چگونه در جنگل، جنبش عدم خشونت تشکیل دهیم؟ طنزی از اسد مذنبی
1
حکایت کنند که سرانجام تحت فشارهای طرفداران حیوانات سران جنگل نیز پذیرفتند که در رفتار خشونت آمیز خود تجدید نظر کنند و یک روز وقتی اهالی جنگل از خواب برخاستند، با اطلاعیه ای روی درختان مواجه شدند به این مضمون: اکنون که باد موافق وزیدن گرفته و جهان بسوی عدم خشونت در حرکت است از شما دعوت می شود برای صرف نهار و بحث و تبادل نظر پیرامون تشکیل جنبش عدم خشونت در جنگل، حضور بهم رسانید. حیوانات با ناباوری به همدیگر نگاه می کردند و از خود می پرسیدند: چنین چیزی محال است چون قانون جنگل بر زور استوار است.
2
شیر با صراحت گفت و ببر و پلنگ تاکید کردند که منبعد هیچ حیوانی حق ندارد علیه حیوان دیگری با خشونت رفتار کند. و چون کف زدن و سوت کشیدن در جنگل آلودگی صوتی محسوب می شد حیوانات فقط با کشیدن نعره و کوبیدن سم به ابراز احساسات پرداختند و یوزپلنگ از حیوانات خواست تا اگر اعتراضی به سخنان مقام معظم شیر دارند بیان کنند. هیچ حیوانی جرات نکرد حرفی بزند تا اینکه خود شیرخان به سخن آمد و با خنده گفت: عزیزان من، معنای جنبش عدم خشونت این نیست که شما از ترس ساکت شوید، بلکه باید سخن بگویید تا سوء تفاهمات حل شده و دوستی و مودت میان حیوانات برقرار گردد. از شیر و ببر و یوز و تمساح اصرار واز حیوانات انکار. بالاخره گورخر که به بی بیخیالی شهره بود جراتی بخود داد وگفت: عزیزان من درحال حاضر شما نهار نوش جان کرده اید والا اگر گرسنه بودید دمار از روزگار ما درمی آوردید! شیر با لبخندی نمکین پاسخش داد: ابدا اینطور نیست گورخر عزیز. ما خیر و آسایش جنگل را می خواهیم. زرافه گردن کشید و گفت: آسایش وقتی در جنگل پدید خواهد آمد که همه حیوانات مرده باشند. ببر با اخمی ساختگی پرسید: زرافه عزیز چرا منفی فکر می کنی؟ زرافه جوابش داد: حضرتعالی گرسنه شدی به نصیحت گوش می کنی یا به شکم صاب مرده ات؟ راسو پرسید: آخر مار چگونه می تواند از فرو کردن نیش زهرآگین اش به بدنهای ما خودداری کند؟ موش گفت: اقتضای طبیعت مار این است. شیر غرید و گفت: مار وقتی پای منشور عدم خشونت را امضا کند به قبر پدرش خواهد خندید به اقتضای طبیعتش عمل کند. پلنگ گفت: پس ما اینجا چکاره ایم؟ کفتار گفت: به مار دستور خواهیم داد بی خیال اقتضای طبیعتش شود. شیر بطرف کفتار برگشت و گفت: براوو کفتار، براوو. مار جلو خزید و گفت دراینصورت بنده را از امضای منشور عدم خشونت معذور دارید؟ پلنگ گفت: چه غلطا!
3
شیر از گرسنگی بخود می پیچید و در حالی که به باعث و بانی اینکار یعنی کرگدن نفرین می فرستاد، راهی صحرا شد. جایی که گورخر در سایه جنبش عدم خشونت با فراغ بال می چرید. شیر سوت زنان به گورخر نزدیک شد و گفت: عجب هوایی! گورخر جواب داد: جون میده واسه چریدن. شیرگفت خوش بحالت. گورخر پرسید: چطو مگه؟ شیر قطرات اشکش را پاک کرد و دروغکی گفت: بچه ام خپلی قربانی جنبش عدم خشونت شد و دیروز گرسنه از دنیا رفت، حال هپلی هم خوب نیست. گورخر نشست کنارش و ضمن عرض تسلیت دست انداخت دور گردن شیر و شروع کرد به گریه کردن. شیر گفت: این هزینه ای است که من بخاطر پایبندی به جنبش عدم خشونت می پردازم. گورخرگفت کاری از دست من ساخته است؟ شیرجواب داد: البته، خودت خوب می دونی که من هرگز طالب خشونت نیستم ولی اگر لطف کنی و یک ران خودت را بمن بدهی تا جان هپلی را نجات بدهم ممنونت می شوم. گورخر گفت آنوقت چطور راه بروم؟ شیر گفت خودم برایت پای مصنوعی درست می کنم. گورخر دومرتبه گفت با درد کشنده اش چه کنم. شیر پاسخ داد: نترس و آمپول بیهوشی را فرو کرد توی گردن گورخر. شیر پس از خوردن ران گورخر فورا او را کول کرد و برد به اورتوپدی جنگل و پس از پانسمان پایش یک پای مصنوعی خوشگل با چوب برایش تراشید. فردا دومرتبه شیر آن یکی ران گورخر را نیزخورد و اینبار برایش یک ویلچر خرید. چند روز بعد آهو و خرگوش و روباه که از دیدن گورخر روی ویلچر تعجب کرده بودند، پرسیدند تصادف کردی؟ گورخر جواب داد: نه خیر این هزینه ای است که من بخاطر پایبندی به جنبش عدم خشونت می پردازم.
4
یک روز حیوانات متوجه شدند که دو سوم اهالی جنگل سوار بر ویلچر اینطرف و آنطرف می روند و پس از مدتی تعداد ویلچر سواران آننقدر زیاد شد که حیوانات تقاضای جلسه فوق العاده برای بررسی و تجدید نظر در مفاد جنبش عدم خشونت نمودند. سروصدا و اعتراضات حیوانات آنقدر بالا گرفت که پیشنهاد فیل تصویب شد. همه گوشتخواران و درندگان منبعد باید گیاهخوار شوند. چون تعداد حیوانات بیشتر بود ماده وارده فی الفور بتصویب رسید. و روز بعد شیر با خوشحالی از آهو و گورخر و خرگوش و بقیه حیوانات دعوت کرد تا در پاک کردن سبزی به درندگان کمک کنند. و روزهای بعد کار حیوانات این بود تا منتظر سبزی هایی بمانند که از کامیون خالی می شدند تا آنها را تمیز کرده و درندگان را در پذیرش پایبندی به عدم خشونت یاری نمایند. این وسط متلک های مار هم مزید برعلت می شد که تا چشمش می افتاد به شیر و ببر که دسته دسته سبزی نوش جان می کردند داد می زد: فِرِنج سُس یادتون نره و قهقه می خندید. درندگان که ذائقه شان به هیچوجه با سبزی سازگار نبود، نیش و نوش های مار را بهانه کرده، و با تشکیل جلسه اضطراری شبانه و درخفا، با افزودن تبصره ای به منشور عدم خشونت حساب خود را از بقیه حیوانات امضاء کننده جدا کردند. و روز بعد حیوانات بدبخت که هنوز خود را پایبند جنبش عدم خشونت می دانستند و فارغ از دغدغه به چریدن مشغول بودند، مورد هجوم درندگان قرار گرفتند و وقتی سوال می کردند چرا به جنبش عدم خشونت پایبند نیستید جواب می شنیدند: اقتضای طبیعت ما این است. بقیه حیوانات که توانستند ازاین معرکه جان سالم بدر ببرند، دریافتند که درجایی که قوانین جنگل حاکم است نمی توان با تبصره و آیین نامه خشونت رااز بین برد!
Published from gooya news {http://news.gooya.com}
Copyright © 2009 news.gooya.com
All rights reserved for the original source
Copyright © 2009 news.gooya.com
All rights reserved for the original source
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire