mardi 20 décembre 2011

نامه رشید اسماعیلی به نوری زاد




پنجشنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۰
نامه‌ای به محمد نوری زاد
رشید اسماعیلی
آقای نوری زاد عزیز
سلام
تا کنون ۱۵ نامه به رهبری نوشته‌اید. من تک تک این نامه‌ها را بار‌ها خوانده‌ام و هر بار در برابر شجاعت شما احساس "خفت" کرده‌ام. در نامهٔ آخر اما چیزی بود که قلبم را سخت فشرد. در آن نامه من ندای "هل من ناصر ینصرنی" را شنیدم. از لحظه‌ای که آن نامه را خوانده‌ام خون خونم را می‌خورد، دلم آشوب است. به این سو و آن سوی اتاق می‌روم. دست پشت دست می‌کوبم و از خودم می‌پرسم از من چه کاری ساخته است؟ یعنی باز هم کناری بنشینم و به چشم ببینم که چطور پاسبانان حریم قدرت یکی دیگر از مخالفان گردن کلفت خود را پودر می‌کنند؟ یعنی محمد نوری زاد را هم می‌خواهند راهی‌‌ همان راهی کنند که سعیدی سیرجانی را راهی کردند؟ و من باید تنها "نگاه" کنم؟ این پرسش‌ها، این افکار مثل خوره به جان من افتاده و درمانده‌ام کرده است

محمد نوری زاد عزیز
از من چه کاری ساخته است؟ گفتم قلم به دست بگیرم و من هم نامه‌ای به رهبری بنویسم، اما به قول "مش قاسم" دروغ چرا؟ تا قبر آآآآ. نتوانستم. یعنی جرئتش را نداشتم. فهمیدم که هنوز این آمادگی را ندارم. البته می‌توانستم این کار خودم را یک جور دیگر هم توجیه کنم. مثلا می‌توانستم بگویم "ای آقا چه فایده‌ای دارد این نامه نگاری‌ها". راستی هم وقتی مرجعی در جایگاه آیت الله "العظمی" وحید خراسانی "خروج" خودش را بی‌نتیجه می‌داند از من دانشجوی محروم از تحصیل یک لاقبا چه کاری ساخته است؟! اما موضوع فقط این نیست. مسئله این است که من آمادگی "پودر" شدن ندارم! من از "پودر شدن" می‌ترسم.
اما آقای نوری زاد عزیز! شما بنویس. شما که دستت به قلم آشناست، بنویس از ستمی که بر ما می‌رود. بنویس که در این کشور یک دانشجو، یک روزنامه نگار، یک محقق، یک فعال سیاسی، یک روحانی، یک استاد دانشگاه، یک استاد حوزه، یک... جرئت مستقیم مخاطب قرار دادن شخص اول مملکت را حتی از باب "نصیحة لائمة المسلمین" ندارد. بنویس که من دانشجوی حقوق حتی جرئت ندارم که از شخص اول مملکت تقاضا کنم که حدود قانون اساسی را رعایت کند و در‌‌ همان حدود انتقاداتی را نسبت به عملکرد رهبری و زیرمجموعه‌هایش مطرح کنم. جرئت نداریم بپرسیم اسب این محمود احمدی‌نژاد (که امروز رسوای خاص و عامش کرده‌اند و کاشف به عمل آمده که دولتش فاسد‌ترین دولت تاریخ ایران بوده را) از اول چه کسی زین کرد؟ آری من جرئت ندارم و این همه در حالیست که از پیشوایان اسلام نقل کرده‌اند که وای به حال امتی که در آن مظلوم در برابر حاکم لکنت زبان بگیرد. اما باور کنید من وقتی به آخر و عاقبت کار نگاه می‌کنم از ترس اصلا کلامم به "زبان" نمی‌رسد که بخواهم "لکنت" بگیرم! بازهم دم شما گرم که بدون لکنت حرفتان را می‌زنید. اینجاست که ارزش کار شما مشخص می شود و عیار هر کسی آشکار.

آقای نوری زاد عزیز
ایران ما به خاطر بی‌تدبیری‌ها و خودخواهی ها به سوی جنگ و ویرانی پیش می‌رود، در نامه‌هایتان بپرسید مسئول این وضع کیست؟ چرا مردم باید هزینهٔ این فشار‌ها و تحریم‌ها را بدهند؟ فرزندان این آقایان که همه در اروپا و آمریکا زندگی می‌کنند، فرزند بیمار رفتگر محلهٔ ما چه گناهی کرده که باید تاوان این سیاستهای مملکت بر باد ده را پس دهد؟این انرژی هسته‌ای که شما می‌خواهید، این اورانیوم غنی شده، با این اوصاف قرار است چه دردی از این مردم دوا کند؟

آقای نوری زاد
در مورد انتخابات هم بپرسید. بپرسید مگر نه اینکه "در جمهوری اسلامی گردش امور به اتکا آراء عمومی است" (اصل ۶ قانون اساسی) در حال حاضر نقش آراء عمومی در ادارهٔ امور کشور چیست و با این همه بگیر و ببند چطور می‌توان از نقش آراء عمومی سخن گفت؟... از سرهایی که تنها به خاطر انتقاد در چاه توالت فرو شدند پیش از این گفته‌اید اما باز هم بگویید. این را هم بپرسید که بگویند تا بدانیم مستند شرعی و قانونی حبس و حصر ناجوانمردانهٔ "مهدی کروبی" و "میرحسین موسوی" چیست؟ اصلا بگویید کار را یکسره کنند و به صراحت بگویند آیا انتقاد کردن از رهبری مجاز است یا نه؟ اگر مجاز است پس چرا افراد به خاطر انتقاد از رهبری مورد تعقیب قرار می‌گیرند و اگر مجاز نیست خود ایشان علنا اعلام کنند تا مردم تکلیف خودشان را بدانند.

آقای نوری زاد
من شرمسارم، شرمسارم که خودم جرئت نوشتن این‌ها و هزاران چون این‌ها را ندارم. شرمسارم که نمی‌توانم. اما دوست دارم یک چیز را بدانید، هیچکس دروغهای ساخته و پرداخته شده در تاریکخانه‌های هزارتوی قدرت را باور نخواهد کرد. همه می‌دانند که محمد نوری زاد دارد تاوان ایستادگی‌اش را می‌دهد و حال که نمی‌توانیم همراهیتان کنیم تف بر ما اگر این دروغزنی‌ها را باور کنیم. این را هم بگویم و زحمت را کم کنم: اگر جرم محمد نوری زاد انتقاد صریح از وضع موجود و فریادزدن خواست مردم است، من اگر چه نمی‌توانم چون او باشم اما به سهم خودم شریک جرم اویم، اگر چه از "پودر شدن" می‌ترسم ولی بگویید که ایام حبس شما را تقسیم بر دو کنند. نیمی از آن من.
از دیده خون دل همه بر روی ما رود/ بر روی ما زدیده چه گویم چه‌ها رود
ما در درون سینه هوایی نهفته ایم/ برباد اگر رود سر ما زان هوا رود
ما را به آب دیده شب و روز ماجراست/ زان رهگذر که بر سر کویش چرا رود
با تقدیم صمیمانه‌ترین احترامات

Aucun commentaire:

Enregistrer un commentaire