باد که فداکاری و خدمت گذاری بی‌ دریغ، خصلت‌عام همه گی شان بود.

هنالک تبلو کلّ نفس ما اسلفت و رودا الی الله مولا هم الحق و ضل عنهم ما کا نوا یفترون

عبد الکریم سروش
دی‌ ماه ۱۳۸۸

*

لشگر ساندیسی که در پایان عکس رهبر را لگدمال میکنند






















کاريکاتور