چنته خالی آیات عظام! علی کشتگر
در این جهان هیچ چیز مقدس تر از جان انسان و آزادی انسان نیست. مکتبی که به جان و به آزادی انسان به نام دفاع از "مقدسات" تجاوز می کند، فتوای قتل صادر می کند و اندیشه و عقاید و"مقدسات" مخالف خود را خوار می شمارد چرا نباید مضحکه خاص و عام شود؟ آیا از مغزتان خطور می کند که آنچه شما در این سالهای یکه تازی تان، با اسلام و "مقدسات" مذهبی تان کرده اید، هرگز از عهده هیچ یک از دشمنان دین ساخته نبوده و نیست؟
ویژه خبرنامه گویا
Ali.keshtgar@yahoo.fr
آقایان آیات عظام آیا یکبار از خود پرسیده اید چرا پیش از آن که به نام اسلام بر گرده مردم ایران سوار شوید، یعنی در دوران شاه یا به اصطلاح شما طاغوت پدیده هایی مثل "اهانت به مقدسات" شما، گرایش به تعویض دین، بی اعتمادی و بیزاری از روحانیون اموری نادر بودند، اما امروز رایج اند؟
یادتان هست که در انقلاب 57 یعنی در دوران شاه مردم با چه صمیمیتی شمایان را باور کرده بودند و حتی تصویر امام تان را در ماه جستجو می کردند؟ و چگونه در توهمی دسته جمعی به دروغهایی که شما می گفتید اقتدا می کردند؟ و حالا سی وسه سال پس از حکومت یکه تاز و انحصاری شما، برسر این سرزمین و نسلی که در دوران حکومت شما پرورش یافته است، چه آورده اید که اگر ترس ازحکومت نظامی، تفنگ پاسدار و شکنجه بازجو در کار نباشد شما را با خفت از جایگاهی که به ناحق اشغال کرده اید پائین می کشند و بر صندلی های اتهام، اتهامات بسیار سنگین می نشانند؟
آیا آن قدر وجدان انسانی در شما باقی مانده است تا گاهی اگر نه در جلوت بلکه درخلوت خویش، مسوولیت تان را در کشاندن کسانی همچون شاهین نجفی به ضدیت با "مقدسات" تان، بپذیرید و از آنچه کرده اید شرم کنید؟
آیا از مغزتان خطور می کند که آنچه شما در این سالهای یکه تازی تان، با اسلام، و "مقدسات" مذهبی تان کرده اید، هرگز از عهده هیچ یک از دشمنان دین و مذهبتان ساخته نبوده و نیست؟
من اگر یک "آیت اله" باورمند به حقانیت تشیع بودم در دفاع از دینی که لابد برایش دل می سوزاندم، در کشف علل اصلی این همه بی اعتباری بساط روحانیت و امامت که در تاریخ ایران بی سابقه است، به جای صدور فتوای قتل فلان جوان آزرده وجدانم را قاضی می کردم و علت واکنش های عصبی و یا اهانت آمیز را به جستجو می نشستم. و احتمالا در آن صورت متوجه می شدم که مسوولیت سقوط آزاد آبرو و اعتبار روحانیت و رونق بازار سروده شاهین نجفی خود روحانیت و حکومت برساخته آن می باشد. و آن وقت به جای صدورفتوای قتل، عرق شرم بر پیشانی ام می نشست و به اصلاح راه و رفتار خود کمر می بستم!
از خود می پرسیدم چرا کار روحانیت و "مقدسات" آن به این جا کشیده است؟ چرا افکار ضد روحانیت و رویگردانی از مذهب در دوره ای گسترش بی سابقه پیدا کرده که همه ی امکانات اقتصادی، سیاسی، نظامی، قضایی و تبلیغی ایران در قبضه ما بوده است؟ چرا؟ واگر در اعماق ظلمات قلبم هنوز اندک وجدانی باقی مانده بود، صدای ضعیف اش را می شنیدم که می گوید:
برای آن که آیات کوچک و بزرگ در برابر غارت ها و دزدی های میلیاردی حکومت اسلامی یا همدستند و یا ذینفع! برای آن که اگر حکومت خامنه ای به نام اسلام و به نام دفاع از مقدسات مذهبی مخالفان خود را در آتش کینه و غضب بسوزاند و هم کیشان خود را به گناه ابراز نظر و انتقاد و یا به قول خود آقایان "امر به معروف و نهی ازمنکر" به دست بازجویان فحاش، زجرکش کند، "آیات عظام" یا همدستند یا مصلحت و منفعت خود را در سکوت می بینند!
برای آن که حکومت روحانیون به خود اجازه داده، به نام دفاع از مقدسات رای ملت را بدزدد، جوانان معترض را به جرم آن که پرسیده اند رای من کو به خاک و خون بکشد و بدتر از جهنمی که خداوند، ستمگران را از آن ترسانده در همین دنیا برای ستمدیدگان و قربانیان خود برپا کند که کهریزک نمونه کوچکی از آن است. برای آن که هیچ یک از این آیت های بزرگ خدا فتوایی علیه آمران و مجریان این همه جنایات صادر نکرده است، سهل است، یکایک آنان مستقیم و یا غیرمستقیم دستش به خون مردم آلوده است!
مکتبی که شیادی را به آنجا کشانده که از زبان مداحانش مدعی می شود که رهبراز شکم مادرش یاعلی گویان پابه عرصه هستی گذاشته، اسلامی که به نام "امام حسین شهید" در روز عاشورا جوانان را در زیر چرخهای ظلم له می کند، و با مردم ستمدیده همانی می کند که خود تاکنون به یزید و فرعون نسبت می داده است، دینی که دست غارت در جیب مردم کرده، دینی که به جان و مال و ناموس یک ملت بخاطر قدرت طلبی تجاوز می کند و همراهان دیروز آن نیز امروز از همراهی با آن شرم دارند و رنج شکنجه، حصر و زندان را برسکوت و همکاری با آن ترجیح داده اند چرا نباید مضحکه خاص و عام شود؟
و من اگر یک طلبه معتقد بودم به جای آن که کینه امثال شاهین نجفی را به دل بگیرم در انجام وظیفه تبلیغ و دفاع از مسلمانی علیه مداحان و شارلاتان هایی که دین را دکان کرده اند، علیه فجایع حکومتگرانی که به نام اسلام آن را در انظار جامعه و جوانان خواروخفیف کرده اند می شوریدم و اگر استدلال و برهانی در چنته داشتم می کوشیدم با زبان و قلم اثبات کنم که دین آن چیزی نیست که به ضرب جنایات حکومتگران در ذهن جوانان حک شده است.
اما اگر دین را دکانی برای منافع و مطامع شخصی قرار داده بودم در آن صورت کار دیگری جز فتوای قتل شاهین نجفی از من ساخته نبود.
فتوای قتل سلمان رشدی توسط آیت اله خمینی شمار خوانندگان کتاب "آیه های شیطانی" را از هزاران نفر به صدها هزار نفر در جهان افزایش داد. از این رهگذر سلمان رشدی و کتابش به اشتهار جهانی رسید اما آیت اله خمینی و قرائت او از اسلام به عنوان مبلغ نامدارا و خشونت بی اعتبار شد. سلمان رشدی البته نویسنده ای توانا است. اما می توان هنرمند و نویسنده توانایی هم نبود لیکن به برکت فتاوی آیت اله های تروریست به شهرت و محبوبیت رسید.
دنیا از زمانه ای که کلید داران بهشت دگراندیشان را بخاطر ابراز عقیده و نظر در جهنم خشم خود بسوزانند فاصله گرفته است. فتوای قتل به هر دلیلی و علیه هر فکر و عقیده درست و یا نادرستی که صادر شود، فقط نشانه توحش و عقب ماندگی صادر کنندگان آن نیست، نشانه درماندگی فکری و شکست اخلاقی نیز هست. سروده شاهین نجفی هرچه که باشد چه از منظر عمومی توهین به مقدسات باشد و چه نباشد، چه احساسات شیعیان را جریحه دار کند و چه خیر فقط می تواند در حوزه نقد و نظر مورد بررسی قرار گیرد. اما آنچه را که افکار عمومی باید قویا محکوم کند و می کند مسوولیت ناپذیری و گستاخی روحانیونی است که تاب تماشای چهره زشت خود را در آینه زمان از دست داده اند و پاسخ هرگونه واکنش و سرخوردگی جامعه ایران را فقط در آدم کشی جستجو می کنند. چرا که در چنته آنها هیچ فکر و اندیشه ای که بتوان در حوزه گفتگو از آن دفاع کرد وجود ندارد.
در این جهان هیچ چیز مقدس تر از جان انسان و آزادی انسان نیست. مکتبی که به جان و به آزادی انسان به نام دفاع از "مقدسات" تجاوز می کند و اندیشه و عقاید و"مقدسات" مخالف خود را خوار می شمارد، پیشاپیش خود را از ارزش و اعتبار ساقط کرده است. و اتفاقا مسوولیت هر اهانتی به ساحت "مقدسات" اعتقادی اش را نیز بر دوش دارد.
می توان به مکتب و اندیشه ای معتقد بود و آن را مقدس شمرد، اما نمی توان برای مخالفان همین حق را قائل نبود. نطفه استبداد، ستم، جنگ و خشونت درآنجایی بسته می شود که عده ای به خود حق دهند عقیده و مذهب خود را مقدس بدانند، اما عین همین حق را برای مخالفان خود قائل نشوند.
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire