یوسفی اشکوری: تغییر قانون حجاب اجباری نیازمند مقاومت مدنی است
مژگان مدرس علوم
جرس: سی و سه سال پس از تاسیس جمهوری اسلامی موضوع حجاب زنان کماکان یکی از مسائل حل نشده در مراوده میان حکومت و شهروندان است. تنها یک سال پس از پیروزی انقلاب بود که حجاب برای زنان اجباری شد و حکومت به مدد نهادهای قضایی و قوه قهریه سلیقه خود را به جامعه تحمیل کرد و با تصویب قانون مجازات اسلامی در مجلس شورای اسلامی ایران، عدم رعایت حجاب در معابر عمومی مستوجب حکم شرعی حد شد. در این سالها مواجهه حکومت با موضوع حجاب افت و خیرهای قابل توجهی داشته و گاهی با سهل گیری و گاهی با سخت گیری روبرو بوده است اما کماکان حجاب اجباری یکی از وجوه عمده جمهوری اسلامی است و هنوز نهادهای قضایی و انتظامی از توان خود برای مهار سلیقه شهروندان در انتخاب پوشش خود بهره می گیرند.
حسن یوسفی اشکوری، محقق و یکی از نواندیشان دینی است که تا بیست سال پیش به وجوب شرعی حجاب اعتقاد داشت، اما با مطالعات عمیق و بررسی گسترده در منابع فقه، اینک دلایل و برهان هایی را در مخالفت با اجبار حجاب ارائه می دهد. او بر این باور است که از کاربرد آیات قرآن در این زمینه، می توان استنباط کرد که بیان و مضمون توصیه ها از جنس توصیه های اخلاقی و ترجیهی (استحسانی و به تعبیر فقهی استحبابی) است نه در مقام جعل حکم شرعی به مثابه یک قانون الزام آور (به همین دلیل در قرآن هیچ مجازاتی دنیوی برای متخلفان لحاظ نشده است).
متن کامل گفتگوی "جرس" با این چهره برجسته روشنفکری دینی در پی می آید:
آقای اشکوری! لطفا در ابتدا پیشینه مختصری از مسئله حجاب ارائه دهید و اینکه آیا حجاب درتمامی ادیان به یک شکل تعریف شده است؟آنچه که در «تاریخ ادیان» دیده می شود این است که در تمام دینهای باستانی نوعی پوشش برای زنان وجود داشته و دارد. از دین زرتشت، که به روایتی کهن دین توحیدی است، تا دین یهود و بعد مسیحیت و در نهایت اسلام. اما در این میان چند نکته قابل توجه و تأمل است:
نکته اول این است که هیچ اطلاعی از گفتارها و به ویژه منابع مکتوب دینی شخص بنیانگذار (نبی) در دست نیست که نشان دهد در مورد پوشش زنان به عنوان یک حکم دینی و به اصطلاح شرعی حکمی و قانونی وجود داشته یا نه. آنچه به پیامبران پیشین منسوب است (اوستا، تورات و انجیل) جملگی به تصریح پیروان و عالمان و دین پژوهان همان دینها قرنها پس از درگذشت پیامبرشان به دست پیروان و حداکثر شاگردان نوشته و تدوین شده است و تازه همان نوشته های نخستین نیز بی گمان در گذر ایام از تغییرات و تحریفات غالبا مهم در امان نبوده اند. از این رو امروز هیچ حکمی از احکام دینی حتی مهم تر از امر حجاب را نیز نمی توان دقیقا و با اطمینان به مؤسس نسبت داد.
نکته دوم این است که همان پوشش ها (حتی برای مردان) چه بسا در آغاز به عنوان یک سنت و هنجار اجتماعی و عرفی در جوامع زیست پیامبران (زرتشت و موسی و عیسی و . . .) رایج بوده و در آغاز و یا بعدها وارد قلمرو سنت دینی و حکم خاص شرعی شده باشد. تاریخ دینهای بزرگ و کهن نشان می دهد که عموما چنین بوده است. این شمار احکام را به تعبیر اسلامی «احکام امضایی» می گویند.
نکته سوم این است که همان پوشش ها نیز، حتی اگر در همان آغاز تشریع شده باشد، قطعا در گذر تاریخ و در بستر تحولات مستقیم و غیر مستقیم اجتماعی به لحاظ کمیت و کیفیت دچار تغییرات ریز و درشت شده است. بررسی «تاریخ پوشش» در تمام جوامع به روشنی نشان می دهد که لباس و پوشش آدمیان هر گز ثابت و تثیب شده نبوده و بر یک شکل و نوع نبوده است. با این تفاوت که در گرچه شتاب تغییر خیلی کند بوده و امروز به دلیل کوچک شدن جهان و ارتباطات گسترده این تغییر در تمام امور از جمله شکل و نوع پوشش پر شتاب شده است.
ازمنظر نو اندیشی دینی به حجاب از زاویه اختیاری یا انتخابی بودن آن و میزان و چگونگی پوشش چگونه پرداخته می شود؟ واقعیت این است که در گذشته مسئله ای به نام «مسئله حجاب» مطرح نبود. جوامع مختلف در شرق و غرب عالم (و البته بیشتر در شرق و در جوامع اسلامی که در آنها پوشش زنان همواره جدی تر بوده) در تمام امور از نوعی ثبات و دوام برخوردار بوده و سنت ها نیز عموما محترم بوده و کمتر کسی احساس می کرده که نیازی به تغییر هست. اصولا عنصر «تغییر» شاخصه بنیادین جهان مدرن است. یکی از عوامل این تحول طلبی و تغییرخواهی آشنایی جوامع با هم و مقایسه زندگی ها و نوع زیست های این جوامع است. در مقایسه آدمیان می بینند فلسفه های زندگی و سنن دیگری نیز در جهان وجود دارد. به هرحال در صد سال اخیر است که مسلمانان شرقی و خاورمیانه ای در مواجهه با تمدن و فرهنگ مدرن غربی و اروپایی با بسیاری از پدیده های مدرن انسانی و اجتماعی مواجه می شوند که لازم دیدند با آنها تعیین تکلیف کنند. یکی از این امور مهم مسئله مقام زن و حقوق او و از جمله حق انتخاب پوشش بوده و هست. به ویژه تجارب جهان جدید غربی در این مورد به کلی با افکار و سنن گذشته مسلمانان و آموزه های رایج دینی متفاوت و حتی متعارض می نمود و می نماید.
اما در مواجهه با این امر، مانند موارد دیگر، واکنش ها در میان جریانهای اسلامی متفاوت بوده است. سنتی ها و سنت گرایان تقریبا مواضع روشنی اتخاذ کرده اند. آنان بر همان مواضع و آموزه های کهن و رایج دینی وفادار مانده و همچنان بر وجوب پوشش کامل زنان تأکید دارند و این نوع پوشش را به عنوان یک واجب شرعی جاودانه می شمارند و چون آن را از ضروریات دین اسلامی می دانند طبعا منکر وجوب حجاب را نیز منکر اصل دین و نبوت و در نتیجه مرتد می شمارند. کثیری از اینان حتی بی حجابی را توطئه ای غربی می شمارند که علیه مسلمانان طراحی شده و می بایست از حجاب سنگری در برابر فرهنگ منحط غربی بر آورد. در میان سنتی ها برخی نوگراها هم بوده و هستند که در عین اعتقاد به وجوب شرعی حجاب تا حدودی با تسامح برخورد کرده و مثلا پوشش صورت و دست (به تعبیر فقهی وجه و کفین) را واجب نمی شمارند و یا در شکل و نوع و رنگ پوشش به اباحه قایل اند و در نهایت منکر را مرتد نمی شمارند. شاید بتوان مرتضی مطهری را نمونه این نحله و تفکر دانست. دیدگاه های وی در کتاب «مسئله حجاب» بازتاب یافته است. گرچه در دهه چهل همین کتاب نیز با واکنش تند سنت پرستان مواجه شد.
اما در جریان روشنفکری یا نواندیشی دینی گذشته و حال، که عمدتا دانشگاهی اند، در مورد حجاب هنوز ابهاماتی وجود دارد و دقیقا روشن نیست نواندیشان دینی ایران چه می گویند. آنچه روشن و قطعی است این است که جملگی با حجاب اجباری و حکومتی و مجازات بی حجابان مخالف اند و اجمالا در مورد حد و حدود حجاب نیز چندان سخت گیر نیستند اما در مورد اصل وجود و یا عدم وجوب پوشش سر و گردن ابهام وجود دارد. دلیل اصلی این است که یا خود این نواندیشان هنوز به نظر روشنی نرسیده اند و یا به دلیل ملاحظات اجتماعی محافظه کاری کرده و به روشنی اظهار نظر نمی کنند. حداقل این است که برخی از این بزرگواران به وجوب شرعی حجاب باور دارند.
در همین جا به این نکته مهم اشاره کنم که یکی از کاستی های مهم در کار نواندیشان مسلمان ایران این است که در مورد مسائل مربوط به زن و حقوق زنان نه کار پژوهشی جدی انجام داده اند و نه حتی سخن روشن و دقیقی در این زمینه گفته اند. در بیش از صد سال پیش سید جمال الدین اسد آبادی به صراحت نظر داد که در صورت عدم وجود تالی فاسد حجاب ضروری نیست اما در حال حاضر بسیاری از اظهار نظر صریح ابا دارند. در جهان عرب برخی عالمان اسلامی (از جمله طاهر حداد در کتاب «احوال المرئه فی الاسلام» در سال 1031 در تونس) و برخی نواندیشان مصری (از جمله قاسم امین در مصر) با وجوب شرعی حجاب مخالفت کرده و در واقع آن را یا از اساس بی ربط با شریعت اسلام دانسته و یا آن را از احکام تغییر پذیر اسلام معرفی کرده اند. اما در ایران در سالیان اخیر آقای احمد قابل به عنوان یک نواندیش اسلامی بر آمده از حوزه با صراحت و شجاعت در این زمینه نظر داد و به استناد منابع و ادله فقه سنتی نشان داد که پوشش سر و گردن و حتی بیش از آن شرعا واجب نیست.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی در بین فقها و علما بر سر اجباری شدن حجاب اختلاف نظرات زیادی وجود داشت اما نهایتا حجاب اجباری بر مردم تحمیل شد. علت سکوت بسیاری ازفقها که دلایل محکمی هم در مخالفت با حجاب اجباری داشتند چه بود؟
این روشن است که حجاب اجباری پدیده ای است جدید و پس از انقلاب و در جمهوری اسلامی مطرح شده و حداقل به صورت یک «مسئله» در آمده است. اما واقعیت این است که مبانی و بنیادهای فکری و فقهی آن در افکار و آموزه های دین سنتی و آرای فقیهان ریشه دارد. در گذشته چون حکومت و قدرت قهریه و اجرایی در اختیار فقیهان و شریتعمداران نبود در مورد حجاب اجباری نیز چندان سخن نمی گفتند و در عمل به نوعی تن به واقعیت داده و بالاخره بی حجابی را هم در سطح عموم تحمل می کردند اما زمانی که به قدرت رسیدند و به گفته آیت الله خمینی «فقه برنامه عملی حکومت» شد، حجاب را هم در شمار احکام جاودانه و ضروری دین از یک سو و از سوی دیگر این فریضه را در حوزه اختیارات حکومت اسلامی دانسته به اجباری بودن آن حتی برای زنان غیر مسلمان فرمان دادند و با قدرت تمام آن را به اجرا درآوردند. گرچه در سال 58 آیت الله طالقانی و در پی آن آیت الله خمینی تصریح کردند که بنا بر تحمیل حجاب نیست. اما به زودی اوضاع کاملا دگرگون و شعار «یا روسری یا توسری» بخشی از ایدئولوژی و سیاست حکومت دینی شد. البته در چهارچوب تفکر فقهی علما چنین تحمیلی طبیعی می نمود. این که می فرمایید در آن زمان در زمینه حجاب اجباری اختلاف نظر زیادی وجود داشت و بسیاری برای مخالفت با حجاب اجباری دلایل محکمی داشتند، به نظرم درست نمی نماید. من شخصا هیچ فقیهی را سراغ ندارم که در آن زمان با حجاب اجباری مخالف باشد. مگر همین علما نبودند که بزرگترین جرم رضا شاه را کشف حجاب می دانستند و می دانند؟ در حالی که کشف حجاب رضاشاهی در نهایت و به ویژه در دوره محمدرضا شاه چیزی جز آزادی زنان در انتخاب نوع پوشش و به تعبیر دیگر آزادی بی حجابی نبود. زیرا که در این دوران حجاب داشتن جرم نبود و زنان محجبه نیز از آزادی پوشش بر خوردار بودند. من بر این گمانم اگر هم حکومت جمهوری اسلامی از همان آغاز حجاب را اجباری نمی کرد عموم فقیهان به اعتراض بر می خاستند و حکومت اسلامی را مجبور به این کار می کردند. از این رو دفاع فقیهان از حجاب تحمیلی امری کاملا طبیعی بوده و هست و اگر هم سکوت کردند در واقع به معنای رضایت از این امر بوده نه به معنای اعتراض و مخالفت. شاید هم کسانی (احتمالا از روحانیان متوسط) بودند که مخالف بودند اما در آن شرایط کسی را یارای مخالفت با یت الله خمینی و عموم دینداران و اقتدار سیاسی-نظامی و فرهنگی حکومت نبود.
با توجه به اینکه شما معتقد هستید که حجاب از احکام تغییر پذیر و تابع فرهنگ و مصالح زمانهاست، پس از انقلاب و بحث اجباری شدن حجاب، خود شما چه موضعی گرفتید و هزینه آن چه بود؟چنان که اشاره کردید من در شمار کسانی هستم که در باب حجاب و مسائل آن تأملاتی دارم اما پیش از آن که به پاسخ شما پاسخ دهم بهتر است ملاحظاتم را به کوتاهی تمام بگویم تا خوانندگان با دیدگاهم آشنا شوند. چنین می اندیشم که:
اولا- استنباط وجوب شرعی حجاب به معنای پوشش سر و گردن و حتی بازوها و قسمت پایین پا از آیات مربوطه (احزاب، 59 و نور، 30-31) محل تأمل است و به رغم غلبه نظریه وجوب کسانی هم صرفا از منظر تفسیری و فقهی چنین وجوبی استنباط نمی کنند. فکر می کنم حداقل دیدگاه این دسته اخیر درست تر و معقول تر و و مقبول تر باشد.
ثانیا- اصطلاحات و مفاهیم به کار رفته در آیات (مانند جلباب)، دقیقا روشن نیست و حداقل می توان به گمان قوی گفت منظور اصلاح برهنگی و نیمه برهنگی رایج آن زمان در مورد مردان و زنان و در هرحال حداکثر رعایت همان پوشش متداول زنان عرب بوده منتهی با دقت و تحفظ بیشتر.
ثالثا-همان آیات (واجب یا غیر واجب)، بر اساس ضرورت و رفع مشکلی خاص (از جمله اصلاح پدیده برهنگی و نیز به نص قرآن وقوع آزار جنسی زنان در کوچه های تاریک و شبانه مدینه) بوده و طبعا بر اساس قاعده فقهی رابطه حکم و موضوع، با انتفاء موضوع حکم نیز منتفی خواهد شد و از این رو رعایت شکل و یا نوع خاصی از پوشش نمی تواند جاودانه باشد و از آن نمی توان یک حکم شرعی دایمی استنباط کرد. چرایی و چگونگی نزول آیات حجاب و سیر تحولی آن نشان می دهد که در همان زمان پیامبر هم نوع خاص و فرم ویژه و محدوده معین و ثابت برای پوشش زنان (از سر و گردن گرفته تا تمام اعضای بدن) وجود نداشته و در واقع حکمی خاص و ثابت تشریع نشده است. هرچه بود همان پوشش رایج و عرفی بود و اسلام به دلایل کم و بیش روشنی اندکی آنها را اصلاح و متحول کرد.
رابعا- از کاربرد آیات قرآن در این زمینه، می توان استنباط کرد که بیان و مضمون توصیه ها از جنس توصیه های اخلاقی و ترجیهی (استحسانی و به تعبیر فقهی استحبابی) است نه در مقام جعل حکم شرعی به مثابه یک قانون الزام آور (به همین دلیل در قرآن هیچ مجازاتی دنیوی برای متخلفان لحاظ نشده است). مضمون و یا بهتر بگوییم «فحوا»ی آیات این است که زنان مؤمنه در پوشش و رفتارهای خود در حریم مردان مواظب باشند و به تعبیر دقیق قرآن از «تبرّج» (احزاب، 33) (قابل ذکر که شماری از مفسران تبرج را رفیق بازی خاص زنان شوهردار در روزگار جاهلی دانسته اند) دوری گزینند تا حریم ها حفظ شود و جامعه (زنان و مردان) به همسرانشان وفادار بمانند و مرتکب زنا نشوند. اصولا واژه «تبرج»، که به معنای «خود عرضه کردن» است (نه لزوما آرایش و یا رعایت نوعی خاص از پوشش چرا که تبرج رفتار زباندار و عامدانه است نه ظاهر و پوشش)، به خوبی مراد و مقاصدالشریعه در این مورد را نشان می دهد. همان گونه که مردان با ایمان نیز لازم است از تبرج خودداری کنند.
خامسا- اگر تمام این ملاحظات جدی را نادیده بگیریم و طبق فتوای فقیهان محترم پوشش تمام بدن و حتی سر و گردن را یک حکم دایمی شرعی بدانیم که زنان مسلمان حتما باید رعایت کنند، با هیچ معیار فقهی و عقلی و نقلی نمی توان حجاب را اجباری دانست و آن را برای زنان مسلمان و به ویژه زنان غیر مسلمان در یک جامعه اکثرا مسلمان تحمیل کرد و برای این تحمیل قانون وضع کرد و افراد را مجازات کرد. در واقع هیچ دلیل شرعی موجهی برای حجاب اجباری و با عنوان قانون حکومتی، به ویژه برای غیر مسلمانان، در دست نیست بلکه دلایل نقلی و یا الزامات عقلی موجهی بر خلاف آن در اختیار است.
اما در مورد پرسش مستقیم شما. باید عرض کنم که من خود تا حدود بیست سال قبل به وجوب شرعی حجاب اعتقاد داشتم اما در مطالعات خود به این نتیجه رسیدم که چنین نیست. اما با حجاب اجباری همیشه مخالف بودم. در این بیست سال اخیر گاه به طور مستقیم و غیر مستقیم نظرم را در مورد حجاب گفته ام اما نقطه عطف آن سخنانم در این زمینه در کنفرانس برلین در سال 1379/ 2000 بود که صریحا هم با وجوب حجاب به عنوان یک حکم جاودانه مخالفت کردم و هم با شعار «یا روسری یا توسری». البته پیامد و هزینه آن محاکمه در دادگاه ویژه روحانیت تهران و محکومیت به اعدام به دلیل ارتداد و افساد فی الارض بود. هرچند که در نهایت حکم اعدام شکست و جای آن را هفت سال حبس گرفت و در نهایت پس از چهار سال و نیم زندان آزاد شدم.
به عنوان آخرین سئوال با توجه به شرایط امنیتی کشور، زنان چگونه و با چه ابزارهایی می توانند با حجاب تحمیلی به مبارزه بپردازند؟در کوتاه مدت قطعا قانون غیر دینی حجاب تحمیلی و اجباری در ایران تغییر نخواهد کرد اما نباید نا امید بود. در این زمینه مبارزات همه جانبه ای لازم است. در مرحله نخست عالمان و نواندیشان مسلمان، که به گفته اقبال لاهوری دغدغه گره زدن «ابدیت» و «تغییر» را دارند و پروژه شان حل تعارض سنت و مدرنیته است، باید در این زمینه نظریه پردازی کنند و با مستندات مقنع قرآنی و روایی و عقلی نشان دهند که حجاب اجباری نه تنها مشروع و قابل دفاع نیست بلکه چنین سیاستی آشکارا خلاف شرع و مغایر با مصالح دین و دنیای مردم است و در عمل هم ناگزیر محکوم به شکست. خوشبختانه به دلیل شکست سیاست سرکوبی حاکمیت در این زمینه اخیرا برخی از عالمان حوزوی (از جمله جناب حجت الاسلام محمد علی ایازی) با دلیری چنین کاری را آغاز کرده اند و امیدواریم ادامه پیدا کند. در مرحله دوم لازم است که کمپین های مختلف مذهبی و غیر مذهبی (و چه بهتر با همکاری عملی هر دو گروه) تشکیل شود تا در سطح گسترده و مؤثر هم از یک سو به آگاهی بخشی در سطح ملی اهتمام کنند و به جنبش مقاومت مدنی در برابر حجاب اجباری حکومت یاری رسانند و از سوی دیگر مطالبات خود را به هر طریق ممکن به حاکمان عرضه کنند و از قانونگذاران و سیاستمداران جمهوری اسلامی مصرانه بخواهند که از این سیاست نادرست و ویرانگر و حتی به زیان دین و شریعت دست بردارند و به افکار و انتخابهای زنان جامعه احترام بگذارند. کاری که اخیرا تحت عنوان «کمپین نه به حجاب اجباری» راه افتاده که به گمان کار خوب و مفیدی است. در هرحال راه درازی در پیش است و همه باید دست به دست بدهند تا در این زمینه موفقیت حاصل شود.
با تشکر از فرصتی که در اختیارمان قرار دادید.
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire