vendredi 1 janvier 2010

علی پایا


امام حسین (ع)، ایمانوئل کانت و کارل اشمیت
علی پایا
حوادثی را که طی شش ماه گذشته و از انتخابات خرداد ماه تا این زمان بر ایران گذشته است می توان و باید از زوایای مختلف مورد تحلیل قرار داد. اهمیت این تحلیل ها در آن است که احیانا می تواند به یافته شدن راه های برون شد از شرایط نامطلوب کنونی کمک کند. در این یادداشت از یک زاویه محدود، یعنی از منظری در درون قلمرو فلسفه سیاسی، به حوادث اخیر نگریسته شده و کوشش شده است بر مبنای یک تحلیل نظری، برخی پیشنهاد های عملی برای خروج از بحران ارائه شود.
بخش قابل توجهی از دو گروه اصلی که در جریانات ماه های اخیر در تقابل با یکدیگر قرار گرفته اند، یعنی گروهی که با نام "جنبش سبز" شهرت یافته است و گروهی که "اصولگرا" لقب دارد، خود را در زمره پیروان صادق امام حسین (ع) به شمار می آورند و طرف مقابل را به عدول از آرمان های امام معصوم و قرارگیری در صف مخالفان و معاندان آن امام همام متهم می کنند.
برای کسانی که با مکاتب تاثیرگذار در حوزه فلسفه سیاسی آشنایی دارند، درنگی در دیدگاه ها و شعار های چهره هایی که نمایندگان اصلی دو گروه به شمار می آیند، شباهت هایی تامل برانگیز را آشکار می سازد. مدعای نوشتار حاضر، که در آن سعی بر نهایت اقتصار است، این است که ارزیابی مواضع دو گروه نشان می دهد که نمایندگان اصلی این دو جریان، دانسته یا ندانسته، با الگو ها و آموزه هایی که به وسیله دو متفکر سرشناس در حوزه فلسفه سیاسی، یعنی کارل اشمیت و ایمانوئل کانت مطرح شده است، همدلی نشان می دهند و در حوزه سیاست و امر سیاسی بر وفق آن نظر می ورزند و عمل می کنند.
با توجه به تفاوت های اساسی میان دیدگاه های اشمیت و کانت در خصوص امر سیاسی و عمل در قلمرو سیاست و تبعات گسترده ای که آموزه های هر یک از این دو متفکر برای حوزه عمل در بردارد، اگر فرض اصلی مقاله کنونی برصواب باشد، در آن صورت به نظر می رسد لااقل از یک چشم انداز نظری، یک گام آغازین و موثر در برون شد از شرایط نامطلوب کنونی دستیابی به درک بهتری از اندیشه های سیاسی دو فیلسوف یاد شده است.
اشمیت متفکری است که به تبعیت از هابز که انسان را گرگ انسان به شمار می آورد، با تاکید بر این که عرصه زندگی عرصه تخاصم و مقابله قهرآمیز میان افراد بر سر دستیابی به قدرت و حذف حریف است، این اندیشه را مطرح ساخت که جامعه تنها در پرتو در اختیار داشتن تصویری از یک "دشمن" شکل می گیرد. از دیدگاه اشمیت، در مبارزه بر سر کسب قدرت، گروه خودی می باید با بهره گیری از همه امکانات "غیر خودی" ها را از صحنه طرد کند. در عین حال حفظ همبستگی "خودی" ها در گرو آن است که مستمرا خطر "دشمن" که متمثل کننده "غیر خودی" ها است مورد تاکید قرار گیرد. جرج اورول در رمان درخشان هزار و نهصد و هشتاد و چهار (که این روزها بازخوانی آن بسیار مغتنم است) همین آموزه اشمیتی را با شیوایی هرچه تمامتر در قالب تاکید رهبران کشور اوسیانیا Oceania بر خطر دائمی دشمن که از آن با نام یورازیا Eurasia یاد می شود، بازگو می کند. اشمیت با دموکراسی میانه ای ندارد. به دولت مقتدر و مشت آهنین این لویاتان برای حفظ منافع "جامعه" (یعنی گروه خودی) اهمیت می دهد. در حوزه روابط بین الملل از این اصل پیروی می کند که آنچه برای منافع جمع مفید است می باید رعایت شود اما پیروی از اصول انتزاعی و عام نه ضرورت دارد و نه مفید فایده است. در دیدگاه اشمیت اصول عام و جهانشمول فاقد اعتبارند. همه آنچه که اهمیت دارد اصول انضمامی و خاص و نیز عملکرد های مشخص و انضمامی است که همبستگی و منافع گروه را تامین می کند. برای اشمیت، سیاست حوزه قدرت برهنه است و به هیچ روی نباید آن را با حوزه امور اخلاقی خلط کرد. اخلاقیات اشمیتی نیز، اخلاقیات درون گروهی و انضمامی و معطوف به فایده برای گروه است و نه آموزه های فراگیر و غیر زمانمند و عام و کلی. در دیدگاه اشمیت، فرد در میان جمع هویت می یابد و هویت شخصی مستقل از گروه، نه ممکن است و نه مطلوب.
ایمانوئل کانت در حوزه امر سیاسی شاید دورترین فاصله را با اشمیت داشته باشد. برای کانت امر سیاسی می باید با امر اخلاقی هم عنان باشد. غرض از سیاست ورزی، صرف کسب قدرت و تامین منافع گروه نیست. هدف غایی حکومت ایجاد شرایطی است که در آن افراد بتوانند بدون زور و اجبار و اکراه غایات خود را به نحو دلخواه اختیار کنند و البته عالی ترین غایت که به آدمی شانی در خور اعطاء می کند کسب استعداد و آمادگی برای حضور در آنچه که کانت آن را "ملکوت غایات Kingdom of Ends" می نامد است. در حالی که هابز و به تبع او اشمیت، دولت را اژدهایی می دانند که برای جلوگیری از آن که افراد شکم یکدیگر را بدرند، حضورش ضرورت دارد، برهان کانت در دفاع از ضرورت دولت و حکومت بر این بنیاد استوار است که در غیاب نظمی که حکومت و دولت برقرار می سازد دستیابی به آزادی که حق منحصر و اصیلی است که به هر فرد به واسطه انسان بودن تعلق دارد، غیر ممکن می شود. در حالی که اشمیت بر نقش دولت ملی تاکید دارد، کانت بر این باور است که برای فراهم آوردن بالاترین درجه آزادی برای همه افراد، می باید زمینه برای ایجاد یک حکومت جهانی و فرا-ملی فراهم شود. اندیشه های کانت در این زمینه که در قرن هجدهم مطرح شدند، زمینه ساز تشکیل مجمع ملل و پس از آن سازمان ملل در قرن بیستم شدند. اخلاقیات کانت، که درهمه فعالییت های کنشگر، از جمله کنش های سیاسی او ظهور و بروز می یابد، اخلاقیاتی وظیفه محور و متکی به اصول عام و کلی است. کانت، تقسیم افراد به "خودی" و غیر خودی" را عین بی اخلاقی تلقی می کند. از دیدگاه او تعلق به یک فرهنگ یا زبان یا جغرافیا یا تمدن و تاریخ خاص، امری عارضی و تصادفی است. آنچه که اصالت دارد گوهر انسانیت است که در همه آدمیان صرف نظر از زبان و جنسیت و دین و نژاد مشترک است. همین اشتراک مانع از آن می شود که هیچ انسانی بتواند انسان دیگر را "غیر خودی" تلقی کند و به این اعتبار او را از حقوق انسانی اش محروم سازد.1
با این معرفی بسیار فشرده از دیدگاه های دو فیلسوف سرشناس حوزه سیاسی و با نظر به مواضع سیاسی رهبران و نمایندگان دو جریان موسوم به جنبش سبز و اصولگرا می توان نتیجه گرفت که در حالی که اصولگرایان بیشتر به دیدگاه های اشمیت گرایش دارند (خواه از این امر مطلع باشند و خواه چنین نباشد)، طرفداران جنبش سبز عمدتا با دیدگاه های کانت همدل ترند. اما در اینجا می توان این پرسش را مطرح ساخت که دیدگاه های اشمیت و کانت تا چه اندازه به دیدگاه های امام حسین (ع) نزدیک است؟
از مطاوی بسیاری از اقوال منقول از امام حسین (ع) و نیز سیره عملی آن حضرت چنین بر می آید که دیدگاه های سومین امام شیعیان با اندیشه های کانت قرابت بیشتری دارد. اما لااقل در یک زمینه است که به نظر می رسد رویکرد امام حسین با آموزه های کانتی متفاوت است. این تفاوت اما، در چارچوب بحث از شرایط ایران، از اهمیت بسیار برخوردار است و ازینرو دستیابی به نظری روشن در باره آن ضرورت دارد.
در بحث از حکومت جائر و قانون گذاری نامشروع، کانت تصریح می کند که "وقتی آدمیان به چیزی فرمان می دهند که به خودی خود پلید و شر است (مستقیما با قانون اخلاقی در تعارض است) ما جرات نمی کنیم و نباید که از آن اطاعت کنیم."2 این سخن به معنای آن است که کانت بر مشروعیتِ مقاومت در برابر قانونگذاری ظالمانه یا غیر عادلانه و ناحق صحه می گذارد. اما در همین حال، او تصریح می کند که شورش و قیام در برابر حکومت جائر به صورت مطلق غیر مجاز است. سخن کانت در اینجا، با شهود اولیه بسیاری از افراد، احیانا در تعارض قرار می گیرد. اما این سخن عمیقا مبتنی بر مبنای نظری یی است که کانت آن را در نظام فلسفی خود مستدل و مبرهن کرده است. کانت می گوید "همه تحریکات اتباع حکومت به بیان خشونت آمیز نارضایتی خود، همه کارشکنی هایی که به شورش منجر شود، بزرگ ترین و پرمجازات ترین جرایم در یک جامعه مشترک المنافع است. زیرا این جرم اصلِ بنیان جامعه را نابود می سازد. این منع، منعِ مطلق است."3
به این ترتیب در حالی که کانت مقاومت در برابر قوانین جائرانه را حق شهروندان می داند، شورش در برابر حکومت را تایید نمی کند. استدلال کانت در تاکید بر منع مطلق شورش بر این بنیاد استوار است: "اگر این شیوه ها [شورش و طغیان] به صورت یک قانون در آید، همه نهاد های قانونی را متزلزل و ناامن می سازد و حالت بی قانونی کامل به بار می آورد که در آن همه حقوق، لااقل از کارآمدی ساقط می شوند."4
سوال پیشین را اینک می توان دوباره تکرار کرد. دیدگاه امام حسین تا چه اندازه در خصوص منع شورش علیه حکومت با دیدگاه کانت فاصله دارد یا بدان نزدیک است؟ در خصوص حرکت امام حسین علیه حکومت جائر یزید، نکته بسیار مهمی که باید مد نظر داشت آن است که در طول تاریخ، امویان و طرفداران آنان کوشیده اند تا حرکت امام حسین را نوعی شورش جلوه دهند. اما همه شواهد حکایت از آن دارد که امام (ع) حتی تا آخرین لحظه کوشید از درگیری و خونریزی جلوگیری به عمل آورد. در همه این احوال تاکید او بر این بود که حرکت و قیامش و یک حرکت اصلاحی است و نه شورشی کور. به همین اعتبار او در تمامی مراحل حرکت، لحظه ای از روشنگری در باره اهداف خود غفلت نورزید و از هر فرصتی برای این مقصود استفاده به عمل آورد. این رویکرد شباهت زیادی با شیوه پدر بزرگوارش داشت که در بحبوبه جنگ صفین زمانی که پیرمردی از اصحاب در حقانیت علی (ع) دچار تردید شده بود و از او در این زمینه سوال کرده بود، حضرت با شکیبایی هرچه تمامتر به روشنگری برای او و دیگرانی که حاضر بودند پرداخت.
امام حسین تنها زمانی به نبرد و رویارویی تن داد که دشمن جنگ را بر او تحمیل کرد. اما تا پیش از این زمان، شیوه مختار و گزیده او گفت و گو و استدلال بود. به این ترتیب به نظر می رسد که امام حسین (ع) حتی در این اصل نیز با کانت همدل و همرای است.
با این تفاصیل در خصوص شرایط کنونی ایران چه می توان گفت؟ به نظر می رسد اصولگرایان اگر بخواهند بر مدعای خود در خصوص پای بندی به آرمان های امام حسین (ع) تاکید ورزند، نمی توانند همچنان آگاهانه یا ناآگاهانه در مسیر پیروی از و یا تحقق دیدگاه ها و آموزه های کارل اشمیت گام بردارند. امام حسین با مخالف خود تا آخرین لحظه باب گفت و گو و مسالمت را باز نگاه داشت و تنها در مقام دفاع از خود، و نه حمله به خصم، دست به شمشیر گشود. از سوی دیگر طرفداران جنبش سبز اگر بخواهند دم از همدلی با رویکرد و سیره امام حسین (ع) بزنند، باید به سیره او پای بند بمانند. سیره همان شخصیتی که نه تنها به پیروان خود که به کسانی که در باور های دینی با او شریک نبودند نیز یادآور شد که با او در انسانیت همسان و برابرند و به اعتبار همین شراکت در انسانیت بار مسوولیت سنگین همه آنچه که بر عهده انسان نهاده شده است را بر دوش دارند و بنابراین باید به مقتضای اصل اصیل آزادی عمل کنند.
پای بندی عملی دو گروه سبز و اصولگرا به سیره امام حسین (ع) به معنای بازگشت به گفت و گو و دست برداشتن از کینه جویی و خصومت ورزی از هر دو سوست. در این خصوص، و با نظر به مبنایی که توضیح داده شد می توان نکات عملی بسیار بیشتری را توضیح داد و رمزگشایی کرد.






















Aucun commentaire:

Enregistrer un commentaire