ایرج دهقان
شکست عهد من و گفت هرچه بود گذشت !
بگریه گفتمش آری : ولی چه زود گذشت
!
بهار بود و تو بودیّ و عشق بود و امید ،
بهار رفت و تو رفتیّ و هرچه بود گذشت
شبی به عمر ، گرم خوش گذشت آن شب بود ،
که در کنار تو با نغمه و سرود گذشت
چه خاطرات خوشی در دلم بجای گذاشت ،
شبی که با تو مرا در کنار رود گذشت
!
گشود بس گره آن شب از کارهای بسته ی ما
صبا چو از برِ آن زلف مشک سود گذشت
مراست عکس تو یادآور سفر ، آری
چسان توانم ازین طرفه یادبود گذشت
غمین مباش و میندیش ازین سفر که ترا ،
اگرچه بر دل نازک غمی فزود گذشت.
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire