17:10 گرينويچ - پنج شنبه 15 دسامبر 2005
مهدی خلجیپژوهشگر مطالعات اسلامی
شصت سالگی عبدالکريم سروش: فيلسوف الهی دوران گذار
عبدالکريم سروش که بيست و پنجم آذرماه به دهه هفتم عمر خويش پای مینهد، مناقشه برانگيزترين "روشنفکر دينی" و اثرگذارترين متأله شيعی در دو دهه گذشته در ايران است.
سرگذشت فکری اين روشنفکر شصتساله، نماينده تحولاتی است که يک نسل از سر گذراند؛ از دلبستگی به ايدئولوژی اسلامی و تقرب به قدرت سياسی تا تأمل الاهياتی در نسبت دين با جهان جديد و فاصله گرفتن از کانون قدرت.
سروش در انقلاب
عبدالکريم سروش در سالهای پيش از انقلاب تعليم و تربيتی دينی يافت، اما تحصيلات دانشگاهی خود را در رشته بيوشيمی پی گرفت. او در سال 1354 راهی لندن شد؛ به اين سودا که دانشی شبيه به روانشناسی يا فلسفه بياموزد، اما با رشتهای آشنا شد که شالوده فکری او را بنيان نهاد: فلسفه علم.
او پس از گرفتن مدرک دکترا در اين رشته، در سال پنجاه و هشت، چند ماه پس از پيروزی انقلاب، به ايران بازگشت و در نظام آموزشی رژيم نوپا بر صدر نشست.
وی در مناظرههای تلويزيونی با گروههای چپ، در کنار محمدتقی مصباح يزدی از ايدئولوژی اسلامی در برابر ايدئولوژی ماترياليستی دفاع کرد. در سال 1359 و با بسته شدن دانشگاه، با حکم آيت الله خمينی، رهبر جمهوری اسلامی، عضو ستاد انقلاب فرهنگی شد و تا سال 1362 که اين ستاد منحل شد و به شورای عالی انقلاب فرهنگی تغيير نام يافت، عضو آن ماند.
در دهه هفتاد که وی آوازهای فراگير يافت، منتقدان عبدالکريم سروش او را به مشارکت در تصفيه بیحساب استادان و دانشجويان و نيز نقش داشتن در اسلامی کردن دانشگاهها متهم کردند. پاسخ او به منتقدان هميشه اين بوده که انگيزه او برای ورود به ستاد انقلاب فرهنگی، بازگشايی دانشگاهها بود و اينکه او در مقام عضو اين ستاد هيچ نقشی در اخراج دانشگاهيان نداشته است.
در اوج اقبال به دکتر سروش، در دهه شصت، سالها نوشتههای او و غلامعلی حدادعادل (اکنون رييس مجلس شورای اسلامی) در قالب کتاب درسی "بينش دينی" سال چهارم دبيرستان به نوجوانان عرضه می شد و نيز راديو و تلويزيون رسمی جمهوری اسلامی سخنرانیهای او را به طور مرتب پخش میکرد.
از دانش و ارزش تا قبض و بسط
در آغاز دهه شصت، عبدالکريم سروش کوشيد با بهرهگيری از فلسفه آناليتيک، مقولاتی را در نقد مارکسيسم طرح کند. اين مقولات به تدريج در کتاب دانش و ارزش به سوی نقد ايدئولوژی اسلامی کشيده شد. در کتاب تفرج صنع، عبدالکريم سروش کوشيد از حيثيت اجتماعی و موقعيت معرفتشناختی علوم انسانی دفاع کند و با اين تصور روحانيان بستيزد که علوم انسانی رقيب دين هستند و بايد اسلامی شوند.
اما آوازه عبدالکريم سروش با رشته مقالاتی همهگير شد که با عنوان "قبض و بسط تئوريک شريعت"، از ارديبهشت 1367 تا خرداد 1369 در مجله کيهان فرهنگی نشر يافت. در اين مقالات، عبدالکريم سروش طرح نظريهای را در معرفتشناسی دين ريخت که بر پايه آن، دين از معرفت دينی جداست و دين اگرچه الاهی و کامل است، معرفت دينی، بشری است و با ديگر معرفتهای آدمی در دادوستد است.
اين نظريه که شناخت سنتی از دين را منسوخ اعلام میکرد، با مخالفت فقيهان رويارو شد و همچنين از اين رو که ولايت دينی و فقهی را ناراست با سرشت جهان جديد میدانست، دشمنی مقامات حکومتی را با پردازنده اين نظريه برانگيخت.
منزوی شدن سروش
در مهرماه سال هفتاد و چهار، هنگام سخنرانی در دانشکده فنی دانشگاه تهران، هواداران "انصار حزب الله" به عبدالکريم سروش يورش بردند و او را مروج فرهنگ ليبرال و هموارکننده راه بیدينی جوانان خواندند.
از آن هنگام، تدريس و سخنرانیهای عبدالکريم سروش با مشکل امنيتی رويارو شد؛ تا بدانجا که اکنون ده سال است او از تدريس در دانشگاههای ايران بازمانده و بيشتر در دانشگاهها و موسسات تحقيقاتی خارج از کشور به سر برده است. در سال جاری، وی محقق مدعو موسسهای پژوهشی در برلين است.
سبک سروش و دستاوردهای او
عبدالکريم سروش با شخصيت کاريزماتيک خود، زبان ويژهای را به کار میگرفت که اگرچه از نظر ادبی کهنهگرا به شمار میرفت و نثری در قيد سجع و وزن بود، نسلی از دانشجويان و جوانان را به سمت خود کشيد. ادبياتی که او در زمينه الاهيات و تبيين مفاهيم تازه فلسفه علم و معرفتشناسی آفريد، بر زبان دورهای از روشنفکری ايران و مخالفان و منتقدان انديشه عبدالکريم سروش اثری ژرف نهاد.
عبدالکريم سروش به سبب تحصيلاتاش در علم تجربی، سخت دلبسته آن بود و پايمردی بسيار کرد تا رشته فلسفه علم را در دانشگاههای ايران جای دهد و در اين کار کامياب نيز شد. عبدالکريم سروش با کوشش در برنامهريزی دانشگاهی، ترجمه و تأليف در زمينه فلسفه علم، سزاست که پدر فلسفه علم در ايران خوانده شود.
علم، عرفان و الهيات
او باور دارد که مهمترين تجلی عقلانيت مدرن در علم تجربی است و اگر در فرهنگ و فلسفه غرب میتوان دستی گزينشگرانه داشت، علم را بايد يا سراسر گرفت يا وانهاد. منتقدان فيلسوف عبدالکريم سروش از اين چشمانداز بود که وی را پوزيتيويستی وارث فلسفه تحليلی آنگلوساکسون خواندند و بر سطحینگری او در زمينه فلسفه قارهای خرده گرفتند.
عبدالکريم سروش همانند فيلسوف محبوباش کارل پوپر از ريشه با پوزيتيويسم و مارکسيسم جنگيده بود.
در سنت، عبدالکريم سروش عرفان را جايگاهی ويژه بخشيد و در برابر فقه، آن را گوهر دين دانست و با شيدايی به مولانا جلال الدين بلخی کوشيد از آرای او در پيکربندی نظام فکریاش بهره بگيرد.
علم جديد، عرفان سنتی و الاهيات، تاروپود سه زمينه درهمتنيده دغدغهها و تعلقات اين روشنفکر دينی را بافتند.
جدل و خطابه
عبدالکريم سروش در جدل کردن با مخالفان فقيه و روحانی خود چيره دست بود و نوشتههای مجادلهای وی از بهترين جدلنامههای معاصر به شمار میرود.
بخش مهمی از آثار وی نيز بازنوشت سخنرانیهای اوست. بر اين پايه، جدل و خطابه نه تنها صورت ظاهر بسياری از نوشتههای عبدالکريم سروش شد، که حتا سرشت پاره مهمی از آرای او خطابی و جدلی است.
خطابه و جدل، از ابزارهای بيانی و استدلالی مهم متکلمان و متألهان مذاهب بوده است و عبدالکريم سروش که خود را بنيانگذار "کلام" يا الاهيات جديد میدانست، نتوانست از شيوه خطابه و جدل چشم بپوشد.
انتقادهای فيلسوفانه از سروش
جدا از ناقدان سنتگرا يا سنتی، عبدالکريم سروش ناقدان ديگری نيز يافت که از پايگاه فلسفه اروپايی میکوشيدند مدعيات وی را بسنجند. جواد طباطبايی، فيلسوف سياسی و محمدرضا نيکفر فيلسوف پديدارشناس ايرانی، هر دو با رويکردی جداگانه، بر عدم انسجام منظومه فکری عبدالکريم سروش، تکيه او بر ذاتباوری (Essentialism)، درک ناراستاش از مفاهيم بنيادی فلسفه سياسی و نيز الاهيات مسيحی انگشت نهادند.
هرچه عبدالکريم سروش در رويارويی با ناقدان سنتیاش گشاده دست بود، در برابر ناقدان فيلسوفاش خاموشی پيشه کرد و حتا يک مقاله در پاسخ بدانها ننوشت.
کمرنگ شدن انديشه های سروش
گفتار دينیای که عبدالکريم سروش در ساحتهای گوناگون معرفتشناسی دين، حضور سياسی و اجتماعی دين و سرانجام ايمان دينی آفريد، به فضای روشنفکری پس از انقلاب هيجان و شور بخشيد. وی در بيرون مرزهای ايران نيز نامآور شد و جايزههای بين المللی چندی گرفت.
با اين همه، از نيمه دوم دهه هفتاد به اين سو، عبدالکريم سروش آثار کمتری نشر داد. گفتارهای فکری تازهای نيز - از اين سالها به بعد - در ايران شکل گرفت و همراه تحولات سياسی، جريان روشنفکری دينی، اندک اندک، رنگ باخت و از چيرگی به درآمد.
ترجمه و انتشار آثار فيلسوفان معاصر غربی و نيز متألهان مسيحی و همچنين رواج رويکرد فلسفی و غيردينی به سنت در ايران، طرح روشنفکری دينی عبدالکريم سروش و هواداراناش را تحت شعاع قرار داد.
شريعتی، مطهری و سروش
در سالهای اخير، عبدالکريم سروش اعلام کرده که در حال انداختن طرحی نو در تجديد تجربه اعتزال، احيای عقلانيت از درون سنت و فعال کردن کارمايه انتقادی سنت است؛ طرحی که تا کنون چيزی از آن به چاپ نرسيده است.
عبدالکريم سروش در حالی سال شصت عمر خويش را سپری میکند که ناماش بیگمان در تاريخ تفکر دينی در ايران در ادامه نام کسانی چون علی شريعتی و مرتضی مطهری باقی خواهد ماند.
شايد اگر انديشههای وی نبود، گذار به دوره ديگری از انديشيدن که بيش از ايمان، دغدغه تجدد و آشفتگیها و نسبيتهای آن را دارد ممکن نبود.
عبدالکريم سروش بخشی از تاريخ رويکرد دينی به تجدد و رويکرد مدرن به دين در ايران است و نقطه بازگشتی هميشگی برای آنان که در پيوند ميان دين و تفکر جديد در ايران میانديشند.
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire