mercredi 6 juillet 2011

تلویزیون اندیشه لینک

http://fr.justin.tv/andishehtv?utm_campaign=live_embed_click&utm_source=andisheh.tv#/w/1420819856/33

آیا آخوندها عربند؟ / مهدی هاشمی

آیا آخوندها عربند؟ / مهدی هاشمی

در این چند سالی که با ایرانیان مقیم اروپا نشست و برخاست داشته ام، حرفها و گرایشات ضد عربی آنها امری بود که همیشه با آن مواجه می شدم. این اشخاص که معمولا در حلقه هایی متشکل از معدودی اشخاص حضور دارند و فقط با آنها نشست و برخاست میکنند ادعاهایی میکنند که گاه تا خد خیالبافی میرسد. یکی از این ادعاها که من از این اشخاص ضد عرب شنیده ام این است که آخوندها عرب هستند و ایران توسط اعراب اداره میشود و در نتیجه تمام فلاکتی که در حال حاضر بر سر ایران نازل شده کار اعراب است و بنابراین عربهای اقلیم اهواز نه تنها متعرض سلب حقوق نشده اند که خود مسبب بدبختی های ایرانیان هستند. من در این مقاله، به جای پرداختن به استنتاجات اخذ شده از اینکه آخوندها عرب هستند به نکته اصلی میپردازم و نشان میدهم که آخوندها عرب نیستند و همانند مخالفان خود ضد عرب هستند.

آخوندها خود مردمانی هستند اهل قم, کاشان, اصفهان, تبریز, مشهد, شیراز و ... . آنها از نژادهای فارس, ترک و دیگر نژادهای ایرانی هستند. پوپولیست های مخالف نظام حاکم در ایران ادعا می کنند که آخوندها از نسل عرب هستند و در اینباره لفظ "تخم عرب" را بکار می برند. در اینباره باید گفت اولا اثبات اینکه آخوندها از لحاظ ژنتیکی عرب هستند کار ساده ای نیست و فقط عرب ها نبودند که برای مدتی بر ایران حکومت کردند مثلا تاریخ بهیچ وجه حضور وحشیانه و ویرانگر مغولها را فراموش نمی کند، به علاوه ترکها نیز برای مدتی حکومت ایران را در دست داشتند. ثانیا به فرض محال که آخوندها از نسل عرب باشند آیا عملکرد آنها در طول چهارصد سال اخیر حکایت از عرب مداری آنها داشته است یا عرب ستیزی؟ در اینباره معتقدم که نژاد و خون افراد بهیچ وجه بیانگر عملکرد و گرایشهای آنها نیست و اساسا ربط دادن این دو به همدیگر دیدگاهی است نژادپرستانه و غیر انسانی.

لذا بجای کاوش در نژاد آخوندها بهتر است افکار و اندیشه های آنان بررسی شود. بدین منظور باید دید که آخوندها از چه زمانی به صورت یک سیستم سیاسی اجتماعی وارد عرصه سیاسی ایران شدند، چه کسانی زمینه ساز ورود آنها به این عرصه شدند و خلاصه چگونه به قدرت رسیدند و رویکرد آنها در تعامل با اعراب همسایه چگونه بوده و هست. با پرداختن به این سوالها مشخص خواهد شد که آیا عربها بودند که آخوندها را به قدرت رساندند و یا دست هایی ایرانی پشت پرده بوده است وآیا به قدرت رسیدن آخوندها در قالب طرحها و برنامه های عرب مدار بوده یا برنامه های ایران مدار و عرب ستیز.
پاسخ به این سوالها نیازمند بررسی تاریخ چهارصد ساله اخیر از زمان رسیدن صفویان به قدرت تا به امروز است. تا قبل از صفویان آخوندها هیچگونه حضوری در صحنه سیاسی ایران و منطقه نداشتند. در دوره صفویان، همسایه غربی حکومت صفویان همانا امپراطوری عثمانی بود که با دست زدن به تحریکات مذهبی و سود جستن از گرایشات مذهبی اهل سنت در آذربایجان و کردستان و دیگر مناطق سنی مذهب تحت سیطره صفویان، قلمرو این سلسله را با تهدید مواجه ساخته بود. این امر صفویان را بر آن داشت تا از حربه عثمانی ها بر ضد خود آنها استفاده کنند. آنها فرقه گرایی را راه حل این بحران یافتند. از این رو به حمایت گسترده ازعلمای شیعه مذهب ایرانی پرداختند و به زور شمشیر شاه اسماعیل صفوی خون هزاران بیگناه ریخته شد تا تمام قلمرو صفویه به مذهب تشیع درآید. در پاسخ و به فضل حمایتهایی که از آنها صورت می گرفت آخوندها پایه گذار نسخه جدیدی از مذهب تشیع شدند که بر جسته ترین ویژگی آن دشمنی با اهل سنت بود. امروزه، غیر عربی بودن(اگر نگوییم ضد عرب بودن) مذهب جدید برکسی پنهان نیست. در این مذهب بدعت ها و رسوم جدیدی وارد شد تا شیعیان را هرچه بیشتر و بیشتر از اهل سنت متمایز سازد. همچنین علمای شیعه نوین(صفوی) از اختلافات سنتی موجود میان شیعیان و اهل سنت که مهمترین آنها "سلب خلافت" از علی بن ابیطالب بود، حداکثر استفاده را جستند و آن را دلیلی بر گمراهی تمام سنی مذهبان قلمداد کردند و بدین وسیله چندین قرن از حکومت مسلمانان را نادیده گرفته و تاریخ آنها را منکر شدند. بعلاوه علمای مذهب شیعه نوین شهادت حسین بن علی را در چارچوب جدیدی تعریف کردند و به گونه ای از این واقعه تاریخی استفاده بردند که دشمنی با اهل سنت و عرب را به سرحد خود رساندند. در همین راستا آنها به فکر احیای این واقعه تاریخی برآمدند و انواع عزاداری ها را در رثای حسین بن علی باب کردند و محرم را پاس داشتند. اهمیت مراسم شبیه خوانی و عزاداری ها نزد شیعه صفوی از همین منظر نیز قابل بررسی است. همچنین در این زمینه می توان دعای معروف زیارت عاشورا که در آن تقریبا همه شخصیت های مقدس مهم تاریخ عرب طی صد لعنت در این دعا مورد اهانت قرار می گیرند، را مثال آورد که درمذهب نوین تشیع شدیدا مورد توجه قرار گرفت. بعلاوه وفات دیگر ائمه از نسل علی بن ابی طالب شهادت برشمرده شد و در بزرگداشت آنها چه مبالغاتی که صورت نگرفت. بمنظور علنی کردن تفاوت میان شیعیان و اهل سنت حتی اصول دین نیز تغییر یافت، اذان دستخوش تغییر قرار گرفت و عباراتی تفرقه آمیز به آن اضافه شد. خلاصه آنکه صفویان موفق شدند که با همکاری علمای شیعه مذهبی را طراحی کنند که در آن تاریخ مسلمانان رد می شود و اکثریت 95 درصدی مسلمانان تکفیر می شوند و عادات و رسومات غیرعربی و غیر اسلامی شیوه ای شد برای اعلام برائت هر ساله شیعیان از اهل سنت و عمیق ترساختن شکاف میان مسلمانان تا آنجا که بعد از سه قرن خمینی گفت: "این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگاه داشته است" !

وضعیت جدید وضعیتی ایده آل برای صفویان و نیز علمای شیعه بود. این وضعیت صفویان را در حفظ قلمرو خود در مقابل امپراطوری عثمانی توانا ساخت و علمای شیعه را از فلاکت و دربدری به نان و نوایی رساند و راه را برای گسترش نفوذ آنها باز کرد. در پایان دوره صفویه آخوندها برای مدتی کوتاه نفوذ خود را از دست دادند اما با سرکار آمدن دولت قاجاریه و استمرار تهدیدات عثمانی ها در مرزهای غربی قلمرو قاجاریه و همچنین جنگهای قاجاریه و روسیه و نیاز حکام به همراهی رعیت برای حضور در جنگ، آنها دوباره از سوی حکمرانان فراخوانده شدند و از مقربان به حکام شدند و نفوذ سابق را باز یافتند. از این دوره به بعد گرچه پادشاهان قاجار رهبران سیاسی کشور بودند اما می توان آخوندها را رهبران اصلی توده های مردم بحساب آورد. در حقیقت آخوندها نفوذ ژرفی در میان مردم داشتند و کلید حفظ انسجام داخلی برای دفع تهدیدات خارجی را از دست حاکمان خارج کرده بودند و رهبری آن را بعهده داشتند.

در اواخر قرن نوزدهم زمانی که روشنفکران ایرانی از پیشرفت اروپائیان با خبر شدند و در بازدید از ممالک اروپایی حیرتنامه ها نوشتند و به فکر ایجاد تحول در کشور خود برآمدند، گروهی از این روشنفکران از قبیل ملکم خان لائیک نیز از در دوستی با آخوندها برآمدند تا از نفوذ آنها میان مردم بهره جسته و چرخ تغییر و تحول را در کشور به حرکت درآورند. آنها سعی کردند تا اصول جهان نوین را از طریق مفاهیم شریعت و مذهب به اثبات رسانند و آنها را گسترش دهند. مشروطه خواهان نیز از این قاعده مستثنی نبودند، آنها نیز سعی کردند تا با کسب حمایت آخوندها و تجار حامی آنان، مردم را علیه ناصر الدین شاه بشورانند. در جنبش مشروطه نقش محوری علمای برجسته شیعه از قبیل آیت الله طباطبائی انکارپذیر نیست که خود نشانگر قدرت وسیع آخوندها در میان توده های مردمی است.

پس از قاجاریه، رضاخان قلدر نیز با توسل جستن به عوام فریبی و زیارت عتبات عالیات بود که توانست به منصب قدرت برسد گرچه بعدها در راه اجرای برنامه های مدرنیزه سازی ایران عملا با آخوندها در افتاد. همین حمایت علمای شیعه از رضا خان بود که سبب متفرق ساختن قبائل عربی اهوازی از گرد شیخ خزعل شد تا رضاخان با دستگیری وی سیستم حکومتی غیرمتمرکز را در ایران برچیند و دولت ملت ایران نوین را تاسیس کند. پس از وی محمدرضا پهلوی سعی کرد تا با آخوندها درگیر نشود اما تبعید خمینی و حمله خونین به حوزه علمیه سبب شد تا آخوندها دست بکار شوند تا پس از حدود یک دهه، در بهمن 1357 هجری شمسی، قدرت را عملا در دست بگیرند.

یک سال پس از انقلاب سال 57 و در روز چهار شنبه نهم خرداد سال 59 ژنرال مدنی به دستور آیت الله خمینی دست به کشتار وحشیانه مردم عرب محمره زد و در ظرف یک روز دهها عرب بی گناه را کشت. این روز بعدها در میان ملت عرب اهواز به چهارشنبه سیاه معرف شد. علاوه بر این، خمینی بلافاصله پس از به دست گیری قدرت برنامه صدور انقلاب اسلامی ایران به کشور های عربی را اعلام کرد و جنگ خونینی را با عراق رهبری کرد. وی اعلام کرد که قم ام القری اسلام است نه مکه و راه قدس از کربلا می گذرد. یک میلیون ایرانی و نیم میلیون عراقی کشته شدند تا این آیت الله شیعه با "خوردن جام زهر" تن به آتش بس با "دشمنان اسلام" ،به زعم خود، داد. بدین ترتیب آخوندها پس از استعمارگران فرانسوی که بیش از یک میلیون عرب الجزائری را کشته بودند، رتبه دوم در کشتن بیشترین تعداد از مردم عرب را به نام خود ثبت کردند.

در دهه اخیر و با بالاگرفتن اختلاف میان نظام جمهوری اسلامی و آمریکا و بحرانی شدن پرونده هسته ای، آخوندها که رهبری رژیمی قدرتمند در خاورمیانه را در دست دارند با صرف هزینه های چند صد میلیون دلاری و دخالت در امور کشورهای عربی چون عراق، لبنان، فلسطین، مصر، سودان، یمن و بحرین توانستند تا با استفاده از حربه کلاسیک اختلافات مذهبی در این کشورها بحران بیافرینند و برای برنامه های هسته ای ایران از غربی ها امتیاز و زمان کسب کنند. در همین راستا، با کشتن هزاران عرب در عراق آمریکا را به عقب نشینی از این کشور وادار ساختند و در لبنان و غزه با تهدید امنیت اسراییل جان هزاران عرب را نثار پرونده هسته ای کردند.
نتیجه ای که میتوان از این بحث برداشت کرد این است که آخوندها ساخته و پرداخته دستهای ایرانی (بدون توجه به قومیت خاض) هستند که توانستند با استفاده از اختلافات عقیدتی شیعه و سنی نسخه ای ایرانی از مذهب تشیع ابداع کنند که ضامن قدرت ایران در برابر همسایگان عرب و مسلمان خود باشد و همبستگی ملی را تضمین کند. آخوندها همچون مخالفان خود ایران مدار هستند نه عرب مدار و دشمنی با عرب را وارد عقیده و مذهب ساختند، اما آخوندها برخلاف مخالفانشان توانستند با زیرکی اسلام را برای خدمت به خود و ایران در تسخیر خود درآورند.
مهدی هاشمی
نویسنده اهوازی

پاسخی به مقاله: آیا آخوند ها عربند؟ (م. شریف)

پاسخی به مقاله: آیا آخوند ها عربند؟ (م. شریف)

هموطن گرامی، نویسنده اهوازی، آقای مهدی هاشمی سلام. پیش از آنکه وارد بحث تحلیلی در مورد مقاله شما بشوم لازم می دانم این نکته را یادآوردی نمایم که گفتار و طرز تلقی معدودی از ایرانیان خارج از کشور که به قول خود شما «این اشخاص که معمولا در حلقه هایی متشکل از معدودی اشخاص حضور دارند.» به هیچ وجه نمی تواند نشان دهنده طرز فکر قاطبه ایرانیان درون کشور و حتی خارج از کشور باشد که شما آنرا امری قطعی تصور نموده و به تمامی مردم ایران تسرّی داده اید. در هر حال چنین به نظر می رسد از آن به عنوان دستآویزی برای نوشتن مقاله مود نظرخود سود برده اید.

داشتن حکومتی آزاد بر مبنای اصول دمکراسی و رعایت کامل اعلامیه جهانی حقوق بشر بدون هرگونه اما و اگر، خودمختاری قومیت های گوناگون اعم از عرب و ترک و کرد و ... در چهارچوب حفظ تمامیت ارضی مملکت و مصالح و منافع کلان ملی، ضمن محترم شمردن زبان پارسی به عنوان زبان رسمی کشور و ... حق طبیعی و قانونی تمامی اقوام کشور کهنسال ایران است.

و اما درمورد عرب بودن روحانیت ایران. باید اذعان داشت که حتی اگر تمامی روحانیون ایرانی به طور قطع و یقین از نژاد عرب بوده باشند که به هیج وجه نیستند، نمی توان این موضوع را علتی از برای نسبت دادن آنها در حال حاضر به نژاد عرب به حساب آورد. بلکه این امررا باید معلول سیاستهای بیگانه پرستی و به ویژه عرب دوستی حکومت جمهوری اسلامی دانست و بی توجهی این حکومت به مصالح و منافع ملی، فرهنگ و تاریخ باستانی کشور ایران.

شما در مقاله تان شرحی مختصر و مفید از چگونگی شیعه سازی اجباری ایرانیان سنی مذهب در دوران حکومت سلسله صفویه داده اید، بی آنکه اشاره ای به کوچ گروهی از روحانیون شیعی مذهب از منطقه جبل عامل لبنان به ایران بنمایید. در این باره بخشی از یک کتاب را به نظر شما می رسانم:« لزوم تدوین اصول و مبانی مذهب شیعه، باعث شد تا شاه اسماعیل و سپس شاه تهماسب، عده ای ازعلمای عرب شیعه را از نواحی جبل عامل (لبنان) و چند ناحیه شیعه مذهب به ایران دعوت کنند و ضمن واگذاری موقوفات و املاک بسیاری به آن سادات و روحانیون شیعه، آنان را به مهمترین مقامات دینی و قضایی منصوب نمایند»(1) برای نمونه «درويش محمد (کمال الدین) فرزند شيخ حسن عاملی یکی از علمای اعلام در اواخر قرن دهم هجری است. کمال الدين از اهالی جبل عامل (لبنان) بود، اما سالها در اصفهان و کاشان می زيست. او جد مادری مجلسی اول و دوم است ( مرحوم مجلسی اول و دوم نوۀ دختری او می شوند. »(2) شما که عربی را به خوبی می دانید و احتمالاً علاوه بر زبان پارسی به این زبان نیز نویسندگی می کنید، می توانید برای اطلاع بیشتر در این مورد با مراجعه به کتاب «امم الآمل» تألیف شیخ محمد بن حسن معروف به «الحرالعاملی» به آسانی در یابید که بیش از یکهزار و یکصد تن از سادات و عالمان شیعه با خاندان خود از جبل عامل، بحرین، لحسا و عراق عرب برای « تدوین اصول و مبانی مذهب شیعه» به ایران آورده شدند. یکی از این عالمان همان "الحرالعاملی" است که با خاندان خود در مشهد مستقر شده و زندگی می کرده است. به همین دلیل است که عده ای از ایرانیان در حالت غلیان احساسات و خشم از دست حکومت روحانیون در ایران، به صورت یک قیاس مع الفارق، ادعایی مَجازی و تمثیلی می نمایند و می گویند که روحانیون ایرانی از تبار عرب هستند.

بر فرض محال هم اگر که تمامی روحانیون ایرانی از نژاد عرب بودند اما اندیشه و گفتارو کردارشان تا بدین حد در ستیز با فرهنگ و هویت ملی ایرانیان نبود، علتی برای انتساب نژادی آنها به اعراب، در نزد ایرانیان وجود نمی داشت. در حالتی واژگونه حتی شاه سابق ایران که با شاهزاده فوزیه خواهر ملک فاروق پادشاه مصر ازدواج کرده بود، اگر همانند طایفه روحانیون امروزی در سیاستهای داخلی و خارجی خود مصالح اسلام که خواه ناخواه با عربیت عجین گردیده و در هم بافته شده است و منافع دولت و مردم مصر را مقدم بر مصالح ملی ایرانیان می دانست، مردم ایران با علم به اینکه او و خاندانش اصالتاً از مردمان سواد کوه ایران هستند، معهذا باز هم برچسب عربیت را بر او می زدند.

پدیده نسبت دادن حاکمان ایران به نژاد عرب به خودی خود علت نیست بلکه محمول و معلولی است که علت آن، سیاستهای غلط داخلی و خارجی حکومت جمهوری اسلامی می باشد. پدری را در نظر بگیرید که به جای سرو سامان دادن به وضع زندگی افراد خانواده تحت تکفل خود، به منظور قدرت نمایی و کسب شهرت و به دست آوردن اهرم اجرایی در منطقۀ سکونت خود، آشکارا به ناز و نوازش و رفع مشکلات فرزندان خانواده همسایه/همسایگان بپردازد. فی المثل در عین حال که سقف خانه خودش چکه کرده و موجب اذیت و آزار اعضاء خانواده اش می گردد، با جدیت تمام سقف خانه همسایه/همسایگان را ایزوگام و عایق بندی بنماید! در این صورت بدون تردید فرزندان آن پدر، علناً و یا در دل، پدر خود را نکوهش کرده و او را بیشتر متعلق به خانواده همسایه/همسایگان می دانند تا به خانواده خودشان! چنین احساس درونی ای ناخواسته سبب انعقاد نطفه عداوتی پنهان و گاه آشکار میان فرزندان آن پدرِغریبه نواز و فرزندان همسایه می گردد. این پدیدۀ روحی–روانی به هیچ وجه نشان دهندۀ تعلق نَسَبی و ژنیتیکی آن پدر به خانواده همسایه نیست بلکه سربرآورده از سیاست های غلط اوست که مسئولیت ریشه ای و اصلی خود که همانا پرداختن به حل و فصل مشکلات اقتصادی-اجتماعی خانواده اش باشد را رها کرده و پرداخته است به رسیدگی و ارتقاء وضعیت زندگی و معیشت اعضائ خانواده همسایه/همسایگان و دخالت نابجا در امور داخلی آنها. به قول هموطنان عرب زبان، او این قاعده را فراموش کرده است که:«الاقرب یمنع الابعد» که معادل همان اصطلاح عامیانه "چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است" می باشد.

تمامی صغرا و کبراهای مقدماتی مقاله شما در مورد کردار و تبلیغات غلط روحانیون شیعه در مورد خلیفه برجسته و متقی عمر بن خطاب، واقعه کربلا، همکاری سیاسیون با روحانیون برای کسب قدرت و بسیج مردم بر علیه این و یا آن و پیش بردن اهداف نهضت های گوناگون به کمک روحانیت شیعه ودیگر مواردی که ذکر نموده اید کاملاً منطقی و درست است. اما این ها هیچکدام ارتباطی به نوع ظریفی از عرب گریزی ایرانیان در دوران حکومت جمهوری اسلامی ندارد. بلکه در شرایط حال حاضر، این ترکش های غنچه ای ِکوشش روحانیون حاکم بر ایران در جهت عربیزه کردن ایران ِغیر عرب در قالب ظاهری دین اسلام است که چنین جبهه گیری غلطِ معطوف به کشورهای عربی را در پی دارد و به معنی دیگر این پدیده ناخوشایند به طور غیر مستقیم به ایرانیان تحمیل شده است.

به طور کلی ریشه حس عرب گریزی پنهان و آشکار ایرانیان، در این مقطع زمانی برمی گردد به پنج عامل اساسی: 1-هجوم اعراب در صدر اسلام به ایران،2- ورود حدود یکهزار و یکصد نفر از سادات و عالمان شیعه از لبنان و احسا و ... به ایران در عصر صفویه،3- اعتقاد به اسلام جهان وطن و سیاست تقدم اسلام بر ملیت ایرانی. 4- سیاستهای غلط حکومت جمهوری اسلامی در داخل و خارج،5- ظهور ایرانیان متولد کشورعراق در بالاترین پستهای کلیدی حکومت ایران. عوامل متعدد دیگری نیز وجود دارد که ذکر همه آنها از گنجایش این مقاله خارج است.

در مورد یورش اعراب به ایران در زمان خلافت عمر بن خطاب باید گفت آنچه که در ذهن ایرانیان به درستی نهادینه شده، این است که ایران کشوری بوده است بسیار آباد با تمدنی درخشان، فرهنگی غنی و مردمانی یکتاپرست که شوربختانه در نتیجه یورش اعراب آنهم نه به انگیزه اصلی گسترش دین اسلام بلکه اندر پی کسب غنایم جنگی اعم از مادی و یا انسانی مانند برده و به ویژه دختران و زنان ایرانی برای تمتع جنسی، کشور ایران از جهت مادی، انسانی و فیزیکی دچار یکی از وحشتناکترین صدماتِ ممکنه در طول تاریخ چند هزار ساله خود شده که می توان آنرا به نوعی با حمله مغولان مقایسه نمود. اما از آن ویرانگرتر، صدمات و پی آمدهای غیر قابل جبران معنوی و فرهنگی حمله اعراب به ایران بوده که در یورش مغول وجود نداشته است. دین اسلام برای ایرانیان که در آن زمان حتی حق سواد آموزی را نیز نمی داشته اند و دچار فساد طبقات اشرافی سه گانۀ درباری، نظامی و زردتشتی شده بودند، می توانست نعمتی محسوب شود مبشر آزادی و برابری انسانی، به شرطی که قوم عربِ مهاجم با قتل و خونریزی به فجیع ترین شیوه های ممکن و مقدور سعی در عرب نمودن کشور ایران و مردمانش را نمی داشت، یعنی چیزی شبیه به آنچه که بر سر مصر و شامات (روم شرقی) و بسیاری از کشورهای غیرعرب آفریقایی آورده شد. اعراب می خواسته اند و توانسته بودند با زور شمشیر خون چکان، بنای رفیع تمدنی را که ایرانیان در طول چند هزار سال بنا کرده بودند را از پایه ویران نمایند. ولی در مقابل، به جز یک ایدئولوژی خام ِدینی چیز دیگری در مقوله فرهنگ، هنر، علم و دانش نمی داشتند که بر جای آن استوار کنند.

مُضافاً اینکه رفتار بسیار تحقیر آمیز اعراب در ایران با ایرانیانی که موالی نامیده می شدند و حتی از بسیاری از حقوق ابتدایی انسانی-اجتماعی نیز محروم شده بودند، اسارت هزاران زن و مرد و کودک ایرانی و فروش آنها به عنوان کنیز و غلام در بازارهای مکه و مدینه، وجودهزاران کودک نامشروع حاصل تجاوزات سربازان عرب به زنان و دختران ایرانی(3) زخم کهنه ای است که زهر تحقیر آن هنوز از ذهن ایرانیان زدوده نشده است. به ویژه آنکه این اعراب، خود را حامل تمدن و فرهنگ درخشان اسلامی نیز می دانستند! بخشی از تضاد باستانی ایرانیان با اعراب (توجه داشته باشید با اعراب صدر اسلام و نه با طوایف عرب زبان ساکن خوزستان) که به صورت عرب گریزی فعلی تجلی می کند، از همین امر ریشه می گرفته است.

در مورد ورود سادات و روحانیون عرب به همراه تمامی اعضاء خاندان خود، از کشورهای عربی به ایران پیشتر توضیح داده شده است.

می رسیم به زمانی که همکاری ابر و مه و خورشید و فلک از جمله کمک سازمان های چریکی فلسطین به صورت دادن آموزش نظامی-تروریستی-خرابکاری در اردوگاههای نظامی خود به چریکهایی ایرانی اسلامی ای که مشی جنگ مسلحانه با رژیم پیشین ایران داشتند و کمکهای دولت سوریه در این مورد، دست به دست هم داده و دوالپای حکومت جمهوری اسلامی ایران و روحانیون دنبالچه آن را بر شانه های ملت ایران نشاند.

هموطن گرامی آقای هاشمی! تمامی مصیبت هایی که بر سر ملت ما و کشورمشترک من و تو و ما، آمده و در آینده نیز بدتر از آن خواهد آمد، از پرتو سیاستهای نابخردانه داخلی و خارجی حکومت جمهوری اسلامی می باشد. تمامی صفت نشانه هایی که حکومت جمهوری اسلامی در کردار، گفتار و اندیشه از خود نشان داده و می دهد جملگی حکم برعرب دوستی آنها دارد در کسوت دین ِاسلام ِجهانشمول. وقتی یک حکومت تمامی تاریخ باستانی مملکت تحت امر خود را منکر شده و و رهبر معظم آن کشور از دیدن خرابه های بازمانده از تمدن درخشان آن مملکت در گذشته در خود احساس نفرت و انزجار می کند، آن زمان که نوروز بزرگترین نشانه هویت ملی ایرانیان به شدت به باد انتقاد و تمسخر گرفته می شود و حتی شیخ مرتضی مطهری مستقیماً به این آیین باستانی و مردم پایبند آن اهانت می کند، آیت الله ابوالقاسم خزعلی و بسیاری دیگر از آیات عظام مکرراً اصرار می ورزند که تعطیلات عید نوروز از تقویم ایران حذف شده و برگزاری آن ممنوع گردیده و به جای آن اعیاد اسلامی از جمله عید فطر و عید قربان به عنوان اعیاد رسمی ایرانیان جشن گرفته شود و حتی خود آنها رأساً تقویمی به همین صورت چاپ و بین مقلدین ایرانیشان تقسیم می نمایند، بیشتر آثار باستانی به جا مانده از ایران باستان به بهانه های گوناگون تخریب و از میان برده می شود، میلیاردها دلار خرج بازسازی، تعمیر و نگهداری بقاع متبرکه در عراق می کند، تمامی بزرگان تاریخی ایران باستان نکوهش می شوند و ذکر نامشان محدود و بعضاً ممنوع می گردد، نام پادشاهان ایران از کتابهای درسی حذف می شود و به جای آن تاریخ اسلام که به هر حال و به هر صورت تاریخی بیگانه و متعلق به اعراب حجاز است تدریس می گردد، چفیه فلسطینی تبدیل می شود به سمبل ملی حکومت ایران و ... همه اینها به اضافه فلسطینی کردن سیاست خارجی ایران، گره زدن سرنوشت سیاسی ایران به مشکل فلسطین و مقابله و ستیز بی مورد با اسراییل، کمک های مالی بیدریغ به سازمان های تروریستی عرب، باز سازی اماکن و خانه های ویران شدۀ لبنان که در اثر حمله اسرائیل به این کشوردر جنگ سی وسه روزه سال 2006 میلادی ویران شدند، اینها همه و همه خواسته یا ناخواسته، مردم ایران را به این باور می رساند که رژیم جمهوری اسلامی، اگر نه در نژاد که حداقل در اندیشه و ایدئولوژی، حکومتی است غیر ایرانی و حتی ضد ایرانی! به نظر شما واکنش مردم ایران بجز آن چه می توانست باشد؟

همین لبنان را نگاه کنید. حتی پیش از ترور رفیق حریری و تظاهرات چهاردهم مارس در میدان شهداء بیروت، همه مردمانش اعتقاد داشتند که زمامداران کشورشان فرمانبرداران دولت سوریه هستند و حافظ منافع کلان آن کشور که در واقع هم بودند، و نه خدمتگزاران ملت لبنان. در صورتی که مردم سوریه از نژادی غیر از عرب، برای مثال از نژاد اسلاو بودند، همانگونه که در چنین شرایطی عکس العمل ذاتی انسان است، به طور طبیعی مردم لبنان می گفتند که حاکمان ما از نژاد اسلاو هستند و نه عرب. و این توهینی به نژاد اسلاو قلمداد نمی گردد. آنگونه که شما در مورد نسبت دادن روحانیون ایرانی به نژاد عرب برداشت کرده اید.

اعتقاد و وابستگی شدید جمهوری اسلامی به مقوله ورشکسته "اسلام جهان وطن" عامل مهم دیگری در وابستگی آنها به جهان عرب است. و اینکه از همان ابتدای پیروزی انقلاب در سال 57، خمینی و تمامی مقامات بلند پایه حکومت او آشکارا و با جسارت و به شیوه ای تهاجمی اظهار می داشتند که ما ابتدا مسلمان هستیم و سپس ایرانی. «تقدم ملیت بر اسلام کفر است.» همین ادعا نیز موجبی می شد برای نسبت دادن مَجازی ملیّت آنها به اعراب.

در حال حاضر بسیاری از عالیترین مقامات کلیدی و حساس سیاسی-نظامی کشور ایران در اختیار کسانی می باشد که متولد کشور عراق بوده و بیشتر عمر خود را در آنجا زندگی کرده و پس از فتنه خمینی به ایران بازگشته اند. از آنهم بوالعجی تر اینکه برادران لاریجانی ریاست دو قوه از سه قوه اساسی حکومت ایران را دردست دارند، علی لاریجانی رئیس قوه مقننه و صادق لاریجانی رئیس قوه قضاییه. آن دیگر برادر آنها محمد جواد لاریجانی هم رئیس سازمان حقوق بشر ایران است! پیش از این هم شاهرودی رئیس مجلس اعلای عراق که متولد عراق بود ریاست قوه قضائیه ایران را بر عهده داشت. آقای علی اکبرصالحی وزیر امور خارجه ایران و سردار نقدی فرمانده شکنجه گر بسیج هم متولد عراق هستند. صدها نفر از این دست معاودین عراقی که پیشینه و وابستگی عقیدتی-سیاسی آنها در پیش از انقلاب چندان هم روشن نیست در بیت رهبری، وزارت امور خارجه، قوه قضائیه، وزارت کشور و در نیروهای نظامی-سپاهی-بسیجی-انتظامی ایران حضوری پررنگ دارند. تا آنجا که من به خاطر دارم اصولا اگر مخالفت شدید و منطقی ملیّون نبود در هنگام تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی، مجلس خبرگان تدوین قانون اساسی، داشتن ملّیت ایرانی را شرطی برای تصدی بالاترین مقام کشور یعنی ولی فقیه ذکر نمی نمود!

در کشورهای اروپایی مشاغل حساسی وجود دارد که هرگز به شهروندانی که در خارج کشور مورد نظر به دنیا آمده داده نمی شود. این موضوع هیچگاه به صورت علنی و آشکارا بیان نمی شود. برای نمونه یک مقام ارشد نظامی در یکی از کشورهای اسکاندیناوی راننده خارجی تبار خود را که به عنوان یک شهروند آن کشوردوران سربازیش را می گذراند، برکنار کرده و به شغل کمتر حساس تری گماشت. اگر چه آن ژنرال بلند پایه در اثر واکنش تند رسانه های گروهی از سرباز مذکور رسماً عذرخواهی نمود، اما علت این اقدام خود را معذوریت های امنیتی و مصالح ملی که در هر کشوری (به جز ایران) از اهمیت بالایی برخوردار است ذکر نمود.

پنج عامل برشمرده شده بالا و مشهود تر از همه ضدیت آشکار متولیان خُرد و کلان جمهوری اسلامی با تاریخ و فرهنگ و آثار تاریخی ایران پیش از اسلام که در بین حکومت و دولتمردان هیچ کشور دیگری به جز کشورهای اشغال شده مشاهده نمی شود، از مهمترین عواملی هستند که همگان را به این صرافت می اندازد که متولیان جمهوری اسلامی ذاتاً خود را بیشترعرب می داند تا که ایرانی.

و اما در مورد غایله شیخ خزعل و سودای تشکیل کشور «عربستان آزاد» در خوزستان البته با پشتیبانی و تحریک دولت انگلستان. شما مرقوم داشته اید که:« رضاخان قلدر نیز با توسل جستن به عوام فریبی و زیارت عتبات عالیات بود که توانست به منصب قدرت برسد گرچه بعدها در راه اجرای برنامه های مدرنیزه سازی ایران عملا با آخوند ها در افتاد. همین حمایت علمای شیعه از رضا خان بود که سبب متفرق ساختن قبایل عربی اهوازی از گرد شیخ خزعل شد تا رضاخان با دستگیری وی سیستم حکومتی غیرمتمرکز را در ایران برچیند و دولت ملت ایران نوین را تاسیس کند.»

هر چند که من در مقاله "خرمشهر در مسیر تاریخ» که در دست نوشتن دارم به طور مفصل به فتنه استقلال طلبی "شیخ خزعل بن حاج جابر خان" پرداخته ام که امیدوارم پس از تکمیل شدن، آنرا در دو و یا سه بخش در همین سایت پیک ایران درج نمایم که شما و دیگر علاقمندان اگر مایل باشید، بتوانید برای شناخت بهتر و بیشتر غایله شیخ خزعل به آن مراجعه کنید، اما لزوماً به طور اختصار خدمت شما عرض کنم که: برادر من! شما دیگر چرا؟ ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، آن شخص ِبه قول سرکار و حاکمان ضد ایرانی جمهوری اسلامی "رضا خان قلدر" برای مدت شانزده سال (از 1304 تا 1320 خورشیدی) پادشاه قانونی ایران بوده و دست بر قضا به ملت و کشور ایران خدمات شایان و فراموش نشدنی ای هم کرده است که البته این امر مشروعیتی به حکومت خودکامه او نمی دهد. اما هر چیز به جای خویش نیکوست. لذا اینکه او را "رضا اصطبل چی" بنامیم و یا رضاشاه کبیر در ماهیت و حقیقت امر که ایشان پادشاه ایران بوده است، تغییری حاصل نمی نماید. همانطور که ما چه بگویم علی گدا و یا علی یکدست و یا علی روضه خوان، تغییری در اینکه او در حال حاضر امام خامنه ای است و رهبر معظم نامیده می شود، نخواهد داد. فقط قدری عقده دلمان را خالی کرده ایم با این گونه توهین ها به او و یا به رضا شاه.

پبش از ورود به بحث پاگیری و سرنگونی خرده دولت شیخ خزعل، لازم است پیرامون نام عربستان که بر خوزستان اطلاق می شده است توضیخ فشرده ای بدهم. بر اساس پاره ای از شواهد تاریخی، اطلاق نام عربستان به همه و یا بخشی از خوزستان از سال 845 قمری که سید محمد مشعشع با بسیاری از عشایر عربی عراق به خوزستان حمله کرد و هویزه که ساکنانش پارسی زبان بودند، را تصرف کرد، آغاز گردیده است.(4) جهت بیشتر مستند نمودن آنکه ساکنان ناحیه هویزه تا پیش از حمله سید مشعشع، عرب زبان نبوده اند اضافه می نمایم که ابن بطوطه که قبل از حمله سید مشعشع یعنی در سال 728 قمری از هویزه عبور کرده، در سفرنامه خود نوشته است که مردم آنجا عجم بودند. در هر صورت پس از ورود عشایر عرب عراق در سده نهم قمری به ناحیه غرب رود کرخه، عنوان "خوزستان" به ناحیه باستانی آن خطه که شامل شوشتر، دزفول، بهبهان، رامهرمز، ایذه، ماهشهر، گُبان، هندیجان، بختیاری، لُر، لک و.. اطلاق می شده و سایر نواحی عشایر عرب نشین، "عربستان" خوانده می شده است. نظامی گنجوی (535 – درگذشته در بین سالهای607 تا 612 قمری) در دورانی بسیار پیش از ورود ابن بطوطه به ایران، چنین سُروده است:

لب لعلی چو لاله در بستان خنده اش خونبهای خوزستان -و یا

دهانی بود در تنگیش زوری چو خوزستانی در چشم موری
مگر شکر حکایت مختصر کن چو گفتی سوی خوزستان گذر کن
زبس خنده که شهدش بر شکر زد به خوزستان شد افغان طبر زد*
به خوزستان در آمد خواجه سرمست طبرزد می ربود و قند میخست
*طبرزد= نوعی از شکر است.

و اما بر خلاف ادعای شما، قبایل عربِ اهوازی، در ابتدا به میل خود گِرد شیخ خزعل جمع نشده بودند، بلکه طبق مدارک و شواهد تاریخی و به نقل از کتاب "تاریخ چهار صد ساله خوزستان" نوشته شادروان احمد کسروی، ایشان ابتدا برادرش شیخ مزعل که جانشین پدرش حاج جابرخان شده بود را در در سال 1276 خورشیدی (در زمان حکومت مظفرالدینشاه قاجار) طی یک توطئه ناجوانمردانه در حالیکه مزعل می خواست سوار قایق بشود، به قتل رسانده و به جای او حکومت محمره و توابع آنرا در اختیار می گیرد. وی در گام بعدی اکثریت شیوخ قبایل عربِ ساکن اهوازمانند قبایل حویزه، بنی طُرف، آل کثیر، آل خَمیس و ... را با قدرت قهریه به قتل رسانده و آن طوایف را مطیع و فرمانبردار خود می نماید و آنها را مکلف می نماید که مالیات سالانه خود را به جای حکومت مرکزی به او بدهند!

شما مرقوم داشته اید:«رضا خان سیستم حکومتی غیرمتمرکز را در ایران برچیند» دوست و هموطن گرامی! نگاهی می اندازیم به آنچه که شیخ خزعل و یا به قول تجار و دولت هندوستان،"ملک التمر" (سلطان خرما)، سودای تحقق آنرا در سر می داشت و سایر اقداماتی که در این مورد انجام داد در قیاس با «سیستم حکومتی غیر متمرکز» مورد ادعای شما که تفاوتش از زمین تا آسمان است:عدم تمکین ازحکومت مرکزی کشور متبوع خودش ایران، اعلام استقلال یک استان از ایران (استان خوزستان)، تحت عنوان کشور«عربستان آزاد»، بستن پیمان همکاری با دولت استعماری انگلستان بدون اطلاع و رضایت دولت مرکزی، برقراری رابطه نزدیک و تنگاتنگ با شیخ کویت بی آنکه دولت مرکزی را در جریان توافقات فی مابین بگذارد، سرباز زدن از پرداخت مالیات های سالانه به دولت مرکزی از طریق پاره کردن نامه دکتر میلیسپو مبنی بر درخواست مالیات های معوقه و اظهارعلنی این مطلب که رضا شاه را به رسمیت نمی شناسد، همگامی و همکاری با مخالفین دولت در قالب عامل اصلی به اجرا در آوردن «قیام سعادت» به همدستی حسین خان بهمئی و صولت الدوله قشقایی که هدف آن خلع رضا شاه و برگرداندن سلطنت به احمد شاه قاجار بود و ...

حالا برادر من! کلاهت را قاضی کن! کدام یک از این اقدامات در چهارچوب «سیستم حکومتی غیر متمرکر» می گنجد؟ آنچه که شیخ خزعل انجام در هر کجای دنیا و در هر نوع رژیمی که بر سر کار بوده باشد، نام دیگری جز شورش و کودتا بر علیه حکومت مرکزی و تلاش برای تجزیه بخشی از کشور نمی تواند داشته باشد. همانطور که می دانید، اگر چه شیخ خزعل القاب معزالدوله، سردار ارفع و امیرتومانی را از شاهان قاجار دریافت کرده بوده است، اما دولت انگلستان نیز چندین مدال لیاقت و تقدیرنامه در ازای خدماتی که وی بدون اطلاع و رضایت دولت مرکزی ایران برای آن کشور استعمارگر انجام داده بوده، به وی اعطاء نموده است.

در این مورد سخن بسیار است که انشاءالله پس از درج مقاله «خرمشهر در مسیر تاریخ» اگر که مایل باشید، می توانید به آن مراجعه نمایید.
هموطن شما

م. شریف

سه شنبه 07-04-1390 (24 رجب 1432)



1و 2- دکتر ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج 5. ص 126 – 128 و 170 – 186.

3- وقتی موضوع به دنیا آمدن هزاران کودک ناشی از تجاوز اعراب به زنان و دختران ایرانی را به عمر اطلاع دادند دستها را به هم کوفت و گفت: «از این بچه های پدر ناشناخته به خدا پناه می برم.» دوقرن سکوت. عبدالحسن زرین کوب. ص 69.

4- ایرج افشار سیستانی_خوزستان و تمدن دیرینه آن جلد1، ص35_ 46---- کسروی، احمد، تاریخ پانصد ساله خوزستان، ص15.

انواع و اقسام تجاوز در" تحریر الوسیله " امام راحل - اسد مذنبی

انواع و اقسام تجاوز در" تحریر الوسیله " امام راحل - اسد مذنبی

خبر تجاوزات دسته جمعی از گوشه و کنار مملکت، بسیاری ها را به این فکر واداشته که شاید تجاوزات دسته جمعی با چراغ سبز برخی مراکز و جهت زهرچشم گرفتن از جامعه و یا بقول سران نظام بدحجاب ها صورت گرفته باشد؟ به همین دلیل برای روشن شدن چند و چون قضایا به سراغ کتاب تحریرالوسیله خمینی که بسیاری ها آنرا یکی از جامع ترین کتب فقهی می دانند رفته ایم تا هرگونه شک و شبهه ای رادر اینمورد برطرف نماییم!
***
تحریرالوسیله امام ره جلد اول – ترجمه سیدمحمد باقر موسوی همدانی
منظور از وطى به شبهه(خیالاتی) اين استكه مردى با زنى اجنبيه جماع كند بخيال اينكه آن زن همسر خود او است(حتی اگر جماع در شهر دیگری اتفاق بیفتدچرا که خوشبختانه امکان تحریک مردان از پشت دیوار نیز وجود دارد مخصوصا اگر ته استکانی خورده باشند)، و يا با زنى ازدواج كند كه قبلا برادر آنزن را وطى كرده(یعنی مرد خیالاتی دوگانه سوز بوده) و گمان مى كرده كه چنين ازدواجى حلال و بى اشكال است(طفلک سواد نداشته و مرد را از زن تشخیص نمی داده)

مساءله 1 - زنيكه با او عمل زنا كرده اند بنابر اقوى عده ندارد چه اينكه از زنا حامله هم شده باشد يا نه(یعنی خونش حلال است و حرفش را هم نزنید) و اما زنيكه به شبهه با او جماع كرده اند بايد عده نگه دارد چه اينكه شوهر دار باشد و يا نباشد( درهرصورت زن مقصراست و تا اطلاع ثانوی حق ندارد دست از پا خطا کند) بلكه احتياط آنست كه اگر شبهه از طرف زن به تنهائى بوده عده نگه بدارد(اگر بازداشت و زندانی نشود باید کلاهش را بالا بیندازد)

مساءله 3 - اگر زنيكه به شبهه وطى شده شوهردار باشد براى شوهر او جائز نيست او را در مدت عده وطى كند(باید صبرکند تا حاکم شرع تصمیم بگیرد کی زن و شوهر می توانند دوری کنند و چه وقت نزدیکی) حال آيا ساير استمتاعها(از قیبل بوسه و سایرمتعلقات) از آن زن برايش جائز است يا نه؟ نزديكتر به احتياط آنستكه بگوئيم نه(ای بخشکی شانس) ولى اقوى آنستكه هرگونه استمتاع بردن شوهر از وى حرام است(گنه ناکرده در بلخ آهنگری...)

مساءله 4 - اگر زنيكه به شبهه وطى شده بلامانع يعنى بدون شوهر باشد(بزبان آخوندی یعنی بی صاحب باشد) براى مرديكه او را وطى كرده جائز است كه در ايام عده با او ازدواج كند لكن تنها براى او جائز است نه براى ديگران(شرکای متجاوز) كه بنا بر اقوى براى ديگران جائز نيست(امام جان نان بقیه را آجر نکن)

مساءله 5 - در حكم وطى به شبهه از نظر وجوب عده و ساير احكام فرقى نيست بين اينكه وطى بدون عقد صورت گرفته باشد(چون احتمال دارد تو آن هیر و بیری آخوند جهت عقد کردن در دسترس نباشد) و يا بعد از عقد، باين معنا كه زنى را بخيال اينكه جائز است با او ازدواج كند براى خود عقد كرد و او را وطى هم كرد بعد معلوم شد جائز نبوده(حضرت امام اینقدر بهنگام نوشتن این تکه از مطلب دهان مبارکشان آب افتاده که حواس شان نبوده دری وری می بافند)

مساءله 6 - اگر زن در عده طلاق يا عده وفات شوهرش باشد و مردى او را به شبهه وطى كند(یعنی اگربا احتیاط هم رانندگی کند باز احتمال تصادف وجود دارد) يا اول او را وطى كند بعدا شوهرش او را طلاق دهد(اینجا دیگر پای ناموس و آبرو درمیان است) و يا از دنيا برود(از شدت ناراحتی سکته کند) بنابر احتياط اگر نگوئيم اقوى بر آن زن واجب است دو عده نگه بدارد(دوبار جریمه شود)، حال اگر از يكى از آن دو مرد يعنى از شوهر و يا واطى به شبهه حامله باشد(امام جان خودت گردن بگیر و مرافعه راه نینداز) بايد اول عده حمل را نگه بدارد و بعد از آنكه وضع حمل كرد يكبار ديگر عده ديگر را از سر بگيرد(ای بخشکی شانس، امام جان تخفیفی چیزی بده ...) و يا عده اول را تكميل كند، و اما اگر حامله نباشد عده آنكه جلوتر واقع شده را اول نگه مى دارد(چون نتوانسته جلو عده ای را بگیرد) و سپس عده آن را كه بعدا واقع شده است(ای بی انصاف خودت یک روز می توانی عده را نگه داری؟)

مساءله 12 - كسيكه زوجه اى كمتر از نه سال دارد(امام جان از کی تا حالا به بچه هفت یا هشت ساله را زوجه می نامند!؟) وطى او براى وى جايز نيست چه اينكه زوجه دائمى باشد، و چه منقطع(جا المخلوق یعنی بچه زیر نه سال را می توان صیغه کرد) ، و اما ساير كام گيريها از قبيل لمس بشهوت و آغوش گرفتن و تفخيذ(دست به ران زدن) اشكال ندارد هر چند شيرخواره باشد(باید تصدیق کرد در مملکتی که امامش ازبچه شیرخواره نمی گذرد، از شمری که جوان است و بی پول چه توقعی می توان داشت؟) و اگر قبل از نه سال او را وطى كند اگر افضاء نكرده باشد(یعنی اگر دل رحمی کرده تجاوزنکرده باشد، به حق چیزهای شنیده و نشنیده) بغير از گناه چيزى بر او نيست(البته درِ گاراژ باریتعالی هم که همیشه بر روی متجاوز باز است) ، و اگر كرده باشد يعنى مجراى بول و مجراى حيض او را يكى كرده باشد و يا مجراى حيض و غائط او را يكى كرده باشد تا ابد وطى او بر وى حرام مى شود(یعنی به حبس ابد سکسی محکوم می شود)، لكن در هر حال بنا بر اقوى بخاطر افضاء از همسرى او بيرون نمى شود(در هر صورت پخت و پز و نظافت باید بکند ) در نتيجه همه احكام زوجيت بر او مترتب مى شود(کلفتی یا نوکری توسط همسر چیزی نیست که با خطای ناچیزی توسط مرد ازبین برود) يعنى او از شوهرش و شوهرش از او ارث مى برد(شاید هم بچه نه ساله بگوید مهرم حلال عروسکم مال خودم)، و نمى تواند پنجمين زن دائم بگيرد(خیلی بد شد!) و ازدواجش با خواهر آن زن بر او حرام است(البته اگر خواهر آن زن فرار نکرده باشد و آنطرفها آفتابی شود) و همچنين ساير احكام ، و بر او واجب است مادامى كه آن زنده است مخارجش را بپردازد. هر چند طلاقش داده باشد، بلكه هر چند كه آن زن بعد از طلاق شوهرى ديگرى انتخاب كرده باشد كه بنابر احتياط بايد افضا كننده نفقه او را بدهد، بلكه اين حكم خالى از قوت نيست(داد که چه بهتر، نداد هم نداد. کی به کی است؟) ، و نيز بر او واجب است ديه افضا را كه ديه قتل است بآن زن بپردازد(می تواند بجای پول شتر بدهد) اگر آن زن آزاد است نصف ديه مرد را با مهريه ايكه معين شده و بخاطر عقد دخول بگردنش آمده به او بدهد، و اگر بعد از تمام شدن نه سال با او جماع كندو او را افضاء نمايد حرام ابدى نمى شود(یعنی اگربه حرف امام گوش می دادی و یک سال دیگر صبر می کردی تا بچه نه سالش تمام می شد، آنوقت این مخارج را هم نداشتی! عجب مردهای بی فکری پیدا می شوند) و ديه بگردنش نمى آيد، لكن نزديكتر به احتياط آن است كه مادامى كه آن زن زنده است نفقه اش را بدهد هر چند كه بنا بر اقوى واجب نيست(می تواند داد بزند ندارم، ولم کن برو پی کارت...)