و خامنهای؛ دو تصویر از حکومت جمهوری اسلامی
مجید محمدی
۲۶ بهمن ۱۳۸۸
حکومت دینی در ایران در طی سه دههی گذشته علی رغم تفاوت معنادار جناحها و دولتها رگههای نسبتا ثابتی را به نمایش گذاشته است: از حیث ایدئولوژیک بر اجرای احکام شریعت با اتکاء بر قوای قهریه حتی در حوزهی خصوصی افراد، نگاه شیطانی به غرب، تعطیل مبانی اسلام بر اساس مصلحت دولت، و اسلامی کردن امور و بالاخص مراکز آموزشی اصرار می شود؛ از حیث سیاسی و حقوقی، نهادینه کردن تبعیض و امتیازات قشر حاکم، نقض نهادینهی حقوق شهروندان، مهندسی انتخابات، تخریب نهادهای مدنی، عدم استقلال قوهی قضاییه و قتل و ترور مخالفان دنبال شده است؛ از حیث اجتماعی، خشونت محوری، زن ستیزی و تودهوار کردن جامعه ،و از حیث فرهنگی، تک صدایی و مرگ باوری حاکم هستند. از این نگاه جمهوریاسلامی امروز همان حکومتی است که خمینی میخواست.
اما به علت تحولات سیاسی و اجتماعی، حکومت دینی و دولت نیز دچار تحولاتی شدهاند. مهم ترین تحول، پوست اندازی خود حکومت دینی هم در دوران خمینی و هم در دوران خامنهای و بالاخص در گذار از ولیفقیه اول به ولی فقیه دوم است. این تحول تا آنجا بسط یافته است که امروز پیروان خمینی حکومت دینی موجود را انحراف از اصل میدانند و از خمینی زدایی شکایت می کنند. بسیاری از پیروان خمینی حکومت موجود را نه جمهوری می دانند و نه اسلامی.
ربانی سالاری و یکه سالاری
از برایند دیدگاههای متفاوت و سیال خمینی در مورد حکومت و جمهوری اسلامی در دورههای متفاوت (پیش از تبعید در کشف الاسرار، تبعید در دروس ولایت فقیه، پاریس در مصاحبهها با رسانه های غربی، در قم و تهران در سخنرانیها، و درسالهای آخر عمر در مباحث ولایت مطلقهی فقیه) بر می آید که وی میخواست حکومتی ربانی سالار با قدرت و امتیازات فائقهی قشر روحانیت و فقها تاسیس کند و تحکیم بخشد. وی به چنین هدفی دست یافت و در دوران حکومتش تلاش کرد روحانیت با دیدگاههای متفاوت را در ادارهی امور کشور در گیر کند. در دوران وی از روحانیت جامعه گرای متمایل به اسلام مبارز (عبدالله نوری، مهدی کروبی و محمد موسوی خوئینی ها)، روحانیت سنتگرای فقه گرا (صافی گلپایگانگی)، روحانیت عملگرا (اکبر هاشمی رفسنجانی) روحانیت عرفانگرا، تا روحانیت تمامیت طلب (احمد جنتی و محمد یزدی) در زیر چتر حکومت قرار داشتند و در دستگاههای ایدئولوژیک و تبلیغاتی نظام فعالیت می کردند. البته او آن دسته از روحانیونی که قدرت وی را به چالش می کشیدند را نمی توانست تحمل کند (مثل شریعتمداری و قمی). با اینحال در دوران خامنهای تنها روحانیت تمامیت طلب و فقه گرا در زیر چتر حکومت باقی مانده است.
نمایندگان خمینی در شهرستانها و ائمهی جمعهی منصوب وی اکثرا روحانیت ریشه دار در هر منطقه بودند اما خامنهای روحانیون صرفا وفادار به خود و بدون پایگاه اجتماعی را به شهرهای مختلف برای نمایندگی و امامت جمعه گسیل می داشت. روحانیونی را که خمینی در دانشگاهها به نمایندگی بر میگزید کسانی بودند که دانشجویان مذهبی به کار با آنها تمایل داشتند اما خامنهای کسانی را به دانشگاهها گسیل میدارد که عموم دانشجویان آنها را عوامل دست نیروهای بسیجی و بیت رهبری می دانند و از برقراری رابطه با عموم دانشجویان مذهبی ناتوانند.
خامنهای حکومتی یکه سالار را طلب میکرده است. او اطاعت مردم و مقامات غیر روحانی را نه از یک صنف بلکه از شخص خود می طلبد. او به روحانیت نه به عنوان یک صنف و قشر که ستونهای قدرت را شکل می دهند بلکه ابزارهای حفظ قدرت خویش می نگریست. به همین علت وی همهی روحانیون و نیز غیر روحانیونی را که با باورها و تصمیمات شخصی وی مخالف بودهاند از جامعهی سیاسی به بیرون رانده یا حذف کرده است. چالش بزرگ حکومت دینی در ایران نه در شکاف میان حکومت و مردم یا شکاف میان جناحهای سیاسی (که هر دو از آغاز جمهوری اسلامی شکل گرفته و در حال بزرگ شدن بودهاند) بلکه عمیقتر شدن شکاف میان روحانیت سنتی و فقه گرا، روحانیت توسعه گرا و اصلاح طلب، و روحانیت موعودگرا و نظامی گراست. همین شکاف است که کار خامنهای را در سرکوب کامل جنبش سبز دشوار ساخته است.
پشتیبانی یا ادغام؟
خمینی نمیخواست دستگاه روحانیت و دیگر نهادهای دینی را به زائدهای از حکومت دینی تبدیل کند و به همین علت از سرازیر کردن بودجههای دولتی به حوزهها و مساجد و نهادهای مذهبی خودداری کرد. اما خامنهای با سرازیر کردن درآمدهای نفتی و بنیادها و اوقاف و نذورات مردم به این نهادها و دخالت در سازماندهی و مدیریت، آنها را به بخشی از دیوانسالاری دولتی تبدیل کرد. خمینی پشتیبانی حوزهها و روحانیت را برای دولت می خواست اما خامنه ای کنترل تام و تمام را طلب میکند و از این جهت آنها را در دولت ادغام کرد تا جایی که اگر حکومت دینی سقوط کند بخش عمدهی نهادهای دینی نیز به همراه آن سقوط خواهند کرد.
اقتدار اجتماعی یا اقتدار قهری؟
خمینی بر عدم دخالت نظامیان در رقابتهای سیاسی اصرار داشت. او نمی خواست روحانیت قدرت و اقتدار خود را با نظامیان تقسیم کند. اما خامنهای که از اقتدار سنتی، فرهمندانه و حتی قانونی وی بی بهره بود چارهای بجز تمسک به نظامیان و نیروهای امنیتی برای تثبیت و بقای حکومت خود نداشت. در عرض دو دهه پس از مرگ خمینی، نظامیان وفادار به خامنهای ابتکار عمل در حوزه های سیاست و اقتصاد و فرهنگ و رسانهها را در کشور در اختیار خود گرفتند. همان طور که خامنهای نیروهای سیاسی مخالف خود اعم از روحانی و غیر روحانی را طرد و حذف می کرد نظامیان خلا قدرت را پر می کردند. حکومت اسلامی خمینی دارای پایگاه اجتماعی در میان اقشار فقیر و حاشیه شهری و نیز بخشی از طبقهی متوسط شهری بود اما حکومت اسلامی خامنه ای بر نیروهای نظامی و انتظامی و امنیتی متکی است. بر اساس یک نظر سنجی توسط موسسهی ملی سنجش افکار عمومی در دهه ی هفتاد، محبوبیت وی در حدود هفت درصد بود (به علت واهمه از واکنش وی، این بخش از گزارش نتایج نظر سنجی حذف شد؛ علی رغم این ملاحظات، این موسسه همراه با موسسهی آینده توسط حکومت بسته شده و مدیران آن محاکمه و زندانی شدند). تحولات دههی هشتاد و بالاخص نقض پر دامنهی حقوق بشر در ماههای پس از انتخابات مطمئنا از این رقم کاسته است. میزان حدود ده درصد پشتیبانی از حاکمیت موجود جمهوری اسلامی (با توجه به نتایج انتخابات در دهه های هفتاد و هشتاد) را تنها نباید به حساب خامنهای گذاشت. روحانیت سنتی که هنوز بخشی از قدرت را در دست دارد بخش دیگری از این پشتیبانی را به خود اختصاص می دهد.
اِشراف یا خرده مدیریت
خمینی در نحوهی مدیریت کشور و جزئیات تا آنجا که وفاداران به جمهوری اسلامی در مصادر امور بودند دخالت نمی کرد. او از ناحیهی یک مدیر کل یا رئیس اداره اگر صد در صد به وی ارادت نداشت احساس خطر نمی کرد اما خامنه ای تحمل چنین چیزی را ندارد. مشی ء وی در ادارهی کشور دخالت در همهی امور تا حد جزئیات و تصمیم گیریهای خُرد است. همین موضوع موجب بی ثباتی تام و تمام در دستگاههای اجرایی در دورهای شده است که وی امکان دخالت بیشتری را در قوهی مجریه یافته است (دورهی احمدی نژاد).
تحکیم بی انتها
خمینی در یک دورهی چهارساله، یعنی از ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۱، حکومت را به تمامه از آن خود ساخت و دیگر نگران از دست دادن کنترل امور نبود. اما خامنهای دو دهه است که با این موضوع دست در گریبان است و هر شب خواب هجوم دشمنان خارجی و داخلی و سقوط خود را می بیند. دشمن محوری در ادبیات وی منعکس کنندهی مالیخولیا و ترسی دائمی است. از نگاه وی همهی منتقدان و مخالفان به صندلی وی چشم دوختهاند. دستگاه رهبری مدام در پی کشف توطئههای این چنینی و خنثی کردن آنهاست.
شگفتی و حیرت
حکومت اسلامی امروز هم حکومت مورد نظر خمینی هست و هم حکومت مورد نظر وی نیست. همهی روالهای جاری و قوانین و سیاستها همانها هستند که در دورهی وی شکل گرفته و تثبیت شدهاند. اما بنیانی را که وی و همراهانش گذاشتند تکامل یافته و به جایی رسیده است که بنیانگذاران نمی توانند آن را باور کنند یا انتظار آن را نداشتند. این نظام چهرههایی را از خود به نمایش گذاشت که باورمندان به آن با شگفتی و حیرت می نگرند، مثل تیر اندازی به مردم بی دفاع و بی سلاح در خیابان از پشت بام مسجد، زیر گرفتن مردم با خودروی نیروی انتظامی، یا تجاوز جنسی به معترضان مذکر. در دوران خمینی حذف سیاسی رقبا با حکم قاضی شرع و در محیطهای غیر عمومی صورت می گرفت.
آن دسته از پیروان خمینی که انسانیت خود را در زیر پای روحانیت جا نگذاشته بودند نمیتوانستند کشتار هزاران زندانی را در سال ۱۳۶۷ باور کنند. اما امروز جنایات حکومت علیه بشریت به یک روال تبدیل شده و باور پذیر می نماید. امروز اسلامگرایان می توانند میوهی عمل خود را در جهان واقع به روشنی مشاهده کنند.
مجید محمدی
۲۶ بهمن ۱۳۸۸
حکومت دینی در ایران در طی سه دههی گذشته علی رغم تفاوت معنادار جناحها و دولتها رگههای نسبتا ثابتی را به نمایش گذاشته است: از حیث ایدئولوژیک بر اجرای احکام شریعت با اتکاء بر قوای قهریه حتی در حوزهی خصوصی افراد، نگاه شیطانی به غرب، تعطیل مبانی اسلام بر اساس مصلحت دولت، و اسلامی کردن امور و بالاخص مراکز آموزشی اصرار می شود؛ از حیث سیاسی و حقوقی، نهادینه کردن تبعیض و امتیازات قشر حاکم، نقض نهادینهی حقوق شهروندان، مهندسی انتخابات، تخریب نهادهای مدنی، عدم استقلال قوهی قضاییه و قتل و ترور مخالفان دنبال شده است؛ از حیث اجتماعی، خشونت محوری، زن ستیزی و تودهوار کردن جامعه ،و از حیث فرهنگی، تک صدایی و مرگ باوری حاکم هستند. از این نگاه جمهوریاسلامی امروز همان حکومتی است که خمینی میخواست.
اما به علت تحولات سیاسی و اجتماعی، حکومت دینی و دولت نیز دچار تحولاتی شدهاند. مهم ترین تحول، پوست اندازی خود حکومت دینی هم در دوران خمینی و هم در دوران خامنهای و بالاخص در گذار از ولیفقیه اول به ولی فقیه دوم است. این تحول تا آنجا بسط یافته است که امروز پیروان خمینی حکومت دینی موجود را انحراف از اصل میدانند و از خمینی زدایی شکایت می کنند. بسیاری از پیروان خمینی حکومت موجود را نه جمهوری می دانند و نه اسلامی.
ربانی سالاری و یکه سالاری
از برایند دیدگاههای متفاوت و سیال خمینی در مورد حکومت و جمهوری اسلامی در دورههای متفاوت (پیش از تبعید در کشف الاسرار، تبعید در دروس ولایت فقیه، پاریس در مصاحبهها با رسانه های غربی، در قم و تهران در سخنرانیها، و درسالهای آخر عمر در مباحث ولایت مطلقهی فقیه) بر می آید که وی میخواست حکومتی ربانی سالار با قدرت و امتیازات فائقهی قشر روحانیت و فقها تاسیس کند و تحکیم بخشد. وی به چنین هدفی دست یافت و در دوران حکومتش تلاش کرد روحانیت با دیدگاههای متفاوت را در ادارهی امور کشور در گیر کند. در دوران وی از روحانیت جامعه گرای متمایل به اسلام مبارز (عبدالله نوری، مهدی کروبی و محمد موسوی خوئینی ها)، روحانیت سنتگرای فقه گرا (صافی گلپایگانگی)، روحانیت عملگرا (اکبر هاشمی رفسنجانی) روحانیت عرفانگرا، تا روحانیت تمامیت طلب (احمد جنتی و محمد یزدی) در زیر چتر حکومت قرار داشتند و در دستگاههای ایدئولوژیک و تبلیغاتی نظام فعالیت می کردند. البته او آن دسته از روحانیونی که قدرت وی را به چالش می کشیدند را نمی توانست تحمل کند (مثل شریعتمداری و قمی). با اینحال در دوران خامنهای تنها روحانیت تمامیت طلب و فقه گرا در زیر چتر حکومت باقی مانده است.
نمایندگان خمینی در شهرستانها و ائمهی جمعهی منصوب وی اکثرا روحانیت ریشه دار در هر منطقه بودند اما خامنهای روحانیون صرفا وفادار به خود و بدون پایگاه اجتماعی را به شهرهای مختلف برای نمایندگی و امامت جمعه گسیل می داشت. روحانیونی را که خمینی در دانشگاهها به نمایندگی بر میگزید کسانی بودند که دانشجویان مذهبی به کار با آنها تمایل داشتند اما خامنهای کسانی را به دانشگاهها گسیل میدارد که عموم دانشجویان آنها را عوامل دست نیروهای بسیجی و بیت رهبری می دانند و از برقراری رابطه با عموم دانشجویان مذهبی ناتوانند.
خامنهای حکومتی یکه سالار را طلب میکرده است. او اطاعت مردم و مقامات غیر روحانی را نه از یک صنف بلکه از شخص خود می طلبد. او به روحانیت نه به عنوان یک صنف و قشر که ستونهای قدرت را شکل می دهند بلکه ابزارهای حفظ قدرت خویش می نگریست. به همین علت وی همهی روحانیون و نیز غیر روحانیونی را که با باورها و تصمیمات شخصی وی مخالف بودهاند از جامعهی سیاسی به بیرون رانده یا حذف کرده است. چالش بزرگ حکومت دینی در ایران نه در شکاف میان حکومت و مردم یا شکاف میان جناحهای سیاسی (که هر دو از آغاز جمهوری اسلامی شکل گرفته و در حال بزرگ شدن بودهاند) بلکه عمیقتر شدن شکاف میان روحانیت سنتی و فقه گرا، روحانیت توسعه گرا و اصلاح طلب، و روحانیت موعودگرا و نظامی گراست. همین شکاف است که کار خامنهای را در سرکوب کامل جنبش سبز دشوار ساخته است.
پشتیبانی یا ادغام؟
خمینی نمیخواست دستگاه روحانیت و دیگر نهادهای دینی را به زائدهای از حکومت دینی تبدیل کند و به همین علت از سرازیر کردن بودجههای دولتی به حوزهها و مساجد و نهادهای مذهبی خودداری کرد. اما خامنهای با سرازیر کردن درآمدهای نفتی و بنیادها و اوقاف و نذورات مردم به این نهادها و دخالت در سازماندهی و مدیریت، آنها را به بخشی از دیوانسالاری دولتی تبدیل کرد. خمینی پشتیبانی حوزهها و روحانیت را برای دولت می خواست اما خامنه ای کنترل تام و تمام را طلب میکند و از این جهت آنها را در دولت ادغام کرد تا جایی که اگر حکومت دینی سقوط کند بخش عمدهی نهادهای دینی نیز به همراه آن سقوط خواهند کرد.
اقتدار اجتماعی یا اقتدار قهری؟
خمینی بر عدم دخالت نظامیان در رقابتهای سیاسی اصرار داشت. او نمی خواست روحانیت قدرت و اقتدار خود را با نظامیان تقسیم کند. اما خامنهای که از اقتدار سنتی، فرهمندانه و حتی قانونی وی بی بهره بود چارهای بجز تمسک به نظامیان و نیروهای امنیتی برای تثبیت و بقای حکومت خود نداشت. در عرض دو دهه پس از مرگ خمینی، نظامیان وفادار به خامنهای ابتکار عمل در حوزه های سیاست و اقتصاد و فرهنگ و رسانهها را در کشور در اختیار خود گرفتند. همان طور که خامنهای نیروهای سیاسی مخالف خود اعم از روحانی و غیر روحانی را طرد و حذف می کرد نظامیان خلا قدرت را پر می کردند. حکومت اسلامی خمینی دارای پایگاه اجتماعی در میان اقشار فقیر و حاشیه شهری و نیز بخشی از طبقهی متوسط شهری بود اما حکومت اسلامی خامنه ای بر نیروهای نظامی و انتظامی و امنیتی متکی است. بر اساس یک نظر سنجی توسط موسسهی ملی سنجش افکار عمومی در دهه ی هفتاد، محبوبیت وی در حدود هفت درصد بود (به علت واهمه از واکنش وی، این بخش از گزارش نتایج نظر سنجی حذف شد؛ علی رغم این ملاحظات، این موسسه همراه با موسسهی آینده توسط حکومت بسته شده و مدیران آن محاکمه و زندانی شدند). تحولات دههی هشتاد و بالاخص نقض پر دامنهی حقوق بشر در ماههای پس از انتخابات مطمئنا از این رقم کاسته است. میزان حدود ده درصد پشتیبانی از حاکمیت موجود جمهوری اسلامی (با توجه به نتایج انتخابات در دهه های هفتاد و هشتاد) را تنها نباید به حساب خامنهای گذاشت. روحانیت سنتی که هنوز بخشی از قدرت را در دست دارد بخش دیگری از این پشتیبانی را به خود اختصاص می دهد.
اِشراف یا خرده مدیریت
خمینی در نحوهی مدیریت کشور و جزئیات تا آنجا که وفاداران به جمهوری اسلامی در مصادر امور بودند دخالت نمی کرد. او از ناحیهی یک مدیر کل یا رئیس اداره اگر صد در صد به وی ارادت نداشت احساس خطر نمی کرد اما خامنه ای تحمل چنین چیزی را ندارد. مشی ء وی در ادارهی کشور دخالت در همهی امور تا حد جزئیات و تصمیم گیریهای خُرد است. همین موضوع موجب بی ثباتی تام و تمام در دستگاههای اجرایی در دورهای شده است که وی امکان دخالت بیشتری را در قوهی مجریه یافته است (دورهی احمدی نژاد).
تحکیم بی انتها
خمینی در یک دورهی چهارساله، یعنی از ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۱، حکومت را به تمامه از آن خود ساخت و دیگر نگران از دست دادن کنترل امور نبود. اما خامنهای دو دهه است که با این موضوع دست در گریبان است و هر شب خواب هجوم دشمنان خارجی و داخلی و سقوط خود را می بیند. دشمن محوری در ادبیات وی منعکس کنندهی مالیخولیا و ترسی دائمی است. از نگاه وی همهی منتقدان و مخالفان به صندلی وی چشم دوختهاند. دستگاه رهبری مدام در پی کشف توطئههای این چنینی و خنثی کردن آنهاست.
شگفتی و حیرت
حکومت اسلامی امروز هم حکومت مورد نظر خمینی هست و هم حکومت مورد نظر وی نیست. همهی روالهای جاری و قوانین و سیاستها همانها هستند که در دورهی وی شکل گرفته و تثبیت شدهاند. اما بنیانی را که وی و همراهانش گذاشتند تکامل یافته و به جایی رسیده است که بنیانگذاران نمی توانند آن را باور کنند یا انتظار آن را نداشتند. این نظام چهرههایی را از خود به نمایش گذاشت که باورمندان به آن با شگفتی و حیرت می نگرند، مثل تیر اندازی به مردم بی دفاع و بی سلاح در خیابان از پشت بام مسجد، زیر گرفتن مردم با خودروی نیروی انتظامی، یا تجاوز جنسی به معترضان مذکر. در دوران خمینی حذف سیاسی رقبا با حکم قاضی شرع و در محیطهای غیر عمومی صورت می گرفت.
آن دسته از پیروان خمینی که انسانیت خود را در زیر پای روحانیت جا نگذاشته بودند نمیتوانستند کشتار هزاران زندانی را در سال ۱۳۶۷ باور کنند. اما امروز جنایات حکومت علیه بشریت به یک روال تبدیل شده و باور پذیر می نماید. امروز اسلامگرایان می توانند میوهی عمل خود را در جهان واقع به روشنی مشاهده کنند.
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire