mercredi 19 septembre 2012

 
ایرج دهقان
 
شکست عهد من و گفت هرچه بود گذشت !
بگریه گفتمش آری : ولی چه زود گذشت
 !
بهار بود و تو بودیّ و عشق بود و امید ،
بهار رفت و تو رفتیّ و هرچه بود گذشت
شبی به عمر ، گرم خوش گذشت آن شب بود ،
که در کنار تو با نغمه و سرود گذشت
 
چه خاطرات خوشی در دلم بجای گذاشت ،
شبی که با تو مرا در کنار رود گذشت
 !
گشود بس گره آن شب از کارهای بسته ی ما
صبا چو از برِ آن زلف مشک سود گذشت
مراست عکس تو یادآور سفر ، آری
چسان توانم ازین طرفه یادبود گذشت
غمین مباش و میندیش ازین سفر که ترا ،
اگرچه بر دل نازک غمی فزود گذشت.

Aucun commentaire:

Enregistrer un commentaire