نگاهی
جنسیتی به سفرنامه میرزا صالح شیرازی قاصد حضرت عزرائیل در خانه
خوانین
بهنام قلی پور
زنان ایران از نوع انسان مجزا شده و جزو
بهایم و وحوش هستند و از صبح تا شام ناامیدانه در یک مجلس زندگى مى کنند. این جماعت
یا از دور تماشا مى کنند یا در روزنامه ها مى خوانند که زنهاى حقوق طلب در اروپا چه
قسم از خود دفاع کرده و حقوق خود را با چه جدیتى مى طلبند. حق انتخاب مى خواهند. حق
راى مجلس مى خواهند. دخالت در امور سیاسى و مملکتى مى خواهند و به همین قسم موفق
شده اند. چه خوب بود سفرى به مغرب پیش مى آمد و به آن زنان حقوق طلب مى گفتم: وقتى
شما غرق سعادت و شرافت از حقوق خود دفاع مى کنید و فاتحانه به مقصود موفق شده اید،
نظرى هم به گوشه ایران بیافکنید و ببینید در خانه هایى که دیوارهایش از سه تا پنج
ذرع ارتفاع دارد مخلوقاتى سرو دست شکسته، بعضى با رنگهاى زرد و پریده، برخى گرسنه،
برخى برهنه، قسمتى در تمام شبانه روز منتظر و گریه کننده ... در زنجیر اسارت بسر
آرند. آیا اینها هم زن هستند؟
نگاهی جنسیتی به سفرنامه میرزا صالح شیرازی
قاصد حضرت عزرائیل در خانه خوانینبهنام قلی پورتجدد ومدرنیته
یكی نیستند. تجدد در واقع چیزی جزء الگو برداری صدواندی ساله از ظواهر فرهنگ غرب و
انتقال به فرهنگ ایرانی نیست. در این الگوی منتقل وتقلید شده، نه اثری از هنر هست،
نه ازادبیات، نه ازموزیك، نه ازاندیشیدن؛ همه چیزهایی كه مدرنیته با عمر پانصدساله
اش از آنها لبریز است. مدرنیته رگه ای است از فرهنگ غربی، مختص به آن وغیرقابل
انتقال. تجدد یعنی سرمشق گرفتن ازجنبه های دستیاب و انتقال پذیر از تمدن غربی(
آرامش دوستدار، نیلگون)مقدمه؛ چهره زن فرنگ در نگاه سیاحان قرن نوزدهم
(ایران) از جمله مباحث مهمی است كه تا كنون دور از دیده مورخان و تحلیل گران تاریخ
قرار گرفته است. هر چند جسته و گریخته اشاراتی به این موضوع شده است اما ازپرداختن
مفصل به ان در متون تاریخی خبری نیست. مقاله حاضر بخشی از كتاب در دست تالیف «چهره
زن فرنگ در سفرنامه های ایرانیان» است كه در اینده ای نه چندان دور منتشر خواهد
شد.میرزا صالح شیرازی؛ مردی كه نخستین بار كاغذ اخبار به زیر چاپ برد در ایران،
اما در هیچ یك از مطبوعه و اسناد، نه تاریخی از تولدش یافت می شود نه زمانی از
مرگش. بنیانگذار ثبت مدرن احوالات و اتفاقات، خود از آنچه كه بنیانش گذارده بود
تماماً هم بی نصیب نماند، در وطن نامش سرسلسله تاریخ جراید گشت، در فرنگ تندیسش
تذكاری برای آیندگان. آرزویش بعد تحصیل، آوردن تحفه ای از فرنگ به ایران بود «بنده
را یقین شد كه رفتن ما را به ایران جزم است با خود اندیشه نمودم كه بجز تحصیل اگر
توانم چیزی از این ولایت به ایران برم كه بكار دولت علیه آید شاید خوب باشد و مدتها
بود كه خیال بردن چاپ و صنعت باسمه در سر من افتاده بود.» از هیمن رو میرزا صالح
دومین ماشین چاپ را به ایران آورد او از اقدام زین العابدین تبریزی - كه اولین
چاپخانه را در ایران راه اندازی كرده بود- اطلاع نداشت و این كار خود را ابتكاری می
دانست در ایران و الحق نیز به آن علاقمند بود.قرار گسیل اولین گروه محصلین به
فرنگ را مناسبات سیاسی رقم زد، دعوای انگلیس و فرانسه در ایران منجر به اخراج
فرانسویانی شد كه قرار بود محصلین را به دیار خود برده و از طریقش امتیازات فراوان
تحصیل كنند. انگلیس اما پیش دستی كرد و هارفورد جونز با عقد عهدنامه «مجمل» مقدمات
تحقق آرزوی عباس میرزا را فراهم آورد. جونز به سال 1811. م/1226ه.ق ماموریتش به
پایان رسید، عباس میرزا از او خواست دو جوانف منتخب را همراه خود به انگلستان برده
و ترتیب تحصیلشان را بدهد. چون این دوتن نخستین ایرانیانی هستند كه برای كسب تحصیل
به مغرب زمین فرستاده شدند شایسته است نامشان را به خاطر بسپاریم. جوان بزرگتر
«محمد كاظم» نام داشت و پسر نقاش باشی عباس میرزا بود، دومی «حاجی بابا» كه پدر
متوفایش از افسران ولیعهد بود. دو جوان زمانی كه به فرنگ رسیدند، سرپرستی آنان به
مرد غمگینی به نام « سادرلند» سپرده شد. او سعی فراوان كرد تا جوانان فرنگی مآب
نشوند، از این رو مانع شب نشینی های بیهوده آنان شد و دستور به منع شرب خمر و اكل
گوشت خوك داد. محمد كاظم پس از هجده ماه بر اثر مرض سل به سال 1813 م درگذشت و
دوستش را تنها گذارد.چهارسال بعد دومین گروه محصلین اعزامی در اكتبر 1815/
شوال1230 وارد انگلیس شدند. تركیب محصلین به این قرار بود «میرزا رضای بیست و پنج
ساله كه «صوبه دار»[والی] توپخانه بود و میرزا جعفر حسینی [ كه بعدها به میرزا
جعفرخان تبریزی مشیرالدوله معروف شد] كه مهندس و هم سن میرزا رضا بود. میرزا جعفر
طبیب كه عملآ طبابت می كرد و قرار بود پزشكی و شیمی بخواند، در حالی كه میرزا صالح
شیرازی كه او را «منشی» توصیف می كردند، قرار بود انگلیسی و زبانهای دیگر بیاموزد
تا پس از بازگشت به وطن مترجم دولت شود. پنجمین عضو هیآت محمد علی استاد چخماق ساز
بود و در مقایسه با دیگران به طبقه پایین تری از اجتماع تعلق داشت.» جمال و
جبروت فرنگ در اولین تجربه، محصلین را تحت شدیدترین تكانه های فكری- شخصیتی قرار
داد. آنان برخلاف سایر سیاحان ایرانی فاقد تجربیاتی بودند كه از كوتاهی سن آنان
نشات می گرفت، بنابراین اقداماتی كه از آنان سر زد منجر به اعتراض مقامات رسمی
انگلیس شد؛ در ژانویه 1816/ صفر 1231 چهارماه پس از ورودشان به لندن، سرهنگ دارسی
در نامه ای به كوك در وزارت خارجه نوشت «محصلین ایرانی خودشان را در مقایسه با
روزهای اول ورودشان به هیچ وجه به اهداف خود نزدیكتر حس نمی كنند، در حالی كه
وجوهشان شدیداً تقلیل یافته.. . دارسی گفت كه ایرانیها مهار گسیخته شده اند و شاید
بهتر باشد كه انها را به وطن خود باز گردانند.» پس از گذشت بیشتر از یك سال،
سرانجام ترتیب لازم برای تحصیل پنج ایرانی داده شد، توپچی و مهندس در آكادمی نظامی
سلطنتی در وولیچ سر كلاس رفتند، میرزا جعفر طبیب به تحصیل پزشكی پرداخت، میرزا صالح
به آموزش انگلیسی، فرانسه، لاتین، حكمت طبیعی و فنون چاپ مشغول شد و بالاخره استاد
محمد علی در كارگاه متعلق به جیمز و هنری كار تفنگ سازی و ماشین الات را آموخت.
پنج محصل پس از چهار سال تحصیل عاقبت به وطن بازگشتند، استاد محمد علی چخماق
ساز وقتی شنید كه باید به وطن باز گردد با دختر صاحب خانه خود، میس«مری دادلی» ساكن
خیابان «كینگ» در محله «سوهو» ازدواج كرد و [نامش را به عنوان اولین شوهر ایرانی یك
بانوی انگلیسی در تاریخ ثبت كرد]. استاد بعدها با همسرش به ایران آمد و در تبریز
اقامت گزید. اگر چه زن محمد علی ناچار از رعایت بسیاری از قواعد دقیقی بود كه بر
رفتار زن مسلمان حاكم است، اما با اجازه شوهرش با مسافران اروپایی ملاقات می كرد و
بعضی از رسوم فرنگی را هم مثل استفاده از كارد و چنگال در خانه خودشان متداول كرد.
میرزا صالح پس از سیرو سفر شهرهای آكسفورد، سالزبوری، بریستول، اكستر و پلیموت در
بازگشت به ایران چاپخانه ای در تبریز تاسیس كرد و سپس در سال 1836/1252 نخستین
روزنامه ایران را با عنوان «كاغذ اخبار» انتشارداد و بعد شرح خاطرات خود را در
كتابی به عنوان «سفرنامه میرزا صالح شیرازی» نگاشت. قاصد حضرت
عزرائیلسفرنامه میرزا صالح هم از حیث سبك و شیوه نگارش و هم از لحاظ محتوا با
آثار كلیه خاطره نگاران سنتی ایران تفاوت دارد، همین ویژگی هاست كه نثر میرزا در
بعضی موارد مقتدای خاطره نویسان و سفر نامه نویسان بعدی ایران كرد. انور جی.شین
در تحقیقاتش پیرامون سفرنامه های عربی تالیف قرون نوزدهم و بیستم متذكر می شود كه
ارزش اكثر آثار بررسی شده این دوره، از نظر داده ها و مواد اطلاعاتی درباره ممالك
بیگانه، به عنوان منبع، به مراتب پائین تر از آثار سفرنامه نویسان كلاسیك اسلامی
است. در عوض دارای ضمایم زیادی در مورد شرایط اجتماعی – فرهنگی عصر خود و همچنین
دیدگاه های شخصی سیاحان عرب درباره اقوام جدید و محیط ناشاخته خارج هستند؛ سرانجام،
اسنادی به شمار می آیند بر«خود تحلیلی» بسیاری از اعراب كه در گذشته نه چنان دور
ارزشها و آداب و رسوم سایر ملل را پذیرفته یا رد كرده اند. سفرنامه میرزا صالح
احتمالا نخستین اثر منثور فارسی دوران جدید است كه این نكته در موردش مصداق دارد.
آنچه میرزا صالح را در زمینه خاطره نویسی از بسیاری از اسلافش متمایز می كند
این واقعیت است كه او شخص خود را در این گزارش صرفا واسطه مشهودات و خاطرات ندانسته
و قصد نداشت در نهایت با اشاره به مشاهدات خود به صحت مطلب نوشته شده قوت بیشتری
بدهد. میرزا صالح كه سی سال سكان هدایت سیاست خارجی ایران عصر قاجار را برعهده
داشت، برای اولین بار مجلس عوام و مجلس اعیان را به ترتیب «خانه و كیل الرعایا» و «
خانه خوانین» نامید. او اولین كسی بود كه در زبان فارسی معادلی برای پارلمان وضع
كرد؛«مشورت خانه» میرزا صالح نه تنها از پیشروان اندیشه نوآوری ایران بشمار
آمده كه خود در تكاپوهایی در زمینه نوسازی ایران به شیوه ای مستقیم نیز دست داشت.
او از نوگرایی ها، نو آوری ها و نوسازی های دیار فرنگ بویژه روسیه و انگلیس، به
شیوه ای گسترده سخن اورده و درباره بسیاری از آنها گرایش هایی هواخواهانه از خود
نشان داده است. میرزا از پیشرفتهای انگلیس در زمینه های گوناگون دانش و امور اداری
و كشورداری یاد كرده است. چنین می نماید كه او مردی پر كار، با هوش و كوشا بوده و
گرایشی فراوان به آموختن دانشها و كارشناسی ها نوین و سودمند غرب داشته تا آنجا كه
سفرنامه وی نشان می دهد ، به آشنا كردن ایران با آن دانش ها و كارشناسی ها سخت
دلبسته بوده است.روزنامه خاطرات میرزا صالح نشان دهنده اعجاب جوانی كنجكاو نكته
سنج است كه خود را در محیطی كاملا جدید و متفاوت می یابد. بسیاری چیزهای ندیده به
شدت او را تحت تاثیر قرار دادند. چراغ دریایی، مایه كوبی، پاركها و باغهای تفریحات،
كارخانه تولید گاز و روشهای پیشگیری از بروزحریق. صفحات بسیاری ازخاطرات او به
توصیف ستایش آمیز تاریخ انگلستان و نهادهای اجتماعی آن، از بیمارستان گرفته تا
مدرسه و كتابخانه اختصاص یافته است. میرزا از معاشرت آزادانه مردان و زنان این گونه
ستایش می كند؛ اكثر مردان با زنان در نهایت محبت و دوستی و وفاداری رفتار می كنند.
بینی بین الله كمتر از زنان روی نمی پوشند، مطلقا فرصت به ارتكاب اعمال ناشایست
ندارند، به علت آن كه زنان و دختران هرگز از خانه تنها بیرون نمی روند. و در وقت
ماندن بخانه كسی به آسانی نمی توانند به عزم اعمال قبیحه داخل بخانه كسی شود. اگر
چه خوب و بد در هرجا هست، لكن تربیتی كه به زنان می كنند، تقاضای اعمال قبیحه نمی
كند. نوع نگاه میرزا به فرنگ و مناسبات اجتماعی و حقوقی آن بی تردید یكی از ظرف
ترین و دقیق ترین مشاهدات و روایاتی است كه در قرن نوزدهم از سامانه غرب گزارش شده
است. شاید نصیحت سرجان ملكم كه وی را از همنشینی شبانه با مردمان انگلیس بر حضر
داشته بود مطمح نظر واقع شده و در داوری او تاثیر گذاشته باشد «شما تازه به این
ولایت آمده اید و از اطوار این ولایت اطلاع ندارید، چنانچه مایل صحبت با مردم و
دخول مجاس باشید ، مردم ولایت ما مردمانی عیاش می باشند و مایل به دیدن عجایبات
هستند و همه شب اوقات خود را به مصاحبت و مهمانی یكدیگر و رقاصی می گذرانند، در هر
شب شما را به مهمانی طلبیده و اوقات شما شبها به مهمانی یكدیگر و رقاصی به بازدید
صاحبان مصروف می شود.» در دو روایتی كه میرزا از كنجكاوی مردمان انگلیس به دست
می دهد می توان فهمید كه ملكم در بسیاری از موارد برداشتی كاملآ دقیق از مردمان
انگلیس داشته است. در تایید این ادعا میرزا صالح از اتفاق غیر منتظره ای یاد می كند
كه بر اثر یك تصادف روی داد «وقتی كه كوچ افتاد و درب آن شكست، مردم را به خاطر می
رسد كه اشخاصی كه در میانه آن نشسته اند مرده اند. جمعیتی عظیم از هر سو به دوره
كوچ جمع شده. بنده غافل از اینكه زنان این ولایت مطلقا زیر جامه نمی پوشند، چشمی به
هوا كرده، از زانو الی كمر او بدون جامه، مرئی بود. الحق منظر خوب، به نظر نیامد.
بعد از دیدن زن مزبور، مردم سعی در بیرون آوردن بنده كرده. چون منتظر مرده بی جانی
بودند، یكدفعه كلاه پوست من پیدا شده. بعد از ان صورت مهیب و هیات عجیب بنده بیرون
امده، قدی طویل و لباس غریب و كلاهی و رخوتی كه هرگز هیچكدام در خواب ندیده بودند،
وحشت و اضطراب آنها به یكدفعه تبدیل به خنده شد و گروهی از آنان مرا مالك دوزخ،
ملكه عذاب، آدم دریایی، قاصد حضرت عزرائیل نامیدند». (سفرنامه، ص350)نگره
حقوق زا به زنان میرزا صالح شیرازی كه در عنفوانی جوانی با تمایلات خاص این
دوران به فرنگ پا گذاشته بود، بر خلاف آنچه كه تصور می شد چندان علاقه ای به روایت
شهوت انگیز از پیكره زن فرنگ از خود نشان نداد، او آنچه را كه سیاحان دیگر با حیرت
از آن روایت می كردند با نگره ای حقوق زا و مدنی گزارش كرد «جماعت زنان نه داخل به
مشورتخانه می شوند و نه اقرار نامه نوشته كه فلان كس را قبول نموده كه وكیل شود، حق
جلوس به منصب پادشاهی را هم ندارند.» نظام آموزشی دخترانه و پسرانه را دید و این
گونه گزارش كرد « مكتب خانه به جهت جوانان، بسیار بنیاد كرده اند و نیز چند مكتب
خانه از برای تربیت دختران بنیاد كرده اند. اطفال آنها، هرگاه ذكور باشند، به مكتب
خانه مردانه می روند و اگر اناث باشند، به مكتب خانه زنانه می روند.» این دریافت
میرزا صالح بعدها یكی از اركان نفس تجدد خواهی شد كه تربیت زنان را اساس قانونمندی،
ادب مدنی، و پیشرفت اجتماعی دانست. او در لزوم تربیت صحیح دختران انگلیس نوشت «
اولا كه آنها را به مكتب خانه فرستاده، فورا زبان انگریزی در خواندن و نوشتن، او را
ماهرنموده، و بعد از ان زبان فرانسه و ایتالیا را به آنها تعلیم داده. همه دختران،
بلكه از ده نفر، هفت نفر آنها، آواز دارند.»(همان،ص 316)بر اساس مندرجات
روزنامه خاطرات میرزا صالح، جمیع زنان و دختران آن دیار می توانستند علاوه بر خانه
داری به شغلهای اجتماعی نیز بپردازند «در دكاكین مطلقا دختران شیرینی می فروشند. و
صاحب دكانهای مزبور، منتهای سعی می كنند كه دختران خوب صورت برای جلب قلوب مردم و
رواج دكان خود، در دكانها آورده باشد.» میرزا صالح به قوانین نا نوشته ای در
ارتباط با زنان اشاره می كند كه نشان از تیز بینی و دقت نظر او داشت « زنان انگلند
بعد از صرف نهار به تهیه اسباب خانه مشغول می شود و یك ساعت از ظهر گذشته، لباس
تبدیل می كند این است كه هیچكدام از اهالی انگلند قبل از ظهر به دیدن زنان نمی روند
و هر كسبه دیدن زنان رود باید یك ساعت از ظهر گذشته باشد. امور خانه و رتق و فتق
خانه مطلقا با زنان است، و مردمان مطلقا اطلاعی از خانه و اخراجات خانه ندارند.»
میرزا به آداب و رسوم جاری در انگلستان به منظور تشكیل خانواده نیز اشاره ای
جذاب می كند « مردی دختری را دیده و پسندیده كرده، مدت شش ماه و یا یك سال و یا
زیاده با یكدیگر آشنایی كرده. بعد از آن كه از خو و طبع و رفتار وكردار همدیگر آشنا
با دختر شده، اگر همدیگر را پسند كرده اند، مرد از دختر مزبور سئوال می كند، در
نهایت ادب كه آیا مشارالیها او را به شوهری قبول می كند یا نه. اگر دختر مزبوره او
را پسندیده است، قبول می كند و اگر نپسندیده، در نهایت ادب، دست رد به سینه او زده،
بعد از ان بكلی ترك آشنایی با هم كرده.» او در روایتی دیگر از جوانانی می نویسد كه
دیوانه عشق شده و عقل و هوش به كل از كف داده اند « بعضی از جوانان خوش قامت در
آنجا دیدم كه آنها دیوانه عشق شده بودند. باین معنی كه در این ولایت دختران در
مجالس پسران را می توانند دید و بعضی از جوانان، دختران را دیده به یكدیگر مایل
شده. چنانچه بعد از مصاحبت آنها، پدران آنها راضی به عروسی آنها نشده، آنها را منع
از دیدن همدیگر كرده، آنها مجنون می شوند... نظام ولایت اینكه هر كس از مرتبه خود
تجاوز ننموده، وكسی به مواصلت به كسی كه به او مقابله نكند.» نغمه های
داودی میرزا صالح درعصری پای به دیار فرنگ گذاشت كه در سرزمینش خرید و فروش
زنان رایج بود ،خانواده ها به بهانه فقر و یا از سر فقر، دخترانشان را به ٣٠ یا ٤٠
تومان به اتباع خارجى مى فروختند. تنها شغلى که براى زنان به رسمیت شناخته مى شد
روى بردن به فحشا بود. ارباب هنگام سفر به مباشران خود اکیدا سفارش مى کرد که درب
اندرون من باید همواره بسته باشد، عصمت و عفت کلفتهاى من (زنهاى من) باید در غیاب،
زیاده از حضور من باشد. از اندرون صداى حرف و آواز به گوش نرسد، بالاى بام و مهتابى
دیده نشوند. به گردش و هواخورى در باغ نروند و اگر جز این کنند باباى قاپوچى بیاید
چوب و جوال بیاورد و پوست از سرشان بکند. وضع به گونه ای بود كه توران تاج السطنه
دختر ناصرالدین شاه در مقایسه زنان ایرانى با زنان فرنگ چنین نوشت «زنان ایران از
نوع انسان مجزا شده و جزو بهایم و وحوش هستند و از صبح تا شام ناامیدانه در یک مجلس
زندگى مى کنند. این جماعت یا از دور تماشا مى کنند یا در روزنامه ها مى خوانند که
زنهاى حقوق طلب در اروپا چه قسم از خود دفاع کرده و حقوق خود را با چه جدیتى مى
طلبند. حق انتخاب مى خواهند. حق راى مجلس مى خواهند. دخالت در امور سیاسى و مملکتى
مى خواهند و به همین قسم موفق شده اند. چه خوب بود سفرى به مغرب پیش مى آمد و به آن
زنان حقوق طلب مى گفتم: وقتى شما غرق سعادت و شرافت از حقوق خود دفاع مى کنید و
فاتحانه به مقصود موفق شده اید، نظرى هم به گوشه ایران بیافکنید و ببینید در خانه
هایى که دیوارهایش از سه تا پنج ذرع ارتفاع دارد مخلوقاتى سرو دست شکسته، بعضى با
رنگهاى زرد و پریده، برخى گرسنه، برخى برهنه، قسمتى در تمام شبانه روز منتظر و گریه
کننده ... در زنجیر اسارت بسر آرند. آیا اینها هم زن هستند؟» توران تاج السطنه در
آرزوی سفر به دیاری بود كه غم دل با زنان فرنگی گوید و میرزا صالح در حیرت شب نشینی
با زنانی كه در گوشه ای آنان را نظاره كند « بعد از شام، دختران به آواز خوش به لحن
داودی مشغول به نغمه سرایی گردیده و پسران گل رخسار، با آنها به ساز و نواز دمساز
بوده. من بیچاره در كناره ای تنها نشسته، به نظاره آنها مشغول گردیدم.» میرزا در
فرنگ بیچاره بود و خواهران و مادرش در وطن. او در شكل و شمایل زیبای زنان فرو رفته
بود، خواهرانش درنگاه شهوت امیز مردان قجر. او در عیش شهوت انگیز سینه زنان بود «
در نهایت صفا، و دختران و زنان هم لباسی در نهایت لطافت در بر كرده، دستها الی شانه
آنها باز است و سر و گردن الی سینه آنها باز است، لیكن پستان انها هرگز نمایان نمی
شود.» و تاج السطنه دختر دیگر ناصرالدین شاه حتی پس از سالها از عشرت او در اندیشه
رهایی « خیلى محزون هستم و دلتنگ چرا که همجنس هاى من یعنى زنهاى ایرانى حقوق خود
را ندارند و هیچ درصدد تکلیفات انسانى خود بر نمى آیند، بکلى عارى و با جهل براى
انجام هر کارى در گوشه خانه هاى خود خزیده و تمام ساعات عمر را مشغول کسب اخلاق بد
هستند. آیا وقت آن نیست زنان از پرده برون آیند و مانند تمام مردمان متمدن جهان، زن
و مرد آزاد وار همدیگر را انتخاب کنند و زندگى خویش را در عشق و راحت معنوى آغاز
نهند؟ مایه بسیارى از خرابیها و فساد اخلاقى و حتى عدم پیشرفت تمام کارها حجاب زن
است. زندگى زنان ایران یا به رنگ سیاه است یا سفید. یا پرده سیاه تن کنند و به هیکل
موحش عزا درآیند، یا کفنهاى سفید پوشند و از دنیا رخت بربندند. من یکى از همین
زنهاى بدبخت هستم. آن کفن سفید را ترجیح به این هیکل موحش عزا داده و همیشه پوشش آن
ملبوس را انکار دارم. زیرا در مقابل این زندگانى تاریک، مرگ روز سفید ماست.»
روزگار میرزا بد نبود در فرنگ، علیرغم توصیه های اخلاقی سنتش و دیگران به كار
تحصیل پرداخت هم به كار مهمانی و عیش مشغول. در مهمانی ها به قدری دوست یافت كه به
هنگام بازگشت دوستان زنش به گریه افتادند « از نوع مهمان نوازی و غریب نوازی و محبت
و خوش رفتاری و مهربانی اهالی مستر ابراهیم، بی نهایت بنده را ممنون داشت. طرفه تر
این كه، مجموع آن قبیله را گریه دست داده. سبحان الله.، اختلاف مذهب به كجا، مغایرت
طریقه سویی و منافات ولایتی، از سمتی، معهذا نوعی گریه بر اهالی خانه، صغیرا
وكبیرا، دست داد كه بنده تا به حال چنین متاثر شده بودم.» روایت میرزا از زن
فرنگی هر چند مبنایی عقلانی و منطقی دارد اما حیرتش باز همانند دیگر سیاحان بر خردش
چیرگی دارد؛ الحق زنان بسیار خوش صورت در آن باغها گاهی پیدا می شود. و هر كدام از
غربا درآن باغ رود، اندك خیالی در پاكیزه گی و یا تمیزی اهالی انگریز بهم می رساند
كه هرگز لباس چرك، خواه مرد و خواه زن، در آنجا یافت نمی شود. میرزا حتی
استحمام مشترك زن و مرد فرنگی در حمام را چنین روایت می كند « زنان و مردان با
یكدیگر در یك جا به حمام می روند. و از برای آنكه چندان قباحتی نباشد، زنان پیراهنی
پوشیده كه همه اعضای آنها را می پوشاند.» اما به گمان من آنچه كه میرزا روایت می
كتد نه حمام، بلكه استخر و شاید سونا باشد. او در پایان سفرنامه اش به جایی اشاره
می كند كه گویا محل زنان تواب است « از جمله ابنیه ای كه الحق بوی آدمیت و نیكذاتی
. خیرخواهی و مروت از آن می آید، هاستل و یا دارالشفایی است، كه آن را مگدان هاسپتل
می گویند... مقصود از بنیاد آن این است كه زنانی كه مرتكب اعمال ناشایست گردیده،
داخل به قبیله فیوج گردیده، پشیمان از افعال خود شده، توبه نموده، مراجعه به اوطان
خود كنند و به پرهیزكاری مشغول شوند.» پس از سالها كه میرزا صالح شیرازی از
فرنگ بازگشت، روایتش از تمدن فرنگ را نگاشت و به داوری آیندگان گذاشت و رفت؛ بعد او
این تنها احمد كسروی نبود كه چنین از زنان آزادیخواه وطن نوشت « زنهای ایران دو چیز
بد را از اروپا یاد می گیرند: یكی آراسته بمیان مردان درآمدن و شیكترین رختهای خود
را برای كوچه و خیابان نگاه داشتن، دیگری با مردان آزادانه درآمیختن و ببزمها
خودسرانه رفتن. اینها هر دو غلط است.هر دو بزیان خود آنهاست.» كسروی مورخ نامدار
ایران و بعضی از همراهانش درصفوف دگر با گذشت ده ها سال از روایت سیاحان ایرانی از
پیكره عفیف و سكنات جمیل زن فرنگ اما سخت بر اندیشه استوار بود؛ زنها باید بدو چیز
پابستگی نمایند: یكی آنكه بكوچه وخیابان، وهمچنین بانجمنها و بزمها، بی آرایش و
ساده درآیند. آرایش و خود نمایی را بخانه و برای شوهران نگه دارند. دیگری آنكه با
مردان بیگانه آزادانه در نیامیزند و به بزمها جز همراه شوهران و خویشان نزدیك
نروند. آن پرده داری كه زنان را باید بود اینهاست. اینهاست كه زنان را از لغزش و از
فریب و نیرنگ مردان نگه تواند.
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire