سبزها و محمد نوریزاد
مهدی اورند
کسی که سالها خامنهای را نه با پیشوندهای مرسوم حوزوی که با ادبیاتی عرفانی «مولانا» خطاب میکرد، امروز دربند اوست. شاید او همیشه چون سالهایی که در کیهان مینوشت ادبیات عرفانی را هم شمشیر یکدمی میدانست و هرگز نیز حاضر نشد در این بیت خواجه شیراز (در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا/ سرها بریده بینی بیجرم و بیجنایت) دم دیگر را ببیند و دریابد. محمد نوریزاد ـ که دیرگاه دم را دریافت ـ از خیل هزاران پاپسکشیده نظام جمهوری اسلامیست. بسیاری از ما به صف بیشکل و توده نامنسجم روبهرویمان نگاه میکنیم که هر ازگاهی کسی پنهان و آشکار در تاریکی یا روشنایی پیوندهای سی ساله خود را با آن میگسلد و به جمعیت ما میپیوندد؛ آنگاه از خود میپرسیم: «بازگشتش را به کدام قربانی باید تهنیت گفت که او و بسیاری دیگر مثل او پیشاپیشِ خود، قربانیان بسیاری را به قربانگاه فرستادهاند.»
معترضان ایرانی از روزی که مهدی کروبی و میرحسین موسوی را پیشاپیش یا در کنار خود و در صف مبارزهای که نالان نالان از زیرزمین سی ساله سرکوب بیرون میآمد پذیرفتهاند، میدانند که در آزمونی تاریخی و سرنوشتساز شرکت میکنند که در آن داعیهداری نیست تا با گرزهای گران ایدئولوژی، دوباره ما را به خودی و غیر خودی تقسیم کند. سبز اصیل و سبز تواب، سبز حداکثری و سبز حداقلی، سبز مطلقه یا سبز علیالاطلاق و ...
امروز بسیاری بر این عقیدهاند که نباید از محمد نوریزاد ـ چنانکه از دیگر اسیران جنبش سبز حمایت میکنیم ـ حمایت کرد و او در جرگه حکومت ریشهدارتر است و در بوق حکومت بیش از آن دمیده است که به چند نامه تند و سرگشاده بتوان به او اعتماد کرد. بسیاری حتی نمیتوانند عنوان پدر جنبش سبز را برای مرحوم آیتالله منتظری برتابند؛ چراکه او را از بانیان دامی میدانند که سی سال است از پایمان باز نشده و همواره دلایلشان درهای تردید را باز میکند. جنبش سبز باید موقعیت حساس تاریخی خود را بازنگرد و بداند که در مقطعی ایستاده است که باید تصمیم بگیرد و چون تصمیم گرفت درهای تردید را ببندد. آیا ما سخاوتمندانه گنج رنج سی سالهمان را در لحظه تاریخی به هم بر آمدن زخمها با این بازگشتگان از صف حرامیان سهیم خواهیم شد؟
اگر چنین نکنیم آیا خود بنای جمهوری اسلامی تازهای را بنیان نخواهیم گذاشت که در آن نه دستهای رحمت درکار بود نه گوشی تا زمزمه همنوایی را در لباس دشمنش بشنود. ما امروز در حال فتح قلعههایی هستیم که بازماندگانش به ما روخواهند کرد. محمد نوریزاد یکی از آنهاست. ما باید او را دریابیم؛ حتی اگر در آخرین نامه خود به مولا و مرادش زهر را در جامی از محبت فرزندی به او نوشانده است. محمد نوریزاد قلم اثرگذاری دارد و وفادارانه انتقاد کرده است؛ جرم وفاداری یک منتقد ناصح بخشودنی است. ما باید خود را مهیای پذیرفتن مردان و زنان بسیاری کنیم که در آینده از توده بیشکل روبهرو جدا میشوند و به سوی جنبش سبز میآیند.
جنبش سبز پیش و بیش از آنکه جنبشی سیاسی باشد رفرمی اجتماعیست که فریادش دفاع از آزادیهای آدمی و حقوق شهروندیست. شیخ ابوالحسن خرقانی میگوید: «هر که در این سرای در آید نانش دهید و از ایمانش نپرسید...»
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire