samedi 24 août 2013

چکیده :تلاش دستگاه های تبلیغاتی که بفرموده عمل می کنند تا تصویری زیبا از زشت ترین روزهای حیات ایران ارایه دهند هم بی حاصل است. چه کسی خواهان داشتن نگاتیو یادگاری با دولتی است که عکس آن حتی پس از ظهور، همچنان نگاتیو می ماند؟ گویا مقدر است که دولتی که از همه به رهبری نزدیک تر بود، همان طور که تلاش می کرد سیاه را سفید و سفید را سیاه نشان دهد، عکس یادگاری اش هم برای همیشه با سیاهی هایش در خاطره ها بماند. ...

کلمه- سید کاظم قمی:
 
در آستانه هفته دولت هستیم؛ هفته ای که از زمان شهادت رئیس جمهور شهید محمدعلی رجایی و نخست وزیر شهید حجت الاسلام دکتر محمدجواد باهنر، هر ساله برگزار می شود و دولت و عملکردش محور اصلی آن است. درباره آن دو شهید بزرگوار سخن های ناگفته بسیار است و مظلومیتی که پس از شهادت و بویژه در چند سال اخیر، نصیبشان شده است. از رجایی چهره ای متفاوت از واقعیت های تاریخی ارایه کردند و آن ها که عقل و دل رجایی نداشتند را به زور تبلیغات دروغین به «بوی» رجایی معطر ساختند و هرچه همسرش فریاد برآورد که هیچ نسبت و تناسبی میان رجایی و این جماعت که اهل دروغ و تقلب و بهتان و افترا هستند نیست، خود را به نشنیدن زدند. کمالات و علم و حلم باهنر نیز همواره تحت الشعاع نام رجایی در سایه قرار گرفته و راه و رسم سیاست ورزی فارغ از اصول و درایت برادرش، همه را به این گمان انداخته که لابد آن دانشمند شهید هم از همین سنخ بوده است. باری، سال هاست که هفته دولت به نام آن دو و به کام دیگرانی بوده که هیچ سنخیتی با آن دو نداشته و ندارند.
برای ما مردم که پس از هشت سال روزنه ای برای تنفس پیدا کرده ایم، هفته دولت، یادآور تلخی های دیگر هم هست: حمایت بی قید و شرط، همه جانبه و بی سابقه رهبری از دولت نهم و دهم که دولتمردانش سیاه ترین دوره های تاریخ ایران معاصر را آفریدند، دروغ گویی و رمالی و اختلاس و حیف و میل اموال بیت المال را به سر حد امکان رساندند و کشور را به لبه پرتگاه سقوط در عرصه های اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و بین المللی کشاندند. یادمان نمی رود که در شهریور ۸۷ چگونه رهبری به دولتمردان دولت نهم اطمینان خاطر داد که دولت دهم هم از آنهاست. یادمان نمی رود که چگونه چشم به خیانت های جبران ناپذیر آن بسته و زبان به وصف خدماتش گشوده شد.
من و هفتاد و پنج میلیون نفوس ساکن این کشور حق داریم از خود بپرسیم که بنا بر کدام حق، هشت سال از زندگی فردی و اجتماعی مان باید به خاطر تشخیص نادرست، بی بصیرتی، بی درایتی (یا هر چیز دیگری که نامش را بگذارید) یک فرد یا گروه تباه گردد و مگر زندگی من و هفتاد و پنج میلیون ایرانی دیگر از چند دوره هشت ساله تشکیل شده که عرصه تاخت و تاز کسانی شود که نه تنها در مقابل اعمالشان پاسخگو نیستد و نه تنها حاضر نیستند زبان به یک عذرخواهی ساده از مردمشان باز کنند، که همچنان بر طبل توخالی تئوری فتنه شان می کوبند و فریاد بصیرت سر می دهند. هنوز هم می گویند اگر موسوی و کروبی تن به قانون داده بودند، امروز بر مسند ریاست کشور تکیه می زدند، تو گویی خواسته آنها چیزی جز اجرای قانون بود، تو گویی آنها به صندلی قدرتی که سال ها بود به آن پشت کرده بودند دلبسته بودند، تو گویی آنها برای دستیابی به آمال و آرزوی خود و نه بازپس گیری حق مردم به حبسی نزدیک به هزار روزه افتاده اند، و تو گویی حبس و حصر آنان قانونی بوده و زندانبانشان تن به قانون داده است!
واقعیت این است که مسئولان نظام، از صدر تا ذیل، یک عذرخواهی بزرگ به مردمان رنج دیده این مرز و بوم بدهکار هستند. تلاش دستگاه های تبلیغاتی که بفرموده عمل می کنند تا تصویری زیبا از زشت ترین روزهای حیات ایران ارایه دهند هم بی حاصل است. چه کسی خواهان داشتن نگاتیو یادگاری با دولتی است که عکس آن حتی پس از ظهور، همچنان نگاتیو می ماند؟ گویا مقدر است که دولتی که از همه به رهبری نزدیک تر بود، همان طور که تلاش می کرد سیاه را سفید و سفید را سیاه نشان دهد، عکس یادگاری اش هم برای همیشه با سیاهی هایش در خاطره ها بماند.

Aucun commentaire:

Enregistrer un commentaire