چهارشنبه 29 شهريور 1391
چرا ايرانيان در تظاهرات ضد آمريکايی شرکت نکردند؟ علی کشتگر
چرا برگزاری تظاهرات بزرگ ضد آمريکايی جمهوری اسلامی از ايران به لبنان منتقل شد؟ تفاوت برجسته ميان ايران و ساير جوامع اسلامی بايد طرفداران حمله نظامی به ايران را به فکر وادارد. آنچه نگرش کنونی ايرانيان را دگرگون و آنان را بار ديگر دچار احساسات ضد آمريکايی و همسويی با بنيادگرايان میکند، مداخله نظامی است. اما چرا بسياری از رسانههای فارسی و جهانی اين حقايق را نمیبينند؟
ويژه خبرنامه گويا
واکنش های گسترده ضد آمريکايی و خشونت آميزی که فيلم "بيگناهی مسلمانان" در کشورهای اسلامی برانگيخت، بار ديگر تفاوت اساسی ميان ايران و ساير کشورهای مسلمان را هويدا ساخت.
بر کسانی که حداقل آشنايی با تحولات درونی جامعه ايران دارند، پوشيده نيست که مردم امروز ايران نگرشی کاملا متفاوت از مردم اکثر کشورهای مسلمان در قبال آمريکا و غرب دارند. اين نگرش ريشه دارد درتاريخ طولانی دموکراسی خواهی ايرانيان ونيز تجربه سی و چهار سال سلطه اسلام سياسی ضد آمريکايی در ايران.
بر کسانی که حداقل آشنايی با تحولات درونی جامعه ايران دارند، پوشيده نيست که مردم امروز ايران نگرشی کاملا متفاوت از مردم اکثر کشورهای مسلمان در قبال آمريکا و غرب دارند. اين نگرش ريشه دارد درتاريخ طولانی دموکراسی خواهی ايرانيان ونيز تجربه سی و چهار سال سلطه اسلام سياسی ضد آمريکايی در ايران.
در اين سی و چهار سال تنش و خصومت ميان جمهوری اسلامی و آمريکا همواره وسيله و بهانه سرکوب آزادی های فردی و سياسی درايران بوده است. تاريخ سرکوب آزادی ها از نخستين روزهای تولد جمهوری اسلامی همزاد خصومت و دشمنی با آمريکا بوده است. دشمن سازی در خارج و سرکوب آزادی در داخل دو روی سکه از اعتبار افتاده ديکتاتوری مذهبی در ايران است.
رژيم ايران آزاديخواهی را طرفداری از آمريکا و غرب معنا می کند، و حتی دفاع از حق رای را تلاش آمريکا در براندازی نرم می داند. مردم ايران نيز خصومت با آمريکا و متحدان آن را ابزاری درخدمت استبداد مذهبی می دانند. کافيست تبليغات رژيم عليه جنبش دموکراسی خواهی سبز از فردای کودتای ۲۲ خرداد۸۸ تا امروز را مرور کنيم تا دريابيم که چگونه همه سرکوب ها ی خونين و زندانها و به حاشيه راندن ها به بهانه مبارزه با توطئه های آمريکا در ايران دنبال شده است.
نسل جوان ايران از زمانی که خود را می شناسد و نسل ميان سالان ايران نيز از دوره نوجوانی تا به امروز همواره سايه ديکتاتوری اسلام سياسی و خودکامگی و خودخواهی ولايت فقيه را بر سرخود حس کرده و از آن رنج برده اند. برای اين نسل ها دموکراسی های غربی الگوی نهادينه شدن آزادی های فردی و حقوق شهروندی هستند. خصومت دايمی جمهوری اسلامی با آمريکا و اروپا نيز اشتياق جوانان را به الگو برداری از نظام های دموکراتيک غربی افزايش داده است. اما اگر نگوئيم در همه کشورهای اسلامی دست کم می توانيم بگوئيم در اکثر آنها نگرش اکثريت مردم برخلاف آن چيزی است که در ايران جريان دارد (ترکيه را مستثنی می کنم). رشد انتگريسم اسلامی ضد غربی و دشمنی اکثريت يا بخش بزرگی از مردم اين جوامع با دولت های غربی بويژه آمريکا دلايل چند گانه ای دارد که ذکر آن در حوصله اين يادداشت نمی گنجد. شايد مسامحتا بتوان گفت که آنها به همان راهی می روند که ايران سی و پنج سال پيش رفت و امروز به تجربه دريافته که اسلام سياسی ضد غربی در خدمت استبداد، خشونت وعقب ماندگی است. البته فاصله برخی از جوامع اسلامی با جامعه امروز ايران بيش از سی و پنج سال است. عجيب است که بسياری از تحليل گران و روزنامه نگاران بين المللی امور خاورميانه اين تفاوت اساسی ميان جامعه ايران با ساير جوامع منطقه را نمی بينند.
هرچند در کشورهای اسلامی، فيلم اهانت آميز"بيگناهی مسلمانان" موجب تظاهرات خودجوش و خشونت بار ضد آمريکايی شد، اما در ايران با وجود تبليغات و تحريکات وسيع رسانه های جمهوری اسلامی و حمايت همه جانبه آنها از تظاهرات خشونت آميز و ضد آمريکايی کشورهای اسلامی نه فقط هيچ گونه واکنش خودجوش اعتراضی ديده نشد، بلکه حتی دولتيان و طرفداران رژيم را نيز برای يک تظاهرات بزرگ دولتی بسيج نکرد. سران حکومت با وجود ستايش از تظاهرات خشونت آميز کشورهای اسلامی و ايراد سخنان آتشين درباره به اصطلاح موج دوم "بيداری اسلامی" در کشورهای مسلمان، خود چنين تظاهراتی را برگزار نکردند(تظاهرات دولتی بسيار بی رمق شهرستان قم و برخی از شهرهای ديگر ايران نافی مدعای اين يادداشت نيست.)
حکومتگران با توجه به بی اعتنايی مردم، دريافتند که برگزاری يک تظاهرات دولتی نيز که لابد برای موفقيت آن بايد از همه جا سياهی لشکر به تهران حمل کنند، به دردسرش نمی ارزد و با توجه به گرفتاری های ديگری که با آن دست بگريبان بودند، از خير آن گذشتند (شايد مصلحت های ديگری هم در کار بوده که من از آن بی اطلاع هستم). بهرحال خامنه ای که از امت هميشه در صحنه، فقط حزب اله لبنان برايش باقی مانده تظاهرات باشکوه ضد آمريکايی جمهوری اسلامی را نه در ايران ۷۵ ميليونی و يا تهران ده ميليونی بلکه در لبنان برگزار کرد! که حسن نصرالله به خوبی از عهده آن برآمد.
اما عجيب است که هيچ يک از رسانه های معتبر غربی که اين روزها مدام تظاهرات مردم خشمگين کشورهای مسلمان را عليه آمريکا پوشش می دهند به اين تفاوت مهم جامعه ايران با ساير جوامع مسلمان اشاره نمی کنند. تحليل گران کم اطلاع وکم دقت يکی پس از ديگری در رسانه های آمريکايی و اروپايی به بررسی اين تحولات خشونت آميز می پردازند، اما گويی هيچ کدام متوجه اين تفاوت اساسی ميان جامعه ايران با ساير جوامع اسلامی نيستند. البته رسانه هائی هم هستند که همچنان عمدا بنزين بر آتش انتگريسم اسلامی می ريزند. و خواسته يا ناخواسته در خدمت مقاصدی شوم عمل می کنند. برای نمونه مجله فرانسوی شارل ابدو که در شماره امروز خود مجددا کاريکاتور اهانت آميز به پيغمبر اسلام را به چاپ رسانده است.
فهم اين تفاوت از آن جهت حائز اهميت است که نشان می دهد ايران اگر نه بالفعل، اما بالقوه (يعنی در صورت روی کار آمدن يک حکومت برگزيده مردم) متحد استراتژيک آمريکا و اروپا است و اعتقادات مذهبی مردم وسيله دشمنی با اسرائيل نيست. در حالی که در اکثر کشورهای متحد آمريکا يعنی عربستان، پاکستان، افغانستان، امير نشين های خليج فارس و اردن وغيره بخاطر نفوذ اسلاميسم بنيادگرا در جامعه، بطور بالقوه خطر روی کار آمدن رژيم های ضد آمريکايی را نمی توان دست کم گرفت. بنابراين در درون هريک از اين جوامع يک دشمن بالقوه آمريکا و غرب نهفته است.
اين تفاوت برجسته ميان ايران و ساير جوامع اسلامی بايد طرفداران مداخله نظامی در ايران را به فکر وادارد. چرا که تنها عنصری که می تواند موضع و نگرش کنونی جامعه ايران را دگرگون سازد و مردم ايران را بار ديگر دچاراحساسات ضد آمريکايی و همسويی با اسلام گرايان افراطی کند، حمله نظامی به ايران است.
بدون اغراق مداخله نظامی در ايران تنها عاملی است که می تواند در نگاه و نگرش دوستانه مردم ايران به آمريکا و متحدان آن دگرگونی اساسی ايجاد کند و بار ديگر اسلام سياسی را در ايران احيا کند و ملغمه ای ضد غربی از ناسيوناليسم و اسلام سياسی را ميداندار سازد.
در اين صورت هم ايران خسارات جبران ناپذير خواهد ديد و هم آمريکا و متحدان آن. برنده چنين فاجعه ای فقط بنياد گرايی دينی در ايران و منطقه خواهد بود.طبيعی است که طرفداران مداخله نظامی و تحليل گران حامی آنان اذعان به اين حقايق ساده را به صلاح مقاصد خود ندانند.
دخالت آمريکا در کودتای ۲۸ مرداد، و حمايت از ديکتاتوری شاه پيامدهای فاجعه باری برای جنبش ملی دموکراسی خواهی ايران داشت. پيش از کودتا مردم و نيروهای ملی ذهنيت مثبت و دوستانه ای نسبت به ايالات متحده داشتند. کودتا زمينه های خصومت و نفرت نسبت به آمريکا را در ايران گسترش داد. امری که در خدمت اسلام سياسی و بستر ساز روی کار آمدن جمهوری اسلامی شد. مداخله نظامی آمريکا در ايران علاوه بر همه پيامدهای ويرانگر و فاجعه بار آن دوباره ايران را به آتش فشان احساسات ضد آمريکايی تبديل می کند. پسامد چنين فاجعه ای نابودی جنبش های دموکراسی خواهانه به سود گسترش بنيادگرايی شيعه و سنی در کل کشورهای اسلامی و به خطر افتادن صلح و دموکراسی در جهان خواهد بود. آيا ايرانيان خواهند توانست اين حقايق ساده را به تصميم گيران قدرت های بزرگ بفهمانند؟
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire