samedi 26 janvier 2013

سخنی از سر مهر با آفتاب لب بام سیدعطاءالله مهاجرانی

سخنی از سر مهر با آفتاب لب بام
هر کدام از ما که توجیه گر ظلم و استبداد و خرافات و تحمیق باشیم، گم کرده راهیم و یا گمشده در راه .
جناب استاد حبیب الله عسکراولادی که به تعبیر استاد جلال الدین فارسی مجتهد سیاسی و مجتهد فقاهتی هستند، با اعلام موضع در باره مهندس موسوی و جناب آقای کروبی کار بزرگی انجام داده اند. بی تردید ایشان که سابقه بیش از شش دهه مجاهدت و مشی در خط اسلام و انقلاب و روحانیت را داشته اند، از لوازم موضع گیری خویش با خبر بوده اند. می دانسته اند که تیر ملامت به سوی ایشان رها می شود. چنان که شد. امام جمعه تهران و عضوی از اعضای جامعه مدرسین و بیانیه هیات رییسه مجلس خبرگان و برخی از اعضای هیات موتلفه به نقد ورد و طرد و حتا گاه به هتک ایشان پرداختند. می توانم تصور کنم که ایشان در اثر فشارسنگین و البته به ناحق و ناشایستی که تحمل کرده اند، از جاده انصاف و عدالت خارج شوند. در مطول می خواندیم که: ان الجواد قد یکبوا

برای من شخصیت و منش اقای عسکراولادی آنقدر عزیز هست که از ایشان مطلقا نرنجم. از سویی سخنان اخیر ایشان در باره اینجانب ، متاع تازه ای نبود، تقریبا نقل دهان و دندان کیهان و رادیو تلویزیون حکومتی همین حرف هاست. مدیر کیهان از سویی مدام قندان قند را به محضر آیه الله خامنه ای می برند، تا ایشان وردی بخوانند وبر حبه های قند بدمند تا تبرک شوند و از سوی دیگر سهم بنده و امثال بنده از شیرینی ان حبه های قند متبرک ، سیلاب بی امان ناسزا و بهتان ها و تهمت هاست. این جماعت برای طرح بهتان و تهمت و ناسزاگویی، پشتوانه نظری و حدیثی هم یافته اند. که می توان بهتان زد و عرض و آبروی اشخاص را برد و اجازه نداد که انان در دین بدعت ایجاد کنند. همان روایت معروفی که در کافی آمده است و در مکاسب محرمه مرحوم شیخ انصاری نقل شده است. بی خبر از آن که به تعبیرمرحوم مطهری، ىر كتاب سیره نبوی، مراد از باهتوهم ، نمی تواند بهتان زدن باشد. ایشان نوشته اند:

حدیثی داریم که در ضمن آن آمده است که‏ هرگاه اهل بدعت را دیدید « فباهتوهم » . " باهتوهم " از ماده بهت‏ است و این ماده در دو" مورد به کار برده می‏شود ، یکی در مورد مبهوت کردن‏ ، محکوم کردن و" متحیر ساختن که در خود قرآن آمده است که حضرت ابراهیم‏ با آن جبار زمان خودش که مباحثه کرد ، در نهایت امر « فبهت الذی کفر او در مقابل منطق ابراهیم درماند ، مبهوت شد ، محکوم شد ، مفتضح شد ، و دیگر در مورد بهتان یعنی دروغ جعل کردن که می‏دانیم در آیه « سبحانک هذا بهتان عظیم »، بهتان عظیم یعنی دروغ بزرگ . شیخ انصاری تصریح می‏کند که‏ معنای اینکه اگر با اهل بدعت روبرو شدید باهتوهم یعنی با منطقی قوی با آنها روبرو بشوید ، مبهوتشان بکنید آنچنانکه ابراهیم با جبار زمان خودش‏ نمرود مباحثه کرد و مبهوتش نمود « فبهت الذی کفر » بر اهل بدعت با منطق وارد بشوید تا مردم بفهمند اینها اهل بدعت هستند و دروغ می‏گویند . با آنها مباحثه کنید و محکومشان نمائید . عده‏ای آمده‏اند از این حدیث این جور استفاده کرده‏اند که اگر اهل بدعت‏ را دیدید ، دیگر دروغ گفتن جایز است ، هر نسبتی می‏خواهید به اینها بدهید ، هر دروغی می‏خواهید ببندید ، یعنی برای کوباندن اهل بدعت که یک هدف‏ مقدس است از این وسیله نامقدس یعنی دروغ بستن استفاده بکنید ، که این‏ امر دایره‏ اش وسیعتر هم می‏شود . آدمهای حسابی هرگز چنین حرفی را نمی‏زنند . آدمهای ناحسابی گاهی دنبال بهانه‏ اند . مکائد نفس عجیب است " ( شهید مطهری، سیری در سیره نبوی، ص: ۱۲۸ -۱۲۹)

اما آقای عسکراولادی از لون دیگری است. در مجلس اول در کمیسیون بازرگانی، با ایشان هم کمیسیون بودم و حتا کوشیدم که ایشان رییس کمیسیون بشوند و رییس وقت کمیسیون( حجت الاسلام حججی) را تشویق به استعفا کردم؛ که با بزرگواری پذیرفتند. بعد هم که ایشان وزیر بازرگانی شدند، به عنوان رییس کمیسیون بازرگانی با ایشان همواره روابطی دوستانه و صمیمانه داشتم. در دوران مسوولیتم در وزارت فرهنگ هم، ایشان عضو هیات منصفه بودند، وزارت فرهنگ و ارشاد همواره مدافع حضور ایشان در هیات بود. از این رو می خواهم بگویم که ذره ای از احترامی که برای ایشان قائلم کاسته نشده و نخواهد شد. موقعیت ایشان را پس از این موضع گیری اخیر- که مهمترین موضع گیری در کارنامه سیاسی ایشان است- به خوبی درک می کنم و به ایشان حق می دهم، حتا اگر با حساب و کتاب سود و زیان سیاسی، برآورد کرده اند که ناسزا گویی به اینجانب به مصلحت ایشان است، و ضربه گیر و قدری توزین ناسزاها را متعادل می کند، مثل استفاده از پارسنگ هایی که بقال های قدیم کنار دستشان داشتند،حلال ایشان!


اما نکاتی در سخنان ایشان خطاب به اینجانب امده است، که با احترام و مودت توضیحاتی را حضور ارجمندشان تقدیم می کنم. در نامه ای که به جناب اقای نیلی، مدیر سایت محترم رجا نیوز نوشته اند، در بخشی از نامه در باره اینجانب فرموده اند:

"مطالب آقای مهاجرانی را هم در مورد برخی از گفته‌هایم خواندم. بنده نه از ستایش‌های امثال آدم‌های ره‌ گم کرده‌ای چون مهاجرانی مغرور می‌شوم و نه از نقدها و ایرادات شما عزیزان گله‌مندم.فکر می‌کنم دو روزه عمری که دارم فرصتی برای روشن‌گری و نصیحت و خیرخواهی از باب امر به معروف و نهی از منکر دارم که باید به آن عمل کنم و ان‌شاءالله موفق شوم.در همین‌جا هم فرصت را غنیمت می‌شمارم و چند کلمه با آقای مهاجرانی گم شده در راه صحبت می‌کنم به ایشان عرض می‌کنم شما در این مملکت الهی وزیر بودی، وکیل بودی و معاون رئیس جمهور بودی و با حقوق مکفی که داشتی با عزت و افتخار زندگی می‌کردی، این همه نعمت را گذاشتی و رفتی حقوق‌بگیر بی‌بی‌سی شده‌ای و یک جیره‌ی احتمالی هم از شاه عربستان می‌گیری. کلاه خودت را قاضی کن ببین چی بدست آورده‌ای و چی از دست داده‌ای! ولایت امام و رهبری را رها کردی و رفتی ولایت بی‌بی‌سی را پذیرفتی اگر به خدا و قیامت اعتقاد داری که این‌جانب خلاف آن‌را به شما نسبت نمی‌دهم یک پاسخی را روز حساب مهیا کن. می‌دانم در این دنیا جوابی نمی‌توانی داشته باشی لذا شما را به آن دنیا حواله می‌دهم"

یکم: در باره اینجانب دو تعبیر، گم کرده راه و گمشده در راه به کار برده اند. این دو تعبیر متفاوتند. اگر من در راه گم شده باشم، کارم آسانتر و امکان هدایت و نجاتم افزونتر خواهد بود. اما اگر راه را گم کرده باشم، بسی افتاد مشکلها. مثل همان تفسیر بیت حافظ: گمشدگان لب دریا و یا ره دریا! این هم از طنزهای روزگار است که درست سی و دو سال پیش، در زمستان سال ۱۳۵۹، در مجلس شورای اسلامی نطق پیش از دستور داشتم. در نقد بنی صدر و نیز نقد مخالفان بنی صدر، گفتم: گروهی راه را عوضی می روند و گروهی هم عوضی راه می روند! آن تعابیر تا مدتها مضمون دوستان مجلس شورای اول بود. یک بار دیدم مرحوم فخرالدین حجازی دارد با همان ملاحت کم یابش به راه رفتنم نگاه می کند، گفت: ببینم جوان راه را عوضی می روی یا عوضی راه می روی!

اکنون پس از سی و دو سال مخاطب اقای عسکراولادی قرار گرفته ام که گم کرده راهم و یا گمشده در راهم؟ با قدری اندیشه در باره داوری چناب عسکراولادی،‌ نخستین پرسش مهمی که مطرح می شود این است: راه درست و راست کدام است؟ چگونه می سنجیم که کسی در راه راست است و دیگری راه را گم کرده و یا در راه گمشده است؟ این اطمینان را جناب آقای عسکراولادی از کجا آورده اند، که من گم کرده راه و گمشده در راهم و ایشان در راه راست و درست؟ مشخصات و مختصات راه راست و درست کدام است؟ با کدام معیار و میزان می توانیم درستی راه و راستی خط مشی خودمان را تشخیص و تمییز بدهیم؟ چگونه می توان به سرچشمه یقین رسید و با تمام وجود دریافت و دانست که انسان بر راه راست است؟

انسان خود را مرکز می پندارد و دیگری را در حاشیه، همان که فروید از آن به اگو-سنتریست تغبیر کرد. خودمحور، خودخواه و خودمدار ترجمه هایی ست که برای آن اصطلاح مطرح شده است. گمان می کند، شاقول و یا تراز در دست ایشان است؛ قسیم نار و جنت می شود. این شیوه به کلی با دیدگاه قرآن و پیامبر اسلام و امامان معصوم علیهم السلام، تفاوت بنیادی دارد. خود را در راه راست دیدن و به دیگری گفتن: که در این دنیا جواب نداری؟ این روحیه و منش از کجا امده است؟ ما که همواره آموخته ایم، بزرگان دانش و اخلاق مدام تاکید کرده اند. که در دانش و اخلاق و ایمان بایست خودبین نبود.

فکر خود و رای خود در مذهب رندی نیست
کفر است در این مذهب خود بینی و خود رایی

یکی از باشکوهترین قصه های قرآن مجید، داستان موسی و خضر- انسان الهی بهره ور از دانایی راز- است، موسی گمان کرده بود از همه بهتر ست و بیشتر می داند، خداوند او را به جستجوی خضر فرستاد تا ببیند، در مکتب حقایق پیش ادیب عشق، ابجد خوان شتابزده ای بیش نیست.

در سوره حشر، شیوه گفتگوی پیامبر اسلام با دیگری، که مشرک و یا کافر بوده است به روشنی و دقیق ثبت شده است. این آیات جزو مهمترین آیاتی ست که شیوه مواجهه و سخن و سلوک یک مسلمان را در ارتباط با دیگری تبیین می کند، دیگری یی که مسلمان هم نیست. ببینیم پیامبر ما با غیر مسلمان چگونه سخن می گوید و ما با مسلمانان چگونه:

قُلْ مَن يَرْزُقُكُم مِّنَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ قُلِ اللَّـهُ ۖ وَإِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلَىٰ هُدًى أَوْ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ ﴿٢٤﴾ قُل لَّا تُسْأَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنَا وَلَا نُسْأَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ ﴿٢٥﴾ قُلْ يَجْمَعُ بَيْنَنَا رَبُّنَا ثُمَّ يَفْتَحُ بَيْنَنَا بِالْحَقِّ وَهُوَ الْفَتَّاحُ الْعَلِيمُ ﴿٢٦﴾ سوره حشر

بگو: «كيست كه شما را از آسمانها و زمين روزى مى‌دهد؟» بگو: «خدا؛ و در حقيقت يا ما، يا شما بر هدايت يا گمراهى آشكاريم.»
بگو: «[شما] از آنچه ما مرتكب شده‌ايم بازخواست نخواهيد شد، و [ما نيز] از آنچه شما انجام مى‌دهيد بازخواست نخواهيم شد.»
بگو: «پروردگارمان ما و شما را جمع خواهد كرد؛ سپس ميان ما به حق داورى مى كند، و اوست داور دانا.»

این آیات مبین سرشار از نکته و لطیفه و دقایقند. اولا : پیامبر به دیگری که غیر مسلمان هم بود نسبت گمراهی نمی دهد. ثانیا: در گفتگو برای خود از واژه اجرمنا و برای دیگری از واژه تعملون استفاده شده است. ثالثا: به روز داوری و قیامت ارجاع شده، که چه کسی بر مسیر هدایت خواهد بود و کدام کس بر گمراهی و یا در گمراهی ست.

در مقاله پیش، اشاره ای به مرجوم حاج اخوند، روحانی روستای مهاجران داشتم. این قصه را همو برای ما تعریف می کرد. از اول قصه تا پایان اشک می ریخت و دستمال سفیدش در سرپنجه اش بود.

"خداوند به موسی علیه السلام گفت: این بار که به میعاد به طور می آیی، کسی را همراهت بیاور که گمان می کنی تو از او بهتری. موسی اندیشید. هر کس به نظرش می رسید، و گمان می کرد که موسی ازو بهترست، با خود می گفت: از کجا که من ازو بهترم؟ من چه شناختی از او دارم؟ حال و احوال درون او را از کجا بدانم. هنگام میعاد رسید؛ سوی کوه طور روانه شد. در راه دید سگی بیمار و لاغر و نزار و گر در گوشه ای افتاده است. با خود گفت: این سگ را می برم و می گویم: من ازین سگ بهترم. با خود اندیشید از کجا معلوم که من ازین سگ بهترم؟ به میعاد رفت و به خداوند گفت: خداوندا من کسی را نیافتم که خود را ازو بهتر بدانم!

ما در همین فرهنگ روییدیم و از اسلام چنین عطری را شنیدیم و راه راست و درست را چنین راهی می دانستیم. راهی که:

در آستانه میخانه گر سری بینی
مزن به پای که معلوم نیست نیت او

به نظرم برای تشخیص این که ما در راه هستیم و یا گم کرده راه، می توان عدالت و آزادی و ظلم را به عنوان سنگ محک در نظر گرفت. بگذارید تنها بر ظلم تکیه کنم. هر کدام از ما که توجیه گر ظلم و استبداد و خرافات و تحمیق باشیم، گم کرده راهیم و یا گمشده در راه. و ان کس است اهل بشارت که اشارت داند.

واقعیت این است که گم شدن در راه و یا راه گم کردگی مفهومی مشکک است. ممکن است جنابعالی هم راه را گم کرده باشید و یا در راه گم شده باشید! در باره اینجانب هم حتما چنین احتمالی وجود دارد. در تفسیر آیه شریفه: وَوَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدَىٰ ، آیا تو را گمگشته نیافت و هدایت نکرد؟( ایه شماره ۷ سوره الضحی ۹۳)، برخی مترجمان قرآن مجید ضال را گمگشته( آیتی) و برخی سرگشته( فولادوند و خرمشاهی) و نیز راه گم کرده( زمانی) ترجمه کرده اند. دیدم ابن عربی فراتر از همه گمگشتگی یا سرگشتگی و یا گم کرده راهی را به گونه ای تفسیر کرده است که شامل جناب اقای عسکراولادی و اینجانب هم می شود. گفته است: "ضالا عن التوحید الذاتی و محتجبا بالصفات عن الذات"،
پیداست تا یافتن راه، و دریافت یقین گمشده، راهی دراز درپیش است و به تعبیر حافظ:

از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
هیهات ازین بیابان وین راه بی نهایت
این راه را نهایت صورت کجا توان بست
کش صدهزار منزل بیش است در بدایت
رندان تشنه لب را ابی نمی دهد کس
گویی ولی شناسان رفتند ازین ولایت!

ماوردی هم در قول چهارم در تفسیرالنکت و العیون در ذیل آیه مبارکه، و وجدک ضالا فهدی، سخن لطیفی دارد؛ ووجدک ضالا عن الهجره فهداک الیها! گمراه یا در راه گمشده، کسی ست که راه هجرت را نمی شناسد. این نکته ها را از این روی اشاره کردم، که بسی بایست محتاط بود و اندیشید که آیا می توان دیگری را گم کرده راه معرفی کرد و خویش را راه یافته؟ به ویژه وقتی که ما از دیگری خبر نداریم و نمی دانیم حال و روز او چگونه است؟ ممکن است کسی را که گمراه می دانیم، راه را یافته باشد، و خویشتن را که بر راه و در راه راست می دانیم، گمکرده راه باشیم.

گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد
گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید.

علاوه بر مواردی که اشاره کردم، در شیوه تعامل با دیگری، ما موظف هستیم که در باره دیگران به ویژه مسلمانان بر اساس اصالة الصحه داوری کنیم.

متاسفانه و سوگمندانه این اصل بسیار مهم، در عرصه سیاست و اخلاق در کشور ما نه تنها فراموش شده است؛ بلکه برعکس فضای بهتان و اتهام و طرد و لعن و تکفیر و تفسیق آنچنان پر رنگ است، که راه را بر اصالة الصحه بسته است. باور کنید این آلودگی هوای تهران در برابر آلودگی های سیاسی وفرهنگی و اجتماعی و اخلاقی امری قابل تحمل است. تنها آلودگی تهران را با چشم غیر مسلح می توان دید و در هنگام تنفس می تواند احساس کرد. آلودگی ناشی از ظلم و ستم و بی رسمی و دروغ و دغل ویران کننده روح آدمی ست.

قاعده اصالت الصحه از زمره مهمترین قواعد اصول فقه ماست. محقق نراقی در کتاب عوائد الایام، و پس از او شیخ اعظم در فرائد به این قاعده پرداخته اند. آیه الله سبحانی فقیه ارجمند در ارشاد العقول الی مباحث الاصول، در جلد چهارم به تفصیل به این موضوع توجه کرده اند.( ص: ۳۸۴تا ۳۸۷) ایشان اصالت الصحه، یعنی حمل بر صحت سخن و عمل فرد مومن را از جمله تکالیف اسلامی دانسته اند، که قران و سنت به آن دعوت کرده اند. مستند قرآنی اصالت الصحه را آیه شماره ۱۲ سوره حجرات ذکر کرده اند:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ ۖ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا يَغْتَب بَّعْضُكُم بَعْضًا ۚ أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَن يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ ۚ وَاتَّقُوا اللَّـهَ ۚ إِنَّ اللَّـهَ تَوَّابٌ رَّحِيمٌ ﴿١٢
( اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، از بسيارى از گمانها بپرهيزيد كه پاره‌اى از گمانها گناه است، و جاسوسى مكنيد، و بعضى از شما غيبت بعضى نكند؛ آيا كسى از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده‌اش را بخورد؟ از آن كراهت داريد. [پس‌] از خدا بترسيد، كه خدا توبه‌پذير مهربان است.١)

به سه روایت هم در این باره اشاره کرده اند:
الف : إبراهيم بن عمر اليماني ، از امام صادق عایه السلام روایت کرده است، که فرمودند: « إذا اتّهم المؤمنُ أخاه ، انماث الإيمان في قلبه كما ينماث الملح في الماء ». هنگامی که فردی مومن برادر خود را متهم می کند، ایمان در قلب او ناپید می شود مثل ناپیدا شدن نمک در آب

ب : حسين بن المختار ، از امام صادق عليه‌السلام ، روایت می کند که فرمودند : قال أمير المؤمنين عليه‌السلام في كلام له : « لاتظنن بكلمة خرجت من أخيك سوءاً وأنت تجد لها في الخير محملاً ». هنگامی که از برادرت سخنی می شنوی به او گمان بد مبر، تو می توانی برای سخن او وجه نیکویی پیدا کنی

ج : روي عن أبي الحسن عليه‌السلام أنّه قال لمحمد بن فضيل : « يا محمد! كذّب سمعك وبصرك عن أخيك ، فإن شهد عندك خمسون قسامة ، وقال لك قولاً ، فصدِّقه وكذِّبهم ». ای محمد! در باره برادر ت چشم و کوش ات را تکذیب کن، اگر پنجاه نفر هم سوگند خوردند، در باره امری عایه او، و او سخنی گفت، سخن بردرت را به راستی باورکن و دیگران را تکذیب کن
( الوسائل: ص: ۶۰۹ تا ۶۱۳، باب ۱۶۱، از باب های احکام دهگانه)

علاوه بر آن اصالة الصحه، اصلی کاملا عقلایی است. شیخ اعظم در فرائد، اصالة الصحه را امری مورد توافق و اجماع قولی و عملی فقها می داند. باور دارد که سیره مسلمانان در طول تاریخ و تمام دوران ها، مبتنی بر حمل صحت قول و فعل بوده است، علاوه بر آن می گویند، عقل مستقل هم اصالة الصحه را تایید می کند. ( فرائد الاصول، جلد سوم، ص: ۳۴۹ تا ۳۵۱

دوم: فرموده اید من حقوق بگیر بی بی سی شده ام و ولایت بی بی سی را پذیرفته ام. هر دو این داوری های شما کذب است. شما با کدام اطلاع و بررسی مطمئن شده اید که اینجانب از بی بی سی حقوق می گیرم؟ و مهمتر از آن ولایت بی بی سی را پذیرفته ام؟ شما كه اين ايه كريمه را بارها با همان طمانینه ای که در صدا و سکنات شماست، می خواندید که: و لا تقف مالیس لک به علم. شما از کجا علم پیدا کرده اید که من از بی بی سی حقوق می گیرم و ولایت بی بی سی را باور دارم؟ تلویزیون پرس تی وی جمهوری اسلامی هم دوبار از اینجانب دعوت کرد، در برنامه ها شرکت کردم. ایا معنایش این است که حقوق بگیر پرس تی وی بوده ام و یا ولایت پرس تی وی را پذیرفته ام؟ مرحوم مطهری سلسله مقالات حقوق زن را در مجله زن روز منتشر کردند، آیا همین داوری را در مورد ایشان هم می توانید داشته باشید؟

باز هم فرموده اید من از پادشاه عربستان جیره احتمالی می گیرم. جای شکرش باقی ست که در این مورد قید احتمال را آورده اید. این هم سخنی ناراست و دروغ است. البته وزیر اطلاعات ایران که می بایست مجتهد عادل باشد، این بهتان را پیش از شما با ارقام میلیونی مطرح کرد.

جناب آقای عسکراولادی، این موارد از همان مواردی است که بهتان است و بایست به خداوند واگذار کرد. و این آیه شریفه را زمزمه کرد که: انما اشکوا بثی و حزنی الی الله، اگر انسان و این کمترین بتواند مومن باشد، خداوند خود دفاع از مومن را بر عهده گرفته است. ان الله یدافع عن الذین آمنوا .

اماَ حقیقتا گمان نمی کردم شما، به اعتبار باورتان به آخرت و این که هشت دهه از عمر را پشت سرگذاشته اید، و مغلم اخلاق بوده و هستید ، سبک و سیاق سخنتان با دیگرانی که پروایی از دروغ و بهتان و اتهام ندارند، وجه شبهی پیدا کند. هنوز هم باورش اسان نیست، بلکه باور نمی کنم‌، و نمی خواهم خدای ناکرده چنین نسبتی به شما بدهم. اما چرا در داوری این قدر شتابزده اید؟ مگر نشنیده اید که حرمت انسان ها از حرمت کعبه هم بالاتر است

به احترام سابقه دوستی و همکاری که بیش از سه دهه از عمر آن می گذرد، و نیز به حرمت ایمان شما به حساب و کتاب و عدم فروگذاری مثقال ذره ای از جانب خداوند حکیم عزیز مقتدر، من نه تنها از شما نرنجیده و نمی رنجم. بلکه باور دارم شما با مواضع اخیرتان کار کارستانی انجام دادید. این تعریف برای این نیست که شما مغرور شوید. برای این هم نیست که اینجانب سودی کنم. اما در سخن اخیرشما نشانه هایی از شتابزدگی را دیدم، که شایسته تامل بیشتر است. خودتان را با این تاکید و به ضرس قاطع بر حق و در راه درست و راست و دیگری را گمراه ندانید. در برابر ظلم اشکارا موضع بگیرید. فرهنگ مداحی را نقد کنید. از حقوق بندگان مظلوم خداوند، زندانیان آزاده و خانواده های آن ها که در دست محافظان امنیتی و قضایی نظام اسیرند دفاع کنید. نزدیکی و دوری هر یک ما از ظلم، از قتل انسان های بیگناه، از اشک کودکان و خانواده های زندانیان سرفراز، نشانه ای است که چه کسی راه را گم کرده و چه کسی بر راه است. جناب اقای عسکراولادی عزیز،هدایت و ضلالت در نسبت با خداوند تعریف می شود نه در نسبت با حکومت و ولی فقیه و یا ولایت فقیه! در صحیح مسلم،( حدیث شماره ۴۸۰۲) روایت بسیار پر لطف و جذابی از ابو ذر نقل شده است. این روایت را در منابع شیعی ندیده ام. ابوذر از پیامبر اسلام نقل می کند که خداوند فرمود:
یا عبادی انی حرمت الظلم علی نفسی و جعلته بینکم محرما، فلا تظلموا، یا عبادی کلکم ضال الا من اهدیته؛ ای بندگان من! من ستم را بر خود حرام کرده ام و آن را برای شما و بین شما هم حرام کرده ام، ستم نکنید. ایبندگان من! همگی شما گمکرده راهید، مگر کسی را که من راهنمایی و هدایت کنم»

از متن حدیث قدسی می توان دریافت، که ظلم نقشی بنیادین در گم راهی انسان دارد. مهمترین ظلم ها هم پس از شرک به خداوند متعال که ظلم عظیم است، ظلم به بندگان خداست. قتل و آزار انسان ها و هتک حرمت و آبروی آنان. از این رو، جناب عسکراولادی شما که اصول خوانده اید. می دانید، تاکید بسیار بر احتیاط در داوری و استفاده از گمان شده است. شیخ انصاری،در جلد دوم فرائد الاصول، بر وجوب توقف عند الشبهه تاکید کرده اند، به این روایت اشاره کرده اند که: " الوقوف عند الشبهات خير من الاقتحام في الهلكات ".

و سرانجام سخن، گفته اید:" مي دانم ىر اين دنيا جوابي نمي تواني داشته باشي" از کجا می دانید!؟من در این دنیا جوابی ندارم؛ این هم جوابی دنیایی! به احترام شما، تا هنگامی که آفتاب عمر شما و بنده؛ با آخرین بوسه بر لب بام غروب کند و فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید، در محضر خداوند کریم و عزیز منتقم حاضر شویم و شما دلایلتان را در مورد بهتان ها و اتهام ها ارائه کنید و شرمنده رهروی که عمل بر مجاز کرد.

نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.




Aucun commentaire:

Enregistrer un commentaire