کالبدشناسی اندیشه خمینی
دکتر رضا راهدار
iran-emrooz.net | Mon, 04.06.2012, 12:04
مارتین لوترکینگ (۱۹۶۳)
پیشینه
تخم نفاقی که خمینی از بدو ورودش به ایران (بهمن ۱۳۵۷) پاشید میوه تلخی بار آورد که هنوزهم پس از سی و سه سال مزه زندگی و شوق زیستن در آرامش، شادی، و صفا و صمیمیت را در ایران زمین زهر کرده است. میوه ممنوعهای که هر که از آن خورد از بنیاد آدمی خویش جدا گشته و گویی ددی شد که انسان را به شکار گرفته است. این دیو را ایران کفایت نداده و سر از لبنان و سوریه و عراق و نمیدانم کجای دیگر زمین بر آورده و خونریزی رسم و راهش شده است.
ایکاش داستان خمینی با مرگ او پایان میگرفت. همانند نیمرود و فرعون و یا اسکندر و چنگیز و موسولینی و هیتلر که با گورسپاری آنها قدرت و کارکرد اندیشهشان نیز به گور رفت. در آن صورت دیگر خمینی پدیدهای نبود که روی آن وقت تلف کرد و به آن برخورد کرد. اما خمینی را بر مسند "امام شیعه" نشانده و پیراهن "تقدس" بر آن پوشانده و بت بزرگش کردند که قبله حاجات و ممر حیات اقلیت ممتازی شده است. "قوم" را به "حج" او برده و محراب و منبر را با نام او حک کرده و سکه بنامش زدند. ولایت خدائی به او داده و "سلطان مطلقش" کردند. گوئی که بر جان و مال و ایمان مردم حاکم است و فرمانش فرمان خداست، «آنکه مکتبی را مسخره میکند، اسلام را مسخره میکند. اگر متعمد باشد، مرتد فطری است. زنش برایش حرام است. مالش هم باید به ورثه داده شود. خودش هم باید مقتول شود». (۱)
خمینی پدیدهای شد که شناخت و ارزیابی آن بسیاری پرسشهای نهفته و نپرسیده و ممنوعه (در مذهب خمینی بسیاری چیزها را نباید پرسید) را باز خواهد کرد. گستاخی پرسش و شک قرنهاست که در مذهب و یا نهادهای تمامیتخواه تابو و نامیمون و نکوهشپذیر است. باید بار دیگر گستاخی پیشه کرده و همه چیز را زیرپرسش برد حتی خدا و مذهب و ایمان را. باور کنید که ایمان بدون یقین نه ارزش دارد و نه دردی را دوا خواهد کرد، حتی در زمینه علم و دانش نیز- باید از پندار به گفتار راه یافت و بدان ایمان داشت و عشق ورزید. انیشتین گفته بود: «من هیچ استعداد خاصی ندارم فقط عاشق کنجکاوی هستم». امام علی میگفت: «ایمان شناخت با قلب، اقرار به زبان و عمل کردن با تمام وجود است» و یا در قران میخوانیم: «بگو: ایمان نیاوردهاید، لیکن بگویید اسلام آوردهایم و هنوز ایمان در دلهای شما وارد نشده است».
در این نوشته تلاش میشود تا جدیتر به عمق اندیشه خمینی نگریسته و ساختمانبندی و عملکرد اندیشه او را در حرکت و هدایت حکومت اسلامی بررسی کرد. همچنین وارد گفتمانهای کلامی و فقهی نشده و نظر نیست تا به خمینی درس فقه و اصول و یا فلسفه و عرفان داده شود- بهزبان قران شما را به دین خود و ما را نیز به دین خویش- لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ.
باید دید خمینی، در مسند رهبری سیاسی خلق و ملت، چگونه بهراحتی توانست دستور آنهمه بگیر و ببند و اعدام و کشتار و شکنجه را بدهد. امروز، پس از گذشت بیست و سه سال از مرگش، ایران به ورطه نابودی رسیده و از اسلام جز نفرت و ریا و درس دروغ و دغل و دزدی و تجاوز چیزی باقی نمانده است. پیامبرش را بهمستی بالای دار برده و علی را دوباره در محراب شهید کرده تا به مردم بگویند که ما خود "اسلام ناب محمدی" هستیم و کفر برما برابر کفر خداست. و کافر را چه جای زندگی در "جمهوری اسلامی" است.
