vendredi 27 avril 2012

لوح تقدیر امر به معروف ، برای مدیر عامل فراری بانک ملی! + عکس
تابناک : لوح تقدیر از محمود رضا خاوری مدیر عامل فراری بانک ملی هنوز روی سایت این بانک و در قسمت دستاورد‌ها قرار دارد. نکته جالب اینکه خاوری این تقدیر نامه را به خاطر تلاش برای ارتقاء امر به معروف و نهی از منکر لسانی دریافت کرده است. البته خود وی همزمان ریاست هیات امر به معروف و نهی از منکر بانک ملی را بر عهده داشته است.

به گزارش تابناک در متن این تقدیر نامه آمده است:

جناب آقای محمود رضا خاوری

احتراما با آرزوی توفیق روزافزون برای حضرتعالی در راستای حاکمیت بخشیدن به ارزش‌های دینی در پرتو عمل به فرضیه الهی امر به معروف و نهی از منکر و کسب تقوای الهی نظر به اینکه حضرتعالی در جهت احیای فریضتین و ترویج و گسترش فرهنگ امر به معروف و نهی از منکر و تذکر لسانی در بانک ملی ایران اهتمام ورزیده و تلاش نموده‌اید، لذا جا دارد از خدمات ارزنده و همکاری حضرتعالی با ستاد احیاء تشکر نموده و این لوح تقدیر به رسم یاد بود به حضرتعالی اعطاء می‌گردد.
از خداوند سبحان موفقیت روزافزون حضرتعالی را در ارتقاء فضائل اخلاقی و نیل به ارزش‌ها و آرمان‌های ارزشمند نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران مسئلت داریم.

معاونت ادارات و کارخانه جات!

البته اکنون این گزارش در این باره قضاوت نخواهد کرد که مدیر عامل بانک ملی عامل به انجام فریضه‌های امر به معروف و نهی از منکر لسانی بوده است یا نه؛ چرا که از این موضوع اطلاعی ندارد. با این وجود آنچه عملا در در دوران ریاست وی در بانک ملی و در جریان اختلاس بزرگ اقتصادی رخ دهد، نشان می‌دهد که وی حداقل در مقام عمل اینگونه نبوده است.

اما نکته مهم‌تر آن است که تقریبا مثل روال مرسوم در اغلب ادارات ایرانی نخستین لوح تقدیر هر عمل مطلوب و خواستنی به رئیس آن اداره می‌رسد و در سایت بانک ملی در زمره دستاورد‌های بانک ملی هم محسوب شده است!

dimanche 22 avril 2012


يكشنبه 3 ارديبهشت 1391

نرگس محمدی جهت گذراندن حکم ۶ سال حبس به زندان اوین فراخوانده شد

نوروز - نرگس محمدی نایب رئیس کانون مدافعان حقوق بشر که به شش سال حبس تعزیری قطعی محکوم شده بود٬ با حکم دادیار اجرای احکام دادسرای اوین جهت گذراندن دوران محکومیت فراخوانده شده ست.
نرگس محمدی، نایب رئیس کانون مدافعان حقوق بشر ابتدا در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی پیر عباسی به تحمل ۱۱ سال زندان محکوم شد که این حکم در شعبه ۵۴ تجدید نظر به ۶ سال زندان تقلیل یافت.
امروز خبرگزاری "فارس" نزدیک به نیروهای امنیتی اعلام نموده که خانم محمدی از سوی مسئولین زندان اوین جهت اجرای حکم خود فراخوانده شده است.

نرگس محمدی در اردیبهشت سال ۱۳۸۹ به اتهام عضویت در کانون مدافعان حقوق بشر به شعبه ۴ دادگاه انقلاب احضار شد و پس از چند جلسه دفاع با صدور قرار وثیقه ۵۰ میلیون تومانی آزاد شد. اما تنها چند روز بعد، شبانه در منزل خود در حالی که همان روز فرزند سه‌ساله‌اش پس از عمل جراحی مرخص شده بود توسط مأموران امنیتی بازداشت شد.
کانون مدافعان حقوق بشر در سال ۱۳۸۰ تاسیس شد و نیروهای امنیتی و اطلاعاتی ۳۰ دی ماه ۱۳۸۷ در اقدامی غیر قانونی و بدون ارائه حکم قضایی دفتر کانون را پلمپ کردند. از آن پس فشارهای امنیتی و قضایی بر روی اعضای کانون مدافعان شدت گرفته است.
طی ۳ سال گذشته نهادهای امنیتی مستمرا از اعضای شورای عالی نظارت بر کانون می خواهند تا از کانون مدافعان حقوق بشر استعفا داده و علیه کانون و اعضا و ریاست آن (شیرین عبادی) اعترافات تلویزیونی انجام دهند و ندامت نامه بنویسند و بارها اعلام شده که در غیر این صورت با اعمال فشارهای بیشتر و محرومیت های جدید مواجه خواهند شد و البته چنین نیز کرده اند. از جمله: اخراج از محل کار، تهدیدهای مکرر تلفنی، احضارهای غیر قانونی به مراکز امنیتی، تعقیب و مراقبت های امنیتی، بازداشت های خودسرانه و صدور احکام سنگین.
نرگس محمدی وجود فاصله زمانی بین تاریخ صدور و ابلاغ حکم را دلیل بر سیاسی بودن آن دانسته و به دویچه‌وله می‌گوید: «من صدور این رای و حتی زمان ابلاغش را منطبق بر یک رویه قضایی نمی‌بینم. این حکم ۲۵ دی ماه صادر شده اما دقیقا دو روز پس از انتخابات آن را اعلام کردند یعنی حدود دو ماه آن را نگه داشته‌اند تا مصادف با انتخابات نشود. من زمان ابلاغ و انشای این حکم را متاثر از شرایط سیاسی می‌دانم».
نرگس محمدی تاکید می‌کند که فعالیت‌های او و همکارانش در کانون مدافعان حقوق بشر کاملا منطبق با قانون اساسی جمهوری اسلامی و بر اساس معیارهای بین‌المللی اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق‌های بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی است که ایران هم آنها را امضا کرده است.
سازمان عفو بین الملل در بیانیه خود که روز ۲۰ مارس، اول فروردین منتشر شد این حکم را “غیرعادلانه” توصیف کرده و گفت که اگر خانم محمدی برای گذراندن این محکومیت به زندان برود، یک زندانی سیاسی خواهد بود.
خانم محمدی که در شرکت بازرسی مهندسان ایران کار می‌کرد، در آبان سال ۸۸ به دلیل عضویت در کانون مدافعان حقوق بشر از محل کارش نیز اخراج شد. وی مادر دو کودک دوقلوی چهارساله است و همسرش تقی رحمانی نیز ۱۷ سال از عمرش را در زندان‌های جمهوری اسلامی گذرانده و چندی پیش به دلیل فشارهای وارده مجبور به ترک کشور شد.

Published from gooya news {http://news.gooya.com}
Copyright © 2009 news.gooya.com
All rights reserved for the original source
Served by C#1 Server #2 in 0.009 seconds

يكشنبه 3 ارديبهشت 1391

نرگس محمدی جهت گذراندن حکم ۶ سال حبس به زندان اوین فراخوانده شد

نوروز - نرگس محمدی نایب رئیس کانون مدافعان حقوق بشر که به شش سال حبس تعزیری قطعی محکوم شده بود٬ با حکم دادیار اجرای احکام دادسرای اوین جهت گذراندن دوران محکومیت فراخوانده شده ست.
نرگس محمدی، نایب رئیس کانون مدافعان حقوق بشر ابتدا در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی پیر عباسی به تحمل ۱۱ سال زندان محکوم شد که این حکم در شعبه ۵۴ تجدید نظر به ۶ سال زندان تقلیل یافت.
امروز خبرگزاری "فارس" نزدیک به نیروهای امنیتی اعلام نموده که خانم محمدی از سوی مسئولین زندان اوین جهت اجرای حکم خود فراخوانده شده است.

نرگس محمدی در اردیبهشت سال ۱۳۸۹ به اتهام عضویت در کانون مدافعان حقوق بشر به شعبه ۴ دادگاه انقلاب احضار شد و پس از چند جلسه دفاع با صدور قرار وثیقه ۵۰ میلیون تومانی آزاد شد. اما تنها چند روز بعد، شبانه در منزل خود در حالی که همان روز فرزند سه‌ساله‌اش پس از عمل جراحی مرخص شده بود توسط مأموران امنیتی بازداشت شد.
کانون مدافعان حقوق بشر در سال ۱۳۸۰ تاسیس شد و نیروهای امنیتی و اطلاعاتی ۳۰ دی ماه ۱۳۸۷ در اقدامی غیر قانونی و بدون ارائه حکم قضایی دفتر کانون را پلمپ کردند. از آن پس فشارهای امنیتی و قضایی بر روی اعضای کانون مدافعان شدت گرفته است.
طی ۳ سال گذشته نهادهای امنیتی مستمرا از اعضای شورای عالی نظارت بر کانون می خواهند تا از کانون مدافعان حقوق بشر استعفا داده و علیه کانون و اعضا و ریاست آن (شیرین عبادی) اعترافات تلویزیونی انجام دهند و ندامت نامه بنویسند و بارها اعلام شده که در غیر این صورت با اعمال فشارهای بیشتر و محرومیت های جدید مواجه خواهند شد و البته چنین نیز کرده اند. از جمله: اخراج از محل کار، تهدیدهای مکرر تلفنی، احضارهای غیر قانونی به مراکز امنیتی، تعقیب و مراقبت های امنیتی، بازداشت های خودسرانه و صدور احکام سنگین.
نرگس محمدی وجود فاصله زمانی بین تاریخ صدور و ابلاغ حکم را دلیل بر سیاسی بودن آن دانسته و به دویچه‌وله می‌گوید: «من صدور این رای و حتی زمان ابلاغش را منطبق بر یک رویه قضایی نمی‌بینم. این حکم ۲۵ دی ماه صادر شده اما دقیقا دو روز پس از انتخابات آن را اعلام کردند یعنی حدود دو ماه آن را نگه داشته‌اند تا مصادف با انتخابات نشود. من زمان ابلاغ و انشای این حکم را متاثر از شرایط سیاسی می‌دانم».
نرگس محمدی تاکید می‌کند که فعالیت‌های او و همکارانش در کانون مدافعان حقوق بشر کاملا منطبق با قانون اساسی جمهوری اسلامی و بر اساس معیارهای بین‌المللی اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق‌های بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی است که ایران هم آنها را امضا کرده است.
سازمان عفو بین الملل در بیانیه خود که روز ۲۰ مارس، اول فروردین منتشر شد این حکم را “غیرعادلانه” توصیف کرده و گفت که اگر خانم محمدی برای گذراندن این محکومیت به زندان برود، یک زندانی سیاسی خواهد بود.
خانم محمدی که در شرکت بازرسی مهندسان ایران کار می‌کرد، در آبان سال ۸۸ به دلیل عضویت در کانون مدافعان حقوق بشر از محل کارش نیز اخراج شد. وی مادر دو کودک دوقلوی چهارساله است و همسرش تقی رحمانی نیز ۱۷ سال از عمرش را در زندان‌های جمهوری اسلامی گذرانده و چندی پیش به دلیل فشارهای وارده مجبور به ترک کشور شد.

Published from gooya news {http://news.gooya.com}
Copyright © 2009 news.gooya.com
All rights reserved for the original source
Served by C#1 Server #2 in 0.009 seconds

تقی رحمانی: نرگس محمدی بازداشت شد

تقی رحمانی: نرگس محمدی بازداشت شد
اندازه متن - +
نرگس محمدی، فعال ملی- مذهبی و نایب‌رئیس کانون مدافعان حقوق بشر، ظهر شنبه توسط ماموران امنیتی در منزل پدری خود در زندان بازداشت شد.

به گفته همسرش تقی رحمانی هنگامی که والدین خانم محمدی برای پیگیری وضعیت دخترشان به اداره اطلاعات زنجان مراجعه گردند، به آنها گفته شد که او را به تهران منتقل کرده‌اند.

تقی رحمانی خاطرنشان می‌کند که ماموران وزارت اطلاعات به والدین نرگس گفته‌اند که دخترشان از تهران متواری شده «در حالی که از آبان ماه گذشته و در نتیجه تبعید اجباری ما به زنجان منتقل شده بودیم.» ‬

گفت‌وگوی فهیمه خضر حیدری با تقی رحمانی

نرگس محمدی که دادگاه تجدیدنظر، شش سال حبس او را تایید کرده است دارای دو فرزند دوقلوی ۶ ساله است که به گفتهٔ تقی رحمانی، همسر او، دور از پدر و مادر، روزهای دشواری را سپری می‌‌کنند و بار‌ها شاهد هجوم شبانهٔ نیروهای امنیتی به خانه بوده‌اند.

تقی رحمانی همچنین تاکید کرد که نرگس محمدی بیمار است و شرایط زندان برای او خطرناک است.

تقی رحمانی با ابراز نگرانی شدید اظهار داشت که خانم محمدی به بیماری فلج عضلانی مبتلاست و اقامت وی در زنجان کمی حال وی را مساعد کرده بود اما شرایط زندان ممکن است به وخامت حال وی منجر شود.

تقی رحمانی، فعال ملی مذهبی که سال‌های طولانی در زندان‌های جمهوری اسلامی ایران گذرانده است اخیرا از ایران خارج شده و در پاریس زندگی می‌کند.

آقای رحمانی در گفت‌و گو با رادیو فردا همچنین از تبعید ناخواستهٔ خود و خانواده‌اش از آبان ماه گذشته از تهران به زنجان و قزوین خبر داد و گفت تمام اعضای کانون مدافعان حقوق بشر از جمله نرگس محمدی در ایران و خارج از ایران به شدت تحت فشار هستند و احکام سنگین زندان دریافت کرده‌اند.

ایلوش خوشابه ا ز گویا

هرکول سینمای ایران درگذشت (ویدئو + تصویر)


ایلوش خوشابه بازیگر قدیمی سینما و یکی از سرشناس‌ترین چهره زیبایی اندام ایران سه‌شنبه 29 فروردین در 80 سالگی در تهران درگذشت.
به گزارش خبرآنلاین، خوشابه که اندامی کشیده داشت و قدش 190 سانتی‌متر بود، سال 1333 با بازی در نقش امیر ارسلان در فیلم «امیر ارسلان نامدار» وارد دنیای سینما شد.
iranhercule2.jpg
iranhercule3.jpg
او سپس به آمریکا رفت و عنوان قهرمان زیبایی‌اندام شهرهای لس آنجلس و سکرامنتو را به دست آورد. خوشابه پس از بازگشت از آمریکا در سال 1340 در فیلم «دندان افعی» بازی کرد. او بعد از بازی در این فیلم از طرف استودیو «یولو‌فیلم» برای شرکت در فیلم «ولکان خدای جنگ» به ایتالیا دعوت شد و برای 30 سال در فیلم‌هایی چون «پسر ژوپیتر»، «علی بابا»، «هرکول، سامسون و اولیس»، «برادران شکست‌ناپذیر» و «هفت تیرکش‌های نفرین‌شده» ایفای نقش کرد. ایلوش در اروپا به ریچارد لوید Richard Lloyd معروف بود.
iranhercule1.jpg
او سال 1389 نشان شوالیه افسر ارشد را از سوی رئیس جمهور ایتالیا و وزیر امور خارجه این کشور دریافت کرد.


jeudi 19 avril 2012

هوشنگ مرادی





هوشنگ مرادی هوشنگ مرادی از گویندگانی‌ست که به طور عجیبی اطلاعات در مورد او بسیار اندک است و در منابع مکتوب فقط به سال مرگ او اشاره شده است. مدتی قبل که روایت دیگری از قتل او را از یکی همکارانش شنیدم و همینطور اشاره بهزاد عزیز، باعث پیگیری بیشتر در این زمینه شد.عکس از مجله سپید و سیاه(شماره 43، 14خرداد 1338) هوشنگ مرادی جدا از کار دوبله سابقه بازیگری در سینما را هم دارد. یکی از فیلم‌های او شب‌نشینی در جهنم(1336) است که در این فیلم جوانی 22، 23 ساله به نظر می‌رسد. یکی از همکاران وی سال تقریبی تولد ایشان را 1314 تا 1315 عنوان کردند.
در گزارشی که در شماره 43 هفته‌نامه سپید وسیاه(14 خرداد 1338) درمورد هوشنگ مرادی و همسرش تاجی احمدی منتشر شده، سال ازدواج این دو 1334 قید شده است(البته این ازدواج بعدها منجر به جدایی شد و تاجی احمدی با یکی از همکارانش در دوبله، محمدعلی زرندی، ازدواج کرد). با توجه موارد ذکر شده تولد ایشان باید حدود 1310 تا 1315 بوده باشد.
از فیلم‌های ایرانی که مرادی مدیر دوبلاژ آن‌ها بوده می‌توان به این آثار اشاره کرد:
تپۀ عشق ساخته ساموئل خاچیکیان محصول 1338
مومیایی ساخته حمید مجتهدی محصول 1345آرامش در حضور دیگران ساختۀ ناصر تقوایی (محصول 1349 و نمایش در 1352)تعداد کارهای مرادی بیش از این بوده و به دلیل اینکه در دهه 30 و 40، در تعداد قابل توجهی از فیلم‌ها، نام مدیر دوبلاژ قید نمی‌شده، این بخش از دوبله فارسی همواره مجهول باقی خواهد ماند.
همانطور که اشاره شد، هوشنگ مرادی در عرصه بازیگری هم فعال بود و در دهه 30 در چند تئاتر و فیلم هم بازی کرده است.فیلم‌های هوشنگ مرادی به عنوان بازیگر:دماغ سوخته‌ها کارگردان: مهدی بشارتیان محصول 1334
کلاه غیبی کارگردان: سالار عشقی محصول 1335
شب‌‌نشینی در جهنم کارگردان: ساموئل خاچیکیان، موشق سروری محصول 1336
نردبان ترقی کارگردان: پرویز خطیبی نوری محصول 1336
چهل طوطی کارگردان: هوشنگ مرادی محصول 1337
انگشتر جادو کارگردان: مهدی بشارتیان محصول1337
یک قدم تا مرگ کارگردان: ساموئل خاچیکیان محصول 1340
در دو فیلم چهل طوطی و انگشتر جادو ، هوشنگ مرادی و تاجی احمدی بازیگر نقش‌های اصلی بوده‌اند. گویا فیلم چهل طوطی از بین رفته اما نسخه‌ای از انگشتر جادو در فیلمخانه ملی ایران موجود است.
( هر دو به صورت 16 میلی‌متری ساخته شده بودند) عمده فعالیت هوشنگ مرادی در دهه 40 و 50 در تلویزیون و به عنوان مدیردوبلاژ بوده است.
بعد از انقلاب هوشنگ مرادی در تعدادی کارتون مدیر دوبلاژ و گوینده بود که معروف‌ترین آن، به عنوان راوی، در کارتون بچه‌های آلپ است.(در ابتدای نوشته به گویندگی ایشان به جای عطاءالله زاهد در دو سریال سربداران و بوعلی سینا هم اشاره شده است) هوشنگ مرادی در سال 1368 در منزل(و نه آن‌گونه که عنوان می‌شود در یک نزاع خیابانی) به قتل رسید.

mardi 10 avril 2012

آیا می توان زشتی ها را قسمت کرد

آیا می توان زشتی‌ها را قسمت کرد؟ ♦ مجید محمدی
یکشنبه, ۲۰م فروردین, ۱۳۹۱
نوشته‌ای برای ضد صهیونیست‌های ایرانی
اسرائیل و جمهوری اسلامی ایران در بالای فهرست ناقضان حقوق بشر قرار دارند. مدافعان حقوق بشر در سراسر عالم با این دو رژیم مشکلات جدی دارند. وضعیت فلسطینیان و ایرانیان در سرزمین‌هایی اشغال شده (یکی توسط اسرائیل و دیگری توسط اراذل و اوباش) برای هر انسانی جدا از گرایش‌هایش دردآور است. برای هیچ کس روشن نیست چه زمانی دو ملت اسرائیل و فلسطین روی صلح را خواهند دید، همچنان که روشن نیست چه زمانی ایرانیان روی آزادی و دمکراسی و دولتی بدون غلبه و استیلای اراذل و اوباش را خواهند دید.
خامنه‌ای و نتانیاهو بسیاری را به یاد جنایات علیه بشریت می اندازند. اما ما بر فراز رنگین کمان و در باغ‌های عدن زندگی نمی کنیم. ما در دنیای مقایسه‌ها زندگی می کنیم. کدامیک از این دو رژیم پرونده‌ی سیاه تری در عدم رعایت حقوق بشر دارند؟ اصولا چرا باید این دو رژیم را مقایسه کرد؟
نخست به پرسش دوم رسیدگی کنیم.چرا این مقایسه؟
بسیاری از کسانی که سال‌ها در تحت تبلیغات جمهوری اسلامی و چپ‌های ضد امپریالیست و در چارچوب دنیای نظریه‌های دوگانه‌ گرا (خیر و شر)، کینه‌های تاریخی و در عین حال دنیاهای آرمانی- تخیلی زندگی کرده‌اند علی رغم مخالفت امروز با این رژیم هنوز نتوانسته‌اند خود را از نگاه تابو وار به اسرائیل خلاص کنند. آنها هنوز نتوانسته‌اند بر خوی تهمت زنی به مخالفان و منتقدان خود (با برچسب بیگانه دوست، عاشق سینه چاک امریکا، و خائن و ستون پنجم دشمن خواندن آنان) غلبه کرده و صرفا بر مبنای آزادی و دمکراسی و حقوق بشر، کشورها را داوری کنند.
این نگاه تابو وار مانع از توجه به شباهت‌ها و تفاوت‌های جمهوری اسلامی و اسرائیل شده است. در این نگاه تابو وار حتی از سوی برخی نویسندگان و روزنامه نگاران مخالف جمهوری اسلامی، اسرائیل صدها درجه پلید تر از جمهوری اسلامی معرفی می شود.
آیا واقعیات این نگاه را تایید می کنند یا نقض؟
بر اساس همین نگاه، بسیاری از منتقدان (چپ مذهبی و غیر مذهبی ایرانی) اسرائیل حاضرند در یک کنفرانس در کنار مقامات جمهوری اسلامی بنشینند (اگر این امر کمتر اتفاق می افتد به خاطر آنست که مقامات سابق و امروز جمهوری اسلامی حاضر نیستند در کنار آنها بنشینند) و با آنها گفتگو کنند اما حاضر نیستند در یک کنفرانس در کنار دانشگاهیان طرفدار اسرائیل قرار گیرند (تا مبادا از سوی جمهوری اسلامی برچسب صهیونیستی بخورند یا دامنشان به صهیونیزم آلوده شود).
مقایسه‌ی جمهوری اسلامی با اسرائیل بر اساس شاخص‌های عقلانی، عرفی و شناخته شده‌ی بین المللی چشم مدافعان و مخالفان اسرائیل را بازتر می کند:
طرفداران اسرائیل که با جمهوری اسلامی دشمنی دارند خواهند دید که رژیمشان در برخی زمینه‌ها چقدر شبیه جمهوری اسلامی است و مخالفان ایرانی اسرائیل نیز متوجه خواهند شد که کشور دوست داشتنی آنها نه تنها دست کمی از زشتکار ترین رژیم‌های سیاسی نداشته بلکه ممکن است فراتر از آنها رفته باشد.کابوس جمهوری اسلامی برای رسانه‌هامطبوعات اسرائیل از آزادترین مطبوعات در دنیاست.
مهم ترین و جدی ترین انتقادات به رژیم و دولت‌های اسرائیل در رسانه‌های همین کشور مطرح می شود. از حیث انتقاد به رفتارهای دولت‌های اسرائیل، مطبوعات این کشور از مطبوعات ایالات متحده روشن تر و آزادانه تر به انتشار مطالب انتقادی در مورد اسرائیل می پردازند. منابع اصلی کتبی که جهت گیری انتقادی به اسرائیل دارند مطبوعات اسرائیل است.
ایران بزرگترین زندان روزنامه نگاران در دنیاست.همچنین رسانه‌های بین المللی بیشترین حضور را در اسرائیل دارند. حتی رسانه‌های جمهوری اسلامی در اسرائیل خبرنگار دارند از جمله پرس تی وی، شبکه‌ی خبر، العالم، خبرگزاری‌های ایرنا و فارس، و الکوثر.
تصور خبرنگاری اسرائیلی یا خبرنگاری که حقوقش را اسرائیل می پردازد در جمهوری اسلامی غیر ممکن است.
تهدیدها
مقامات رسمی رژیم ولایت فقیه (از جمله هر دو رهبر و برخی روسای جمهور) بارها اعلام کرده‌اند که می خواهند کشور اسرائیل را از روی زمین پاک کنند و شهروندان یهودی این کشور را به دریا بریزند اما دولت اسرائیل رسما چنین تهدیداتی را علیه هیچ ملتی بیان نکرده است.
اسرائیل در منطقه‌ای زندگی می کند که بسیاری از گروه‌ها و دولت‌های منطقه می خواهند آن را نابود کنند. از این جهت نمی توان برنامه‌ی اتمی اسرائیل را با برنامه‌ی اتمی ایران مقایسه کرد. ایران از سوی هیچ دولتی به نابودی تهدید نشده است و برنامه ی اتمی آن وجه مقابله با تهدیدهای وجودی ندارد. اسرائیل از بمب اتمی خویش تنها به صورت بازدارنده استفاده کرده است، گرچه خلع سلاح اتمی منطقه به نفع همگان است.دمکراسی اسرائیل حداقل یک دمکراسی برای شهروندان یهودی اسرائیلی است گرچه شهروندان عرب آن به مراتب حقوق و آزادی‌های بیشتری نسبت به سنیان یا بهاییان ایرانی در داخل کشور دارند. حتی در چارچوب صهیونیزم، دمکراسی اسرائیلی برای همه‌ی یهودیان عالم است. اما آیا دولت شیعی تحت حاکمیت ولایت فقیه دمکراسی برای شیعیان عالم است؟ حتی بنیانگذاران جمهوری اسلامی و طرفداران ولایت فقیه امروز برانداز شمرده شده و از ابتدایی ترین حقوق خود محرومند.
حاکمیت قانون
اعراب اسرائیلی و فلسطینیان در مواردی به دیوان عالی اسرائیل شکایت برده و توانسته‌اند طرف اسرائیلی و دوات اسرائیل را محکوم کنند و در مواردی نیز موفقیتی نداشته‌اند. کدام موردی را سراغ داریم که یک مقام جمهوری اسلامی یا حتی یک بسیجی با شکایت یک بهایی یا سنی محکوم شده باشد؟ آیا شهروندان ایرانی می توانند از روحانیون حاکم در ایران شکایت کنند؟ شکایت تاجزاده از جنتی به کجا انجامید؟
شهروندان یهودی اسرائیل دارای حقوق مساوی‌اند اما حتی شهروندان شیعی ایران دارای حقوق مساوی با روحانیون حاکم و وفاداران به آنها نیستند. آیا حتی شهروندان شیعی جمهوری اسلامی با اعتقاد به قانون اساسی و ولایت فقیه رسما و قانونا حقوق مساوی دارند؟ چه کسی می تواند باور موسوی و کروبی به قانون اساسی رژیم و ولایت فقیه را انکار کند؟
یادآوری‌های تاریخی
ایرانیان تجاوزهایی را که به کشور و میهن آنها شده مرتبا به خاطر می آورند (حمله‌ی اعراب، مغول‌ها یا مقدونیان) اما جنایات و تجاوزهایی که خود مرتکب شده‌اند نمی خواهند به یاد آورند. آیا ایرانیان می دانند در حمله‌ی نادر به هند چند هزار هندی کشته شده است؟ آیا ایرانیان می دانند خود مرتکب چه جنایاتی علیه هم میهنان خود در دوران صفویه، افشاریه و قاجار شده‌اند؟
به هنگام مقایسه‌ی اسرائیل و جمهوری اسلامی (مقایسه‌ی تاریخی شصت ساله با تاریخی سه هزار ساله) تنها به صد سال اخیر اشاره می کنند که ایرانیان به کشور دیگری حمله نکرده یا جایی را اشغال نکرده‌اند (البته تداوم جنگ پس از فتح خرمشهر در این اشاره نادیده گرفته شده است).
در این باب باید به سراغ مصریان، افغان‌ها، گرجی‌ها، تاجیکان، هندیان، بحرینی‌ها و دیگر بخش‌های جدا شده از ایران رفت و پرسید که آیا در زمان حکومت ایرانیان آنها احساس اشغال شدگی داشته‌اند یا خیر.
بر همین اساس رفتن به تاریخ و دشمنی‌ها و اشغال‌ها و تجاوزها را که همه‌ی ملت‌ها کم و بیش نقشی در آنها داشته اند به خاطر یکدیگر آوردن مشکلی را از هیچ سمتی حل نمی کند.اگر قرار به انتقام گیری باشد، آیا ایرانیان شایستگی بیشتری دارند که به واسطه‌ی اعمال قدرت بریتانیا بر دولت ایران در برهه‌هایی از تاریخ به سفارت این کشور حمله کنند یا امریکاییان و هندیان و دهها ملت دیگر که کشورشان رسما مستعمره‌ی بریتانیا بوده و هنوز هم ملکه در آنجا به رسمیت شناخته می شود؟ مثل کانادا و استرالیا)
آیا مسلمانان عرب و عثمانی قرنها بخش‌هایی از اروپا را به اشغال خود در نیاوردند؟ چرا از اشغالگری آنها کمتر سخنی به میان می آید؟ اسرائیل در میان ملل و دول متجاوز تنها نیست.امپریالیسم خوب، امپریالیسم بدضد امپریالیست‌های ایرانی اسرائیل را کشوری سلطه جو و به دنبال بسط نفوذ منطقه‌ای معرفی می کنند اما به رفتار دولت جمهوری اسلامی در این باب بی توجه‌اند. فرمانده‌ی کل ارتش جمهوری اسلامی به صراحت از همسایگان ایران دعوت می کند که به جای اتکا بر ایالات متحده (امپریالیسم بد) به جمهوری اسلامی (امپریالیسم خوب) اتکا کنند: “دوستان جمهوری اسلامی بدانند اگر در کشور برادری مثل ایران تکیه کنند بهتر از آن است که با وابستگی به کشورهای غربی و آمریکا هم حیثیت، ‌آبرو و هم پول خود را از دست بدهند.” (فارس، ۱۳ دی ۱۳۹۰)
مقامات نظامی سپاه از گفتن این موضوع که کشورهای منطقه باید برای امنیت خود به جمهوری اسلامی پناه بیاورند ابایی ندارند: “گر چه ایران به تنهایی قادر به حفظ و تامین امنیت منطقه است، لکن پیشنهاد ما همکاری کشورهای منطقه برای ایجاد امنیت پایدار در کل منطقه می‌باشد… جمهوری اسلامی ایران ابزارهای گوناگونی را در اختیار دارد که در نهایت آمریکا چاره‌ای جز ترک منطقه نخواهد داشت، لذا به آنها می‌گوییم بهتر است حالا که رفته اید دیگر بر نگردید و در صورت بازگشت مشکلات احتمالی آینده بر عهده شما خواهد بود.” (مسعود جزایری، معاون فرهنگی و تبلیغات دفاعی ستاد کل نیروهای مسلح، ایسنا، ۱۴ دی ۱۳۹۰)
داوری میان بد و بدتردر دنیایی که کارنامه‌ی بسیاری از ملت‌ها و دولت‌هایشان چندان سفید نیست مجبور به مقایسه و پرهیز از یک سویه نگری هستیم. اگر با معیارهای آزادی و دمکراسی به سراغ کشورها برویم، به جمهوری اسلامی امتیاز بیشتری می دهیم یا اسرائیل؟ آیا جمهوری اسلامی بیشتر صلح جهانی را تهدید می کند یا اسرائیل؟ آیا جمهوری اسلامی بیشتر مخالفان خود را ترور کرده است یا اسرائیل؟ آیا جمهوری اسلامی بیشتر در زندان‌ها آدم کشته است یا اسرائیل؟ پاسخ به این پرسش‌ها به ضد صهیونیست‌ها و ضد امپریالیست‌های وطن پرست ایرانی کمک می کند داوری‌های منصفانه تری در باب دولت‌هایی که دشمن یا بیگانه می پنداشته‌اند و دولت‌هایی که خودی می پندارند داشته باشند.
چراغ آزادی: مطلب فوق بیانگر نظرات نویسنده است و منعکس کننده نظرات چراغ آزادی نیست.آیا می توان زشتی‌ها را قسمت کرد؟, ۵٫۰ out of 5 based on 1 rating
مطلب مرتبطی یافت نشد‬

به غیرت سازی در نگاه به جهان پایان دهیم

صادق زیباکلام از جرس
اگر در پایان سال ۹۰ با نگاهی به سیاست خارجی کشورمان بخواهیم بگوییم در این یک سال جایگاه جهانی ما رشد یا افول داشته باید بگوییم متاسفانه ما در این یک سال نه تنها شاهد رشد کشور در عرصه بین المللی نبوده ایم بلکه متاسفانه شاهد افول این جایگاه افول کرده است.این که می گویم جایگاه ما افول کرده است یعنی چه؟ این سخن به این معنی است که اگر به عنوان مثال شاخصی هایی وجود داشت که ما می توانستیم براساس آن اندازه گیری کنیم و نمره ای به جایگاه ایران در عرصه بین الملل در ابتدای سال ۹۰ بدهیم و بعد ارزیابی کنیم که این نمره در عرض این ۳۶۵ روز بالا تر رفته یا پایین آمده است، من معتقدم بر اساس این شاخص ها نمره ما پایین تر آمده است. فراتر از این باید بگویم متاسفانه مدتهاست که نمره ما در زمینه جایگاه در ایران در عرصه بین الملل در حال افول است.حال این سوال مطرح است که چرا این نمره در این سالها پایین آمده است و همچنان در حال پایین رفتن است؟ و در ادامه آن این سوال که چه باید بکنیم که جایگاه ایران از این پایین تر نرود و صعود هم بکند؟ اولا معتقدم این نمره از تیر ۸۴ شروع به پایین رفتن کرده است و همچنان در حال افول است. ثانیا به نظر من صورت مسئله مشخص است. یعنی واضح است که ما مشکل چیست. به نظر من ما نگاهی کاملا ایدئولوژیک، سیاست زده و یک سویه به عرصه مناسبات بین الملل داریم و به هیچ وجه حاضر نیستیم که در آن نگاه تعدیل هایی ایجاد کنیم و مقداری واقع بینی و واقع گرایی چاشنی آن نگاه کنیم. حاصل این نگاه می شود پایین تر رفتن جایگاه ما در عرصه بین الملل.برای این که چندان ذهنی و انتزاعی صحبت نکرده باشم مثالی می زنم. خاطرتان هست که چند ماه پیش ایالات متحده ایران را متهم کرد که قصد داشته سفیر عربستان در واشنگتن را ترور کند. بر اساس همین اتهام در روزهای پایانی ماه آبان سال گذشته به پیشنهاد عربستان سعودی، پیش‌نویس قطعنامه محکومیت «توطئه ترور سفیر عربستان» در مجمع عمومی سازمان ملل متحد به رأی گذاشته شد و مجمع عمومی سازمان ملل متحد با اکثریت آرا این قطعنامه را تصویب کرد. در این قطعنامه از ایران خواسته شده تا به تعهدات بین‌المللی خود در زمینه حفاظت از جان دیپلمات‌ها احترام بگذارد و با مجامع بین‌المللی در این زمینه همکاری کند. همچنین قطعنامه سازمان ملل از ایران خواسته بود تا کسانی که در این عملیات دست‌ داشته‌اند را به دادگاه‌ تحویل دهد. اما نکته که بسیار تامل و تاسف برانگیز در این داستان این بود که تعداد کشورهایی که به نفع ما رای دادند و با پیشنهادی که عرسبتان در صحن مجمع عمومی مطرح کرده بود مخالفت کردند و حاضر نشدند این قطعنامه را تایید کنند از تعداد انگشت های دست هم کمتر بود. باید توجه داشت که خود عربستان سعودی خیلی چهره موفقی در عرصه بین الملل ندارد ولی این که در یک وزن کشی دیپلماتیک ۱۰۶ کشور به نفع عربستان رای دهند و فقط ۹ کشور ارمنستان، بولیوی، کوبا، کره‌شمالی، اکوادور، نیکاراگوئه، ونزوئلا و زیمبابوه با دادن رأی منفی به این قطعنامه در کنار ایران قرار بگیرند نشان می دهد که متاسفانه عملکرد ما در ترسیم چهره مناسب در صحنه بین المللی از عربستان نیز ناموفق تر بوده است. همین یک نمونه به بهترین وجه آن جایگاه پایین را که اشاره کردم نشان می دهد.اگر بخواهم نمونه ای دیگر را ذکر کنم باید به جنبش های دموکراسی خواهی در جهان عرب در یک سال گذشته معروف به بهار عرب اشاره کنم. ما چه قدر نتوانسته ایم با این موج شگفت انگیزی که در یک سال گذشته جهان عرب را درنوردیده و سیاست را در این کشورها زیرو رو کرده همراه شویم و از این موج در راستای منافع خود استفاده کنیم؟‌ ما تا چه اندازه توانسته ایم با جریاناتی که در این کشورها در حال آزاد شدن هستند و به زودی به عنوان تصمیم گیر و اثر گذار در عرصه سیاست عمومی این کشورها مطرح می شوند پیوند برقرار کنیم؟ جریانات لیبرال و سکولار را کنار می گذارم و فرض می کنم که با آنها دشمن هستیم و به لحاظ اختلافات فرهنگی و ایدئولوژیک نمی توانیم ارتباط برقرار کنیم ولی ولی حسب ادعای خودمان با جریانات اسلام گرا که به ما نزدیک هستند. آیا توانسته ایم با گروهها و جریانات اسلام گرای تونس،‌ مصر، لیبی، یمن، مراکش، الجزیره و… ارتباط نزدیک و محکمی برقرار کنیم؟‌ آیا توانسته ایم سیاست های خودمان را با این تحولات همراه کنیم؟به نظر می رسد نه تنها ما نتوانسته ایم با این موج همراه شویم بلکه متاسفانه با رفتار اشتباه در سوریه در مقابل این موج قرار گرفته ایم. در حالی که تمام کشورهای عربی حتی جریانات جدید اسلام گرا که در جهان عرب به قدرت رسیده اند همگی رژیم سوریه را محکوم می کنند ولی ما با تمام وجود پشت سوریه چسبیده ایم و بشار اسد را به عنوان متحد اصلی خود در منطقه انتخاب کرده ایم.آیا نزدیکی سوریه به جبهه مقاومت کافی است برای این که ما تمام تخم مرغ های خود را در سبد او بگذاریم؟‌ شما وقتی نگاه می کنید می بینید که حتس حماس هم مجبور شد که علی رغم تمام منافعی که از قبل رژیم سوریه داشت دست از حمایت از بشار اسد بردارد. یعنی حماس که در خط مقدم جبهه مقاومت است وقتی مجبور شد بین مردم سوریه و جهان عرب از یک سو و اقلیت حاکم در سوریه یکی را انتخاب کند حکومت سوریه را انتخاب نکرد. ولی ما همچنان به بعثی ها در سوریه چسبیده ایم و از آنها حمایت می کنیم. به نظر می رسد این ها خود بیان می کند که چرا جایگاه ما در جهان پایین می آید و در حال منزوی شدن هستیم.به عنوان مثال آخر در رابطه با جایگاه ما در جهان و منطقه باید به روابط ما با کشورهای همسایه اشاره کنم. آیا روابط ما با همسایگانمان در خلیج فارس بهتر شده یا بدتر شده است. آیا تردیدی هست که روابط ما با این کشورها بدتر از سال گذشته شده است؟‌ آیا روابط ما با ترکیه بهتر شده یا بدتر؟‌ آیا شکی هست که روابط ما با ترکیه در حال سردتر شدن بوده است؟ روابط ما با جمهوری آذربایجان نیز در سال گذشته رو به تیره شدن بوده است. با خیلی از کشورهای دیگر نیز همینطور و منظما روابط ما رو به سردی و تیرگی گراییده است. من فرض می گیرم که به دلیل دشمنی های غرب با ما روابط ما با اروپا و آمریکا باید مرتب بدتر شود ولی آیا کشورهای همسایه ما نیز همانند غرب دشمنان هستند و ایرادی ندارد که این روابط رو به سردی و تیرگی بگراید؟ ایرادی ندارد که روابط ما با کشورهای عضو کنفرانس اسلامی نیز دچار تنش شود؟ منظور من این است که متاسفانه روابط ما با کشورهایی در حال تیره شدن است که درواقع هیچ دلیل بنیادی وجود ندارد که روابط ما با این کشورها تیره باشد و این نشان می دهد که ما نتوانسته ایم روابط خود با جهان خارج را مدیریت کنیم و حداقلی از روابط را حفظ کنیم.حال اگر معجزه ای صورت گیرد و فرض کنید کسی به بنده بگوید آقای زیباکلام شما مسئول سیاست خارجی ایران شده اید و ما می خواهیم نمره ای که در طول سال نود سقوط کرد از این پایین تر نرود و وجهه جمهوری اسلامی ایران در عرصه بین المللی تا حدی بهتر شود، شما چه می کنید که اقدامات و تصمیمات و سیاست های شما به ضرر منافع ملی کشور هم نباشد. در این صورت من اولین کاری که می کردم این بود که سعی می کردم این نگاه ایدئولوژیک و سیاست زده به عرصه بین المللی را تغییر دهم. یعنی تلاش می کردم که این نگاه را که ما همواره می خواهیم خود را در دشمنی و غیریت سازی با دیگران تثبیت کنیم به کل و جز و اصل و فرع از رویکرد سیاست خارجی ایران بزدایم و کنار بگذارم. به نظر من بزرگترین مشکل ما این است که از طریق دشمنی با دیگران و غیریت سازی است که می خواهیم بگوییم که وجود داریم. یعنی در هر موردی که ما می خواهیم ابراز وجود کنیم خود را از طریق غیریت سازی مطرح کنیم. این نگاه و رویکرد را به بهترین وجه در سخنرانی های آقای احمدی نژاد در سازمان ملل و مصاحبه های ایشان با رسانه های معروف جهان می بینید. شما به وضوح می بنید که آقای احمدی نژاد اصرار دارد که خود یعنی جمهوری اسلامی ایران را در نفی دیگران مطرح می کند. به نظر می رسد این نگاه باعث شده است که جایگاه ما منظما در سطح منطقه و جهان سقوط کند.منبع: دیپلماسی ایرانی

۱ دیدگاهAt 2012.04.03 11:13, حبیب تبریزیان said:
یاداشت بسیار خوبی بود و یکی از کلیدی ترین مسائل سیاسی ما را بازبینی کرده است.امید که آقای زیبا کلام این بحث را ادامه دهند و صاحبنظران دیگر هم انرا پی بگیرند.منهم در راستای همین موضع و با همین نگاه یاداشت زیر را نوشته بودم که با توجه به کم لطف شما دوستان کلمه آنرا حتی بعنوان کامنت هم نگذاشتم چون فکر کردم یا درج نمیود و یا ده روزر بعد درج میود. بهر حال با مطالعه مطلب آقای زیبا کلام تویق شدم انرا اینجا بگذارم. درج آن با شماست
.
………………مریکا ستیزی همچون یک ایدئولوژی.نخست باید منظورخود را از ایدئولوژی توضیح دهم چون فکر میکنم اجماع مفهوم شناسانه روی این مفهوم وجود ندارد.فرض کنیم در یک محل چند فروشگاه وجود دارد. صاحبان آنها بترتیب؛ یکی ارمنی، یکی ترک ، یکی بهایی، یکی حزب الهی ، یکی بی دین ، یکی دارای مالکیت کئوپراتیوی و یکی دولتی است و الی آخر. یک آدم متعارف و عاقل وقتی میخواهد خرید کند از آن فروشگاهی که ارزانتر و بهتر میدهد خرید خود را انجام میدهد و کاری به مرام و مذهب و ملیت صاحبان و یا نوع مالکیت فروشگاه ها ندارد برای چنین مشتری ای ارزانی و کیفیت کالاها مهم هستند.اگربجای این مشتری دراین رابطه، دولت یک کشور را قرار دهیم و اگر نفع ضرر این فرد را هم موقع خرید و معامله رابطه بین المللی آن دولت بگذاریم، درتطبیق این مثال برای شناختن ایدئو لوژی آن دولت میتوانیم بگوئیم سیاست آن دولت؛ «ملت محورانه» و رویکرد آن ناسیونالیستی است. برایش نفع و ضرر خودش مهم است و مدعی دین و مذهب و ملیت حق و ناحق فروشنده نیست و حتی برایش مهم نیست که این اجناس را که او میفروشد قاچاقی وارد کرده یا دزدیده است.روایت است که از عقیل برادر حضرت علی پرسیدند که بنظر تو حق با علی است یا معاویه، پاسخ داد که حق با علی است ولی پلوی معاویه چرب تراست. تنگ شیاپینگ رهبر حزب کمونیست چین پس از مائو، میگوید گربه باید موش بگیرد و رنگ آن مهم نیست. باید به این سخن پر مغز او افزود که این گربه، باید برای «ما» موش بگیرد و نه کس دیگری. در نقل این گفته معروف تنگ شیائو پینگ اکثر نقل قول کنندگان آنرا حکمی پراگماتیستی میدانند که کاملاً درست است ولی باید گفت پراگماتیسمی چین محور یا ناسیونالیستی.تاریخ بشر بدین معنا سرشار از دوستیها و دشمنی های دول مختلف بوده است*. ایالات متحده در جنگ دوم، کمر آلمان هیتلری را شکست و در ژاپن بمب هسته ایی استفاده کرد ولی امروز این کشورها از ثابت قدم ترین دوستان و متحدین آمریکا هستند. این دو دولت، ازشکست خود در جنگ دوم عا شورای تاریخی و ایدئو لوژیک نساختند بلکه بخاطر توسعه اقتصادی و منافع مشتر ک به همکاری با هم پرداختند و آمریکا طی طرح مارشال، پس از جنگ، میلیاردها دلار به آنها کمک کرد تا ویرانیهای جنگ را ترمیم کنند و به اقتصاد خود رونق دهند.ناسیونالیسم در وجه ایدئولوژیک خود یک فلسفه سیاسی است، فقط مدعی منافع ملی و ملت است ونه یک نظام فکری جامع و مانع، ازلی و ابدی و با احکام مطلق و بلاتغیر و نظام ارزشی مقدس مثل دین و قصد توضیح منشاء هستی و مبداء آن را هم ندارد.سال پیش هیلاری کلینتون در یک مصاحبه در اشاره به رابطه آمریکا با ایران گفت:« آمریکا دوست و دشمن همیشگی ندارد.». این گفته هیلاری کلینتون، تنها سیاست آمریکا نیست بلکه همه دولتهای مدرن دنیای امروز که تبعاً از زاویه منافع ملی خود به روابط بین المللی نگاه میکنند چنین نگاهی دارند از مالزی گرفته تا مالتا و برزیل و سوئد و.. .پس، داشتن ایدئولوژی «ملت محورانه» عیبی ندارد ولی در اینجا منظور و موضوع بحث نیست. البته کسی ممکن است با ناسیونالیسم هم موافق نباشد و بطور مطلق لیبرالی جهانگرا و هومانیست باشد که این مسئله ایی دیگر است. لیبرالیسم نیز خود یک ایدئو لوژی است منتها محوریت آن نه منافع ملی بلکه آزادی فردی است. در ترکیب خود، لیبرال ناسیونالیسم یعنی ناسیونالیسمی که به ارزشهای لیبرال باور دارد؛ فاشیستی، شوینیتسی و یا نولیبرالیستی نیست. هردو این ایدئو لوژیها ایدئولوژیهای سیاسی براساس فلسفه سیاسی هستند و نه ایدئولوژی های دینی و آئینی با بنیان فلسفی «انتولوژیک»** یعنی هستی شناسانه و قلمروی آنها، عرصه سیاسی است و کاری با دنیا و آخرت و منشاء و مبدأ و مقصد هستی هم ندارند.در برابرایدئولوژی به معانی فوق، ایدئولوژیهای جهان شمولِ کمونیستی و دینی را داریم که بر مبانی اُنتولوژیک قرار دارند و هریک از خود نظام فکری جامع و مانعی دارند که داوری و احکامی قطعی و ثابت روی همه امور اصلی زندگیِ ملت، جامعه و فرد را داشته و الگو و قالبی ابدی و تقدس گونه برای همه چیز دارند. ایدئو لوژی دینی از دنیای کهن با انبانی از باورهای ماوراء طبیعه ایی و احکام سنتی برای همه زمانها و مکانها آمده است و از نظر ایدئولوژیک آخرت گراست یعنی اصل برای آن [حد اقل در ادعا] نه این دنیای فانی و خاکی بلکه دنیای باقی آن جهانی است و عمده ترین ویژگی آن سرشت تعَبُد آمیز بودن؛ ناپرسشگری، نقد ناپذیری و عقل گریزی آنست.دین تاهنگامیکه فقط خود را به حوزه الهیات [تئولوژی] محدود میکند، فقط دین است و نه ایدئولوژی و در این نقش کارکردی، حوزه آن ارتباط بین فرد( و نه جمع یا گروه) با نیروئی ماورای هستی بنام خداست. وجدان و شعور جمعی نمیتواند تئولوژیک، قُدسی و دینی باشد چون فقط روح، روان و اعتقاد فردی است که انسان را با خدا پیوند میدهد. در فلسفه دینی، جمع یا گروه روح و روان ندارد. این فقط «فرد» است که میتواند با خدا راز و نیاز کند و تحت شرایطی مثل پیامبران با خدا ارتباط هم بگیرد.یک جامعه تماماً میتواند دینی باشد ولی دینداری جمعی آن در خصلتِ« فردیت ارتباطی» دینی اشان تغیری نمی دهد. حتی مراسم و فرائض جمعی دینی مثل نماز جماعت یا عشای ربانی هم در این خصلت فردی اعتقادی تغیری نمی دهد. انسان حتی در صف نماز جماعت هم خود را با خدای خود تنها میبیند و نه بصورت اُمت و جمع. و ازهمین روست که زُهّاد وعرفا بر این تکیه دارند، که خارج شدن از قالب مادی و کنده شدن از زمین خاکی و غلبه بر نفسانیات شرط خدا جویی واقعی و رستگاری است. بنا براین سیاسی کردن دین یعنی ایدئو لوژیک کردن آن، و بمعنای تعریف دوم، از ایدئو لوژی است وگرنه دین درجایگاه و کارکرد طبیعی و تاریخی خود ربطی به ایدئولوژی سیاسی ندارد.کمونیسمایدئو لوژی کمونیستی برخاسته از دنیای مدرن است و داعیه یکسان سازی وضعیت اقتصادی بشریت را دارد، دشمن مطلقِ استثمار انسان از انسان [حد اقل درحرف]، و تقسیمات و تمایزات طبقاتی اجتماعی ـ اقتصادی است. تقسیم بشر به ملت ها را پدیده ایی کاپیتالیستی و بوژوایی میداند که باید جای خود را به جامعه غیرطبقاتی و انترناسیونالیستی بدهد.هردو این ایدئو لوژیها دارای شالوده فلسفی هستی شناسانه یا انتولوژیک هستند. آن یک احکام آسمانی را مطق گرفته است و این یک قوانین خاکی را یعنی بسی فراتر از قلمرو سیاست. آنها با کل عالم وجود کار داشته و هر دو برای آن توضیح فلسفی، اعتقادی و آئینی دارند و جهانبینی هستند.اگر با عنایت به مثال فروشگاهها و مشتری در بالا، فردی بخواهد خرید هفتگی و یا روزانه اش را از همان فروشگاهای فوق الذکر انجام دهد برایش منافع مادی تعین کننده نیست بلکه دین، اعتقاد سیاسی، نوع ملیت و نژاد فروشندها و صاحب فروشگاها و نوع مالکیت آنها مهمتر از کیفیت سرویسی است که آنها میدهند برایش تعین کننده است.یکی از آثارزیانبار تفکر ایدئو لوژیک و پارادکسیکال آن، چه دینی و چه کمونیستی نا همخوانی هنجارهای موعظه شده از سوی آنها با زندگی واقعی و جاری است که منجر به دو گانگی اخلاقی و رفتاری میشود چه در سطح رفتار فردی و چه دولتی***. در یکسو تساهل و در سوی دیگر دگم اندیشی. تساهل، تعامل و دگم اندیشی در آنجا که منافع شخصی و یا دولتی ایجاب میکند جای نگاه و رفتار واقعاً ایدئو لوژیک را میگرد. انسان ایدئو لوژیک درکودکی ایدئولوژیک خود با اصولگرایی شروع کرده خود را با ایدئو لوژی وفق میدهد ولی تدریجاً و در مرحله بلوغ ایدئولوژیک خود، هم خود را تا حدی با ایدئو لوژی خود تطبیق میدهد و هم ایئو لوژی را برای خود آسان کرده و با نیازهای خود دمساز میکند. در مرحله سوم انسان ایدئولوژیک به ایدئو لوژی خویش بصورت پارچه دست نخورده ایی نگاه میکند که از آن میتوان همه نوع پوشش و با هر اندازه مثل کت و شلوارمتناسب قد و قامت خود دوخت. در اینجاست که ایدئو لوژی ازیک باور واقعی به یک ابزار واقعی تبدیل میشود که در شرایط متفاوت قرائت متفاوت می یابد. آقای جنتی، خامنه ایی و.. ،خود را با احکام دینی تطبیق نمی دهند بلکه دین را بطور کامل با نیات و اهداف خود تطبیق میدهند و هر قرائتی هم که لازم و مناسب باشد از آن استخراج میکنند. دولت برژنف و شخص او کمونیست نبودند بلکه برای آنان این کمونیسم و حتی احزاب کمونیست دنیا بودند که می باید روسی میشدند.تاریخ سی و ساله حکومت اسلامی ما و تاریخ هفتاد ساله حکومت کمونیستی شوروی این سه فاز تحول ایدئو لوژیک را نشان داده اند. آرمانخواهی ـ پراگمانتیسم فرصت طلبانه ـ فرصت طلبی و ابزار سازی ایدئو لوژیک محض.در دوران کمونیسم، کمتر نوکمونیست واقعی وجود داشت که مثلاً مرسدس بنز را بر«لادا»ی روسی یا لهسانی ترجیح دهد. این ارتدوکس اندیشی برای کمونیستهایی بود که زندگی واقعی را در کشورهای کمونیستی تجربه نکرده بودند و همچنان صادقانه به آرمان ایدئولوژیک خود نگاهی ایده آلی و آرمانی داشتند مثل بسیاری از مسلمانان ساده اندیشی که به رژیم حاکم بر میهن ما نگاه قُدسی دارند. ولی خود روسها و شرقیهایی که دوران کودکی و بلوغ ایدئولوژی زدگی را پشت سر نهاده بودند رفتار دیگری داشتند چه فردی و چه حکومتی.***ایدئو لوژیک کردن سیاست و دیپلماسی.انقلاب اکتبر را میتوان سر آغاز ایدئولوژیکی و نه اوج ایدئولوژیکی شدن مناسبات بین الملل دانست. دوران استالین را میتوان، هرچند نه بطور مطق، اوج ایدئولوژیک شدن مناسبات سیاسی در دنیا بحساب آورد. البته در مواردی هم، از همان فردای انقلاب اکتبر ملاحظات استراتژیک و تاکتیکی در مناسبات بین المللی دولت جوان شوروی خود را نیز نشان میداد. استالین با هیتلر پیمان عدم تجاوز امضاء کرده و لهستان را بین روسیه و المان تقسیم میکند و سپس با چرچیل و روزولت در کنفرانس تهران پیمان ضد آلمان هیتلری را امضاء میکند.در دوران خروشچف تز همزیستی مسالمت آمیز که بمعنای تعامل با غرب است تئوریزیزه میشود و در زمان برژنف همه تئوریهای و احکام ایدئو لوژیک کمونیستی به ابزاری در دست روسیه برای حفظ امپراطوری بورکراتیک حزبی خود تبدیل میشود.مارکس در زمان خود سرمایه را نقد کرد و استالینیسم سرمایه را بعنوان یک رابطه و نظام تاریخی فراموش کرده و یخه سرمایه داران را چسبید و با این شخصی کردنِ نقد سرمایه و سرمایه داری مارکسیسم هم مسخ شد.کمونیستهای استالین پرستی از قماش حزب توده، نقد سرمایه و سرمایه داری را تا حد انگلیس و آمریکا ستیزی در سطح جهانی و پهلوی ستیزی درسطح داخلی ایدئولوژیزه کردند. نفی دیالکتیکال سرمایه و مناسبات سرمایه داری جای خود را به راهبرد جنگ مسلحانه توده ایی، توطعه چینی و کودتا سازی داد و آنهم در جهت تقویت جبهه امپراطوری نوپای روسیه. با قدرت گرفتن ایالات متحده و افزونی بیش از پیش نقش آن در جهان، مخصوصاً در بازدارندگی جریانهای کمونیستی، که برای جهان و بویژه نظامهای دموکراسی نوع غربی بحق خطری به اندازه القاعده و طالبانیسم امروز بود، ایالات متحده، از یک دشمن سیاسی برای نظام کمونیستی به یک دشمن درجه یک ایدئولوژیک تبدیل شد. این یعنی هیولا سازی از ایالات متحده. هیولایی زشت، که از تمامی جهات و با تمامی ایزارها و اشکال ممکن بایستی با آن مبارزه میشد. آمریکا بعنوان گرانیگاه و عمده نیروی ضد کمونیسم جهان، در تقابل با ایدئو لوژی کمونیستی، ایدئو لوژیزه میشد. این ایدئو لوژیک شدن آمریکا ستیزی چندان هم برنامه ریزی شده نبود بلکه عکس العمل طبیعی جنبش کمونیستی دنیا در برابر آمریکای ضد کمونیستی بود که «کمونیسم ستیزی» را برای خود به یک ایدئو لوژی و رسالتی تاریخی و جهانی تبدیل کرده بود. کشورهای عمده کمونیستی میتوانستند با کشورهای درجه دو سرمایه داری در تعامل سیاسی و همزیستی مسالمت آمیز قرار گیرند ولی با آمریکا بعنوان برج و بارو و دژ عمده ضد کمونیسم نه.بنا براین کمونیسم که در نگاه کمونیستها از همه جهات باوری زیبا، انسانی، متعالی، مترقی، دورانساز و انسان ساز بود، در برابر هیولا یا شیطانی قرار میگرفت که راه سیادت و چیرگی آنرا بعنوان همای سعادت بشری بر دنیا سد کرده بود.بجز آمریکا در دنیا دولتی دیگری در اردوگاه غرب وجود نداشت که قادر باشد پیشرفت کمونیسم را سد کند. لذا همه دولتهای دیگر سرمایه داری در درجه نخست حریفانی سیاسی بودند و تنها این ایالات متحده آمریکا بودکه خاکریز عمده سرمایه داری جهانی بود و لذا دشمن شماره یک ایدئولوژیک و نه صرفاً دشمن سیاسی دنیای کمونیسم که جهت حمله اصلی باید متوجه آن میشد.جنگ دوم جهانی، پیدایش و رشد نهضت های ضد استعماری برای امپراطوری کمونیسم آن فرصت طلایی بود تا با حمایت از جنبشهای استقلال طلبانه، آن جنبش ها را که تقریباً تمام جهان سوم را شامل میشد در مقابل دول استعماری که طبعاً سرمایه داری هم بودند قراردهد.درکشور ما که ظاهراً مستقل بودیم این جنبش استقلال طلبی بشکل جنبش ملی شدن نفت بروز کرد. در مصر بشکل جنبش ملی کردن کانال سوئز که به مسئله پیدایش دولت اسرائیل نیز گره خورد و روند ایدئولوژیزه شدن آمریکا ستیزی را به یک مسئله «ناموسی ـ ایدئولوژیک»ی برای اعراب و شاید دو چندان برای ما ایرانیان تبدیل کرد زیرا ما هم مسلمان بودیم و هم از آمریکا ضربه خورده بودیم. در میهن ما جنبش ملی شدن نفت و پس از آن کودتای ۲۸ مرداد موجب شد تا نقش هیولایی آمریکا بعنوان یک عنصرایدئولوژیک در فرهنگ سیاسی و ذهنیت جامعه ما بعنوان یک مسئلهِ جدی ناموسی در سطح سیاسی ثبت شود مسئله ایی که گذشت و فراموش کردنی نبود. اگر شهادت امام حسین و هفتاد و تن، عاشورای ما را آفرید و بما هویت مذهبی امان را داد، تیرباران افسران توده ای و درکنار آن ساقط کردن مصدق و اعدام فاطمی نیز عاشورای فراموش ناشدنی سیاسی، ملی و تاریخی مارا ساخت و هویت جامعه سیاسی ما را پی ریزی کرد. اگر زیارتگاهی به همان عظمت و قداست کربلا، کاظمین ونجف اشرف برای شهدای عاشورای سیاسی ۲۸ مرداد ما درست نشد علت این بود که در پشت سرِ عاشورای حسینی منافع مادی و تاریخی شبکه ایی نیم میلیونی از روحانیون و نیمه روحانیونی قرار داشت که متولی آن امامزاده ها و زیارتگاه ها بودند و از محل آن، هم نان میخوردند و هم از مردم سواری میگرفتند. ولی حزب توده و جبهه ملی نه در حد روحانیت از آن نیرو و سازمانی که روحانیت شیعه داشت برخوردار بودند و نه قدرت و توان برگزاری مراسم سالیانه روضه خوانی سیاسی را در آن مقیاس داشتند و نه آن زبان آخوندی را برای مردم داشتند. ولی با این حال حزب توده و تا حدی جبهه ملی این توان را داشتند که در درون بخشهایی از جامعه سیاسی و روشنفکری ایران، آمریکا ستیزی بر پایه عاشورای ۲۸ مرداد را ایدئولوژیزه کنند.این موفقیت ایدئولوژیزه کردن آمریکا ستیزی و در پیوند با آن پهلوی ستیزی بهیچ وجه تصادفی نبود. همانطورکه طی این چهار دهه جاری، اسلامگرایی بخشهای عمده ایی از جامعه جهانی و بویژه خاورمیانه ما را افسون کرده است، جنبش کمونیستی و جاذبه کمونیسم هم طی قرن بیستم، همچون کفاره گناهکاریهای سرمایه داری و بعنوان آلترناتیوی رویایی در برابر جهنم سرمایه داری بهترین روشنفکران آرمانخواه دنیا را با جاذبه مواعید آزمون نشده اش بسوی خود جلب کرد درست مثل گفتمانِ انقلاب اسلامی ما، منتها درمقیاسی جهانی و نه منشاء گرفته از باورهای خرافه آمیز دینی بلکه با سرهمبندی کردن این بدیل آرمانی، بعنوان یک جامعه بی بدیل از علوم سیاسی و اجتماعی معاصر و مدرن. اسلامگرایی و کمونیسم در حقیقت فرار از دشواریهای سرمایه داری بسوی برهوتی بود که در آن شانسی برای زنده ماندن نبود.کار کمونیسم به نکبت و افتضاح تاریخی کشید و سرمایه داری از مراحل دردهای دوران بارداری و زایمان خود گذشت و توانست جوامع رفاح ملی و همگانی را ایجاد کند که هرچند از بحران های موسمی و کاستی های بسیار مبرا نیست ولی کمونیسم و اسلام هم نشان دادند که بدترین و بی فرجامترین بدیل برای این نظام هستند. بقول یکی (یا بیل گیت و یا ژورژ سوروز)، سرمایه داری نظامی کامل و بی عیب نیست ولی هنوز برای آن بدیل بهتری هم یافت نشده است. معنی این حرف اینست که اصلاح کاپیتالیسم، از درون خود آن زاده خواهد شد و نه با بدیل سازی برای آن.آری کار کمونیسم به مافیاکراسی روسی و اسلامیسم به طالبانیسم افغانی و لومپنکراسی ایرانی کشید ولی امامزاده آمریکا ستیزی متولیانی یافته است که بندناف وجود آنان به زنده نگاه داشتن آمریکا ستیزی بعنوان یک ایدئو لوژی بند شده است. با شکستن ُبت واره آمریکا ستیزی تمام جادوی اقتدار و مشروعیت آمریکا ستیزان نیز چون قلعه ی پرعظمت فولاد زره دیو در هم خواهد ریخت.تراژدی قضیه در اینست که سی سال پس فرو پاشی اردوی کمونیسم و ورشکستگی این گفتمان، مافیا کراسی روسی، پنهان و آشکار سعی دارد نگذارد تا شراره های ایدئولوژیک آمریکا ستیزی خاموشی گیرد زیرا خود را هنوز میراث دار و متولی این گفتمانی میداند که از آن در معادلات جهانی بنفع خود استفاده کرده و هنوز هم بکمک گ گ ب از جریانهای متلاشی شده کمونیستی و چپ در سراسر جهان برای پیشبرد سیاست های ضد آمریکایی و ضد غربی خود سود می جوید.رژیم اسلامی لومپنکراتیک ایران نیز که بنوعی دیگر، مدعی متولیگری این امامزاده پربرکت، مشروعیت ساز و اعتبار آفرین بوده است بهیچ عنوان حاضر نیست از شاداب نگاه داشتن و شاداب نمایی این عجوزه ایدئولوژیک ـ سیاسی دست بردارد.امام با « شیطان بزرگ خواندن آمریکا» چنان شالوده ای برای آمریکا ستیزی گذارد که به ناندانی همیشگی ولی فقیه کنونی تبدیل شد تا با علم دار شدن آن و علم کردنش، برای خود علت وجودی بیابد. درک کفروارگی آمریکا دیگر احتیاج به استدلال ندارد و مستلزم داشتن هیچ آشنایی سیاسی هم نیست چون یک فتوای جاودانی است. آنچه را(آمریکا ستیزی) که من امروز عجوزه سیاسی ـ ایدئو لوژیک می نامم، تا چند دهه پیش ستاره جذاب و افسونگر دنیای سیاسی بود. نه تنها کمونیستها بلکه در رقابت با کمونیستها، ملیون و مسلمانان سیاسی جهان سومی نیز با موضعگیری ضد آمریکایی و غرب ستیزانه خویش، ورود خود را به کلوپ جهانی «نیروهای مترقی، دموکرات و ضد امپریالیسم! » اعلام میکردند.تراژدی قضیه در این است که روشنفکر سیاسی تربیت شده در آن فضاهای سیاسی پیش گفته هنوز به هوش و بخود نیامده است تا خود را از میدان مغناطیسی و طلسم فلکری این گفتمان فاجعه آفرین آزاد کند و در بسیار ی موارد جسارت این کار را هم ندارد.****آمریکا ستیزی در منطقه ما امروز با اسرائیل ستیزی پیوند خورده و به یک مشرب و آئین اعتقادی تبدیل شده است که بطور کامل منافع ملی ما را تحت الشعاء قرار داده و به کنار رانده است و موتور محرکه آنهم هیچ چیز جز منافع هیئت حاکمه ای که مدعی اسلام هستند ولی اسلام هم برای آنها جز ابزار تحمیق مردم نیست، نیست.در طوفان جاری بهارعربی هم، جریان های اسلامی تا آنجا که توانستند برای رونق دادن به قداست و الوهیت سیاسی رسالت سیاسی خود سعی کردند و زن و وجه اسلام سیاسی جنبش را سنگین کرده ومورد بهره برداری قرار دهند. فرصت طلبی سیاسی با سوء استفاده از اعتقادات مذهبی و غرب ستیزی بعنوان جزء جدا ناپذیر آن، چون بادی نیرومند در بادبان سفاین سیاسی جریان های اسلامی از اخوان المسلمین گرفته تا سلفیستها و حتی القاعده ایی ها افتاد. در برابر آنها جریانهای لیبرالیستی و سکولار مجبور بودند بر زمینه ی شرایطی نامساوی جو سیاسی، درخلاف مسیر جریان آمریکا ستیزی و اسرائیل ستیزی ایدئو لوژیک شده عرق بریزند و پارو زنند. اما اسلامیستها و کهنه کمونیستها به تنها چیزی که در این مسیر موفق خواهند شد، کُند کردن روند تحول در این منطقه است و نه بیش.جمهوری اسلامی با تمام امکانات خود و با هزینه زیاد کوشش دارد تا تیزاب آمریکا و اسرائیلی ستیزی ایدئو لوژیک را هرچه بیششتر درعروق جنبشهای جاری مردمی منطقه تزریق کند تا با در انداختن آنها با اسرائیل و آمریکا بجای مسائل واقعی خود، انرژیِ غرب را برای رویارویی با ایران از آن بگیرد و نقش ضربه گیر ایران را در برابر غرب بازی کنند. و هدف نهایی این راهبرد در سیاست منطقه ایی و بین المللی رژیم، در پایان خود چیزی نیست جز تضمین امنیتی از غرب گرفتن برای ماندن در قدرت. یعنی همه این بامبولها برای تضمین ادامه بی دردسرِ سواری گرفتن از مردم خودمان است و بطور نه حتی بطور جدی با غرب هم در افتادن. ولی هزینه این سیاست، برای میهن ما نکبت، انزوای بیشتر و عقب مادگی مزمن تر است.گفتمان آمریکا ستیزی همچون یک ایدئولوژی بحثی نیست که روی آن کار جدی شده باشد و بسط بیشترمطلب در این مقاله هم حوصله بر خواهد بود. برخی پی نوشتها برای توضیح بیشتر موضوع در زیر آمده است که علاقمندان میتوانند آنها را هم بخوانند. امید که دیگرانی که در محتوا و موضوع این بحث صاحبنظر هستند کمک کنند و بنویسند تا این طلسم فکری و سیاسی ما شکسته شود.
*اکثر درگیرها و جنگهای تاریخ بر سر مال و منال و قدرت بوده است و در آنجا هم که مثل جنگهای اسلام، جنگهای صلیبی وشیعه ـ سُنی دولتهای عثمانی و صفوی و جنگهای سی ساله اروپا کاتولیک و پروتستان رنگ مذهبی بخود گرفته اولاً پرانتزهایی در تاریخ بوده اند وضمناً انگیزه مادی پشت سر خود را نتوانسته اند پنهان کنند. از اینرو، دنیا برغم هزاران هزار جنگ کوچک بزرگ در تاریخی خود هم.اره کینه بین مردمان و ملل مختلف را زدوده است. کینه زمانی ریشه دار شده است که درگیریها یا براستی دینی بوده است و یا ایدئو لوژیک.
**
تفاوت یک ایدئو لوژی سیاسی با مبانی فلسفیِ اجتماعی و سیاسی با ایدئو لوژی بر مبنای هستی شناسانه دراین است که اولی فقط با این دنیا و عالم سیاست و جامعه کار دارد و دومی کل هستی را میکاود و چون این کاوش نمیتواند عملی و تجربی باشد لذا اولاً از طریق اندیشه محض حاصل میشود مثل همه فلسفه های قدیم و پیش پوزیتیویسم (فلسفه علوم، اثباتی و مبتنی بر تجربه). و دوماً این تفکر هستی شناسانه، یا سر از فلسفه وحت وجودی و الهی در میآورد و یا به ماتریالیسم دیالکتیک که آنهم وحدت وجودی است منتها وحدت وجودی نوع نخست وحدتی خدایگانه است و وحدت وجود دومی مادیگرایانه.نتیجه اینکه این نوع فلسفه در تعمیم نهایی خود به جامعه، پاسخ اول و آخر را برای همه چیز دارد و مدعی حقیقت مطلق است و رقابت را بر نمی تابد و مهمتراز آن اینکه انسان محور نیست.
***
در فضای اغتشاش فکری و روشنفکری سیاسی در میهن ما، مثل بقیه خاورمیانه، متأسفانه موازین و هنجارهای اخلاقی فردی که ریشه در دین، سنتهای تاریخی و فرهنگِ عام انسانی دارند و موضوع آنها رفتار «فرد» انسانی است با اخلاق، در گستره سیاسی و مخصوصاً سیاست ملی و بین المللی که محور آن، نه ارزشهای اخلاق فردی بلکه منافع ملی و ملت میباشد با هم، همسنخ انگاشته میشوند.در اخلاق بمعنای فردی آن، ابن الوقت بودن و پلوی چرب معاویه را بر حقانیت علی ترجیح دادن، زشت است و در این تردیدی نیست ولی در سیاست بشرط آنکه محور آن نه فرصت طلبی و نفع شخصی بلکه منافع ملی باشد؛ دروغ، حیله و دوز و کلک بشرط نتیجه بخش بودن جایز است و به یک معنا سیاست یعنی همین، چون همه دولتها همینطورند. ودقیقاً این یکی از دلایلی است که حکم میکند دین و سیاست نباید درهم آمیخته شوند.درهنگام انتخابات در یک کشور بر خوردار از پارلمان واقعی، مردم به آن حزبی رأی میدهند که بیشتر از همه برای آنها رفاه و امنیت ایجاد میکند و نه آن دولتی که از همه راستگوتر و شریف تر است. درست مثل کمپانیهای بزرگ در روابط رقابت آمیزشان باهم.اخلاق درست به این معنا یعنی یعنی اخلاق ملت و ملی محور، یعنی مدیریت ثروت و درآمد ملی به بهینه ترین شکل آن. در بحث از حیثیت و شرافت و مردانگی هر کس مسئول خویش است. و اگر کسانی میخواهند خیلی اخلاقی باشند؛ نهاد های خیریه ای و مدنی بسیارند و آنها میتوانند در آن گونه نهادها به تلاشهای اخلاقی خود حتی در اعتراض به دولت خود فعالیت کنند چه، بنفع صلح جهانی و چه برای حفظ محیط زیست چه بنفع غزه و حماس، چه به جانبداری از اسرائیل.اخلاق سیاسی و سیاست، ماکیاولیستی است. ماکیاولیسم در مناسبات فردی ناشایست ولی در روابط بین المللی کاملاً درست و «مبنایی» است چه ما بپسندیم و چه نپسندیم.
**** جنبش سبز تا حدودی و جریان اصلاحطلبی بطور کامل اگر هم کوشیده اند میدان گفتمان انقلاب اسلامی را به نوعی ترک کرده و گفتمان انقلاب را نوسازی کنند، متأسفانه در دو تا از کانون های مغناطیسی پر قدرت آن همچنان در میدان آن گفتمان زمینگیر مانده اند. آمریکا ستیزی و اسرائیل ستیزی، و تا زمانی که خود را از قید این دو میدان آزاد نکنند همچنان در اسارت گفتمانی هستند که دستگاه تنظیم کننده آن در دست رژیمی است که آنها عملاً جایی در آن ندارند و و رژیم قاعده و مقررات و میدان بازی را بدانها تحمیل میکند. وارد شدن به این میدان در درجه اول یعنی ضد امریکایی و ضد اسرائیلی بودن.در آغاز انقلاب که هنوز تب نگاه ایدئو لوژیک جای خود را به نگاه ابزاری و فرصت طلبانه نداده بود گسترش روابط اقتصادی با ملل و دول مسلمان برای دولت اسلامی ما رجحان زیادی بر سودمندی روابط یافته بود. در دوران کمونیسم، کمتر کمونیست واقعی وجود داشت که مرسدس بنز را بر «لادا»ی روسی یا لهسانی ترجیح دهد البته فقط آن کمونیستهایی مثل ما که زندگی واقعی را در کشورهای کمونیستی تجربه نکرده بودند و همچنان صادقانه به آن ایدئو لوژی نگاهی ایده آلی و آرمانی داشتند و الی خود روسها و شرقیها برای یک شلوار جین آمریکایی حاضر به بسیاری کارهای خلاف اخلاق هم بودند تا چه رسد به داشتن مرسدس بنز.دولتهای بلکوک شرق هم در تجارت خارجی خود اولویت ایدئولوژیک برای خود قائل بودند.پارادکس بسیار ظریف و پیچیده این رفتار ایدئولوژیک در این بوده و همچنان هست که نگاه و رفتار ایدئو لوژیک، چه دینی و چه کمونیستی بعلت ناهمخوانی اشان با روح زندگی واقعی در بیشتر زمینه ها تسلیم الزامات زندگی واقعی شده، جای خود را بمرور مصلحت جویی میدهد که بستر دوگانگی اخلاقی و رفتاری در جامعه میشود. این مصلحت جویی هر چه مستقیمتر روی زندگی افراد تأثیر میگذارد هنجار شکنی ایدئولوژیک بیشتر تظاهر و دوگانگی شخصیتی بیشتر شده و بقول حافظ: زاهدان چون به خلوت میروند آن کار کمتر میکنند. این دوگانی اخلاقی و رفتاری چه در بعد رفتار شخصی و چه رفتار حکومتی وقتی اهمیت سرنوت ساز می یابد، به تساهل افراطی در یکسو و دگماتیسم در جهت دیگر منجر میشود. به این منجر میشود.وقتی منافع برخی از گروههای صاحب قدرت با احکام ایدئو لوژیک در تطبیق کامل قرار میگیرد، دگماتیسم ایدئو لوژیک جای زیر سبیلی در کردن ایدئولوژیک را میگیرد. دوستی تساهل آمیز با روسیه و چینی که مسلمانان خود را سرکوب میکنند نادیده گرفته شده و در عوض «شیطان بزرگ» همچنان بعنوان دشمن جاودانی خدا و بشریت و «همیشه دشمن» تعین هویت میشوند زیرا هیئت حاکمه و نظام سیاسی حاکم ما از جنس نظام غربی نیست و میل ترکیبی و نوع ساختار قدرت سیاسی در آن با نوع روسی، چینی و کره ایی(شمالی) خوانایی دارد و نمیتواند در نظام دموکراسی نوع غربی جای گرفته برای خود احساس امنیت کند.وقتی منافع سیاسی امپراطوری نظامی شوروی تساهل دیپلماتیک تا انجا پیش میرود که دولت اتحاد جماهیر شوروی کمونیستی چشم بر روی کمونیست کشیهای وسیع جمال عبدلناصر در مصر، صدام و البکر در عراق، حافظ اسد در سوریه، نمیری در سودان و قذافی در لیبی می بندد و درست در بحبوحه راه افتادن حمام خون کمونیست کشی در این کشورها با این دیکتاتور ها پیمانهای دوستی و مودت ۱۵ ساله و استراتزیک می بندد.http://www.iranesabz.se []

Mike Wallace







CBS' iconic newsman Mike Wallace dies at
93
CBS News legend Mike Wallace, the "60
Minutes" pit-bull reporter whose probing, brazen style made his name synonymous
with the tough interview, died last night. He was 93 and passed peacefully
surrounded by family members at Waveny Care Center in New Canaan, Conn., where
he spent the past few years. "All of us at CBS News and particularly at
'60 Minutes' owe so much to Mike. Without him and his iconic style, there
probably wouldn't be a '60 Minutes,' said Jeff Fager, chairman CBS News and
executive producer of "60 Minutes."As the journalism world reacted to
the iconic newsman's passing, the AP's David Bauder noted the "60 Minutes"
journalist's reputation as a pitiless inquisitor was so fearsome that the words
"Mike Wallace is here to see you" were the most dreaded words in the English
language; capable of reducing an interview subject to a shaking, sweating
mess."Wallace didn't just interview people," wrote Bauder on Sunday. "He
interrogated them. He cross-examined them. Sometimes he eviscerated them. His
weapons were many: thorough research, a cocked eyebrow, a skeptical "Come on"
and a question so direct sometimes it took your breath away.""He loved
it," Fager said Sunday. "He loved that part of Mike Wallace. He loved being Mike
Wallace. He loved the fact that if he showed up for an interview, it made people
nervous. ... He knew, and he knew that everybody else knew, that he was going to
get to the truth. And that's what motivated him.""It is with tremendous
sadness that we mark the passing of Mike Wallace. His extraordinary contribution
as a broadcaster is immeasurable and he has been a force within the television
industry throughout its existence. His loss will be felt by all of us at CBS,"
said Leslie Moonves, president and CEO, CBS Corporation.A special
program dedicated to Wallace will be broadcast on "60 Minutes" next Sunday,
April 15.Wallace made "60 Minutes" compulsively watchable, television's
first newsmagazine that became appointment viewing on Sunday nights. His last
interview, in January 2008, was with Roger Clemens on his alleged steroid use.
Slowed by a triple bypass later that month and the ravages of time, he retired
from public life.During the Iranian hostage crisis in 1979, he asked Iran's
Ayatollah Khomeini then a feared figure what he thought about being called "a
lunatic" by Egyptian President Anwar Sadat. Khomeini answered by predicting
Sadat's assassination.Late in his career, he interviewed Russian
President Vladimir Putin, and challenged him: "This isn't a real democracy, come
on!" Putin's aides tried to halt the interview; Putin said he was the president,
he'll decide what to do.Wallace's late colleague Harry Reasoner once
said, "There is one thing that Mike can do better than anybody else: With an
angelic smile, he can ask a question that would get anyone else smashed in the
face." Wallace played a huge role in "60 Minutes"' rise to the top of the
ratings to become the number-one program of all time, with an unprecedented 23
seasons on the Nielsen annual top 10 list - five as the number-one program.
He announced he would step down to become a "correspondent emeritus"
in the spring of 2006, but Wallace continued to land big interviews for "60
Minutes." His last appearance on television, on January 6, 2008, was a sit-down
on "60 Minutes" with accused steroid user Roger Clemens that made front-page
news. His August 2006 interview of Iranian President Mahmoud Ahmadinejad won him
his 21st Emmy at the age of 89. He was also granted the first post-prison
interview with assisted suicide advocate and convicted killer Dr. Jack Kevorkian
for a June 2007 "60 Minutes" broadcast. After a successful triple bypass
operation in late January 2008, he retired from public life.Decades
before his "60 Minutes" success, Wallace was already known to millions. In the
early days of broadcasting, with no line between news and entertainment, Wallace
did both. In the 1940s and '50s, he appeared on a variety of radio and
television programs, first as narrator/announcer, then as a reporter, actor and
program host. On his first network television news program, ABC's "The
Mike Wallace Interview," he perfected his interviewing style that he first tried
on a local New York television guest show called "Night Beat." Created with
producer Ted Yates, "Night Beat" became an instant hit that New Yorkers began
referring to as "brow beat." Wallace's relentless questioning of his subjects
proved to be a compelling alternative to the polite chit-chat practiced by early
television hosts. Years later, CBS News producer Don Hewitt remembered
that hard-charging style when creating his pioneering news magazine, "60
Minutes"; he picked Wallace to be a counterweight to the avuncular Harry
Reasoner. On September 24, 1968, Wallace and Reasoner introduced "60 Minutes" to
the 10:00 p.m. timeslot, where it ran every other Tuesday. It failed to draw
large audiences. But critics praised it, awards followed, and after seven years
on various nights, "60 Minutes" went to 7:00 p.m. Sunday and began its rise.
Original article
CBS NEWS 4/9/2012
3:48:42 PM (PST)

در ایران فقط یک کودک خوشبخت است !؟ چون 6 کنیز دارد خبرگزاری آذربایجان :
در حکومت عدل علی فقط یک کودک خوشبخت است و نام ش سید باقر است.او فرزند سید مجتبی و نوه سید علی خامنه ای است که 6 نفر کنیز دارد و طبق گزارش آقای محسن مخملباف در لندن بدنیا آمده است و بچه لندن است.
و اما طبق گزارش مرکز توان بخشی کودکان فرزندان معتادین هر روز صبح بر اثر پریشانی فکری و جسمی پدر و مادرشان مورد ضرب و شتم قرار گرفته و بدنشان با سیگار سوزانده می شود.
گزارش مخملباف از بدنیا آمدن سید باقر در لند ن، بچه یک میلیون پوندی :
مجتبی به همراه 20 محافظ ،و همسرش به همراه سه ندیمه ، ومادر همسرش به همراه دو ندیمه، دسته جمعی به لندن رفتند و مدت دو ماه، نیمی از هتل شرایتون پارک لین لندن را اجاره کردند تا همسرش موفق شود برای او پسر بچه ای به نام باقر را به دنیا بیاورد. بچه ای که هزینه سفر هواپیمای اختصاصی و هتل و هزینه درمان و خرج و حقوق محافظین و ندیمه های مادر و مادر بزرگش حدود یک میلیون پوند هزینه داشته است. زنان مسئولین که از موضوع خبر دارند وقتی درباره باقر (نوه خامنه ای) حرف می زنند از او به عنوان بچه یک میلیون پوندی سخن می گویند.

lundi 9 avril 2012

.سردار تنهاپنجشنبه 25 اسفند 1390
افشاگری‌های يک "عضو سپاه پاسداران" با نام مستعار "سردار تنها"
دوستان عزيز و همرزمانمدر افشاگری قبلی برايتان از مجيد علوی قائم مقام سابق وزارت اطلاعات گفتم و قول دادم که برايتان بنويسم که علت واقعی آوردن مجيد علوی به سپاه قدس توسط سردار قاسم سليمانی چيست.برايتان نوشتم که قاسم سليمانی در توجيه اين کار خويش که مورد مخالفت اکثر فرماندهان و اعضای ارشد سپاه قدس بود اين پوشش ساختگی را مطرح کرد که می خواهم با آوردن مجيد علوی از منابع اطلاعاتی و امکانات و برخی از پرسنل وزارت اطلاعات در ماموريت های سپاه قدس استفاده کنم تا جان تازه ای به سپاه قدس بدهم.اين دروغ بدوست خوبم که به اين اطلاعات دسترسی دارد قول داده به مرور بخشی از اطلاعاتش که شامل اسامی پروژه ها و مبلغ پورسانت ها و اسامی برخی بزرگان سياسی پشت پرده پروژه های بزرگ می شود را در اختيارم بگذارد.سردار تنهازرگ هيچگاه نتوانست فرماندهان و اعضای ارشد سپاه قدس را قانع کند چون آنها به خوبی می دانند که علت واقعی اين امر وجود اختلاف ميان سردار سليمانی و اکثر فرماندهان ارشد است.
شايد باور اين امر برای شما که از بيرون نظاره گر فعاليت ها و موضعگيری های سپاه پاسداران هستيد سخت باشد که اکثر فرماندهان عملياتی و بدنه واقعی سپاه پاسداران که از رزمندگان ديروز جبه های جنگ هشت ساله هستند از دزدی ها و کلاهبرداری ها و اختلاس ها توسط برخی از فرماندهان ارشد سپاه و پنهان شدنشان پشت واژه های مقدس و حمايت تام و تمام از رهبری خامنه ای و تکرار مرتب واژه فتنه به تنگ آمده اند.اين روزها هيچکس نمی تواند وجود اختلاف ميان فرماندهان ارشد سپاه پاسدارا ن را ناديده بگيرد چون هيچکس نمی تواند منکر جابجايی های فرماندهان ، بازنشستگی های اجباری و خانه نشينی های زود هنگام شود.وجود اختلاف ميان برخی فرماندهان و بدنه سالم و آرمانی سپاه پاسداران با فرماندهان دزد و اختلاس گر طبيعی است ، نکته عجيب و خنده دار وجود اختلافات گسترده ميان قافله دزدان و کلاهبرداران ذوب شده در ولايت فقيه و چفيه پوشش است.در سپاه قدس وجود اختلاف و باند بازی از تمام نيروهای سپاه پاسداران بيشتر و آشکارتر است چون فساد مالی بيشتری در اين نيرو وجود دارد که در ادامه به برخی از آنها اشاره می کنم.
در واقع يکی از علت های اصلی آوردن مجيد علوی به سپاه قدس وجود همين اختلاف ها است.اختلاف بر سر سهم خواهی بيشتر باعث شده برخی از فرماندهان ، کاسه ليس سردار سليمانی و برخی دور دانايی فر جمع شوند.
سليمانی با آوردن مجيد علوی که يد طولايی در دزدی و اختلاس دارد در تلاش است که هم از امکانات و رانت مجيد علوی با دولت و شخص احمدی نژاد و حجازی بيت رهبری استفاده کند و هم تغييری در موازنه قدرت خويش و حسن دانايی فر که اين روزها سفير ايران در عراق است ايجاد کند.
تقريبا دو سال پيش از معدود فرماندهانی بودم که به ريشه اصلی اختلاف ميان سردار سليمانی و حسن دانايی فر پی برده بودم ولی امروز داستان شروع اختلاف آنها که روزی از دوستان نزديک بودنند و حال گيری هايشان از يکديگر نقل قول عده های دوستان در سپاه پاسداران شده است.
داستان به دو سال پيش باز می گردد ، سليمانی به يک شرکت ترکيه ای و يک شرکت عراقی کمک کرد که بتوانند گازوييل از ايران خريداری و در عراق به فروش برسانند.اين دو شرکت بدون کمک سپاه قدس و شخص سردار سليملنی نمی توانست چنين مجوزی دريافت نمايد چون شرکت ملی نفت ايران معتقد بود که اولا توليد گازوييل در ايران کفاف مصرف داخلی را نمی دهد و دوما" قيمت فروش گازوييل در داخل ايران با قيمت فروش گازوييل در عراق قابل مقايسه نيست.
سردار سليمانی با اعمال فشار به شرکت ملی نفت آنها را وادار کرد که تن به اين خواسته بدهند .پس از صدور مجوزهای لازم مشکل جديدی سر راه اين دو شرکت که طرف قرارداد شخص قاسم سليمانی بودند بوجود آمد و آن مسئله نقل و انتقال روزانه گازوييل اين دو شرکت به خاک عراق از طريق مرزهای دربندی خوان ، خسروی و مهران بود.سردار سليمانی برای حل مشکل به سراغ دانايی فر رفت و از او خواست تا تانکرهای شرکت خويش را در اختيار اين دو شرکت قرار دهد ولی دانايی فر به دليل دور خوردن در اين پروژه بزرگ و بی کلاه ماندن سرش که می توانست سود زيادی به او برساند از اين کار سر باز زد و شروع به بهانه جويی کرد.آن روزها قرار بود دانايی فر بعنوان سفير ايران در عراق به جای قمی به بغداد برود. سليمانی به تلافی اين کار دانايی فر تعمدا انتصاب دانايی فر به عنوان سفير جديد در عراق را با مشکل مواجه کرد تا بلاخره دانايی فر سر تسليم فرود آورد.
درآمد حاصل از فروش گازوييل به حساب سردار سليمانی واريز می شود و برخی ديگر از مقامات سپاه قدس هم در بخش کوچکی از سود فروش و حمل و نقل گازوييل به عراق سهم می برند.
ارزش اين معامله سالانه نزديک به سی ميليون دلار است که کماکان ادامه دارد.دانايی فر پس از اين ماجرا هيچگاه نتوانست سردار سليمانی را ببخشد و عملا پس از سفير شدن راه سليمانی و اعضای باند اقتصادی او در داخل عراق را بسته و به آنها اجازه فعاليت اقتصادی در داخل عراق نمی دهد.در واقع اين دو به يک توافق نانوشته دست پيدا کرده اند: سود حاصل از فروش و قاچاق بنزين و گازوييل و ديگر اقلام تجاری و مصالح ساختمانی و بخصوص تير آهن به باند سردار سليمانی اختصاص يافته و سود حاصل از شرکت های پوششی سپاه قدس در داخل عراق از اربيل و سليمانيه گرفته تا بصره و بغداد به باند دانايی فر تعلق دارد.
باند دانايی فر با استفاده از ارتباطاتی که از قبل با برخی عراقی ها در مرکز، جنوب و شمال دارند در قالب شرکت های پوششی ثبت شده در ايران و ترکيه و مالزی اکثر قراردادهای عمرانی بزرگ و ساختمان سازی که يک سر آن وزارتخانه های عراقی است را در کنترل دارند .تعدادی از اعضای دولت عراق و برخی از نمايندگان مجلس عراق و برخی از مقامات رسمی و غير رسمی عراق که سابقا جزء مجلس اعلای عراق و ديگر تشکل های سياسی و شبه نظامی عراق در دوران صدام بوده اند برای از دست ندادن حمايت های سپاه قدس و جمهوری اسلامی ايران و البته سهم بردن از اين سفره رنگين ، اکثر پروژه های بزرگ را به شرکت های پوششی سپاه قدس که مورد تاييد دانايی فر هستند می دهند و شرکت های قدس هم با گرفتن پورسانت های کلان ، اجرای پروژه ها را به شرکت های دست دوم ايرانی ، ترک و عراقی واگذار می کنند.
دقيقا همان کاری که اکثر فرماندهان دزد و کلاهبردار قرارگاه سازندگی خاتم الانبيا در داخل ايران انجام می دهند.
برخی از فرماندهان دزد و اختلاس گر قرارگاه سازندگی خاتم الانبيا که مستقيما با حاج قاسم رستمی که وزير فعلی نفت در ارتباط بوده و يا هستند با فشار به وزارتخانه ها و سازمان های دولتی و يا شبه دولتی و با استفاده از رانت سپاه پاسداران و بيت رهبری عمده پروژه های بزرگ نفتی و مخابراتی و دريايی و اسکله سازی بخصوص در منطقه پارس جنوبی که اکثرا" هم ترک تشريفات هستند را بدست آورده و پس از پيدا کردن شرکت های داخلی و خارجی که توانايی انجام پروژه ها را دارند با آنها وارد مذاکره شده و پس از گرفتن پورسانت های کلان و واريز آن به حساب های شخصی خودشان ، اين پروژه های بزرگ را به پروژه های کوچکتر تقسيم کرده و در قالب قراردادهای کوچک تر بعنوان مجری دست دوم به اين شرکت ها واگذار می کنند تا امکان ردگيری ، قيمت گذاری و اجرای پروژه ها را از دستگاه های ذيربط سلب نمايند.
از طريق يکی از دوستانم که دستی در قراردادهای قرارگاه خاتم دارد متوجه شدم که دزدی های اين آقايان تنها به گرفتن پورسانت از شرکت های دست دوم محدود نمی شود و چند وقتی است که به کارچاق کنی نيز رو آورده اند.
دوستم که به اطلاعات قرارگاه خاتم دسترسی دارد می گفت سال ۱۳۸۸ با يک شرکت چينی که قصد داشت برای انجام يک پروژه مربوط به وزارت نيرو در نزديکی اصفهان مبلغی در حدود نه و نيم ميليون دلار قيمت دهد و در مناقصه شرکت کند از طرف يکی از فرماندهان ارشد قرارگاه خاتم و به واسطه يکی از مترجمين چينی شرکت تماس گرفتند و پيغام دادند که می توانيم به شما کمک کنيم که برنده مناقصه شويد به شرط آنکه به جای نه و نيم ميليون دلار ، مبلغ اجرای پروژه را هيجده ميليون دلار عنوان کنيد و نه و نيم ميليون ديگر را به حساب مشخصی در دبی واريز نماييد. به گفته دوستم اکثر پروژه های چند ميليون دلاری نفتی و دريايی قرارگاه خاتم با رقم های کمتری بين بيست و پنج درصد
تا پنجاه درصد قابل اجرا هستند
دوست خوبم که به اين اطلاعات دسترسی دارد قول داده به مرور بخشی از اطلاعاتش که شامل اسامی پروژه هاومبلغ پورسانت ها و اسامی برخی بزرگان سیاسی پشت پرده پروژ ه های بزرگ می شد را در اختیارم بگذارد
يكشنبه 20 فروردين 1391
ماجرای حساب ذخیره ارزی، افشاگری‌های "عضو سپاه پاسداران" با نام مستعار "سردار تنها"
دوستان و عزیزان همسنگرمامیدوارم با انتشار این سومین افشاگری خویش بتوانم همانگونه که قبلا قول داده بودم باعث رسوا شدن بیشتر خامنه ای و سجده کنندگان درگاهش شوم.دوستان عزیزم مطمین هستم تاکنون بارها در برخی مصاحبه ها و نطق های تعدادی از دلسوزان این آب و خاک شنیده و یا خوانده اید که صندوق ذخیره ارزی کشور خالی و یا در دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد بیش از یکصد میلیارد دلار از درآمدهای نفتی به حساب این صندوق واریز نشده است.
و همچنین حتما تاکنون بارها از طریق برخی سایت های خبری شنیده اید که تعداد زیادی از نزدیکان خامنه ای در بانک های خارج از کشور حساب های ارزی میلیون دلاری و یا حتی میلیارد دلاری دارند.
امروز می خواهم پشت پرده تمام این قضایا و ارتباط این دو موضوع را برایتان افشا کنم ولی قبل از آن لازم است تا مقدمه ای بنویسم تا درک بهتری از زنجیره اتفاقات پشت پرده این موضوع بدست آورید.
روزهای اولی که احمدی نژاد رییس جمهور شد را حتما به خاطر دارید.خامنه ای و دستیارانش قصد پیاده سازی تمام و کمال داستان قدیمی سلطان و شبان و اجرای کامل نقشه های خواب گذار اعظم را داشتند.
آن روزها احمدی نژاد آنچنان سرمست از پیروزی باور نکردنی خویش در انتخابات ریاست جمهوری و لذت بردن از شهد شیرین ماه عسل با خامنه ای بود که به هیچکس و هیچ چیز توجه نداشت و نمی دانست اجرای کورکورانه دستورات و طرح های رذیلانه خامنه ای و دستیارانش می تواند چه عواقب سنگینی برای کشور داشته باشد.
یکی از طرح های خطرناک این دوره که در طول تاریخ سیاسی و اقتصادی ایران بی سابقه بود ، انتقال پنهان ذخایر ارزی کشور به خارج از کشور و نگهداری آن در حساب های شخصی برخی از افراد نزدیک و مورد وثوق و معتمد خامنه ای بود.
تیم خامنه ای با عنوان اینکه با افزایش تحریم ها ، آمریکا و متحدین اروپای اش بدنبال بلوکه کردن دارایی ها و حساب های ارزی بانک مرکزی هستند به احمدی نژاد که آن روزها هیچ تجربه ای در امور حکومتی نداشت قبولاندند که این طرح می تواند پیشاپیش جلوی این خطر را بگیرد.
همه شما دوستان عزیز می دانید که علیرغم نابسامانی ها و عقب ماندگی های سیاسی و اقتصادی ایران، یک بوروکراسی قوی که از رژیم پهلوی به ارث مانده بر کشور حاکم است.این بوروکراسی اجازه نمی دهد که هیچکس حتی خامنه ای بتواند بدون طی مراحل قانونی ریالی از حساب های دولتی برداشت و جوابگوی آن نباشد.
خامنه ای برای رسیدن به مقصود خویش مجبور بود علاوه بر در اختیار داشتن رییس جمهور برخی سازمان ها را با خود همراه و یا از سر راه بردارد.انحلال سازمان عریض و طویل برنامه و بودجه و گماردن یکی از کارکنان دفتر خویش به نام دانش جعفری در راس وزارت امور اقتصادی و دارایی از جمله پیش زمینه های اجرای این طرح خطرناک بود.
دومین اقدام موذیانه تیم خامنه ای در پیاده کردن این نقشه شوم فرستادن یکی از عوامل خویش به بانک مرکزی برای عملیاتی کردن این پروسه بود.
حجازی دفتر رهبری که از ابتدا رهبری این عملیات را بدست داشت یکی از افراد مورد وثوق خویش به نام دکتر رودساز را به احمدی نژاد معرفی کرد.
دکتر رودساز در آن زمان رییس دانشگاه آزاد واحد سمنان بود.دکتر رودساز اساسا کارمند وزارت اطلاعات است که در زمان ریاست جمهوری خاتمی از کار برکنار و بعنوان مامور به دانشگاه آزاد رفته بود.وی مدتی نیز رییس دانشگاه امام محمد باقر وابسته به وزارت اطلاعات بود ،وی در زمان فلاحیان مدت ها یکی از معاونین اقتصادی وزارت اطلاعات و سال ها نیز رییس بانک خصوصی وزارت اطلاعات به نام بانک امین بود.مدرک تحصیلی دکترای اقتصاد ، آشنایی با مسایل اقتصادی و بانکی بواسطه مدیریت طولانی مدتش بر بانک خصوصی وزارت اطلاعات و تصدی معاونت اقتصادی وزارت اطلاعات و نزدیکی تجاریش با حجازی دفتر رهبری و سابقه طولانی در انجام عملیات پولشویی به واسطه ارسال میلیون ها دلار هزینه های عملیاتی حزب الله لبنان و حماس و دیگر گروه های فلسطینی بصورت ماهیانه زیر پوشش های مختلف از جمله دلایلی بود که برای انجام این پروژه بکلی سری انتخاب شد.
به دستور مستقیم احمدی نژاد به رییس کل بانک مرکزی ، دکتر رودساز بدون داشتن هیچ پست سازمانی و عنوان مدیریتی به ساختمان فیروزه ای بانک مرکزی در خیابان میرداماد رفت و قرار شد با کمک مجید علوی که آن زمان معاون اطلاعات خارجی وزارت اطلاعات بود و همچنین سردار قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس با استفاده از امکانات و منابع و روش های اطلاعاتی این پروژه را به سرانجام برساند.
شکل کار اینگونه بود که ابتدا برای تعدادی از نزدیکان و معتمدین به خامنه ای در برخی کشورها از جمله چین ، روسیه ، مالزی ، سنگاپور ، ترکیه ، انگلیس ، آلمان ، روسیه سفید ، اوکراین ، عراق ، افغانستان و..... حساب بانکی با نام اصل باز کنند.تصمیم گیری در مورد اینکه برای چه کسی و در کدام کشور حساب باز شود بعهده دفتر رهبری بود و این دستورات صرفا در ملاقات حضوری از طرف حجازی به احمدی نژاد ابلاغ می شد.تمامی پسران ، دختران ، عروسان خامنه ای ، محمدی گلپایگانی ، حجازی ، سرلشکر فیروزآبادی ، سردار نقدی ، وحید معاونت اجرایی دفتر رهبری ، میثم تایب رییس سازمان اطلاعات سپاه پاسداران ، پورمحمدی رییس فعلی سازمان بازرسی کل کشور، سردار حسین شریعتمدار رییس روزنامه کیهان، برادران لاریجانی، دکتر ولایتی مشاور امور بین الملل دفتر رهبری ، طارمی دفتر رهبری، شریعتمدار وزیر سابق بازرگانی که کارهای مالی دفتر را انجام می دهد و.... جزء این لیست هستند.
ماموریت اصلی دکتر رودساز پس از افتتاح حساب های بانکی در خارج از کشور ،واریز متناوب بخش عمده ای از درآمدهای مازاد کشور به حساب های بانکی این افراد بدون بجا گذاشتن رد پا بود.
در واقع همان چیزی که در غرب به آن پولشویی می گویند.برای شروع پروژه پولشویی که پیچیدگی های خاصی داشت دفتر رهبری از فرماندهی سپاه قدس یعنی سردار سلیمانی خواست تا با برخی مقامات و شخصیت های سیاسی و اقتصادی و بعضا اطلاعاتی بعضی کشورهای دوست که سپاه قدس روی آنها نفوذ دارد وارد مذاکره شود،
کشورهایی مثل روسیه،چین،اوکراین،روسیه سفید،عراق و افغانستان.
در این کشورها به دلایل خاص سیاسی ضریب فساد مالی بسیار بالا است، سردار سلیمانی و برخی از سرداران ارشد سپاه قدس که در حلقه خودی ها هستند مثل دانایی فر و باغبانی و .... و برخی از مدیران ارشد وزارت اطلاعات که صد درصد مورد وثوق دفتر رهبری بودند توانستند با دادن رشوه های کلان و یا بعضا برخی توافقات سیاسی و دادن امتیازهای گوناگون مقامات آن کشورها را وادار نمایند تا در این کشورها حساب های جعلی مختلف با اسامی و تابعیت این کشورها افتتاح و حتی در برخی کشورها بانک های مشترک و خصوصی نیز باز کردند.
حتما می دانید که به دلیل وجود قوانین سفت و سخت ضد پولشویی بین المللی هیچکس نمی تواند پول نقدی که منشاء آن معلوم نمی باشد را در حساب بانکی خویش واریز نماید.
از اینجا به بعد اجرای پروژه وارد فاز جدید عملیاتی شد.شکل کار اینگونه بود که دکتر رودساز هر بار رقمی بین پنجاه تا هفتاد و پنج میلیون دلار بصورت اسکناس های صد دلاری از خزانه بانک مرکزی تحویل می گرفت و با استفاده از برخی امکانات وزارت اطلاعات و سپاه قدس بدون اینکه هیچکدام از عوامل اجرایی بدانند که بار محموله ها چیست دلارها که در کارتن های مقوایی جاسازی شده بود را بصورت قاچاق به یکی از کشورهای نزدیک مثل ترکیه، آذربایجان ،تاجیکستان ،عراق ، افغانستان و .... منتقل و به حساب های واسطه که بعضا تحت نام های جعلی افتتاح شده بود واریز می کردند
و پس از مدتی نگهداری این پول ها و عادی سازی، این مبالغ را در همان کشور بین حساب های واسطه دیگر گردش می دانند و سپس با ایجاد پوشش های تجاری این مبالغ از طریق سیستم های بین بانکی به برخی حساب های دیگر در کشورهای واسطه واریز می گردید. در نهایت پس از چندین بار گردش پول ها و تغییر دادن نوع پول ها مثلا از دلار به یورو از یورو به پوند این مبالغ به تناوب بصورتیکه باعث ایجاد حساسیت در سیستم های بانکی و نظارتی کشورهای مورد نظر نشود به حساب نزدیکان خامنه ای که در واقع حساب های بانکی با نام های اصلی بود واریز می گردید.
در اجرای پروژه قاچاق پول نقد به خارج از کشور که سخت ترین مرحله این عملیات بود برخی مواقع شانس می آوردند و برخی مواقع با بد شانسی مواجه می شدند. مثلا چند مورد انتقال کارتن های پول علیرغم هماهنگی ها و رشوه هایی که به تعدادی از افسران گمرکی و عوامل مرزی داده بودند در مرزهای روسیه و ترکیه لو رفت که حتما خبرهای آن را قبلا شنیده اید.،
در اینگونه موارد مجبور می شدند قید پول ها را بزنند.
یک بار هم تعداد زیادی از کارتن های اسکناس های صد دلاری که زیر بار کامیون های احشام که به آذربایجان می رفت توسط برخی عوامل اجرایی که از طرف وزارت اطلاعات به دکتر رودساز معرفی شده بودند دزدیده شد و هرگز نیز پیدا نشد ، چیزی حدود پنج میلیون دلار.
زمانی هم شانس می آوردند مثلا یک بار توانستند با کمک یکی از عوامل وزارت اطلاعات که در سرویس اطلاعاتی روسیه سفید مقام بالایی داشت مبلغ پنج میلیارد دلار را در سفر شش سال پیش احمدی نژاد به این کشور به عنوان بار همراه رییس جمهور و هیات همراه بصورت یکجا وارد این کشور نمایند.
دوستان عزیزم اگر می بینید که هر از چند گاهی از سوی برخی مقامات مثلا رییس دیوان محاسبات و برخی نمایندگان مجلس گفته می شود که حساب ذخیره ارزی خالی است و در مقابل برخی مواقع احمدی نژاد و یا رییس کل بانک مرکزی می گوید که در حساب ارزی بیش از یکصد میلیارد دلار ذخیره داریم تعجب نکنید
به قول شاعر هر کسی از ظن خود شد یار من.
دوستان خوبم در بهترین شرایط این یکصد میلیارد دلار دیگر به ملت ایران تعلق ندارد و در حساب های شخصی برخی از افراد است که با روحیه ای که همه ما از آنها سراغ داریم هیچگاه این پول ها به کشور باز نمی گردد چون به لطف آقایان شرایط کشور ما هیچگاه عادی نمی شود و ما همیشه در شرایط بحرانی هستیم.
میلیاردها دلار از این رقم در مراحل مختلف این پروژه از دست رفت، دادن رشوه های کلان به برخی مقامات فاسد دیگر کشورها، دزدیده شدن و کشف مبالغ زیاد در جریان اجرای پروژه توسط عوامل مرزی و گمرکی سایر کشورها، پرداخت هزینه های اجرایی عملیات، بی ارزش شدن بخش قابل توجهی از اصل پول در جریان تبدیل چند باره به ارزهای مختلف و.......
دوستان و همسنگران عزیزم خامنه ای و تیم او در حالی آتش به خرمن سرمایه های این آب و خاک انداخته که برخی از دوستان جانباز و برخی خانواده شهدای دفاع مقدس در بی خبری کامل من و تو برای تهیه هزینه های درمانی خویش مجبور به فروش فرش زیر پای خود هستند.
دوست خوبم عباس که در عملیات کربلای پنج چشمانش را از دست داد برای آمدن به تهران و معالجه بیماری کلیوی همسرش پول ندارد ولی حجازی به دختران و پسران و سایر نزدیکان خامنه ای که در این پروژه حساب های بانکی خارج از کشور دارند توصیه کرده حتما حداقل هر شش ماه سفری به این کشورها داشته و از این حساب ها پول برداشت و هزینه های خرید و هتل را پرداخت نمایند تا همه چیز عادی به نظر برسد.نمی دانم این ظلم تا کی پا بر جا می ماند.
سردار تنها
Published from gooya news {http://news.gooya.com}Copyright © 2009seconds
افشاگری تکان دهنده سردار سپاه در مورد مجید علوی قائم مقام سابق وزیر اطلاعات
خبرگزاری آذربایجان : سردار تنها ،
موضوع ویژه : این افشاگری
مربوط به مجید علوی قائم مقام سابق وزیر اطلاعات است که چندی است به سپاه قدس سپاه پاسداران مامور گشته است.
تا همین چندی پیش یکی از بزرگترین مشکلات سپاه قدس در راه دفاع از مظلومیت ملت های فلسطین ، عراق ، افغانستان و .... کمبود فرماندهان دزد ، دلال و قاچاقچی بود که خدا را شکر با درایت سردار عالی مقام دنیای اسلام قاسم سلیمانی این مشکل نیز برطرف شد.
آوردن مجید علوی قائم مقام سابق وزیر اطلاعات به سپاه قدس توسط شخص سردار سلیمانی به بهانه استفاده عملیاتی از برخی پرسنل وزارت اطلاعات در تعدادی از ماموریت های برون مرزی سپاه قدس نشان داد که این سردار دلاور خامنه ای چقدر متواضع و حرف گوش کن است.
دوستان عزیز و همرزمانم
همانگونه که نامه اول برایتان نوشتم زمان سکوت به سر رسیده و حالا این من و تو هستیم که باید ثابت کنیم هنوز خیبری هستیم.در نامه قبل برایت نوشتم که می خواهم با افشاگری های خویش بساط عیش و نوش کاسه لیسان خامنه ای را بهم زده و رسوایشان کنم.البته نمی توان منکر قدرت لابی حجت القدرت میر حجازی در بیت خامنه ای نیز شد چون به هر حال یک پای ثابت تصمیم گیری های مهم حکومتی مخصوصا آنجا که پای بیضه اسلام در میان است شخص حجازی و شبکه اطلاعاتی- تجاری ایشان با کد عملیاتی "مدرسه حقانی" است.
مجید علوی هم که از دیر باز یار غار و شریک تجاری حجازی بوده است.در این نامه فقط می خواهم بخشی از سوابق مجید علوی که این روزها خوش نشین ساختمان نیاوران سپاه قدس شده است را برایتان بازگویی نمایم.
اینکه چرا مجید علوی به سپاه قدس آورده شده ، رابطه اش با احمدی نژاد و انتخابات مجلس آتی چیست و چه نقشی با دکان و دستگاه تجاری حجازی و فلاحیان و پورمحمدی دارد را به بعد واگذار می کنم.آ
نطوری که برخی دوستان قدیم وزارتی که قبل از بگیر و به بندهای بعد از انتخابات ریاست جمهوری از مدیران ارشد وزارت اطلاعات بوده اند می گویند ،مجید علوی در زمانی که مدیر کل کشورهای عربی معاونت اطلاعات خارجی وزارت اطلاعات بوده با گرفتن چراغ سبز از پورمحمدی معاونت وقت اطلاعات خارجی به دکتر رمضان فشار می آورند که حدود هفت میلیون دلار از بودجه سازمان جهاد اسلامی فلسطین که بصورت ماهانه توسط وزارت اطلاعات به این سازمان پرداخت می شده را برداشت و با این پول یک کسب و کار حسابی راه بیندازند تا با این کار در یک دوره زمانی چند ساله هم اصل پول و هم سود حاصل از آن را به دکتر رمضان برگردانند.
دکتر رمضان بیچاره هم که چاره ای نداشته و می دانسته که هر گونه مخالفت او با این پیشنهاد می تواند باعث سنگ اندازی مجید علوی در دریافت بودجه ماهانه سازمان جهاد اسلامی فلسطین در وزارت اطلاعات و شورایعالی امنیت ملی شود این پیشنهاد را می پذیرد.
بعد از موافقت های اولیه شکل کار اینجور می شود که هر ماه از بودجه چهار میلیون دلاری سازمان جهاد اسلامی مبلغ پانصد هزار دلار برداشت و به حساب یک شرکت ثبت شده در جزیره کیش که زیر نام برادر مجید علوی بوده واریز نمایند.
شرکت ثبت شده در جزیره کیش با خرید تعداد زیادی واحد تجاری و پاساژ شروع به کار تجاری می کند ، حدس بزنید پول سازمان فلسطینی جهاد اسلامی که قرار بوده بمب و موشک شده و بر سر اسراییلی ها بریزد چه شد؟
این پول با درایت مجید علوی و برادرش تبدیل شد به ماتیک و شرت و کرست و از دبی به جزیزه کیش و از آنجا وارد تهران و سایر شهرها شد.
البته مملکت گل و بلبل ما به شرت و کرست نیز نیاز دارد ولی نکته جالب و خنده دار این کیس آنجا است که آقایان با همه درایت های اقتصادی و استفاده از لنج های اداره اطلاعات بوشهر و قاچاق گسترده این نوع کالاها و به خصوص لوازم آرایشی که در آن زمان نرخ سود بازرگانی اش هفتصد درصد بود و البته ندادن سود گمرکی و استفاده از رانت های وزارت اطلاعات در مرزهای دریایی و هوایی و همینطور استفاده از برخی اسکله های اختصاصی ادارات اطلاعات و سپاه پاسداران ، باز این شرکت به دلیل لفت و لیس ها و دله دزدی ها و سوء مدیریت مجید علوی و برادرش ضرر داد و ورشکست شد و یا حداقل برای مالیدن شیره بر سر دکتر رمضان با تبانی پورمحمدی و فلاحیان و میر حجازی اینطور نشان دادند که ورشکست شده است.
آنطور که شنیدم با وزیر اطلاعات شدن یونسی در زمان ریاست جمهوری خاتمی و پس از ماجراهای قتل های زنجیره ای و آشکار شدن رد پای پورمحمدی و شخص حجازی در کیس قتل های زنجیره ای ، دکتر رمضان که روابط شخصی خوبی با خاتمی داشته جرات پیدا می کند و در یک ملاقات خصوصی با خاتمی پرده از این کلاه برداری برمی دارد و از خاتمی می خواهد که به این کیس نیز رسیدگی کند.
پس از شکایت دکتر رمضان مجید علوی از سوی یونسی به دادگاه اداری وزارت اطلاعات فرستاده می شود.نکته جالب اینجا است که دادگاه اداری وزارت اطلاعات به ریاست آقایی به نام شفیعی که شنیده ام آدم سالمی بوده زیر فشار شدید دفتر رهبری و شخص آقای حجازی تنها توانست مجید علوی را مجبور کند که با فروش املاک تجاری جزیره کیش و ساختمان اداری که در تهران به نام مجید علوی و برادرش بود حداقل اصل پول دکتر رمضان را پس بدهند که مجید علوی با هزاران دوز و کلک حتی همین کار را نیز نکرده و با بهانه های مختلف از جمله راکد بودن بازار ملک آنقدر دفع الوقت می کند تا احمدی نژاد رییس جمهور شود.
با رییس جمهور شدن احمدی نژاد و بال و پر گرفتن مجدد دفتر عظمای ولایت ، مجید علوی با آن همه سابقه درخشان دزدی و کلاهبرداری و محکومیت رسمی از سوی دادگاه اداری وزارت اطلاعات به واسطه روابط تجاری و سرپوش گذاشتن بر افتضاحات مالی گذشته به توصیه دفتر رهبری یک شبه معاون اطلاعات خارجی شد و پس از درگیری محسنی با احمدی نژاد و اخراج محسنی توسط احمدی نژاد ارتقاء مقام پیدا کرد و قائم مقام وزارت اطلاعات شد.
خنده مطلب اینجا است که وقتی وزارت اطلاعات بی وزیر بود و مجید علوی قائم مقام این وزارتخانه بود برای بستن دهان دکتر رمضان دستور داد که مابقی طلب دکتر رمضان که در حدود یک ونیم میلیون دلار بود را از محل بودجه عملیاتی وزارت اطلاعات به او پرداخت نمایند.مجید علوی با این دستور اداری توانست املاک بجا مانده از کیس دکتر رمضان را به جیب بزند، حال خودتان محاسبه کنید تفاوت قیمت فعلی املاک تجاری در کیش و تهران با قیمت آن سال ها.
در هر صورت این روزها مجید علوی میهمان ناخوانده ما در سپاه قدس است. مجید علوی با آنکه ردیف بودجه تصویب شده ای در نیروی قدس سپاه ندارد در خرج کردن بودجه زیاده روی می کند و افراد مورد نظرش که تعداد آنها بالغ بر دهها نفر می شوند و هنوز مراحل گزینشی آنها طی نشده و مجوزهای لازم برای استخدام آنها صادر نشده است را با پیشنهاد حقوق های بالا به استخدام درآورده است.او همچنان به هیچ عهدی پاسخگو نیست و مستمرا بودجه را به باد داده و هر روز تقاضای پول بیشتری می کند.
دوستان گرامی و عزیز اگر عمری بود و توسط تشکیلات حفاظت و اطلاعات دستگیر نشدم در نامه های بعدی برایتان خواهم نوشت که مجید علوی در سپاه قدس مشغول به چه کارهایی است و چرا اساسا سردار پر فتوح اسلام حاج قاسم سلیمانی تن به این ذلت داده که مجید علوی را به نیروی قدس بیاورد.برایم دعا کنید.
سردار تنها