dimanche 29 juillet 2012

نوشته شده در به وسیلهٔ jahanezanan
ایرن، نخستین ستاره ایران
۲۸ جولای ۲۰۱۲ – ۷ مرداد ۱۳۹۱
شوکا صحرایی
گزارش تصویری از ایران را اینجا ببینید
ایرن زازیانس ستاره زیبا و درخشان ِ سینمای پیش از انقلاب ایران روز هفتم مرداد به علت بیماری سرطان در تهران درگذشت.
ایرن در سال ۱۳۰۶ در بابلسر متولد شد، در دوران دبیرستان اغلب در نمایش‌های مدرسه بازی می‌کرد و بسیار علاقمند به فعالیت‌های هنری بود اما به صورت حرفه‌ای از ۱۹ سالگی پا به عرصه بازیگری گذاشت. او فعالیت‌هایش را از تئاتر شروع کرد و برای نخستین بار در تئاتر فردوسی در نمایش کارمند شریف بازی کرد و سپس در اسفند سال ۱۳۲۹ به گروه نوشین در تئاتر سعدی پیوست.
آن روزها عبدالحسین نوشین، که از هنرمندان چپ بود، در زندان به سر می‌برد. همسر نوشین خانم لرتا، ایرن را برای بازی در نمایش بادبزن خانم ویندرمر نوشته اسکار وایلد پیشنهاد کرد. لرتا، ایرن را به همراه خود به ملاقات نوشین برد و پس از تایید او، نقش را به ایرن داد.
پس از فرار نوشین به شوروی، گروه تئاتری او متفرق شد و ایرن به گروه محمدعلی جعفری در تئاتر فرهنگ پیوست و در کنار توران مهرزاد و شهلا ریاحی در چند نمایش بازی کرد.
در اواخر سال ۱۳۳۶ همزمان از طرف جعفری و عطاالله زاهد به سینما دعوت شد و با بازی در فیلم‌های مردی که رنج می‌برد ساخته جعفری و چشم به راه ساخته زاهد فعالیت سینمایی خود را آغاز کرد.
بسیاری معتقدند تا سال ۱۳۳۶ سینمای ایران بازیگر داشت اما ستاره نداشت. با روی پرده آمدن فیلم چشمه آب حیات با بازیگری ایرن، سینمای ایران صاحب ستاره شد.
در همان سال در فیلم قاصد بهشت ساخته ساموئل خاچیکیان نقش ایفا کرد. ایرن در باره این فیلم گفته بود: «آن زمان سینما‌ها در تسخیر فیلم‌های ایتالیایی بود و مردم برای دیدن فیلم‌های سیلوانا منگانو و سوفیالورن سر و دست می‌شکستند، با نمایش فیلم قاصد بهشت، برای مدتی فیلم‌های ایتالیایی از رونق افتاد. استقبال از فیلم به حدی بود که اکثر سینماها به اجبار دو نوبت بیشتر فیلم را نمایش می‌دادند».
ایرن نقش‌های مختلفی بازی کرده بود: «بازیم متفاوت بود و هر نقشی برایم ویژگی خودش را داشت و سعی می‌کردم زن‌هایی را که نقششان را بازی می‌کردم، درک کنم. مطالعه درباره آنها برایم خیلی جالب بود و در هر زمان با نقشی که داشتم زندگی می‌کردم. همه نقش‌هایم را دوست دارم و نمی توانم هیچ کدام را بر دیگری ترجیح دهم و یا حتی نمی‌توانم بگویم کار با کدام کارگردان و یا بازی در کنار کدام بازیگر برایم مهمتر بوده‌است اما آن چه مسلم است فیلم خروس به دلیل نقش متفاوتی که نسبت به سایر نقش‌هایم داشته‌ام را بیشتر می‌پسندم.»
بازی ایرن در فیلم‌های مطرحی چون «خداحافظ رفیق» ساخته امیر نادری، «بلوچ» ساخته مسعود کیمیایی، «خروس» ساخته شاپور غریب و «برهنه تا ظهر با سرعت» ساخته خسرو هریتاش و همچنین نقش آفرینی او در نقش مهدعلیا، مادر ناصرالدین شاه در سریال «سلطان صاحبقران» ساخته علی حاتمی به یاد ماندنی است.
فیلم «محلل» ساخته نصرت کریمی نیز پس از سه روز اکران توقیف شد و در زمان خودش فیلم پرسر و صدایی بود.
ایرن پس از انقلاب در دو فیلم «جایزه» ساخته علیرضا داوودنژاد و «خط قرمز» ساخته مسعود کیمیایی بازی کرد که هر دو فیلم توقیف شد و هرگز نمایش داده نشد و پس از آن نیز نام او در لیست افرادی که اجازه کار ندارند قرار گرفت. او سرنوشت خود را پذیرفت، تا پایان عمر در ایران ماند و بیکار ننشست و به عنوان متخصص زیبایی به کار پرداخت.
در گزارش مصور این صفحه که سال ۱۳۸۹ تهیه شده است خانم ایرن از هنر و زندگی‌اش می‌گوید
جدید آنلاین
ایرن بازیگر ایرانی درگذشت
ایرن پس از انقلاب در دو فیلم «جایزه» ساخته علیرضا داوودنژاد و «خط قرمز» به کارگردانی مسعود کیمیایی بازی کرد، اما هر دو فیلم توقیف شدند.ایرن زازیانس از برجسته‌ترین بازیگران زن سینمای پیش از انقلاب ۱۳۵۷ بود. او در بیش از ۳۰ فیلم سینمایی نقش ایفا کرد و برخی او را نخستین ستاره واقعی سینمای ایران می‌دانستند. ایرن که در سالهای آخر زندگی با بیماری سرطان دست و پنجه نرم می‌کرد، روز هفتم مرداد در تهران زندگی را بدرود گفت.
ایرن در سال ۱۳۰۶ در بابلسر متولد شد. از نوجوانی به فعالیت هنری به ویژه هنر نمایش علاقه فراوان داشت.
ایرن دختری ۱۶ ساله بود که با محمد عاصمی، شاعر و روزنامه‌نگار جوان و چپگرا ازدواج کرد. آنها به تهران مهاجرت کردند و هر دو مصمم شدند به کار تئاتر بپردازند.
در زمانی که شمار هنرپیشه‌های زن در ایران انگشت‌شمار بود و زنان مسلمان کمتر جرأت می‌کردند به روی صحنه بروند، ایرن ۱۹ ساله بود که به صورت حرفه‌ای به بازیگری در تئاتر پرداخت.
او نخست در سال ۱۳۲۵ با محمدعلی وثیقی، مدیر «تئاتر فردوسی» در خیابان لاله زار، قرادادی امضا کرد. اولین هنرنمایی او در نمایش «کارمند شریف» به کارگردانی استفانیان بود.
همکاری با گروه نوشین
عبدالحسین نوشین، کارگردان نامی تئاتر، پس از تیراندازی به شاه در ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ به همراه برخی از سران حزب توده ایران دستگیر شد.
چندی بعد شاگردان نوشین «تئاتر سعدی» را در خیابان شاه‌آباد (تهران) تأسیس کردند. اداره این تئاتر به طور رسمی با لرتا، همسر نوشین، و حسین خیرخواه، از همکاران نزدیک او بود؛ اما مدیر هنری واقعی تئاتر خود نوشین بود، که پیوسته با شاگردان خود تماس داشت و از سلول زندان اجراهای تئاتری را هدایت می‌کرد.
زمانی که «تئاتر سعدی» قصد داشت نمایشنامه «بادبزن خانم وندرمیر» اثر اسکار وایلد را به روی صحنه بیاورد و یک هنرپیشه زن کم داشت، توجه لرتا به ایرن جذب شد که در تئاتر فردوسی بازی می‌کرد. او به همسرش نوشین از ایرن حرف زد و نوشین تقاضا کرد ایرن را ببیند.
ایرن ماجرا را چنین شرح داده است:
«موفقیت من در تئاتر فردوسی به گوش خانم لرتا رسید که قصد داشت در افتتاحیه «تئاتر سعدی» نمایشنامه «بادبزن خانم وندرمیر» را اجرا کند. قرار شد خانم لرتا با راهنمایی همسرش آقای نوشین که در زندان قصر بود، این نمایش را کارگردانی کند. بنابراین به آقای نصرت کریمی و (محمدعلی) جعفری مأموریت داد که یک شب به تئاتر فردوسی بیایند و بازی مرا ببینند تا مطمئن شوند آیا حرف‌هایی که در مورد من می‌زنند درست است یا خیر.»
بدین سان نصرت کریمی و محمدعلی جعفری، از یاران اصلی گروه نوشین، بازی ایرن را روی صحنه «تئاتر فردوسی» دیدند و پسندیدند.
ایرن برای دیدن نوشین به زندان قصر رفت و با کارگردان نامی ایران دیدار کرد. به دنبال تائید نوشین، دستیار او حسین خیرخواه، مدیر اصلی برنامه‌های «تئاتر سعدی» با وثیقه مدیر تئاتر فردوسی، وارد گفت‌وگو شد و با پرداخت مبلغی، قرارداد ایرن را با «تئاتر فردوسی» فسخ کرد.
ایرن از آن پس در کنار لرتا و توران مهرزاد، یکی از سه زن اصلی گروه تئاتر سعدی شد.
نوشین پس از یک سال و نیم زندان، به همراه سایر رهبران حزب توده از زندان گریخت. ایرن آخرین دیدار خود را با نوشین چنین بازگو می‌کند:
«پس از فرار سران حزب توده از زندان قصر، در زمانی که نوشین در تهران مخفیانه زندگی می‌کرد، در یک مهمانی کوچک در منزل آقای خیرخواه من موفق شدم آقای نوشین را ببینم. ایشان به من گفتند «من خیلی خوشحالم که تو موفقی، تشخیص من درست بود. همین طور به کارت علاقه داشته باش و کارت را ادامه بده.»
تعطیلی «تئاتر سعدی»
نمایشنامه «مونتسرا» نوشته امانوئل روبلس آخرین نمایشی بود که در «تئاتر سعدی» تهران به روی صحنه رفت.
در جریان کودتای ۲۸ مرداد «تئاتر سعدی» یکی از اولین اهداف اوباش بود که در نخستین ساعات بعد از ظهر به آتش کشیده شد. کارکنان و بازیگران تئاتر به دشواری از محاصره مهاجمان گریختند.
با بسته شدن «تئاتر سعدی» جمع شاگردان نوشین از هم پاشید. برخی از فعالان گروه مانند حسین خیرخواه و حسن خاشع به شوروی گریختند. برخی دیگر، مانند محمد علی جعفری به زندان افتادند.
عاصمی نیز به خارج گریخت و پیوند زناشویی او با ایرن پایان یافت.
محمد علی جعفری پس از آزادی از زندان تلاش کرد یاران نوشین را دور هم جمع کند. او در سال ۱۳۳۵ «تئاتر فرهنگ» را به راه انداخت و ایرن را به همکاری دعوت کرد.
ایرن از سال ۱۳۳۶ در کنار توران مهرزاد و شهلا ریاحی از بازیگران اصلی «تئاتر فرهنگ» بود.
ورود به سینما
در اواخر سال ۱۳۳۶ ایرن به دعوت دو تن از همکاران پیشین خود در «تئاتر سعدی» به کار در سینما دعوت شد.
ایرن با بازی در فیلم‌های «مردی که رنج می‌برد» به کارگردانی جعفری و «چشم به راه» به کارگردانی عطاءالله زاهد فعالیت سینمایی خود را آغاز کرد.
در شرایطی که خلاقیت هنری و شناخت فنی در سینمای ایران بسیار پایین بود، جعفری و زاهد از سینماگرانی بودند که در جهت ایجاد سینمایی سالم و متعهد تلاش می‌کردند.
ایرن با بازی در فیلم «قاصد بهشت» به کارگردانی ساموئل خاچیکیان (۱۳۳۷) و «چشمه آب حیات» (در کنار فردین به کارگردانی سیامک یاسمی) جایگاه استواری در سینمای ایران پیدا کرد و محبوبیت فراوان یافت.
ایرن به ویژه در اوایل دهه ۱۳۵۰ در آثار سینماگران وابسته به «موج نو» استعدادی شگرف نشان داد. بازی او در فیلم‌های «خداحافظ رفیق» به کارگردانی «امیر نادری»، بلوچ ساخته مسعود کیمیایی، خروس ساخته شاپور قریب و «برهنه تا ظهر با سرعت» ساخته خسرو هریتاش از کارهای شاخص او هستند.
بازی ایرن در فیلم سینمایی «محلل» به کارگردانی نصرت کریمی اوج هنرنمایی او بود. ایرن، زنی با پیشینه و تربیت ارمنی، در فیلم محلل، با ایفای نقش زنی مسلمان و سنتی بازی بی‌نظیری ارائه داد.
ایران در برخی از سریال‌های معروف تلویزیون نیز نقش ایفا کرد. بازی او در نقش مهدعلیا، مادر ناصرالدین شاه در سریال «سلطان صاحبقران» ساخته علی حاتمی از کارهای ارزشمند اوست.
ایرن پس از انقلاب در دو فیلم «جایزه» ساخته علیرضا داوودنژاد و «خط قرمز» به کارگردانی مسعود کیمیایی بازی کرد، اما هر دو فیلم توقیف شدند.
ایرن پس از انقلاب از ادامه کار هنری باز ماند. بازیگری را کنار گذاشت و زندگی خود را از راه بهداشت و زیبایی پوست تأمین می‌کرد.
این بانوی هنرمند سینمای ایران در زمان مرگ ۸۵ سال داشت
بی بی سی
********************

زندگینامۀ «ایرن زازیانس»هنرمند سينما
نویسنده : احمدعلی وحیدی

*سالهای نخست زندگی
«ایرن زازیانس» در روز بیستم مردادماه سال 1306 در شهر بابلسر و در خانواده ای ارمنی که از ارمنستان به ایران مهاجرت کرده و در بابلسر سکنی گزیده بودند ،به دنیا آمد. پدرش، الكساندر زازیانس از اهالی غرب ارمنستان بود كه توانست از كشتار دسته‌جمعی ارامنه توسط دولت عثمانی جان سالم به درببرد و پس از ازدواج با دختر زیبای ارمنی به نام واریا كه از ساكنین شرق ارمنستان بود، از این کشور بگریزد. وی پس از خروج از ارمنستان به ایران مهاجرت نمود و به اتفاق همسر و خانواده اش در مازندران اقامت گزید. اما سه فرزند نخست این خانواده به دلایلی همچون بیماری در سنین پایین از دنیا رفتند و ایرن، فرزند چهارم این خانواده‌ به شمار می آمد.
ایرن در کودکی برای تحصیل به مدرسه شاهدخت بابلسر رفت و تحصیلات خویش را در همین مدرسه تا حدّ سیکل (سیکل اول) ادامه داد. وی از همان روزگار به ادبیات و هنر و مقولات نمایشی علاقمند شد و اولین تجربیات بازیگری خویش را نیز در دوران تحصیل در مدرسه شاهدخت از سر گذراند.
ایرن در سن 16 سالگی با محمد عاصمی (شاعر، نویسنده و ناشر مجله کاوه در آلمان)آشنا شد و به ازدواج او درآمد. چند سال بعد ایرن به اتفاق همسرش به تهران آمد و علاقه فراوان او به هنرهای نمایشی در کنار تلاش و پشتکار زیادش سبب شروع فعالیت هنری حرفه ای او در تهران گردید.
*ورود به تئاتر
ایرن زازیانس نخستین بار بازی در تئاتر را در سال 1328 تجربه نمود. در این سال وی در تئاتر فردوسی در نمایشی به نام «کارمند شریف» بازی کرد. اما ماجرای حضور او در این نمایش که بسیار اتفاقی بوده است ، جالب و شنیدنی است :
ایرن که بسیار جوان بود ، بعد از ظهرها برای تماشا به تئاتر فردوسی در خیابان لاله‌زار می ‌رفت . تئاتر فردوسی توسط عبدالحسین نوشین (بنیانگزار تئاتر نوین در ایران) و همسرش خانم لرتا بنیانگزاری شده بود و در آن زمان گروهی از هنرمندان آن روز تئاتر از جمله نسرین جعفری، علی محزون، مهین دیهیم و هوشنگ سارنگ ، زیر نظر آقای استپانیان در حال تمرین نمایش «كارمند شریف» بودند. ایرن هر روز به تئاتر فردوسی می رفت و تمرین آنها را تماشا می کرد. به او اجازه داده بودند تا در گوشه ای از جایگاه تماشاگران آرام و ساكت بنشیند و نحوۀ تمرین استپانیان با هنرپیشه ها و سپس اجرای این نمایش را نگاه کند. از قضا در یکی از همین روزها مهین دیهیم به شدت مریض شد و نتوانست در اجرا حضور به هم برساند.از آنجا که اجرای گروه به خطر افتاده بود، از ایرن که در روزهای متعددی از روند تمرین این نمایش بازدید کرده بود ، برای ایفای نقش به جای مهین دیهیم دعوت به عمل آمد. خود ایرن سالها بعد در زمینه پذیرش این نقش می ‌گوید: «اگر امروز بود، جرات چنین كاری را پیدا نمی کردم. آن جسارت را باید به حساب جوانی ‌ام نوشت…»
اما وقتی ایرن این نخستین تجربۀ اجرای صحنه را در پایان اولین پرده نمایش پشت سر ‌گذاشت، به حدی خوب ظاهر شده بود که آقای استپانیان او را در آغوش ‌گرفت و ‌گفت: «امشب لرتای دیگری متولد شد!…» بدین ترتیب بلافاصله با ایرن قراردادی بسته شد که اولین قرارداد بازی در زندگی ایرن بود و به موجب آن برای 20 شب اجرا در هر ماه 600 تومان به ایرن پرداخت می شد که ایرن تا مدتی این دستمزد را می ‌گرفت.
اما این سالها مصادف بود با خروج گروه عبدالحسین نوشین از تئاتر فردوسی و تلاش او و همسر هنرمندش لرتا و سایر اعضای گروهش برای راه‌اندازی تئاتر سعدی. نوشین که از افکار چپ گرایانه داشت و از اعضای فعال و کادرهای مرکزی حزب توده ایران و یکی از اعضای گروه معروف 53 نفر و ازجمله اعضای این گروه که با طراحی خسرو روزبه از زندان قصر گریختند ، به شمار می آمد ، در سال ۱۳۲۷، و پس از تیراندازی به شاه یک ‌بار دیگر همراه با گروهی از هم‌اندیشان خود به زندان افتاد.
بدین ترتیب وی از همان زندان، و توسط همسرش لرتا ، که با او ملاقات های هفتگی داشت ، گروه تئاتری خود در تئاتر سعدی را در اجرای نمایشنامه‌ها هدایت می کرد و حتی برای جذب بازیگران خوب به این گروه فعال بود. از جمله یک بار یکی از اصلی ترین اعضای این گروه یعنی نصرت کریمی را موظف نمود که نحوۀ بازی ایرن زازیانس در نمایش های تئاتر فردوسی را زیر نظر بگیرد و در صورت مطلوب تشخیص دادن بازی ایرن از او برای عضویت در گروه نوشین در تئاتر سعدی دعوت به عمل آورد.
بدین ترتیب ایرن در سال ۱۳۲۹ به گروه نوشین در تئاتر سعدی پیوست. یعنی درست در همان روزهایی که نوشین در زندان بود و تئاتر سعدی را که به تازگی دایر شده بود از زندان و از راه دور هدایت می کرد.البته گروه تئاتری نوشین سرشار از احترام و اطاعت نسبت به او بودند و به همین دلیل پیوستن ایرن زازیانس به این گروه جز با موافقت نوشین امکان نداشت . با این اوصاف وقتی همسر نوشین ، یعنی لرتا ، ایرن را برای بازی در نقش خانم مارگریت ویندرمیر در نمایشنامۀ معروف «بادبزن خانم ویندرمیر» نوشته «اسکار وایلد» نامزد می کند.، او را به همراه خود در زندان به ملاقات نوشین می برد و پس از تایید او، نقش مذکور به ایرن محول می شود. از آن پس ایرن زیر نظر خانم لرتا مشغول اجرای برنامه های هنری و فعالیتهای نمایشی می شود، طوریکه مجموع پیس هایی که ایرن در این سالها در آنها شرکت داشته است ، به حدود 15 نمایشنامه می رسد. هرچند که شاخصترین و معروفترین این نمایشنامه ها همان نمایش بادبزن خانم ویندرمیر به شمار می آید.
در سال 1330 که جلوی فعالیت تئاتر سعدی توسط دولت وقت به بهانۀ ‌ اجرای تئاترهای کمونیستی و چپ گرایانه گرفته شد، ایرن زازیانس از جمله هنرمندانی بود كه طی یک اقدام هماهنگ جمعی ، در مجلس شورای ملی آن زمان ، متحصن شدند ، تا اینکه سرانجام پس از 28 روز، كه سه روز آن به اعتصاب غذا گذشت، موفق گردیدند که مجدداً پروانۀ فعالیت تئاتر سعدی را از دولت وقت بگیرند. گواینکه فعالیت تئاتر سعدی بعد از این واقعه چندان به طول نیانجامید و این تئاتر به خاطر عقاید چپ عبدالحسین نوشین همواره در معرض حملات مخالفین حزب توده بود و سرانجام نیز در وقایع مربوط به 28 مرداد 1332 به آتش کشیده شد.
اما پس از به آتش كشیده شدن تئاتر سعدی در نا آرامی های پس از 28 مرداد ۳۲ وبعد از اینکه عبدالحسین نوشین ناگزیر از فرار به اتحاد جماهیر شوروی گردید، گروه تئاتری وی متفرق شد و فعالیت هنری ایرن برای مدت قابل توجهی متوقف گردید.[طنز آمیز است كه فعالیت‌های ایرن در تئاتر و سینما دو بار و هر بار به دلیل وقوع نا آرامی های سیاسی در ایران متوقف شده است. یكی در پی به آتش كشیده شدن تئاتر سعدی در نا آرامی های دهه 30 و بار دیگر پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 !!.]
اما بعد به ناچار به گروه محمد علی جعفری در تئاتر فرهنگ پیوست. البته تئاتر فرهنگ هم جایی بود که نوشین در شکل گیری آن نقش مهم ایفا کرده بود و حتی در دوران آزادی خود شخصا این تئاتر را اداره می‌کرد. در تئاتر فرهنگ ایرن زازیانس زیرنظر محمدعلی جعفری و عطاالله زاهد به فعالیت هنری خود ادامه می دهد و از جمله در کنار توران مهرزاد و شهلا ریاحی در چند نمایش بازی می کند.
گفتنی است که ایرن در سال 1331 به اتفاق یک هیئت هشت نفره به منظور شناساندن هنر ایران سفری به اتحاد جماهیر شوروی داشت.
*فعالیت در سینما
پس از چند سال فعالیت ایرن زازیانس در تئاتر فرهنگ و زیرنظر محمدعلی جعفری و عطاالله زاهد ، وقتی که این هنرمندان تصمیم به ساخت فیلم سینمایی گرفتند ، از ایرن نیز برای حضور در سینما دعوت به عمل آوردند و بدین ترتیب ایرن فعالیت سینمایی خود را با بازی در فیلم «مردی که رنج میبرد» ( ساخته : محمد علی جعفری) در سال 1336 آغاز نمود و سپس در اوایل سال 1337با بازی در فیلم «چشم به راه» ساخته عطاالله زاهد فعالیت سینمایی خود را ادامه داد.
ایرن زازیانس بعد از این فیلم و در همان سال 1337 در فیلم «قاصد بهشت» ساخته ساموئل خاچیکیان نیزظاهر شد که جنجال زیادی را به همراه داشت. در این فیلم ایرن در سن 31 سالگی، و برای نخستین بار به عنوان یك زن ایرانی با لباس شنای دو تكه روی پرده سینما ظاهر شد! ، اقدامی که نه فقط تماشاگران سینمای ایران در دهه سی ، بلکه حتی خود ساموئل خاچیكیان، كارگردان فیلم را نیز شوكه كرد. چراکه تا آن زمان ظهور ستاره‌های خارجی زن با لباس شنای دو تكه بر پرده سینماهای آن روز تهران بارها تجربه شده بود، امّا هیچکس تا آن روز ستاره‌های ایرانی را با این هیئت در سینما ندیده بود!
ایرن می گوید آن زمان سینماها در تسخیر فیلم های ایتالیایی بود و مردم برای دیدن فیلم های سیلوانا منگانو و سوفیا لورن سر و دست می شکستند. با نمایش فیلم قاصد بهشت، برای مدتی فیلم های ایتالیایی از رونق افتاد. استقبال از فیلم به حدی بود که اکثر سینماها به اجبار دو نوبت بیشتر فیلم را نمایش می دادند
اما گرچه فیلم قاصد بهشت به خاطر پوشش خاص ایرن جنجال آفرید وحتی بنابه روایتی توقیف شد ، اما این مسئله نام ایرن را هر چه بیشتر بر سر زبان ها انداخت و بخصوص محافل سینمایی و مطبوعاتی آن روزگار با نام بردن مکرر از ایرن و چاپ پی درپی تصاویر او، باعث افزایش شهرت او گردیدند. بعد از آن ایرن در فیلمهای دیگری نیز ظاهر شد و موقعیت خود را به عنوان یک زن موفق در سینمای ایران تثبیت نمود. فیلمهایی همچون «چشمه آب حیات» (ساخته سیامک یاسمی محصول 1338 ) «دلهره» (ساخته ساموئل خاچیکیان محصول 1341) و «کشتی نوح» (ساخته خسرو پرویزی محصول1341) نمونه ای از دیگر فیلمهایی هستند که ایرن بازیگر آنها بوده است.
اما با این همه ، محبوبیت ایرن دیری نپایید و با شیوع فیلم های گنج قارونی ، او به کناره گیری موقت از سینما ناگزیر شد ، چرا که در این دوران اغلب بازیگران زن فیلمفارسی ناگزیر بودند برقصند و با صدای خوانندگان معروف لب بزنند و این کار از ایرن بر نمی آمد.
با این وجود از ابتدای دهه ی پنجاه ، ایرن بار دیگر به سینما باز گشت و با بازی در فیلم هایی چون محلل (نصرت کریمی ، ۱۳۵۰) ، بلوچ (مسعود کیمیایی ، ۱۳۵۱) و حکیم باشی (پرویز نوری ، ۱۳۵۱) تا حدودی مورد توجه تماشاگران و فیلم سازان قرار گرفت و بدین ترتیب به تقریب تا واپسین سال های حکومت رژیم پهلوی در ایران به کار هنری خویش ادامه داد.
امّا یكی از پر سر و صداترین فیلم های ایرن زازیانس در این سالها فیلم محلل است. فیلمی که پیوستن ایرن به جمع بازیگران آن و ایفای نقش او به عنوان هنرپیشۀ زن نقش اول این فیلم (شمسی) ماجرایی داشت: نصرت‌الله كریمی، كارگردان فیلم، از تمام بازیگرانی كه ممكن بود به نقش شمسی در فیلم هویت ببخشند، امتحان ‌گرفت، اما علیرغم تلاش و جستجوی بسیار كسی را در حد ایفای چنین نقشی پیدا نكرد. از طرفی او نمی ‌خواست نقش این زن سنتی مذهبی را به یک بازیگر مسیحی همچون ایرن بدهد. اما نهایتاً وقتی كریمی از همه ناامید ‌شد به ناچار به سراغ ایرن آمد و با او شرط ‌كرد که تا یک هفتۀ تمام با یک خانوادۀ سنتی و مذهبی كه در خیابان مولوی تهران سكونت داشتند (و قرار بود فیلم در خانۀ آنها فیلمبرداری شود)، زندگی كند، تا آداب و روش زندگی آنها را بیاموزد.بدین ترتیب فیلم محلل با تهیه کنندگی مهدی میثاقیه و کارگردانی نصرت کریمی در همین خانه فیلمبرداری شد و ایرن موفق گردید که با شرکت در این فیلم نقطۀ عطفی در کارنامۀ سینمایی خود ایجاد کند. نصرت‌الله كریمی که همان كسی است كه نخستین بار از سوی گروه نوشین مامور شد تا بازی ایرن در تئاتر فردوسی را زیر نظر بگیرد و در صورت تائید قدرت بازیگری ‌اش، از او برای عضویت در گروه نوشین دعوت به عمل آورد، بعدها بارها اعلام کرد که به عنوان كارگردان این فیلم هرگز از انتخاب ایرن برای ایفای این نقش پشیمان نشده است.
اما ساخته شدن فیلم محلل در آن زمان (سال 1350) ، علیرغم توقیف و لغو اکران آن تنها پس از سه روز یک حادثه بزرگ در سینمای ایران تلقی شد و گرچه عدۀ زیادی زبان به اعتراض و انتقاد از مضمون این فیلم گشودند و مثلا مرتضی مطهری در روزنامه کیهان مقاله ای تند علیه این فیلم نوشت اما در مقابل عده ای هم از فیلم و بویژه نحوۀ نقش آفرینی ایرن در آن تجلیل نمودند و از جمله شماری از منتقدین وقت سینمای ایران همچون هوشنگ حسامیان از بازی ایرن در فیلم محلل دفاع وستایش ‌به عمل آوردند . در هر حال این فیلم در زندگی حرفه‌ای ایرن به یک فراز قابل توجه مبدل گردید و کار او را تا آنجا پیش برد كه حتی او را نامزد دریافت جایزه سپاس نیز کرد.
اما ایرن به جز سینما و تئاتر ، در تلویزیون نیز یادگارهای با ارزشی از خود بر جای گذاشته است که از آن میان می توان به بازی او در مجموعۀ «تخت ابونصر» (که بر اساس نوشته صادق هدایت در تلویزیون ملی ایران ساخته شده و در ارك بم واقع در استان کرمان فیلمبرداری شده بود) ، و همینطور نقش آفرینی زیبای او به نقش مهدعلیا در سریال تاریخی «سلطان صاحبقران» به كارگردانی علی حاتمی و نیز بازیش در یک قسمت از مجموعه «دوستت دارم، دوستت دارم» از ساخته های حمید میر مطهری اشاره کرد .
در عرصۀ زندگی شخصی ایرن نیز بد نیست اشاره شود وی که قبلا از همسر نخست خود «محمدعاصمی» جدا شده بود ، در همین دوران فعالیتهای سینماییش ، با دکتر شاهرخ رفیع (تهیه کنندۀ سینما) آشنا شد که این آشنایی به ازدواج انجامید. هرچند که این ازدواج هم به سرانجام نرسید.
*پس از انقلاب
ایرن زازیانس پس از انقلاب نیز برای مدت چند سال در ایران ماند و حتی در دو فیلم سینمایی یعنی خط قرمز (ساختۀ مسعود کیمیایی ، ۱۳۵۹) و جایزه (ساختۀ علیرضا داوود نژاد) بازی کرد . اما فیلم اول توقیف شد و فیلم دوم نیز با حذف بازی او به اکران در آمد .اما با این وجود ایرن تا سال 1362 اجازه بازی در فیلم و سریال‌ها را داشت. به نحوی كه حتی در سریال هزاردستان اثر معروف علی حاتمی نیز نقش‌ آفرینی كرد ، اما این بار هم تمامی صحنه‌های مربوط به بازی او از این سریال حذف گردیدند و در نهایت در سال 1362 و در پی موجی كه منتهی به ممنوعیت كار بسیاری از هنرپیشگان سینمای قبل از انقلاب شد، ایرن نیز از سینما برای همیشه كنار گذاشته شد. و پس از آن برای همیشه اجازۀ بازی از او گرفته شد. جالب اینکه این رخداد در روزگاری اتفاق افتاد كه صدارت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با سید محمد خاتمی بود .
در سال 1362 و بعد از قطع امید کردن ایرن از بازیگری ، وی برای دیدن خواهرش به آلمان رفت و به مدت دو سال در آلمان ماند .چراکه با توجه به مسدود شدن تنها راه امرار معاش او، یعنی دستمزدی که از بازیگری دریافت می کرد، ناچار به آموختن کسب دیگری بود و به همین دلیل برای مدت چهارده ماه در فرانکفورت یک کلاس فشرده زبان و یک دوره تخصصی بهداشت و زیبایی پوست را گذراند. تخصصی كه به او كمک کرد تا پس از بازگشت به ایران از طریق آن امرار معاش نماید. بدین ترتیب وی به رغم اصرار خواهرش، ترجیح داد تا به ایران برگردد و در کنار مردمی باشد که فیلم های او را می دیدند. پس در سال ۶۴ در بحبوبه بمباران های تهران، به این شهر برگشت و بلافاصله کارش را در زمینۀ پوست و زیبایی شروع کرد.
در اواخر دهۀ هفتاد ایرن به مدت دو سال با بیماری سرطان دست و پنجه نرم کرد ولی پس از چند سال درمان و انجام دو جراحی سخت که او را بنا به توصیۀ پزشکان معالجش وادار به کمتر کار کردن و بیشتر قناعت کردن نمودند ، از دام این بیماری مهلك رست. وی هم اکنون در تهران به زندگی خویش ادامه می دهد در حالیکه هنوز دلتنگ سینماست و از اظهار لطف مردمی که او را به جا می آورند و حالش را می پرسند، قدردانی می کند.
*فیلم شناسی
۱ – مردی كه رنج می برد (۱۳۳۶)
۲ – قاصد بهشت (۱۳۳۷)
۳ – چشم به راه (۱۳۳۷)
۴ – چشمه آب حیات (۱۳۳۸سیامک یاسمی)
۵ – مروارید سیاه (۱۳۳۹)
۶ – سایه سرنوشت (۱۳۴۰)
۷ – ساحل دور نیست (۱۳۴۱)
۸ – دلهره (۱۳۴۱ساموئل خاچیکیان)
۹ – تار عنكبوت (۱۳۴۲)
۱۰ – كشتی نوح (۱۳۴۷خسرو پرویزی)
11- جاده زرین سمرقند(1347 ناصرملک مطیعی)
12-پسر زاینده رود (۱۳۴۹)
13- خداحافظ رفیق (۱۳۵۰امیر نادری)
14- عمو یادگار (۱۳۵۰)
15- محلل (۱۳۵۰نصرت‌الله کریمی)
16- همای سعادت (۱۳۵۰)
17- حكیم باشی (۱۳۵۱پرویز نوری)
18- تخت خواب سه نفره (1351 نصرت‌الله کریمی)
19- بلوچ (۱۳۵۱مسعود کیمیایی)
20- خروس (۱۳۵۲شاپور قریب)
21- تعقیب تا جهنم (۱۳۵۲)
22- اكبر دیلماج (۱۳۵۲)
23- موسرخه (۱۳۵۳)
24- بابا خالدار (۱۳۵۴)
25- اضطراب (۱۳۵۴)
26- شام آخر (۱۳۵۵)
27- برهنه تا ظهر با سرعت (۱۳۵۵)
28- خط قرمز (۱۳۶۰)
29- جایزه (1361) [بازی ایرن از این فیلم حذف گردید]
نقل قولهایی از «ایرن»
این گفتارها از وبسایت بی بی سی فارسی و همینطور از گفتگوی نادر داوودی با «ایرن زازیانس» که تحت عنوان «هیچوقت در زندگی ‌ام از الگویی پیروی نكردم» منتشر شده ، و همینطور از دیگر مصاحبه های او برداشت شده و جهت انتشار در ویکی گفتاورد تنظیم شده است.
«در یك افسانه قدیمی روایت شده است كه دختری زیبا به معشوقش پشت كرد و مورد نفرین واقع شد. دختر زیبا مثل یك گل در زیر بوته‌ها و كنار جوی ‌ها كوچک شد و صورتش تا ابد از شرم كبود ماند، در عین اینكه عطر این گل همیشه باقی است. این توصیف بنفشه صحرایی است كه نزدیكی های عید در جنگل های مازندران می ‌روید و من [=ایرن زازیانس] ترجیح می ‌دهم خودم را به آن تشبیه كنم ، یا به رنگ صورتی، مثل خونی كه رقیق شده است!….»
ایرن زازیانس با غرور و اعتماد به نفس در مصاحبه ای با نادر داوودی می گوید : «… هیچوقت از هیچ زنی در زندگی ‌ام به عنوان یك الگو پیروی نكردم. آنقدر به خودم اعتقاد داشتم كه فرد دیگری را برای خود سرمشق نكنم!… آدم ها برای اینكه وارد تاریخ شوند، باید نام بزرگی داشته باشند. من نمی ‌خواهم ادعا كنم كه آدم بزرگی بوده‌ام، ولی یكی از زنان موفق سینمای ایران بوده‌ام. آدم های بسیاری آمدند، چند صباحی ماندند و رفتند. من یك ربع قرن در حرفه خودم بالانشینی كرده‌ام. لابد شایستگی هایی داشتم كه چنین شد. این موفقیت‌ها تصادفی به دست نمی ‌آیند. ممكن است سد محكمی در مقابل پیشرفت آدمی بسته شود. اما انسان‌‌های مشتاق از پشت این سد، روزنه‌ای پیدا می ‌كنند تا به آدم‌های موفق نگاه كنند….»
ایرن در همانجا می ‌گوید:
«…بازیگر با احساس، عواطف و فكر خود از نقش و كلمات یک شخصیت واقعی می ‌سازد. من به علاوه زن دیگری كه در فیلمنامه توصیف شده است، به یک شخصیت دیگر تبدیل می ‌شدم….»
ایرن درباره نقش های سینمایی که ایفا کرده ، می گوید: «…بازیم در نقش های مختلف متفاوت بود. هر نقشی برایم ویژگی خودش را داشت و سعی می کردم زن هایی را که نقش شان را بازی می کردم، درک کنم. سیر در احوال این زنها و مطالعه در باره آنها برایم خیلی جالب بود. به خصوص که همیشه می گفتم من به علاوه یک زن دیگر، یک نوع تکامل است…»
در جای دیگر می ‌گوید: «…در كودكی شیفته داستان، ادبیات و تئاتر بودم. برای ورود به این عرصه جسارت به خرج دادم. آدم وقتی جوان است برای به دست آوردن چیزی كه آرزوی آن را دارد از خود شجاعت‌های ویژه‌ای بروز می ‌دهد…. اما من در زندگی عادی ‌ام آنقدر جسور نبودم كه در مقابل دوربین سینما دیده شده است. بودند افرادی كه در مقابل دوربین احتیاط زیادی به خرج ‌دادند، اما در زندگی واقعی بی ‌پرده رفتار می ‌كردند…. نمی ‌توان در سینما نقش یک زن بدکاره را با نجابت ایفاء كرد. اسم این كار وفاداری به نقش نیست. اما جالب است كه در ایران، گاه تیره ‌روزی های زنانی كه بازیگران سینما نقش آنها را بازی كرده‌اند، دامن هنرپیشگان را نیز گرفته است و حساب نقش به پای نقش‌آفرین نوشته شده است!…..»
ایرن در همین ارتباط معتقد است: «…پایداری روابطی كه بر دوستی و سادگی بنیاد نهاده شده است، در نوع دیگر روابط نیست. زن منزلتی دارد كه می ‌تواند با ساده زندگی كردن از آن محافظت كند. مایه تاسف است كه برخی از آدمها در مورد زنان هنرپیشه به نحوی قضاوت می ‌كنند كه در مورد نقش آنها در فیلم‌ها باید چنان قضاوت ‌كرد….»
ایرن در حدود بیست و پنج سال بعد از انقلاب در پاسخ به این پرسش كه روزگار چگونه رفتار می ‌كند، می ‌گوید:
«…خوش نمی ‌گذرد. تا حدی دچار افسردگی شده‌ام. مثل دیواری كه در حال فروپاشی است، اما برای نیفتادن ایستادگی می ‌كند. دلتنگی ها و آزردگی ها هم هست. انسان به تدریج ارزش ها، امیدها و باورهایش را از دست می ‌دهد….» .
وی همچنین می ‌گوید: «….پول هیچگاه در زندگی من مهم نبود و گاه از این بابت تاسف می ‌خورم. باید می ‌اندیشیدم كه در همیشه بر یك پاشنه نمی ‌چرخد …. دوست نداشتم پول و قدرت بر من غلبه كند یا كسی به صرف داشتن آن بر من احساس مالكیت كند….»
ایرن در پاسخ این سوال که: اگر روزی دوباره به كار دعوت شود ، این دعوت را خواهد پذیرفت؟ ، می ‌گوید:
«…دیگر به سینما باز نمی‌گردم، حتی اگر این سدی که اکنون وجود دارد ، شكسته شود. فاصله زیادی میان من و سینما به وجود آمده است و آهن گداخته وجودم سرد شده است. این آتش زیر خاكستر دیگر حرارتی ندارد. می ‌دانم كه نقش مهمی به من پیشنهاد نخواهد شد و من نیز كسی نیستم كه برای هر خرده نقشی به سینما بازگردم….»
ایرن همه کارهای سینمایی اش را خوب ارزیابی می کند و به راحتی حاضر نیست یکی از فیلم ها و نقش هایی را که ایفا کرده بر دیگری ترجیح بدهد یا بگوید کار کردن با کدام کارگردان برایش مهم بوده است. اما بالاخره از فیلم هایی نام می برد و از جمله بر روی فیلم «خروس» (ساختۀ شاپور قریب) از نظر نقش متفاوتی که در آن داشته، تاکید می کند. او همچنین از فیلم «محلل» (ساخته نصرت کریمی) که پس از اکران سه روزه توقیف شد با عنوان فیلمی یاد می کند که در زمان خودش فیلم پرسر و صدایی بوده است.
وقتی از ایرن سراغ دیگر هنرمندان ارمنی قدیمی را می گیرند ، ایرن می گوید:
«…در مراسم مذهبی که به مناسبت درگذشت ساموئل خاچیکیان برگزار شده بود، در کلیسا ، خانم «ویکتوریا» را دیدم…بازیگری که معمولا نقش منفی زن را بازی می کرد. او در هم شکسته و ناامید بود….»
«… سال ها به زندگی جمعی سینما عادت کرده بودم و زندگیم از طریق دستمزد فیلم هایی که بازی می کردم، می گذشت و چون همسر و فرزند نداشتم، سینما همه زندگیم بود و نیاز داشتم چیزی را به جای سینما در زندگیم جایگزین کنم….»
نویسنده : احمدعلی وحیدی
برکرفته از وبلاگ «برمدار سینما»

Aucun commentaire:

Enregistrer un commentaire