متدولوژی
این بررسی را میتوان به سه قسمت بخش رد. اول ساختمان بندی (استراکچر) ایدئولوژی خمینی را باز خواهد کرد. سپس به عملکرد این اندیشه در زمینه سیاسی – اجتماعی اشاره خواهد شد تا نشان داده شود که اندیشه و عملش همگنی ویژه خودش را دارد. اگر کارکرد خمینی با اندشیهاش سازگار باشد، میتوان گفت که اسلامش (فقه) نیز جز این نبود. سر آخر مکانیسم اندیشه و حرکت (نهضت) خمینی بررسی میشود.
۱- حکومت خمینی در چارچوب ایدئولوژیش (فقه اسلام)
از فرمان جمهوری اسلامی خمینی بیش از سی و سه سال میگذرد. فرمانی که فریبا بود و بر قله بلند آمال و آرزوی خلق نشست. جامعهای بیمار (طاعون دیکتاتوری سلطنت ایرانی ساخته بود که مردمش فرار از سلطان را برتر از درمانش میدیدند) که در تب آزادی میسوخت به پیشباز "جمهوری" رفت و از سر بیقراری به پسوند و پیشوند آن کاری نداشت. اما چندی نگذشت که ورق بر گشت. حاکمیت و قانون را از مردم گرفته و به خدا پس داده و خود را خلیفه او در زمین جا زده و بر باور مردم سوارش کردند." حاکمیت منحصر به خدا است و قانون، فرمان و حکم خدا است. قانون اسلام یا فرمان خدا، بر همهء افراد و بر دولت اسلامى، حکومت تامّ دارد و همه افراد از رسول اکرم (ص) گرفته تا خلفاى آن حضرت و سایر افراد، تا ابد تابع قانون الهی هستند". (۲) و کسی نپرسید مگر خداوند در قران نگفته است که " ما پيامبران را با دلائل روشن فرستاديم و با آنان كتاب و ميزان فرو فرستاديم تا مردم عدل و قسط را بپا دارند...." (۳)
حرمت خمینی تا سرنگونی نظام سلطنتی
در نوشتههای پیشین در باره خیزش و پدیداری خمینی نوشته و به چگونگی بر مسند نشینی او اشاره رفته است (حرفهای نگفته و راههای نرفته ۲ و ۳) (۴). محمد رضا شاه با تن دادن به کودتای نظامی در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بزرگترین ضربه را به خودش، نظام سلطنتی مشروطه، و ایران زد که دیگر نتوانست جبرانش کند. از آن پس شکاف بین مردم و قشر پیشتازش با نظام روز بهروز عمیق و عمیقتر میشد تا جائی که هر فحش و ناسزائی به رژیم در زمره مبارزه با شاه حساب میشد. میبینیم که در صف مبارزان ضد شاهی هم فدائیان اسلام و طیبها و حاجرضائیها و هادی غفاریها را داریم و هم حنیف نژادها و پویانها و احمدزادهها و جزنیها و طالقانیها و شریعتیها و گلسرخیها را و در مقابل نیز در صف حامیان شاه، شعبان جعفریها و لات و لوتهای اجیر شده فراوان بودندهر چند انتلکتوئلها و متخصصین بسیاری شیرینی نام و نان را بر آزادی ایران و مردمش فروختند.
بستر جامعه به دیکتاتوری بسته شد و شاه سکاندار آن بود هر چند خیلیها تلاش داشتند تا شخص شاه را از معادله بر داشته و "سایه خدا" در زمینش کنند. اما در عمل همه چیز به او ربط داشت، از دربار و گارد جاویدان گرفته تا ساواک و حتی سیا (سازمان جاسوسی مرکزی آمریکا) همگی بهفرمان او بودند هرچند پراکنده و پنهان کاری زیاد بود. هر کار و حرکت نطام در میان مردم و بویژه قشر "روشنفکر" با بار منفی شایعه میشد (از سد سازی گرفته تا تلفن و مخابرات و جاده سازی و حتی گسترش مدارس و دانشگاه). شایعه میبود که رژیم با این کارها در درجه اول قصد مهار خیزش و قیام مردمی را دارد نه سازندگی و بهبود کشور. و ازین رو ناپسند و محکوم و ضد مردمی قلمداد میگردید (در واقع، نه مجلس مردمی بود و نه تصمیمها دمکراتیک، فرمان فرمان شاه بود و دیگران نیز در پی نان و نام هر کاری را میکردند).
خمینی در چنان فضائی سر بر آورد و با فحش و تشر حرکت اصلاحی شاه را چماق تکفیر کرده و در برابر شاه ایستاد. «... این رفراندوم اجباری مقدمهای برای از بین بردن مواد مربوط به مذهب است و علمای اسلام وظیفه دارند که هر وقت برای اسلام و قرآن احساس خطر کردند به مردم گوشزد نمایند».(۵) همچنین خمینی دو هفته بعد از تصویب طرح کاپیتولایسون گفته بود: «عزت ما پایکوب شد، عظمت ایران از بین رفت، عظمت ارتش ایران را پایکوب کردند. قانونی رابه مجلس بردند که در آن ما را ملحق کردند به پیمان وین... که تمام مستشاران نظامی آمریکا با خانوادههایشان، با کارمندهای فنیشان با کارمندان اداریشان، با خدمهشان... از هر جنایتی که در ایران بکنند، مصون هستند. آقا من اعلام خطر میکنم، ای ارتش ایران من اعلام خطر میکنم، ای سیاسیون ایران من اعلام خطر میکنم... والله گناهکار است کسی که فریاد نکند. ای سران اسلام به داد اسلام برسید. ای علمای نجف به داد اسلام برسید. ای علمای قم به داد اسلام برسید... آمریکا از انگلیس بدتر، انگلیس از آمریکا بدتر، شوروی از همه بدتر، همه از هم بدتر، همه از هم پلیدتر. اما امروز سر و کار ما با این خبیثهاست. با آمریکاست. رئیس جمهور آمریکا بداند این معنا را که منفورترین افراد دنیاست پیش ملت ما... تمام گرفتاری ما از این آمریکاست. تمام گرفتاری ما از این اسرائیل است، اسرائیل هم از آمریکاست را بیان داشت...»(۶)
بدنبال آن شاه فرمان دستگیری خمینی را صادر کرد و او پس ار چندی به ترکیه تبعید و سپس به عراق برده شد. خمینی در نقش یک مبارز ضد رژیم شاه از ایران اخراج گردید و بدینسان نیز حرمت یافت. از روحانیان سر شناس و مبارز گرفته تا جبهه ملی و نهضت آزادی و بعدها نیز انقلابیون جان بر کف همگی همواره حرمت خمینی را داشته و بر او احترام میگذاشتند. در این میان کسی در گیرودار بررسی حرکت و اندیشه خمینی نبود. زیرا خمینی تا زمان اوجگیری انقلاب ۵۷ به عنوان یک مبارز کناری آنهم در زمره روحانیت مبارز مطرح بود و بیشتر در جایگاه رهبری روحانیت قرار داشت و بیشتر رهبر روحانیون (آنهم نه همه روحانیت) بود تا انقلاب و مردم. بهر حال حرمت او همواره در آن سالها حفظ شد و به پشتوانه آن بود که او را در نبود یک رهبری کارساز به رهبری انقلاب و مردم رساندند.
بهزبان ساده میتوان گفت که خمینی از میان مردم بر خاست و با بهره گیری از زمینههای فقر و فلاکت و نبود آزادیهای سیاسی- اجتماعی و از همه مهمتر دیکتاتوری سلطنت، پایههای قدرت خویش را بنا نهاد و در پناه آن و در یک فرصت تاریخی شگفت انگیز (شاید امداد غیبی غرب) ولایت فقیه خویش را بر جمهوری خواست مردم غالب کرد.
الف: ساختمان بندی اندیشه خمینی
اندیشه و فکر خمینی در حوزههای علمیه قم و نجف نطفهبندی و در همان پیرامون گسترش یافت و از اینرو شاید نتوان آن را در چتر و ساختمان یک ایدئولوژی بازشناسی کرد. فضای فکری حاکم در مدارس و مکاتب حوزهای فقه است و نقل نه فلسفه و حکمت و نه حتی قرآن. هرچند امروزه هر حرکت و عملیات فاشیستی و ضد بشری را به ایدئولوژی اسلام بسته و تمام اسلام را به تروریست پیوند میزنند. از طرفی نیز امروزه کاربرد کلمه ایدئولوژی با بار منفی همراه بوده که بیشتر حکومتهای تامگرا و ایدئولوژیک کشورهای بلوک شرق و بویژه پرولتریای استالین و سوسیالیزم ملی هیتلر را تداعی میکند. در صورتی که ترم ایدئولوژی در قرارگاه خویش میتواند خنثی باشد، اگر برای تشریح و تبیین مقرراتی که باعث قانونمند شدن حرکت و عملکرد افراد بکار گرفته شود- در مقام عقیده و ایمان.
دریک (Drake) ایدئولوژی را به مفهوم تبیینکننده مجموعهای از مقررات بکار میبرد که از این گونهاند «ایدئولوژی ایمان، ارزشها، اصول و مبادی، و هدفهائی است که هر گروه آرمانها و ویژهگی سیاسی خویش را با آنها تعریف میکند».(۷) اما در بار منفی ایدئولوژی دنیا را فقط سیاه و سفید دیده و باور دارد که همه چیز باید زیر چتر آن اداره و کنترل شود. از این نگرش است که تمامیتخواهی سر بر میآورد و ادعا دارد که باید جهان و همه چیز آنرا تغییر داد. بزبان دیگر میگوید «ما» بهترین هستیم و جهان از آن ماست. بهر حال، ماهیت تمامیت خواهی و زیرنوشتههای تاریخی بدرستی نمیتوانند بگویند که چه چیزی یک ایدئولوژی را بد مینماید.
وقتی که ایدئولوژی تمامیتخواه در مرکز عمل قرار داده شود دلیل منفی ساختمانبندی آن آشکار میگردد. بر اساس آن میبینیم که ایدئولوژی حاکم به تبیین مقرارتی میپردازد تا دوست و دشمن (خودی و غیر خودی) را از هم تفکیک کند. با برداشت تمامخواهی، هر کس و یا جریانی که با ایدئولوژی تبیین شده (ولایت فقیه) همخوانی نداشته باشد در جرگه دشمن قرار میگیرد. بیخود نبود که خمینی میگفت: «آنکه مکتبی را مسخره میکند، اسلام را مسخره میکند. اگر متعمد باشد، مرتد فطری است. زنش برایش حرام است. مالش هم باید به ورثه داده شود. خودش هم باید مقتول شود»(۱) هانا آرنت شرح میدهد که منطق ایدئولوژی نژاد پرستی، وقتی که قانونمند شود، به فرمانی بدل میشود که میگوید: باید کشت.(۸) بدینگونه است که ایدئولوژی خودکامه خشونت و تجاوز را تئوریزه میکند و در مذهب نیز خدا را حامی و کافی قرار میدهد (ما برای رضا خدا چنین و چنان میکنیم).
و بدین گونه بود که ارتجاع ورشکسته خمینی برای قدرت بخشیدن به فقه سنتی تمام عیار و در بست با دشمنانش از زن بیروسری گرفته تا بزرگان حوزههای علمیه، که تا زمان او از حرمت ویژه بر خوردار بودند و شاه نیز هیچوقت در آن دستاندازی نکرده بود، و تا مبارزان پیشکسوت و با وقار تاریخ ایران و تا مجاهدین و مارکسیسهای مبارز و گویی با همه خلق در افتاد و همه را "باغی" و بیرون از جرگه فقه میدانست. او با مظاهر غرب کینهای دیرینه داشت. آزادی زن برایش برابر با فسق و فحشا بود و مدارس کلاسیک غربی را آفت جامعه اسلامی میدانست. از طرفی نیز در آن دوران "حکومت اسلامی" پنداری رمانتیک و ایده آلیستی بود که نه پشتوانه علمی - عقلی داشت و نه کسی کاری و پژوهشی جدی روی آن کرده بود، و در محافل اسلامی و شیعی تنها به حکومت علی (ع) اشاره میرفت و از سلوک و کردار پیامبر اسلام نمونه بر داری میشد. اما خمینی روی همه آنها خط کشید و ولایت فقیه را رکن اصلی حکومتش کرد.
ب- ماهیت و ایدههای خمینی
تاریخ اسلام گوئی تاریخ شگفتی انسان و یا "زندگی انسان" است. میدان نبرد نور و ظلمت، عقل و نقل، حکمت و فلسفه، دانش و خرافه، داد و بیداد، و بهزبان ایرانی اهورا و اهریمن است. همه چیر در آن یافت میشود، زیباترین ارزشها و زشتترین چیزها، همه جور عشق و همه نوع کینه، تاریخی از عظمتها و دریائی از کینه و حقارت، خدمتهای درخشان و خیانتهای بزرگ، همه جور رنگ و نیرنگ و بازی و حیله و دوستی و دشمنی در آن یافت میشود. از یک سو مراکز علمی بزرگ بر پا کرد و درخشش فلسفی و علمی را پشت سر دارد و از طرف دیگر شمشیر بیداد با آیههای قرآنی به نبرد اندیشه میرود و فقاهت اسلامی پرده سیاهی بر سر خرد و اندیشه کشیده و ننگی بر جای میگذارد که با هیچ رنگی پاک نمیشود. قتل و غارت و تجاوز جواز شرعی گرفته و "انسان" جانشین خداوند به بندهای حقیر و پست تبدیل میشود که باید از "فقیه"ای وقیح (بیشرم و بی حیا) فرمان برد. وه!! چه ذلتی جامعه اسلامی را فرا گرفته است. بگذریم، در این سلسله رفتن و آمدنها، خمینی نه اولین و نه آخرین رهبر سیاسی است که بر گرده مردم نشسته و باور مردم را به بازی گرفته است. او که با وعده نان و آزادی آمده بود، نان و ایمان را یکجا از مردم گرفته و آزادی را در حصار تفتیش عقاید زندانی کرده و با هرکه جز او میاندیشید فرمان "جهاد" داد و زندگی را بر آنها حرام کرده است.
در نوشتههای دیگر گفتمان ولایت فقیه را دنبال میگیرم.
پانویس
۱-تارنمای خمینی- (http://www.imam-khomeini.com/ShowItem.aspx?id=11467&cat=0&lang=fa)
۲- تارنمای خمینی- (http://www.imam-khomeini.com/ShowItem.aspx?id=11467&cat=0&lang=fa)
۳- قرآن سوره : الحديد آیه : 25
۴- http://www.pezhvakeiran.com/fmaghale.html
۵- تارنمای خمینی- (http://www.imam-khomeini.com/ShowItem.aspx?id=11467&cat=0&lang=fa
۶- تارنمای خمینی- (http://www.imam-khomeini.com/ShowItem.aspx?id=11467&cat=0&lang=fa
۷- Drake, C.J.M., The Role of Ideology in Terrorists’ Target Selection, in: Terrorism and Political Violence (Volume 10, Number 2), Routledge, summer 1998, at p. 2.
۸- به نقل از نوشه زوئیتر ص ۳-
Arendt Hannah, Elemente und Ursprünge totaler Herrschaft, at p. 951.
“The Anatomy of Ideology:An Analysis of the Structure of Ideology and the Mobilisation of Terrorists”
دکتر رضا راهدار
آمریکا
۱۴ خرداد ۱۳۹۱
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire